پایگاه مركز اسناد انقلاب اسلامی: پس از شهادت آقا مصطفی خمینی و برپایی مجالس ترحیم وی در شهرهای مختلف٬ روحانیون مبارز خراسان نیز طی برگزاری مجالس سخنرانی٬ صدور اعلامیه و... به افشاگری علیه نظام حاكم پرداختند. این تكاپوها باعث شد ریاست ساواك خراسان طی ارسال گزارش به ادارهی كل سوم در مورخهی 1356.12.9 پیشنهاد نماید: «با توجه به فعالیتهایی كه اخیراً به نفع خمینی و به صورت نصب شعار و پخش اعلامیه در معابر و مراكز آموزش مشهد صورتمیگیرد، برای مقابله در نظر است سه نفر از طرفداران خمینی دستگیر و منازل آنان بازرسیشود». ثابتی، ریاست ادارهی كل سوم، طی دستورالعملی فوری به ساواك خراسان درخواست نمود با تشكیل كمیسیون امنیت اجتماعی مشهد «سه نفر روحانی مورد بحث برای سه سال بهشهرهای بد آب و هوا تبعید گردند».
به دنبال این مكاتبات، كمیسیون مذكور در تاریخ 20/ 9/ 1356 تشكیل شد و با بررسی سوابق سه تن از روحانیان خراسان تصمیمات ذیل را اتخاذ نمود:
1ـ شیخ علی مرادخانیارنگهای معروف به شیخعلی تهرانی، 2ـ شیخحسین عمادی، 3ـ سیدعلی خامنهای، هر یك به ترتیب به سه سال تبعید به شهرهای سیرجان، چابهار و ایرانشهر محكوم شدند.[1]
آیتالله خامنهای به اتهام اینكه طی سالها تدریس در حوزهی علمیهی مشهد و با استفاده از مساجد و منابر و حوزهها، عقاید خود را به جوانان القا نموده و علیرغم یك بار بازداشت، دست از فعالیتهای خود برنداشته است طبق نظر كمیسیون به سه سال تبعید به ایرانشهر محكوم گردید. یكگزارش دیگر نیز حاكی است این تصمیم با توجه به نزدیكی ماه محرم و به منظور جلوگیری از فعالیتهای نامبردگان اتخاذ گردید.[2]
ایرانشهر یكی از شهرهای محروم استان سیستان و بلوچستان است كه در جنوب آن واقع شده و با مركز استان (زاهدان) 320 كیلومتر فاصله دارد.
از دیگر تبعیدیها به ایرانشهر حجتالاسلام محمدعلی موسوی (موسویان) بود. وی در خاطراتش نقل میكند: بعد از تبعید امام از كشور، شیخ حسن لاهوتی كه طی چند سال درگرمسار به فعالیت مشغول بود، به تهران عزیمت نمود. سپس نامبرده بهجای وی عازم گرمسار شد و در پوشش تبلیغات مذهبی به مبارزه علیه نظام حاكم پرداخت. از اینرو مدتها ازسوی ساواك ممنوعالمنبر گشت. اما با این حال دست از مبارزه نكشید و اهالی آنجا را نسبت به آموزههای نهضت آگاه میساخت. تا اینكه در پی قیام 19دی قم و تشدید مبارزات در اقصینقاط كشور، وی نیز بر فعالیتهایش افزوده و طی سفرهای تبلیغی در روستاهای منطقه به سخنرانیهای افشاگرانه پرداخت. این مبارزات باعث شد در 22فروردین 1357، دستگیر و به تبعید یك ساله به ایرانشهر محكوم گردد. وی در ادامهی خاطراتش اضافه میكند كه در ایرانشهر با سایر علمای تبعیدی از جمله آیتالله خامنهای، راشد یزدی از یزد، غفاری از ارومیه و خلخالی و شمس از نقده آشنا گردید. سپس خاطرنشان میسازد بعد از عزیمت به ایرانشهر ابتدا مدتی مهمان آیتالله خامنهای بود و سپس به اتفاق یكی دیگر از تبعیدیهای جدید به ایرانشهر به نام فخرالدین رحیمی از خرمآباد، منزلی اجاره كرده، و در آنجا مستقر گردیدند.[3]
