ماجرای شکایت حوزه علمیه قم به مراجع قضایی بینالمللی پس از واقعه 19 دی 1356
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ مرحوم آیتالله سید حسن طاهری خرمآبادی یکی از روحانیون مؤثر در شکلگیری وقایع نوزده دی قم بود. وی در خاطرات خود در اینباره میگوید: « شبى مشغول مطالعه كتاب بودم. ما در آن زمان معمولا تيتر روزنامهها را مىديديم. منتها آن روز كه روز هفده دى 56 بود، موفق به اين كار نشده بودم و داشتم با خيال راحت مطالعات عادىام را پى مىگرفتم و البته در انديشهام قضيه اعلاميهاى كه صحبتش رفت، گهگاه خلجان مىكرد. ناگهان تلفن منزل زنگ زد. وقتى گوشى را برداشتم، صداى آيت الله يزدى را از پشت تلفن شنيدم. ايشان فرمود كه مجلسى داريم لازم است شما هم تشريف داشته باشيد. ديگر بيش از اين توضيحى ندادند و نكته جالب در كلام ايشان، كه بعداً در اين خصوص بسيار با آقاى يزدى شوخى كرديم، اين بود كه وقتى خواستند، محل برگزارى جلسه را آدرس دهند، به نام ميزبان جلسه كه آيتالله نورى بود، اشاره نكردند و به جايش گفتند : كوچه بيگدلى منزل شماره فلان!
من بعداً به ايشان عرض كردم كه اگر به نام آقاى نورى تصريح كرده بوديد، بيشتر رعايت جنبههاى امنيتى مىشد تا اينكه نام نگوييد اما آدرس دقيق منزل و شماره پلاك را بدهيد!
*** جلسه در منزل آیتالله نوری همدانی ***
به هر حال، برخاستيم و از منزل خودمان كه در قسمت ساحلى خيابان صفاييه واقع بود، به سمت كوچه بيگدلى حركت كرديم؛ بىآنكه بدانيم موضوع از چه قرار است. وقتى وارد منزل آيتالله نورى شدم، مشاهده كردم كه عدهاى از آقايان علماء و اساتيد در آنجا جمع شدهاند؛ از جمله آيتالله وحيد خراسانى، حجتالاسلام و المسلمين آقاى گرامى، آيتالله يزدى و حجتالاسلام و المسلمين آقاى سيد حسين موسوى كه بعداً دانستيم ايشان از بيشتر آقايان براى شركت در آن جلسه دعوت كردهاند و بسيار در اين رابطه متحمل زحمت شدهاند.
آنجا بود كه ما از قضيه مقاله رشيدىمطلق و اهانتى كه به حضرت امام، بلكه به همه مراجع شده بود، آگاه شديم. بعد، بحث و گفتگو شد كه در قبال اين امر چه كنيم؟ قرار شد اقدام كنيم و فرداى آن روز، درسهاى حوزه تعطيل شود. تصور كنيد ما در حوالى ساعت ده و يازده شب به اين جمعبندى رسيدهايم و مىخواهيم درسهاى روز بعد حوزه را تعطيل كنيم؛ در ضمن مىخواهيم حتىالمقدور از تلفن هم استفاده نكنيم تا رعايت مسائل امنيتى را كرده باشيم.
آنچه مهم و اساسى بود، تعطيل شدن درس مراجع تقليد وقت بود؛ وگرنه حداقل افرادى كه در منزل آقاى نورى بودند، براى تعطيل كردن درس خود مشكلى نداشتند. لذا روى مراجع ثلاث كه دروسشان در حرم و مسجد اعظم برگزار مىشد، بحث شد و قرار گذاشتيم كه تقسيم شويم و فردا صبح به سراغ حضرات آيات عظام: گلپايگانى، نجفى مرعشى و شريعتمدارى برويم و به آنان تذكر بدهيم و از آن مهمتر اينكه خدمت آيتالله حاج آقا مرتضى حائرى برسيم و ايشان را در جريان ماوقع بگذاريم و از ايشان كه داراى موقعيت بالاى تقوائى و علمى بود و به لحاظ انتساب به پدر بزرگوارشان ـ مؤسس حوزه علميه قمـ روى حرفشان حساب مىشد، بخواهيم كه با مراجع ثلاث صحبت كنند.
