توقیف روزنامه «ستاره» بهدلیل انتقاد از اسرائیل


پس از جنگ سال ۱۹۴۸م/۱۳۲۷ش، که موجب اخراج و آوارگی صدها هزار فلسطینی در مناطق مختلف آن سرزمین، از شهرها و آبادیها و خانه و کاشانه آنان شد؛ رژیم جعلی اسرائیل قانونی را تصویب نمود که بر اساس آن صهیونیستهای مهاجم و اشغالگر به همراه دولت اسرائیل میتوانستند اموال و املاک به اصطلاح غایبان را تصاحب کنند. پس از بازگشت آوارگان که از اقوام و ادیان مختلف بودند، با تصاحب خانههای خود از سوی صهیونیستها مواجه شدند. دولت جعلی و غاصب اسرائیل با استناد به این قانون موهوم اموال و املاک صدها هزار فلسطینی را که در خلال تقابل سال ۱۹۴۸م/ ۱۳۲۷ش از سوی خود مهاجمان اشغالگر از خانه و سرزمین خوبش اخراج و آواره شده و یا به قتل رسیده بودند، تصاحب کرد و به صاحبان و یا بازماندگان آنها اجازه نداد که به خانه و سرزمین خود برگردند.
این رفتار غاصبانه شامل حال ایرانیهای ساکن در سرزمین فلسطین نیز شد و صهیونیستها ضمن بدرفتاری و اخراج اتباع ایران از فلسطین، اقدام به غصب اموال و املاک آنها کردند. هرچند اعضای فرقهی بهائیت که در شهرهای عکّا و حیفا مقیم بودند، از این قانون مستثنا شدند. به همین دلیل، روزنامهی «ستاره» به صاحبامتیازی و با قلم «احمد ملکی» در شمارهی ۳۲۱۲ روز سهشنبه ۷ تیرماه ۱۳۲۸ مصادف با ۱ رمضان ۱۳۶۸ و ۲۸ ژوئن ۱۹۴۹، با تیتر بزرگ «از جهود هم توسری میخوریم» نسبت به این اقدام رژیم اسرائیل و انفعال دولت و وزارتخارجهی ایران واکنش نشان داد و متن زیر را به چاپ رساند:
«اخباری جستهوگریخته از منابع رسمی به روزنامهها میرسد که ایرانیان مقیم فلسطین مورد آزار و اذیت دولت پوشالی «اسرائیل» قرار میگیرند و همان منابع عوض چارهجویی و بهجای اقدام عاجل و اساسی، از تاریخ چند هزارسالهی گذشتهی ایران و روایات «تورات» و عظمت کوروش بزرگ مقالهپردازی میکنند.
نظر من ابداً تهییج احساسات مذهبی نیست و برخلاف آنچه میگویند، این موضوع به هیچوجه به یهودیان هموطن ما ارتباط ندارد و فلان کلیمی اصفهان یا همدان را نباید مسئول روش دوستانه یا خصمانهی حکومت فلسطین [اسرائیل] دانست و بدمستیهای او را نباید به حساب این یکی گذاشت. یهودیان ایران دارای همان احساسات و علایق وطنی هستند که من و شما؛ هرگز شایسته و معقول نیست که زیر این عنوان، آتش جنگ مذهبی را روشن کنیم و در این موقع حساس، بحران تازهای برای مملکت بهوجود بیاوریم.
این دستهگلها را غالباً خود دولتها و وزارتخارجهها به آب میدهند و چون نمیتوانند و عاجزند از اینکه حتی در برابر حکومت مصنوعی «اسرائیل» هم حرف حقشان را بزنند و اجرای مقررات و اصول «بینالمللی» را از او بخواهند، به یهودیان ایرانی گوشه و کنایه میزنند که رفتار ما با اقلیتها چنین و چنان بوده و به کلیمیهای ایران حق انتخاب نماینده دادهایم و از فلان و فلان مزایا بهرهمندشان کردهایم.