اسناد ساواك رحیمی، تبعیدی دیگر به ایرانشهر نیز حاكی است كه وی یكی از دستاندركاران برپایی تظاهرات و برگزاری مراسم چهلمین روز شهدای یزد، جهرم و اهواز در مساجد علوی، سلطانی و مدرسهی علمیهی خرمآباد بوده است؛ از اینرو در تاریخ 20/2/1357 دستگیر و به ایرانشهر تبعید گردید. وی نقل میكند از تبعیدیهای ایرانشهر، دورهی تبعید موسوی و خلخالی كوتاه بود (گویا سه ماه) از اینرو زودتر آزاد شدند، ولی بقیه بیشتر در آنجا مانده، مبارزات سیاسی و پیامرسانی نهضت را ادامه دادند.[4]
پیامرسانی تبعیدیهای ایرانشهر
از مساجد، نه تنها بهعنوان پایگاههای انقلاب در شهرهای بزرگ میتوان سخنگفت بلكه در تبعیدگاهها و شهرهای كوچك نیز مساجد مركز اصلی تبلیغ و پیامرسانی تلقی میشد. اسناد ساواك حاكی است كه آیتالله خامنهای بعد از مدت كوتاهی اقامت در ایرانشهر در تنها مسجد شیعیان آنجا به نام مسجد آلالرسول اقامهی نماز نمود و در فاصلهی اندكی نمازگزاران تا دویستنفر افزایش یافتند. وی در خلال اقامهی نماز، برای نمازگزاران به ایراد سخن پرداخته و بهتدریج توجه مؤمنین و بهخصوص جوانان را به خود جلب نمود. گزارشهای ساواك تصریح میكند كه در كوتاهمدت، موقعیت و محبوبیت ایشان به حدی در میان مردم افزایش یافت كه منزل محل اقامت وی مركز تردد شیعیان منطقه گشت. آیتالله خامنهای از این فرصتهای مغتنم استفاده كرد و جلسات سخنرانی متعددی برگزار نمود. مأمور امنیتی حاضر در یكی از این جلسات گزارش نموده است كه ایشان در جریان ایراد یك سخنرانی اظهار كرد: «ای مردم، خواب نباشید، یك عده از همدینیهای شما از گرسنگی میمیرند و یك عده از سیری میتركند». سایر گزارشهای دیگر، محورهای اصلی سخنرانیهای او را در زمینههای: آزادی، و… بیان كرده است.[5]
تكاپوهای سیاسی آیتالله خامنهای مورد تأیید برخی تبعیدیهای دیگر قرار گرفت.[6] در خاطرات پراكندهای هم كه از خود ایشان برجای مانده است، نقل میشود: در آن مقطع شصتدرصد از اهالی ایرانشهر را اهل تسنن تشكیل میدادند. آنان مساجد متعددی داشته و نماز جمعه و جماعات را در مساجد خود برگزار میكردند. اما شیعیان فقط یك مسجد داشتند و آن هم امام جماعت نداشت و از نماز جمعه و جماعات خبری نبود. تا اینكه برخی از اهالی منطقه از وی خواستند كه در مسجد آنجا اقامهی جماعت نماید. ایشان نیز در آغاز نماز جماعت و مدتی بعد نماز جمعه را در آنجا برگزار نمود. آیتالله خامنهای خاطرنشان میسازد در اولین فراخوان نماز جمعه جمعیت زیادی از منطقه شركت نمودند كه برخی از آنان در جریان ایراد خطبهها از شوق گریه میكردند.[7]