فردى كه براى صحبت با آقاى حائرى انتخاب شد، حقير بودم؛ چون من ارتباط بيشترى با ايشان داشتم و خدمت ايشان درس مىخواندم و علاوه بر آن با ايشان مأنوس بوديم. به هر تقدير قرار شد صبح آن روز من با آقاى مؤمن تماس بگيرم و به اتفاق، خدمت آقا مرتضى حائرى برسيم. با آقاى مؤمن براى ساعت هفت صبح در مقابل كوچه آيةالله گلپايگانى قرار ملاقات گذاشتيم و به اتفاق به منزل آقاى حائرى رفتيم. ايشان چون فصل سرد زمستان بود، زير كرسى نشسته بودند و به همان حالت مطالب ما را گوش كردند و بىدرنگ تلفن را برداشتند و با آقاى شريعتمدارى و گلپايگانى مكالمه كردند. از طرفى آقايان نورى و يزدى هم قرار شده بود كه مستقيماً خدمت آقاى گلپايگانى برسند و نزد آقاى شريعتمدارى هم نمىدانم چه كسى قرار شد برود.
سرانجام درسها تعطيل شد و حركت طلاب در قالب راهپيمايى آغاز شد. البته خود حقير به جهت همان كار امضا گرفتن و از آنجا كه اعلاميه مزبور را در جيب داشتم، در راهپيمايىها شركت نمىكردم تا رعايت جنبههاى امنيتى را كرده باشم.
در همان روز هجده دى هم در حوالى مغرب، زد و خوردهايى در حرم و اطراف حرم مطهر حضرت معصومه(س) رخ داد و ما هم مجدداً شب هنگام، جلسه ديگرى گرفتيم تا تصميمات بعدى را اتخاذ كنيم. محل برگزارى جلسه، اين بار در منزل خود من بود و در خصوص استمرار تعطيلى حوزه صحبت شد.
فرداى آن شب، من در شمار جمعى بودم كه از جمله آيتالله يزدى بود كه تك به تك به منزل آقاى گلپايگانى رفتيم تا از ايشان تقاضا كنيم كه تعطيلى را نشكنند.نمىدانم براى صحبت با آقاى شريعتمدارى هم كسى در نظر گرفته شد يا نه؛ ولى آنچه مسلم است، اين است كه ايشان، درس را شروع كردند؛ هر چند وقتى با هجوم و اعتراض طلبهها مواجه شدند، درس را تعطيل كردند و خبر تعطيلى درس ايشان را ما در منزل آقاى گلپايگانى، شنيديم.
در اين روز بود كه طلاب در منزل علما و مراجع اجتماعاتى داشتند. پشت سر جمعيت، «كامكار» كه رئيسكل اطلاعات شهربانى بود و خباثت زيادى داشت، حركت مىكرد و به همراه او ماشينهاى آبپاش و پليس مجهز به ماسك در حركت بود تا در صورت لزوم، وارد عمل شوند.عصر روز نوزده دى كه برنامه زد و خورد و كشتار بوجود آمد، حقير به منزل آقاى پسنديده رفته بودم و همانجا صداى تيراندازى به گوش ما رسيد. در همان حال آقاى صانعى سر رسيدند و گفتند: مثل اينكه عدهاى كشته شدهاند.
