نگاهی به بازنمایی تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در قاب سینما
پایگاه اطلاع رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی-آرش فهیم؛ اتفاقات و وقایع تاریخی-سیاسی، همواره دستمایه تولید آثار سینمایی و سریال در مغرب زمین بوده است. در این میان هالیوود، به عنوان دستگاه سینمایی آمریکا، بالاترین حساسیت را در برابر این موضوعات داشته است. هالیوود فراتر از یک مجموعه رویاپرداز و سرگرمیساز، اهرم دیپلماسی و زمینهساز سیاستهای ایالات متحده در جهان هم بوده است. علاوه بر اینها، آثار هالیوودی، در مواجهه با بزنگاهها و حوادثی که در تاریخ ، کارنامه کاخ سفید و افکار عمومی به عنوان رسوایی یا شکست و ضعف آمریکا ثبت شدهاند، شبیه به وسیله تطهیر، بازسازی و گاه قهرمانسازی آن کشور عمل کردهاند. یکی از این وقایع، حماسه فتح جاسوسخانه دولت آمریکا در تهران توسط دانشجویان انقلابی در ۱۳ آبان سال ۱۳۵۸ است. حماسهای که برتر از یک عمل سیاسی هیجانی، از سوی رهبر کبیر انقلاب اسلامی با عنوان «انقلابی بزرگتر از انقلاب اول» نامگذاری شد، چون ضامن استقلال و آزادی و حاکمیت ملی ایرانیان شد.
هر چند که آثار سینمایی و تلویزیونی با موضوع تسخیر سفارت آمریکا محدود هستند؛ دلیل این محدودییت در پرداختن به ماجرای فتح لانه جاسوسی این است که اولا یک باخت برای آمریکاست و ثانیا، توجه پررنگ به این موضوع خود به خود یک نوع خط دادن به کشورها و جریانهای آزادیخواه و استقلالطلب برای عمل مشابه هم هست.
اما در همان معدود آثاری که به این واقعه پرداختهاند، بازنمایی تسخیر سفارت آمریکا در تهران (که از سوی غرب با عنوان بحران گروگانگیری نامگذاری شده) در سینما و رسانههای غربی، نه تنها یک روایت تاریخی، بلکه یک بازتاب پیچیده از دیدگاههای فرهنگی، سیاسی و شرقشناسی غرب نسبت به ایران و جهان اسلام است. در هالیوود سه فیلم با پرداخت مستقم به اشغال سفارت آمریکا ساخته شده است؛ «فرار از تهران» که یک فیلم داستانی تلویزیونی است، «مریم» فیلمی تولید شده با عوامل ایرانی مقیم آمریکا و از همه برجستهتر «آرگو» برنده جایزه اسکار است. مستندهایی مانند «Taken Hostage: The Iran Hostage Crisis» نیز وجود دارند، اما تأثیرگذاری آنها در شکلدهی به افکار عمومی به پای فیلمهای داستانی پرفروش نمیرسد.
بازنمایی این رویداد ۴۴۴ روزه در سینمای غرب، بهطور عمده بر دو محور اساسی تمرکز دارد: «آمریکایِ قربانی/قهرمان نجاتدهنده» و «مایرانِ آشفته ترسناک».
مهمترین و پر سروصداترین اثر در این زمینه، فیلم سینمایی آرگو (Argo) محصول ۲۰۱۲ است. این فیلم، بهجای تمرکز مستقیم بر ۴۴۴ روز گروگانگیری، بر رویداد فرعی «عملیات فرار کانادایی» (Canadian Caper) متمرکز است که در آن شش نفر از دیپلماتهای آمریکایی که موفق به فرار شده بودند، با کمک سازمان سیا و به بهانه ساخت یک فیلم علمی-تخیلی کانادایی، از ایران خارج میشوند. آرگو بحران تاریخی را به یک تریلر جاسوسی-هیجانانگیز تبدیل میکند. این ساختار، اجازه میدهد که روایت بر تلاش قهرمانانه و نبوغ مأمور سیا (تونی مندز) متمرکز شود، نه پیچیدگیهای سیاسی و تاریخی منجر به گروگانگیری. در این بازنمایی، محیط ایرانِ پس از انقلاب بهشدت آشفته، غیرمنطقی، و خطرناک ترسیم میشود. مردم ایران، بهویژه در قامت دانشجویان و انقلابیون، اغلب بهعنوان افرادی خشمگین، پرخاشگر و خشونتطلب نمایش داده میشوند که فاقد عقلانیت و قدرت تشخیص هستند. در «آرگو» تقریباً تمام نماهای مربوط به دانشجویان و انقلابیون ایرانی، آنها را به صورت یک توده خشمگین و فاقد چهره فردی نشان میدهد. این جمعیت اغلب در حال فریاد زدن شعارهایی هستند که برای مخاطب غربی قابل درک نیستند یا زیرنویسهای آن بر مفهوم "مرگ بر آمریکا" تأکید میکنند. این راهبرد، فردیتزدایی از ایرانیان را در پی دارد و آنها را صرفاً به نیرویی ویرانگر تبدیل میکند.