این تكاپوها باعث شد كه ارتباط تبعیدیها با اهالی شیعهی منطقه افزایش یابد. بازاریان و بهخصوص كارمندان كه بومی منطقه نبودند و غالباً از شهرهای دیگر در ادارات ایرانشهر مشغول به كار بودند و طیفی از شیعیان منطقه را تشكیل میدادند، در رأس این افراد قرار داشتند.[8] اینفعالیتها دستگاه امنیتی منطقه را به اتخاذ تدابیری برای جلوگیری از ارتباط و تماس اهالی با تبعیدیها وادار نمود. ساواك سیستان و بلوچستان پیشنهاد كرد، از طریق شهربانی، از سخنرانی روحانیان تبعیدی در مسجد جلوگیری بهعمل آید و هشدار داد در صورت ادامهی این وضعیت ممكن است تعدادی از جوانان تحت تأثیر روحانیان مذكور قرار گیرند. ثابتی ریاست ادارهی كل سوم ساواك طی دستورالعملی، ضمن تأكید بر ایجاد محدودیت برای فعالیتهای تبعیدیها، تصریح نمود: «در صورت ادامهی تحریكات، بازداشت شوند». اما بنا بر اسناد ساواك، دستگاه امنیتی با گماردن مأموری در مقابل منزل محل اقامت تبعیدیها درصدد برآمد اولاً از ورود جوانان و افراد بومی به محل اقامت آنها جلوگیری بهعمل آورد و ثانیاً ملاقاتكنندگان با تبعیدیها از شهرهای مختلف را، قبل از دیدار با آنان شناسایی نموده و پس از رفع مظنونیت، اجازهی ملاقات دهد. این اقدام بلافاصله اعتراض تبعیدیها را برانگیخت. آنان تهدید كردند در صورت ابقاء مأمور، به مراجع داخلی و خارجی شكایت خواهند نمود.
در این مبارزات سایر تبعیدیها از جمله سیدمحمدعلی موسوی (تبعیدی از گرمسار)، اروج محمد غفاری (تبعیدی از ارومیه) و همچنین كاظم راشدپور یزدی( تبعیدی از یزد) نیز نقش داشتند. گزارشی از یكی از سخنرانیهای راشدپور حاكی است وی در یكی ازجلسات سخنرانی اظهار نموده: «همهی مردم در یك سطح هستند. ای مردم غیر از خدا كسی را ستایش نكنید». كه منظور او اطاعت نكردن از شاه بود.
بحث دیگری كه در حوزهی پیامرسانی تبعیدیهای ایرانشهر قابل ذكر است، هجوم طیفی از مبارزان از اقصینقاط كشور، بهخصوص خراسان به ایرانشهر برای دیدار با تبعیدیهاست. گزارش ساواك سیستان و بلوچستان حاكی است در فاصلهی كمتر از یك ماه بعد از آمدن تبعیدیها به ایرانشهر، آن شهر با هجوم سیلآسای ملاقاتكنندگان با آنان مواجه شد. در دهها گزارش موجود[9] در این خصوص، اسامی برخی از این افراد بدین شرح آمده است: محمدجواد حجتیكرمانی و شیخ علی تهرانی ـ كه این دو خود تبعیدی بودند ـ عبدالكریم هاشمینژاد، عباس واعظطبسی از مشهد، خاتمی از یزد، شیخ محمد كفعمی از زاهدان و….