در فلسطین، به یک عده ایرانی آواره از وطن، تعدی و تجاوز شده و دولتِ جهودهای آنجا [اسرائیل] اجازهی خروج به آنها نمیدهد و تضییقاتی در کارشان ایجاد کرده است. این مطلب به یهودیان ایرانیِ ساکن کاشان یا شیراز چه مربوط است و من نمیدانم چرا این دو قضیه را به هم ارتباط دادهاند؟
جز در مواردی که تحریک و آشوبطلبی در کار بوده است و دستهایی میخواستهاند بذر نفاق و برادرکشی در خانوادهی ایرانیت بپاشند، در سایر اوقات، هیچوقت به نام مذهب یا عناوین مشابه آن به کسی تعرضی نشده است و نباید هم بشود؛ زیرا یک ملتی که داعیهی تمدن و فرهنگ دارد، به آنچه در قرون وسطی انجام میشده، امروز رجعت نمیکند و آزادی هموطنان خودش را در هر حال محترم میشمارد. اما اینکه دولت اسرائیل چرا به یک چنین کار ابلهانهای دست زده است، این مطلبی است که با لیاقت و کفایت مأمورین سیاسی ما ارتباط مستقیم دارد.
طفل نوزادی که در شرق به نام «دولت یهود» روی کار آمده است، بیشتر از هر چیز، مولود اختلافات دامنهدار عربها بوده و الحق، بهخوبی توانست از رقابت دول بزرگ نیز حداکثر استفاده را ببرد و در پناه وحدت و یگانگی و صرف جان و مال و سماجت بینظیر، مقام و موقعیتی در دنیای آشفتهی کنونی برای خود ذخیره کند که هرگز انتظار یک چنین موفقیتی را نداشت.
بیپرده باید گفت که نفاق دول عربی و خیانت صریح بعضی از سران آنها، روزگار اعراب فلسطین را سیاه کرد، خانوادههای بیشمار را نابود و دربهدر ساخت و من به چشم خود در لبنان و سوریه، سیل آوارگان عرب فلسطین را دیدم که زن و بچه و کوچک و بزرگ، در زمستان سرد کنار خیابانها از شدت گرسنگی به حالت اغما افتاده بودند!
اگر کشورهای عربی صمیمانه میخواستند فلسطین را از دست جهودها خلاص کنند و تفوق آنها را در هم بشکنند، علیرغم تمایلات ممالک بزرگ، محال بود پای یک یهودی لهستانی یا آلمانی بدانجا باز بشود و یا یک کشتی تجارتی بتواند اسلحه و مهمات و داوطلب در آن نقاط پیاده کند.
دو سال پیش در یکی از کنفرانسهایی که «عزام پاشا» – منشی اتحادیهی عرب – در پاریس داد، خوب به خاطر دارم که به مخبرین و نمایندگان مطبوعات گفت: «در ظرف سهچهار هفتهی آینده، تمام جهودها را به دریای مدیترانه خواهیم ریخت و ریشهی این فساد را از خاورمیانه برمیاندازیم.»
یکی از مخبرین کلیمی برخاست و با یک حالت عصبانی و قیافههای افروخته اظهار داشت که این حرف را شما وقتی میزنید که چندین مملکت عربی هوس بلعیدن فلسطین را دارند. خوب است اول بین خودتان حل کنید که صاحب اصلی این سرزمین کدامیک از شما خواهید بود، بعد جهودها را به دریا بریزید.
صحبت این جوان جهود در میان هیاهوی روزنامهنویسها گم شد، ولی حوادث چند ماه بعد نشان داد که یهودیها از اختلاف و نفاق اعراب بهخوبی باخبر بودند و بهخصوص عدهای از سران این قوم آمد و رفت محرمانهای هم با بانکهای یهودیان داشتند!
دولت چندصد هزارنفری اسرائیل که هنوز ریشه نگرفته، چندان تجربه ندارد و به وضع ایران و موقعیت کنونی این مملکت اصلاً آشنا نیست. وزارت امورخارجهی ما هم که اگر نظرش نزنیم، از حیث فعالیت واقعاً معرکه میکند.
از یک طرف، مطبوعات مصر – دشمن خونی جهودها – به ما نیش و کنایه میزنند و از اطراف دیگر، ایرانیان مقیم فلسطین در معرض تهدید و فشار «اسرائیل» قرار میگیرند. حقیقتاً برای ایجاد یک چنین محیط مساعد(!) سیاسی شقالقمر میکند و دست «تالیران» و «مترنیخ» را از پشت بستهاند!
تا از سر حد ایران خارج نشوید نمیتواند بفهمید که یک وزارتخارجه خوب چقدر برای حیثیت و آبرو و اعتبار یک کشور مؤثر است و برعکس دیپلماسی عدهای «بد دماغ» و شترمآب که از الفبای سیاست چیزی نخوانده و با دروغ و دزدی و خدعه جلو آمدهاند و جز این «قبایح» سرمایه دیگری ندارند چطور سر تا پای ملتی را به لجن میکشند و در همه جا او را با شکست سیاسی روبرو میکند.