قدرى بعد ما از طريق كوچه پسكوچهها، به طرف صفاييه و منزلمان حركت كرديم. شب بود و من نگران فرزندم مهدى بودم كه تازه طلبگى را شروع كرده بود و در تظاهرات آن روز شركت داشت. قدرى كه گذشت، آقاى دشتى كه مسئول مدرسه رسالت بود و چند خانه آنطرفتر از ما منزل داشت، به خانه ما آمد. طلبههاى مدرسه رسالت افرادى داغ و انقلابى بودند و در تظاهرات آن روز هم شركت داشتند و گويا چند نفر از آنان هم شهيد و تعدادى دستگير شده بودند. آقاى دشتى وقتى به منزل ما آمد، به اتفاق ايشان مدام از طريق تلفن در تكاپو بوديم تا از آمار مقتولين، مصدومين و بازداشتشدگان اطلاع كسب كنيم و خلاصه آن شب را به همين كيفيّت گذرانديم.
*** نقش بازاريان و بازتاب حادثه ***
در اين ميان بايد از تعطيل بازار قم هم ياد كنيم و اين خود نشان داد كه مسئله مربوط به حضرت امام، يك قضيه صنفى نيست كه اختصاص به قشر عمامه بهسر و حوزه داشته باشد؛ بلكه عموم مردم، خود را در اين برنامهها سهيم مىدانستند؛ لذا در ميان مقتولين حادثه نوزده دى هم مىتوان از مردم عادى سراغ گرفت؛ ضمن اينكه نقش و حضور عمده با طلاب و روحانيت بود.
با آنكه مقاله موهن روزنامه اطلاعات در شهرستانها بازتاب حاد و تندى نداشت، ولى واقعه قم در همه جا انعكاس پيدا كرد و حتى شهرستانهايى را به دنبال خود كشيد كه خود مطلعيد.
***واكنش مراجع در رابطه با حادثه نوزده دى***
در ادامه واكنش مراجع در خصوص درج مقاله «رشيدى مطلق» در روزنامه اطلاعات، كه همان تعطيل كردن دروس حوزه علميه قم بود، وقتى حادثه خونبار نوزده دى به وقوع پيوست، تعطيلى مزبور هم ادامه يافت و مراجع بزرگ تقليد دست به صدور اطلاعيه زدند. امام هم با اندكى تأخير اعلاميهشان را صادر كردند. وجه تأخير اعلاميه امام اين بود كه ايشان روششان اين بود كه در ارتباط با حوادثى كه در ايران رخ مىداد، نخست تأمل مىكردند تا كم و كيف قضيه، به ايشان منتقل شود و بعد به واكنش مناسب و مقتضى اقدام مىكردند. علىالخصوص مسئله بعد مسافت اين تأخير و تأمل را ايجاب مىكرد.
به هر حال اعلاميه شديداللحن ايشان هم به فاصله چند روز صادر شد. روز بيستم دى، عدهاى از اساتيد و مدرسين در منزل ما اجتماع كردند. برخى از مدعوّين جلسه كه در خاطرم مانده است، عبارت بودند از آقايان: آيتالله مكارم، آيتالله وحيد، آيتالله محمدى گيلانى، آيتالله محفوظى و آيتالله يزدى. در آن جلسه كه در واقع، سومين جلسه مدرسين محسوب مىشد صحبتها و تصميمگيريهايى شد؛ از جمله اعلاميهاى در خصوص حادثه نوزده دى تنظيم كرديم كه در واقع نخستين اعلاميهاى بود كه در حادثه نوزده دى منتشر گشت. در همان لحظاتى كه ما در منزل و در جوار آقايان نشسته بوديم، به ناگاه خبر رسيد كه مأمورين رژيم، به منزل آقاى يزدى ريختهاند تا ايشان را دستگير كنند. ما هم از ايشان خواستيم كه فعلا جلسه را ترك نكنند تا لااقل كار تنظيم اطلاعيه به سرانجامى برسد.