محمدعلی موسوی در خاطراتش نقل میكند كه در این دوره بهطور مستمر ملاقاتكنندگان از شهرهای مختلف به دیدار آنان شتافته، با تبعیدیها دیدار میكردند. وی اضافه میكند كه یكی از این افراد سیدمحمد خامنهای بود كه برای دیدار برادرش به ایرانشهر آمد. همزمان با حضور وی در آن شهر، به وی (موسوی) اطلاع داده شد كه میتواند نسبت به حكم تبعید خود اعتراض نماید و شكایت كند. او نیز آیتالله سیدمحمد خامنهای را به وكالت خود برگزید تا شكوائیهی او را پیگیری كند. آیتالله خامنهای كه خود حقوقدان بود، با كمك دو وكیل دیگر به نامهای زوارهای و فروغی در دادگاه از او دفاع نمودند و محكومیت یكسالهی تبعید او به سه ماه تقلیلیافت و نامبرده آزاد گشت.[10]
گفتنی است كه حتی ارتباط این تبعیدیها با حوزهی علمیهی قم نیز برقرار بود. یكی از طلاب حوزهی مذكور در خاطراتش نقل میكند كه در این دوره از سوی مسئول مدرسهی علمیهی رسالت قم، مأموریت یافت تا اعلامیهای را برای امضا نزد علمای تبعیدی ببرد و او نیز آن اعلامیه را نزد آیتالله خامنهای در ایرانشهر برده و امضای وی را اخذ كرده است.[11]ملاقاتكنندگان نه تنها بهعنوان حلقهی ارتباطی تبعیدیها با مبارزات تلقی میشدند بلكه حامل پیامها و اخبار جدیدی از وقایع نهضت برای تبعیدیها و به تبع آن تودههای مردم بودند. بهگونهای كهیكی از دلایل تغییر محل برخی از تبعیدیها (از جمله آیتالله خامنهای و راشدپور) كثرت ملاقات و دیداركنندگان با آنها ذكر شده است.
یك نكتهی دیگر كه درخصوص تبعیدیهای ایرانشهر قابل ذكر است اهتمام ویژهی آنها برای كمكرسانی به اهالی سیلزدهی آن منطقه بود. فخرالدین رحیمی در خاطراتش نقل میكند: «سیل ناگهانی و غیرمترقبه در اواسط تابستان 1357، ایرانشهر را به ویرانهای تبدیل كرد و آنجا ویرانشهر شد. شهر چهرهی اصلی خود را از دست داد و دگرگون شده بود و به شهری جنگزده و ویران شبیه بود تا سیلزده. خانهها، مغازهها و همه چیز ویران شده و با خاك یكسان گردید». وی اضافه میكند این واقعه تلفات جانی زیادی به همراه داشت و تبعیدیها نقش مهمی در كمك به سیلزدگان ایفا كردند.[12]
آیتالله خامنهای با كمك سایرین برای امر كمكرسانی اقدام به تشكیل «گروه امداد اسلامی» در مسجد آلالرسول ایرانشهر نموده و به كمك سیلزدگان شتافتند. آنان ضمن تماس با اهالی شهرهای یزد، زاهدان و… درخواست ارسال آرد، برنج و سایر مایحتاج عمومی برای سیلزدگان نمودند. در مدت كوتاهی چندین كامیون ارزاق عمومی از سوی مبارزان به ایرانشهر رسید، كمكهای دریافتی را در مسجد آلالرسول جمع كردند و سپس به توزیع آنها اقدام نمودند.