این آقای علاء که امروز واشنگتن است، قبل از جنگ چند سال هم در فرانسه بوده، هنوز در مطبوعات و در محافل مؤثر پاریس هر وقت نامی از ایران به میان میآید فوری از «علاخان» و یادگاریهای او چیزی برای شما نقل میکنند. همه ماهه یکی دو کنفرانس راه میانداخته، این چند نفر مستشرق ایران دوست را دور هم جمع میکرده، به تناسب بودجهای که داشته جلسات مهمانی و پذیرایی ترتیب میداده و خلاصه به هر وسیلهای که میتوانسته است در حفظ آبروی وطن خودش میکوشیده و عزت و سربلندی ایرانیان آنجا را واقعاً تأمین میکرده است.
حالا بروید ببینید از آن فعالیتها چه باقی مانده در طول مدت جنگ و بعد از آن، سهل انگاریهای تهران و خرابی خود وزارت خارجه به اندازهای شدت پیدا کرد که من مکرر میدیدم اتباع ایران ملیت خودشان را ابراز نمیکنند و روی همین وضع عدهای از جوانان مأیوس و افسرده اصلاً ترک تابعیت کردند و جانشان را از شر گربه رقصانیهای مدام مأمورین ایرانی نجات دادند. یک وزارت خارجه خوب، مغز و دماغ حکومت را تشکیل میدهد. فکر کنید اگر این مغز گندیده و متعفن شد چطور تمام کارها را فلج میکند و حیات یک ملت را در معرض تهدید و مخاطره قرار می دهد؟
بعد از جنگ اخیر، فصل تازهای در روابط سیاسی ملت ها ایجاد شد. جای مقداری تشریفات خنک و زائد و تحویل دادن عبارات و الفاظ دروغ و بیمعنی را یک نوع فعالیت و مهارت در کار و استعداد فوقالعاده گرفت. این حالت رکود و سستی که در «کادر» وزارت امورخارجه کشورمان عقب افتاده وجود دارد، باب بازار سیاست امروز نیست. وضع دنیای امروز با عهد «محمدرضا بیک» و زمان «میرزا سیدخان» قابل قیاس نیست ولی متأسفانه دستگاه موجود ما خیلی از آن وقت تا به حال جلو نرفته، اشخاص ممکن است عوض شده باشند، پس جای پدر را گرفته و یا برادرزاده روی صندلی عمو نشسته باشد اما روش کار خیلی تغییر نکرده و حتی از خیلی جهات عقبتر هم رفته است.
گفتند «ملانصرالدین» آخر عمر و سر پیری مدعی بود که از قوای جوانی او چیزی کم نشده و همینطور آن قدرت و نیروی دیرین ثابت و پابرجا باقی مانده است. دلیلش را که از او پرسیدند گفت: «این هاون در خانه را وقتی جوان بودم نمیتوانستم بردارم. حالا هم که پیر شدهام این کار از من ساخته نیست.»
وزارت خارجه ما نیز دو سه قرن پیش زورش به انگلیس و روس نمیرسید. امروز هم نمیرسد. ولی گویا آن روز اگر موضوع «هیرمند» و اختلاف با دولت «اسرائیل» پیش میآمد آنقدر قدرت داشت که مطابق مصالح زمان قضیه را حل کند.
طلاهای ما را که در مسکو نگه داشته اند. کار رودخانه هیرمند نیز که هنوز از مرحله حرف نگذشته و همینطور مردم گرسنه و برهنه سیستان دستهدسته مهاجرت می کنند. قضیه نفت که همچنان در جریان است. نقص کار این بود که دولت پوشالی اسرائیل هم هموطنان ما را در فشار بگذارد. پس واقعاً بفرمائید بدانیم این کاخ سر به فلک کشیده خیابان حافظ فقط برای تلف کردن مقدری وقت و مبلغی پول و اشغال صندلیها و احراز عناوین و القاب است؟
اصلاً مگر تصور میکنید هر روز صبح در روابط سیاسی تمام کشورهای دنیا مشکلاتی پیش می آید ... ؟ هر چندین ده سال یک مرتبه ممکن است سوءتفاهمی بین دو کشور پیدا شود که محتاج به دستگاه وزارت امورخارجه بشوند. اگر این امامزاده در روز سختی و بدبختی مردم نیز معجزی از خود نشان ندهد پس این همه زبور و زینت را برای چه به او میبندند و به چه مناسبت میلیونها از بودجه یک ملت فقیر را در کام او فرومیکنند؟
اطمینان داشته باشید با وضع موجود نمایندگیهای سیاسی خارجی ما و با توجه به اینکه اغلب مأمورین روی توصیه و تحمیل انتخاب میشوند در هر نقطه از دنیا که ایران منفعت داشته باشد با یک چنین روسیاهی روبرو خواهد شد.