آقاى يزدى را نگه داشتيم و بقيه آقايان تشريف بردند و بعد از آن بود كه آقاى سيد حسين موسوى تبريزى كه در خبر كردن آقايان و آوردن ايشان براى حضور در جلسات، نقش بسزايى داشتند، به من زنگ زدند كه آقاى مكارم را دستگير كرده و بعد معلوم شد كه ايشان را به تبعيد فرستادند.
آقاى يزدى آن شب را در منزل ما اقامت كردند و ضمن اينكه خيالمان از بابت دستگيرى ايشان آسوده بود، در خصوص تدارك كارهاى مربوط به اطلاعيه از وجود ايشان بهره برديم. ضمن اينكه ايشان با تنى چند از بازاريان قم آشنايى داشتند و مىخواستند از وجود آنها هم استفاده كنند؛ لذا بعضى از آنان را خواستند و بنده با آنان مرتبط كردند تا برنامه اعلاميهها را به اتفاق پيش ببريم. بعد از فراغت از اين كار، آقاى يزدى گفت : « ديگر صلاح نيست از اين بيشتر اينجا بمانم. من كه نمىخواهم در اختفاء به سر ببرم؛ مىروم منزل خودمان تا اگر قرار است دستگير شوم، در همانجا اين اتفاق بيفتد».
با ايشان خداحافظى كرديم و طولى نكشيد كه ايشان هم دستگير شد! ولى ما برنامهها را ادامه داديم و از بازاريان مخصوصاً جناب حاج على آقا محمدى كه در حال حاضر در ستاد نماز جمعه قم، مشغول فعاليت است و نيز جناب آقاى حاج حسين معينى كمك مىگرفتيم. اين افراد مركزى در قم براى كار چاپ و تكثير اعلاميه داشتند و از طريق آقايان اعلاميهها تكثير مىشد و از آن تاريخ تا پيروزى انقلاب با اين دو برادر بازارى در كارها و مسائل همكارى داشتيم و انصافاً كه اين دو با ديگر دوستان بازارى قم زحمات زيادى كشيدند.
*** شكايت به مراجع قضايى بين المللى ***
يكى ديگر از كارهايى كه در آن ايام و براى پيگيرى حادثه نوزده دى قم انجام داديم، شكايت به مراجع قضايى بينالمللى بود. چون در آن سالها همچنان كه در ابتداى عرايضم گفتم، مسئله حقوق بشر كارتر مطرح شد؛ البته ما از همان ابتدا اميدى به اين وعدهها نداشتيم؛ اما در عين حال گفتيم كه ما وظيفه خودمان را انجام مىدهيم. لذا حقير يك نوبت به تهران سفر كردم و به منزل آقاى صدر حاج سيد جوادى كه در دولت موقت، مدتى مسئوليت وزارت كشور را به عهده داشت، رفتم. ايشان در آن دوران وكيل دادگسترى و مردى قانوندان بود. من با او از قبل آشنايى داشتم. چون در ايام سوگوارى در منزلش، عصرها برنامه روضهخوانى داشت و يك بار مرحوم آيتالله طالقانى از من دعوت كردند كه در آنجا منبر بروم كه رفتم و مرحوم آقاى طالقانى هم تشريف آوردند.
به هر تقدير من روى آشنايى قبلى، پيش آقاى حاج سيد جوادى رفتم و از ايشان خواستم تا لايحهاى را تحت عنوان شكايت حوزه علميه قم، براى دادگسترى تنظيم كند؛ كه اين كار هم انجام شد؛ منتها همانطور كه پيشبينى مىشد، كار به مرحلهاى رسيد كه در آنجا متوقف گرديد.
شهر قم هر چند در آن سال از نظر رسمى، حكومت نظامى نبود، اما واقع امر را كه مىسنجيدى، مىديدى كه حكومت نظامى بود. تمام مسير خيابان ارم تا ميدان شهدا (چهار راه بيمارستان) قدم به قدم افراد پليس ـ بعضاً اعزامى از تهران ـ مستقر بودند. سر كوچههاى منتهى به بيوت مراجع و حتى مقابل در منزل آنان، پاسبان ايستاده بود؛ البته متعرض افراد نمىشدند، ولى اوضاع را تحت كنترل خود داشتند.
