پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛
استاد شهید آیتالله مرتضی مطهری از جمله پیشگامان انقلابی بود که در دو عرصه فکری
و عملی در مقابل هرگونه انحراف و مصادره نهضت اصیل اسلامی میایستاد. آیتالله
مهدویکنی در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده در این
رابطه میگوید: بعضیها در بیاناتشان حرفهایی
میزدند که برای منافقين مطلوب بود، حتى آیات قرآن را طوری تفسیر میکردند که خلاف
واقع بود. آقای مطهری از اینها خیلی ناراحت بود و میگفت این سبک تفسیر، تفسیر
کمونیستی است. تفیسر ماتریالیستی است، تفسیر تفنگی است، تفنگی نه فقط به معنای
تندی بلکه اصلا مطالب را طوری دیگر تفسیر میکردند؛ به عنوان مثال در قرآن آمده
است: «والارض وضعها للانام» قرآن میگوید زمین را برای مردم قرار دادیم. این را به
دو طریق میشود تفسیر کرد؛ یک وقت میگوییم این آیه در مقام بیان یک واقعیت تکوینی
است، مثل این آیه که میفرماید: «و جعلنا الأرض مهادا»؛ ما زمین را گهواره قرار
دادیم. در اینجا خداوند جریان یک امر تکوینی را بیان میکند؛ یعنی میخواهد بگوید
زمین را طوری خلق کردیم که مردم بتوانند از آن استفاده کنند. این آیه در مقام بیان
حکم تشریعی نیست، ولی بعضی از همین آقایان قبل از انقلاب و بعد از انقلاب این آیه
را چنین تفسیر میکردند که مالکیت زمین، اشتراکی است . «والارض وضعها للانام»؛
یعنی زمین مال همه است، بنابراین، زمین اصلا مالكيت خصوصی ندارد. اینها برگرفته
از افکاری بود که کمونیستها داشتند، مارکس هم این حرف را میزد.
چنین تفسیرهایی به صورت جزوه پخش میشد. در آن زمان جو چپگرایی و کمونیستمآبی
در مملکت غلبه داشت، لذا بعضی از آقایان معممين هم همین حرفها را میزدند. ممکن
است سوءنیتی هم نداشتند، ولی برداشتشان این طور بود. جوانها هم واقعا دور آنها
جمع میشدند و جمعیت خیلی زیادی را تشکیل میدادند، در جلسات آنها بیشتر از جلسات
من شرکت میکردند.
آقای مطهری - به خصوص - قبل از
انقلاب اینگونه تفسیرها را خطرناک میدانستند و میفرمودند پخش اینگونه تفاسیر،
خیلی خطرناک است و شدیدا این سبک تفکر را محکوم میکردند.
من قبل از انقلاب پنج شب آقای مطهری را
به مسجدمان - مسجد جلیلی - دعوت کردم. در آن جلسات؛ دانشجویان و جوانها حضور فعال
داشتند. در آنجا جناب آقای مطهری بحثی را تحت عنوان علل گریز از ایمان مطرح کردند
که بعدا در کتابی به نام «علل گرایش به مادیگری» چاپ شد. ایشان علل مادیگری و گریز
از ایمان را به صورت علمی بیان میکردند و بحثها و نقدهای علمی را بر مسائل
الحادی و ماتریالیستی و کمونیستی مطرح میکردند.
شبی از آن شبها، آقای لاهوتی در آن
جلسه حضور داشت، خیلی از این بحثها ناراحت بود. میگفت آقای مطهری چه میگوید؟
چرا از این حرفها میزند؟ الان موقع این حرفها نیست. ما یک دشمن مشترک داریم و
آن شاه است. باید با او جنگید، ما نباید حرفهایی بزنیم که کمونیستها و جوانهای
روشنفکر و مجاهدین را ناراحت کند. ما باید برویم و از روی هدف مشترک با آن بجنگیم.
بنده به ایشان گفتم وقتی که آقای مطهری آمد به خودش بگو، چرا پای منبر نق میزنی،
صبر کن پایین بیاید، با خودش صحبت کن.
آقای مطهری از منبر پایین آمد. آقای
لاهوتی گفتند: آقای مطهری! من به شما اعتراض دارم. بحثهایی که شما میکنید لغو
است. الان موقع این بحثها نیست. ما یک دشمن مشترک داریم و آن شاه است، همه ما
باید در مقابل او قرار بگیریم؛ کمونیست، غیر کمونیست، خداپرست، غیر خداپرست،
مسلمان و غیر مسلمان! همه باید با هم آن هدف را بزنیم تا از بین برود، بعد مینشینیم
بحث میکنیم.
آقای مطهری گفتند شما اشتباه میکنید، اتفاقا باید حالا صفهایمان را جدا کنیم ما با کمونیستها هدف مشترک نداریم. دشمنی کمونیستها با شاه روی یک جهت است و دشمنی ما با شاه روی جهت دیگر است. اصلا جهت، جهت واحد نیست. اگر الان جهتگیریهای ما مشخص نشود، فردا که انقلاب انشاءالله پیروز بشود، اینها میآیند و میگویند: «حاجی انا شریک». ملت ایران با اکثریتی قاطع با شاه مبارزه میکنند و همه مسلمان هستند. علما و روحانیت هم یک عده قلیلی از آنها هستند، آن وقت شما همه را به یک صف میرانی و میگویی همه در یک صف قرار بگیرند؟ نه، این درست نیست. این اشتباهی است که شما مرتکب میشوید. آن وقت ما دیگر نمیتوانیم صفهایمان را جدا کنیم. از الان باید صفهایمان جدا بشود. در عین حال که دشمن مشترک داریم، ولی مسائل اعتقادی و اصولی و جهانبینی باید مطرح بشود و الا از مقصد دور خواهیم شد.