این بازنمایی، هدف نهایی فیلم را که تأکید بر ضرورت قهرمانبازی غرب برای نجات «قربانیان» است، تقویت میکند. اوج نمادگرایی در فرودگاه مهرآباد رخ میدهد. سکانس پایانی تعقیب و گریز در فرودگاه، به شدت دراماتیک و پرتنش ساخته شده است. این نماها، فرودگاه را به مرز میان ایمنی (غرب) و خطر (ایران) تبدیل میکند. لحظه تیکآف هواپیما، نماد نجات الهی و خروج از جهنم ناامنی است که تنها با دخالت آمریکایی میسر شده است. همچنین آرگو با برجسته کردن نقش تونی مندز (مأمور سیا) و استفاده از تمثیل سینمای هالیوود، بر نبوغ و کارآمدی آمریکا در بحبوحه هرج و مرج تأکید میکند. این ساختار، به تقویت این ایده در ذهن مخاطب کمک میکند که آمریکا حتی در موضع ضعف نیز دارای نیروی نهفته و نجاتبخش است.
همچنین این بازنماییها اغلب از چارچوب شرقشناسی پیروی میکنند؛ جایی که غرب (آمریکا) نماد عقلانیت، نظم و تمدن و شرق (ایران) نماد احساساتگرایی، خشم و بربریت قلمداد میشود. نمود چنین آثاری، «مریم» محصول ۲۰۰۲ آمریکاست که اغلب بازیگران و عواملش ایرانی بودند. این فیلم ماجرای سفر یک جوان انقلابی به نام علی به آمریکا برای دیدار با خانواده عمویش در اوائل پیروزی انقلاب اسلامی است. این سفر با اشغال سفارت آمریکا در تهران و همچنین بستری شدن محمدرضا پهلوی در بیمارستانی در آمریکا همزمان است. از یک طرف شاهد تجمعات اعتراضی و واکنش منفی مردم آمریکا به ماجرای سفارت هستیم و از طرفی هم علی به عنوان یک جوان مذهبی و طرفدار انقلاب اسلامی یک بار تلاش می کند تا شاه را ترور کند. فیلم «مریم» که همزمان با دولت جرج بوش و لقب گرفتن ایران به عنوان یکی از کشورهای محور شرارت از سوی او ساخته شده؛ این فیلم در قالب شخصیت علی، سعی کرده تا این شرارت را نمایش دهد. درواقع رفتار تروریستی علی به موازات تسخیر سفارت آمریکا ترسیم شده است و معنای برساخته آن تروریستی و خشن بودن آنهاست. در این فیلم علی، جوان متدین و با اصالت فرهنگ ایرانی و تمایل به انقلاب اسلامی، فردی نامتعادل و با روحیات ضداجتماع ترسیم شده و آن طرف مریم (دختر عموی علی) به عنوان یک جوان ایرانی مهاجر و تثبیت شده در آمریکا، فردی منطقی، با احساسات مثبت و روحیات اجتماعی نمایش داده شده است. درواقع، فیلم «مریم» با اینکه توسط ایرانیان مقیم آمریکا ساخته شده و البته دچار ساختاری زیر متوسط است، از نظر فرهنگی، پیروزی و برتری آمریکا را در جریان انقلاب اسلامی و انقلاب دوم ایران، جلوه بخشیده است.
در نتیجه، بازنمایی اشغال سفارت در سینمای داستانی غرب، بیش از آنکه یک ثبت دقیق تاریخی باشد، یک روایت دراماتیزه شده است که شکست را به پیروزی تبدیل میکند و هویت ملی آمریکا را پس از یک واقعه تلخ دیپلماتیک، بازتعریف مینماید. این رسانهها با تمرکز بر تصویرسازی منفی از ایران، نقش مهمی در شکلدهی درک عمومی غرب از ایران نوین و پساانقلابی ایفا کردهاند. این فیلمها در واقع یک نوع پروپاگاندای نرم هستند که برای بازسازی تصویر آمریکا پس از یک شکست بزرگ بینالمللی طراحی شدهاند. این روایتها، بهجای مواجهه با شکست دیپلماتیک، آن را با یک «پیروزی» جاسوسی/اطلاعاتی جایگزین میکند. همچنین، انگیزههای دانشجویان و انقلابیون ایرانی که عمدتاً ناشی از نارضایتی تاریخی و استبداد شاه بوده، در این فیلمها به یک خشم کور و ایدئولوژی مبهم ضدآمریکایی تقلیل یافته و عمق سیاسی آن حذف میشود.