آیتالله خامنهای قریب یك دهه پیش از این، در جریان زلزلهی سال 1346 فردوس، گناباد و كاخك در جنوب خراسان نیز با سازماندهی نیروها و طلاب مبارز، اقدام به ارسال پانزده دستگاه ماشین و اعزام هشتاد نفر برای كمك به زلزلهزدگان نموده و تجاربی در اینخصوص بهدست آورده بود، از این رو در جریان سیل ایرانشهر با یك برنامهریزی دقیق، هم به كمك سیلزدگان شتافته و هم در تبلیغ آموزههای نهضت ایفای نقش نمود. ایشان در خاطراتش نقل میكند كه آن سیل از الطاف خفیهی الهی بود زیرا باعث آشنایی بیش از پیش اهالی آنجا با تبعیدیها و سایر نیروهای مبارز شد. ناگفته پیداست كه این تكاپوهای اجتماعی خوشایند نظام و بهخصوص دستگاه امنیتی نبود. آنان ضمن اظهار شگفتی از وسعت خدمت و كمكرسانی تبعیدیها به سیلزدگان، آیتالله خامنهای را احضار و تذكراتی در این خصوص به او دادند.[13]
همانطور كه گفته شد ارتباط مستمر تبعیدیهای ایرانشهر با سایر مبارزان، زمینهی كسب اطلاع آنها از اخبار و گزارشهای نهضت را بهطور روزمره فراهم میكرد. در این راستا مكاتبه با پیشگامان نهضت و ارائهی راهحلها و تدابیر خاص برای تداوم مبارزه، یكی از این سازوكارها بود. در مقطع مورد بحث، آیتالله خامنهای نامهای برای آیتالله محمد صدوقی از رهبران اصلی نهضت در یزد در مورخهی 19/1/1357 ارسال نمود. وی پیش از این نیز نامهی دیگری برای نامبرده فرستاده بود.[14]از اینرو این نامه دومین مكاتبهی ایشان از تبعیدگاه با صدوقی بود. گزارشهای ساواك حاكی است كه ایشان نامهی مذكور را از طریق یكی از ملاقاتكنندگان بهنام امیر مجد برای روحانیان مبارز مشهد جهت تكثیر و توزیع ارسال نمود كه گزارشهای ساواك از پخش آنها در برخی از شهرها حكایت میكند.
نامه با اظهار تأسف و تسلیت از كشتار مردم یزد در جریان برپایی مراسم چهلم شهدای تبریز آغاز میشود. ایشان كشتار مردم را كه در آن سال به كرات در چندین شهر صورت گرفت، ناشی از هراس هیئت حاكمه از خودآگاهی ملت و همچنین افزایش جو نارضایتی عمومی از نظام حاكم ذكر كرده است. در ادامه از سانسور رسانههای دولتی درخصوص انعكاس قیام مردم، علیرغم بازتاب جهانی آن، سخن گفته و تصریح نموده كه پیشگامی رهبران مذهبی در بسیج مردم و هدایت نهضت، باعث ناكامی دستگاه امنیتی برای مقابله با آن گردیده است. طلاب حوزهی علمیهی قم ضمن تكثیر و توزیع این نامه در قالب اعلامیه در پایان آن افزودهاند: «برای بازگشت تبعیدیان نستوه بهپاخیزیم».[15]
آیتالله خامنهای در خاطراتش درخصوص نگارش و بازتاب این نامه خاطرنشان میكند، او وقتی از نقش آیتالله صدوقی در یزد جهت بسیج و حركت مردم اطلاع یافت درصدد تحلیل رویكرد تودهها به علما برآمد. لذا بنابر درخواست ایشان، طی ارسال نامهای مسئله را مورد بازكاوی قرار داد و علیرغم تلاش برخی گروهكها نامهی مذكور در قالب اعلامیه تكثیر و در سطح وسیعی توزیع گردید.[16]
یكی دیگر از اقدامات تبعیدیهای ایرانشهر و بهخصوص آیتالله خامنهای، تلاش برای وحدت شیعه و سنی بود. اینگونه تكاپوها در آن مقطع زمانی، نشان از دوراندیشی وی دارد. ایشان درخاطراتش نقل میكند برای این منظور جلساتی با مولوی فخرالدین از علمای متنفذ منطقه برگزار كرده و قرار گذاشتند اهل تشیع و تسنن منطقه یك عید دو طرفه از دوازدهم تا هفدهم ربیعالاول (سالروز تولد حضرت محمد(ص)) برگزار كنند تا زمینهی وحدت مسلمانان فراهم گردد كه این برنامه با وقوع سیل به هم خورد.[17]