در همان ايام عنوان شد كه هيئتى از طرف دستگاه براى بررسى مسئله نوزده دى، به قم آمدهاند و به نزد آقاى شريعتمدارى رفتهاند. بعد در آنجا هيئت مزبور، رژيم و نيروهاى وابسته به آن را ذى حق و عمده تقصير را متوجه طلاب كرده بود كه مثلا در فلكه بيمارستان، مردم وارد كلانترى شدهاند و قصد خلع سلاح مأمورين را داشتند و آنها هم تحت فشار مجبور به تيراندازى شدهاند.
با توجه به اينكه چهارده سال از تبعيد حضرت امام مىگذشت، در اين مدت فشارهاى رژيم بر توده مردم، وضع اقتصادى آنان، زندانها، شكنجهها، كشتارها، قضاياى فيضيه، هجوم به دانشگاهها و موارد ديگر، مردم را بسيار عصبانى و ناشكيبا كرده بود. از سوى ديگر رژيم از حيث مسائل اخلاقى و اجتماعى هم مشكل داشت. فساد مالى بيداد مىكرد و قضاياى جشنهاى دوهزار و پانصد ساله و تاجگذارى شاه و بيست و پنجمين سال سلطنت محمدرضا، همه و همه حالتى بيزاركننده يافته بود.
در برابر همه اينها، خطابهها و اعلاميههاى روشنگرانه حضرت امام را در نجف داشتيم كه از هر موقعيت مناسب و حساسى استفاده مىفرمودند و به تبع ايشان فضلا و خطباى انقلابى حوزه، در مقاطع حساسى همچون محرم و صفر و رمضان المبارك، روح ستيزهجويى در برابر ظالم و عدم كرنش در برابر حكومت جور و جائر، در مردم مىدميدند.
نوارهاى سخنرانى امام پيرامون موضوع ولايت فقيه، كه به خوبى اين موضوع كليدى را تبيين كرده بودند، تهيه و تكثير شد و در اختيار مردم قرار گرفت و بعد از آن هم به صورت كتاب منتشر شد. خلاصه كلام اينكه هم رژيم و هم گروههاى مخالف، خواسته و ناخواسته در مسير تبيين اهداف و آرمانهاى خود، گام بر مىداشتند و هر چه مىگذشت تضادها بيشتر و مشخصتر رخ مىنمود و مىرفت كه كشور به يك انبار باروت و آماده انفجار تبديل شود.
حادثه نوزده دى ماه 56، حكم همان جرقه كوچكى را داشت كه براى انفجار يك انبار مهمات بزرگ كافى است. اينكه عرض كردم: «كوچك»، بدين جهت بود كه اين حادثه در قياس با واقعه پانزده خرداد، از حجم و گستردگى كمترى برخوردار بود. اگر در نوزده دى به امام اهانت لفظى شد، در سال 42، امام را مستقيماً دستگير كردند و علماء بلاد از شهرهايشان به سوى تهران حركت نمودند. همه اين عوامل ايجاب مىكرد كه رژيم در سال 42 سقوط كند. اما در عين حال چنين نمىشود. چرا؟ چون هنوز زمينه نبود. در حالى كه حادثه دى 56، پشتوانه بزرگى داشت كه همانا گذر سيزده ـ چهارده سال توأم با آگاهىبخشى بود و همين امر كافى بود تا نوزده دى را قرين پيروزى كند؛ چون فاصله زمانى بين نوزده دى 56 و بهمن 57، بسيار كم و كوتاه بود و در اين فاصله هم آنچه كه بود، حوادث زنجيروارى بود كه هر يك از پس ديگرى، واقع شد و رژيم ديگر هرگز نتوانست خود را جمع و جور كند.»