تکنیک رسانهای به کار رفته در این آثار نیز حرکت از پله دوم است. یعنی بدون بررسی و توجه به ماجراها و زمینههای منتهی و منتج به تسخیر سفارت آمریکا در تهران، فقط حمله و اشغال و مسائل بعد از آن را نمایش میدهند.
یک مقایسه با سینما و تلویزیون ایران
برخلاف غرب که عمدتاً بر درامپردازی واقعه فرعی فرار دیپلماتها تمرکز کرده، در ایران، تمرکز اصلی بر روایت اسنادی، دلایل تسخیر و عملیات نظامی پس از آن است. مثل فیلم/سریال «توفان شن» که مهمترین اثر داستانی ایرانی در این زمینه است، اما موضوع اصلی آن نه خود تسخیر سفارت، بلکه عملیات شکستخورده نظامی آمریکا در طبس (عملیات پنجه عقاب) برای نجات گروگانها است. هدف فیلم، نمایش قدرت اله و شکست مأموریت نظامی آمریکا در صحرای ایران است. خلأ یک فیلم سینمایی داستانی مستقیم و جامع درباره خود واقعه تسخیر لانه جاسوسی و دلایل آن همچنان محسوس است و این موضوع به عنوان یک غفلت نهادینه شده مورد انتقاد قرار گرفته است. جواد شمقدری کارگردان توفان شن، سالها بعد و در دهه ۹۰ شمسی سریالی هم درباره حواشی و فرعیات تسخیر لانه جاسوسی آمریکا تولید کرد. این سریال، از روزهای اول انقلاب به دسیسهها و کارشکنیهای گروهکها و عوامل نفوذی میپردازد و با فتح سفارت آمریکا به عنوان مقر اصلی نفوذ و جاسوسی خاتمه مییابد.
بخش عمدهای از تولیدات ایرانی به قالب مستند و کتابهای پژوهشی اختصاص یافته که با هدف افشای ابعاد جاسوسی سفارت و مستندسازی اسناد بهدستآمده تولید شدهاند؛ مثل مستند «۴۴۴ روز». این مستندها به واکاوی دلایل تسخیر، اتفاقات پس از آن (مانند حادثه طبس) و مصاحبه با دانشجویان حاضر در صحنه میپردازند. هدف، نشان دادن انقلاب دوم و مقابله با استکبار جهانی است.همچنین مستند «کدهای سیاه» بر فعالیتهای ضدانقلابی و جاسوسی گسترده درون سفارت آمریکا، با استناد به اسناد رمزگشاییشده تمرکز دارند و روایت غرب مبنی بر اینکه سفارت صرفاً یک مرکز دیپلماتیک بوده را به چالش میکشند. مستند «قرارداد ۱۹ ژوئن» هم به ریشههای تاریخی تسخیر سفارت آمریکا در ایران میپردازد. علاوه بر این، آثاری مکتوب مانند «ایستگاه خیابان روزولت» و «پشت دیوارهای سفارت» با رویکرد اسنادی و تحلیلی، به بررسی فعالیتهای سفارت آمریکا در دوران پهلوی و پس از انقلاب میپردازند.
یک مقایسه بین آثار هالیوودی با تولیدات داخلی نشان میدهد که در آثار دشمن، تلاش بر تطهیر شکست آمریکا و مظلوم و معصومنمایی آمریکاییها در این قضیه است. این آثار تلاش دارند تا با درام و قهرمانپردازی و هیجان و توجه بیشتر به مخاطب، مطابق با اهداف و منافع آمریکا، واقعه ۱۳ آبان ۵۸ را بازنمایی کنند. اما آثار داخلی، معطوف به واقعیت و اسناد و با رویکرد توجیه و حداقل توجه به مخاطب ساخته شده اند. به همین دلیل هم آثار غربی که اتفاقا فیلمهای زیر متوسطی محسوب میشوند و به هیچوجه نمیتوان آنها را محصولاتی درجه یک دانست، جریانساز شدند و حتی بین مردم ما حرف و حدیث ایجاد کردند و ایرانیها را به واکنش وا داشتند. اما متأسفانه محصولات داخلی با وجود گرایش به حقیقت و واقعیت و رویکرد متعهدانه، توجه چندانی را جلب نکردند و هیچ واکنشی را هم خارج از کشور در پی نداشتند!