بههرحال مجموعهی این مبازات باعث شد كه دستگاه امنیتی نتواند حضور برخی از تبعیدیها را در ایرانشهر تحمل نماید و تصمیم به انتقال آنان به شهرهای دیگر گرفت. البته پیش از این، شورای هماهنگی ایرانشهر، طی تشكیل جلسهای تصمیم گرفته بود كه از حضور آیتالله خامنهای در مسجد آلالرسول ممانعت بهعمل آورد و حتی پیشنهاد شده بود تدابیری اتخاذ گردد تا حاج محصل یزدی (امام جماعت آن مسجد) بهطور مستمر برای اقامهی نماز در مسجد حضور یابد تا زمینه برای تحریكات آیتالله خامنهای فراهم نیاید ولی هیچكدام از این اقدامات ره به جایی نبرد. در نهایت بنا به دلایل ذیل تصمیم به انتقال آیتالله خامنهای و راشد یزدی و رحیمی گرفته شد:
1ـ كثرت مراجعات و ملاقاتهای آنها؛ 2ـ كسب محبوبیت در میان اهالی و حمایت معنوی و مادی اهالی از آنها؛ 3ـ عدم تأثیر تبعید به ایرانشهر در خواهش آنها؛ 4ـ عدم توان و امكانات كنترل كامل آنها؛ 5ـ تحریكات آنها در جریان كمك به سیلزدگان. بنا بر گزارشها خامنهای به جیرفت و رحیمی به اقلیدفارس انتقال یافت. گفتنی است همزمان با این تصمیمات حدود سیصدتن از طلاب حوزهی علمیهی مشهد با تجمع در دادگستری خراسان به ادامهی تبعید آیتالله خامنهای اعتراض كردند.[18]
[1].آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، شمارهی بازیابی پرونده 576، ص 64 صص80ـ 81
[2]. آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، شمارهی بازیابی پرونده 687، صص 80ـ81
[3]. فصلنامهی یاد، اركان بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران، شمارهی 41ـ42، سال 11، بهار و تابستان 1357، صص 46ـ47
[4]. حججاسلام فخرالدین رحیمی و نورالدین رحیمی به روایت اسناد ساواك، تهران، مركز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1382، ص 30، مقدمهی كتاب (شرح حال)
[5]. آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، شمارهی بازیابی پروندهی 687، ص 81
[6]. حججاسلام فخرالدین رحیمی و نورالدین رحیمی به روایت اسناد ساواك، پیشین، ص 30 (مقدمه و شرححال)
[7]. زندگینامهی مقام معظم رهبری، به كوشش مؤسسهی فرهنگی قدر ولایت، تهران، مؤسسهی فرهنگی قدر ولایت، 1379، صص 70ـ71
[8]. حججالاسلام فخرالدین رحیمی و نورالدین رحیمی به روایت اسناد ساواك، پیشین، صص 230ـ231
[9].آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، شمارهی بازیابی پرونده 576، صص 42ـ43، ضمناً در صفحات 52ـ53 همین پرونده اسامی سی تن از ملاقاتكنندگان دیگر آمده است.
[10]. فصلنامهی یاد، شمارهی 41ـ42، پیشین، ص 47
[11]. حماسهی 19دی 1356 قم، پیشین، خاطرات محمدحسین ظریفیان، صص 228ـ228
[12]. حججاسلام فخرالدین رحیمی و نورالدین رحیمی به روایت اسناد ساواك، پیشین، صص 25ـ30
[13]. زندگینامهی مقام معظم رهبری، پیشین، صص 70ـ72
[14]. فصلنامهی 15خرداد، شمارهی 24، زمستان 75، سال 5
[15]. فصلنامهی 15خرداد، شمارهی 25، بهار 76، سال 6، صص 102ـ110
[16]. زندگینامهی مقام معظم رهبری، پیشین، ص 73
[17]. زندگینامهی مقام معظم رهبری، پیشین، ص 72
[18].آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، شمارهی بازیابی پرونده 576، صص 91ـ100