همین دستگاه شکست شهریور و پریشانی فعلی ایران را بارآورد و اگر دست به ترکیبش نزنند دیری نخواهد گذشت که دسته گل تازهای به آب خواهد داد. اگر وزارت خارجه ایران نتواند تحمیلات و فشار حکومت ششصد و هفتصد هزار نفری جهود [اسرائیل] را از روی دوش ناتوان اتباع ایران بردارد و عوض اقدامات اساسی، تاریخ کوروش کبیر و فتح بابل و تعمیر معابد کلیمیان را برای چاپ به روزنامه ها بفرستد ممکن است به من بفرمائید که پس چه وقت به درد این مملکت خواهد خورد و در برابر میلیاردها پولی که گرفته است کی یک شاهی مفید و مؤثر واقع خواهد شد؟ واقعاً چه وقت ... ؟»
انتشار این سرمقاله که نوک پیکان را متوجه بی عملی دستگاه سیاست خارجی پهلوی نسبت به اقدامات اسرائیل در آزار و اذیت و اخراج ایرانیهای مقیم فلسطین کرده بود، بلافاصله موجب برخورد و توقیف روزنامه ستاره به مدت ۱۲روز شد. به گونهای که این موضوع در روز ۹ تیرماه ۱۳۲۸به صحنه علنی مجلس شورای ملی کشیده شد و از وزیر امورخارجه درباره علت توقیف روزنامه «ستاره» سؤال شد. استدلال نمایندگان سؤال کننده این بود که روزنامه مذکور در روز سه شنبه [7 تیرماه 1328] یک مقاله راجع به احقاق حق ایران و طرفداری و حمایت از اتباع ایران در خارج نوشته است و از وزارت خارجه انتقاد کرده است. انتقاد بسیار ملایمی که چرا منافع اتباع ایران را در خارج حفظ نمیکنند و مخصوصاً مسئله فشار بر ایرانیانی که در فلسطین سکونت دارند، مطرح و ثابت کرده است که کلیمیان، ایرانی هستند و اینها را نباید مخلوط کرد و به حساب دولت اسرائیل گذاشت. در مقابل «حسین علاء» وزیر امورخارجه وقت توجهات خود در توقیف روزنامه «ستاره» را اینگونه مطرح کرد: «دیروز [8 تیرماه ۱۳۲۸] که بنده به وزارت خارجه رفتم دیدم یک حالت تشنج و عصبانیت در تمام اعضای وزارت خارجه است. گفتم: «آقا چه خبر است؟» گفتند: «به ما توهین شده است. مارا دزد کردند. نالایق کردند و چنین و چنان.» روزنامه را بنده خواندم. دیدم انصافاً توهینآور است. آن وقت بنده گفتم کمیسیونی تشکیل شد ... و گفتم که رسیدگی بکنند ببینند که قابل شکایت هست یا نه. آنها رسیدگی کردند و راپرت دادند که هتک حرمت شده. بنده هم از طرف اعضای وزارت خارجه و از طرف خودم به محکمه شکایت کردم و تا حالا هم نمیدانم که چه اقدامی کردهاند و چه اقدامی نکردهاند. بنابراین بنده وظیفهام این بوده است که از آن بدبختیهایی که زحمت میکشند برای مملکت دفاع بکنم و یک روزنامهنویس بیجهت توهین به اشخاص نکند، اگر کرد یکی شکایت بکنند.»
روزنامه «ستاره» در تاریخ سه شنبه ۲۱ تیرماه ۱۳۲۳ رفع توقیف شد. این روزنامه در این روز با تیتر درشت «ما دوباره جان گرفتیم» در صفحه نخست نوشت: «بهتر است راه خدمتگزاری را با خونسردی همیشگی ادامه بدهیم. زیرا چه فایده دارد که به مردم - مردم بدبخت و محروم از همه چیز - یکبار دیگر هم بگوئیم که برای چه «ستاره» را توقیف کردند و چرا نگذاشتند صدای یک روزنامه حقگوی ملی در این قبرستان ساکت و صامت بلند باشد.
