مرکز اسناد انقلاب اسلامی

برشی از خاطرات حمید سبزواری
حمید سبزواری می‌گوید: وقتي كه متفقين وارد ايران شدند با اولين گلوله‌اي كه در مرز شليك شد لشكر 9 خراسان از مشهد خارج شد و فرار كرد. هنوز لشكر سرخ به آنجا نيامده اينها فرار كردند، تيمسارها و درجه‌دارها و اينها اسلحه‌ها را انداختند و با لباس مبدل زدند به جاده. لشگر 9 خراسان عقب‌نشيني كرد و رفت تربت‌حيدريه، سربازان اسلحه را در تربت حيدريه ريختند و فرار كردند .
تاریخ انتشار: ۱۵:۲۷ - ۰۳ شهريور ۱۳۹۷ - 2018August 25

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ دوران سلطنت پهلوی اول و پس از آن شروع جنگ جهانی دوم، دوره سیاهی در تاریخ معاصر ایران است. ورود متفقنی به ایران در خلال جنگ جهانی دوم پیامدهای بسیار دردناکی برای مردم ایران داشت که بازماندگان از آن دوران با تلخکامی یاد می‌کنند.

مرحوم حمید سبزواری از جمله کسانی بود که حمله متفقین به ایران و وضعیت آن روز جامعه ایرانی را درک کرده بود. وی در کتاب خاطرات خود با عنوان " حال اهل درد " که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده در این رابطه می‌گوید: دوران رضا خان هرچه بود بر ما سخت گذشت: فقر و فلاكت و بدبختي و كمبود. وقتي كه اين رفت و پسرش آمد همراه با ورود متفقين به ايران، كه يك زلزله بود، يك حادثه‌ بسيار بسيار ناگوار بود؛ به علت اينكه اين‌ها آمده بودند، افرادي كه گرسنه‌تر از ما بودند به جان مردم خراسان و به خصوص به جان سبزوار ما افتادند. غله را مي‌خريدند مي‌بردند. 


***قحطی نان در سبزوار بر اثر حمله متفقین***

نان گير نمي‌آمد. به سختي مردم مي‌توانستند يك لقمه ناني تهيه كنند، ناني كه همه چيز داشت جز گندم، معلوم نبود كه چيست به دست مردم مي‌دهند و همين قدر عرض مي‌كنم كه روزنامه‌اي را ديدم، حالا يادم نيست روزنامه اميد بود يا يك روزنامه‌ ديگر كه به سبزوار آمده بود، من ديدم يك نفر تبر روي دوشش بود، كاريكاتوري كشيده بود و زير آن نوشته بود: «آي هيزم مي‌شكنيم، نان سيلو خُرد مي‌كنيم.» واقعاً هم همين طوري بود اگر اين نان يك شب مي‌ماند و همان طوري كه از تنور درآمده نمي‌خوردند، روز ديگر مثل سنگ مي‌شد كه خورده نمي‌شد و از داخل آن هرچه بگويي در مي‌آمد. گاهي مي‌ديدي زنبور در مي‌آيد، پاي عنكبوت در مي‌آيد. 

ته انبارها را خالي مي‌كردند و مي‌دادند مردم. عده‌اي كه دست‌شان تنگ بود ناگزير بودند و آن نان را مي‌خريدند و مي‌خوردند. براي خريدن اين نان هم صد نفر در دكان هر نانوا بر سر و كول هم سوار مي‌شدند و چه قدر نواميس مردم زير دست و پا له مي‌شدند تا يك قرص از آن نان را مي‌توانستند پيدا كنند، دعواهايي مي‌شد. مصيبت‌هايي كه در آن موقع داشتيم خدا مي‌داند. 


***غارت منابع طبیعی ایران توسط نیروهای متفقین***

 اين وضع ادامه داشت و تا وقتي كه متفقين در ايران بودند گندم را مي‌بردند و جز فلاكت و فقر چيزي حاصل مردم نشد. حتي مي‌خواهم بگويم سبزوار را كوير كردند؛ در جنوب سبزوار درختچه‌هايي داشت كه اينها همه را درآوردند و سوزاندند. قسمت‌هاي كوه‌هاي اطرافش كلي درخت بادام داشت همه را كندند. در سبزوار جنگلي بين شاهرود و آن منطقه وجود داشت كه اين جنگل، درخت‌هاي كويري و درختچه‌اي به نام قيچ و درخت اسكن‌بيل داشت. جنوب سبزوار هم درخت‌هاي كويري داشت، همه را از ريشه درآوردند و سوزاندند. نفت به ما نمي‌رسيد، مردم ريختند در بيابان‌ها و آنها را درآوردند. ميان دشت بين سبزوار و شاهرود به قدري درخت داشت كه خدا مي‌داند، الآن اگر شما برويد يك دانه درخت نمي‌توانيد پيدا كنيد. 

سبزوار را بيخود سبزوار نمي‌گفتند، واقعاً سبزوار بود، هر كدام از دره‌هاي سبزوار چشمه‌هاي ساري داشت؛ چه درخت‌هايي و چه ميوه‌هايي كه در هيچ جا پيدا نمي‌شد. زردآلوي سبزوار صادر مي‌شد به اين طرف و آن طرف.  علتش اين بود كه سبزوار، سبز بود بيابان نبود، كوير نبود، درختان را همه را مردم كندند چون نفت آنها را انگليسي‌ها مي‌بردند، جنگ بود، روس‌ها مي‌بردند، مردم چيزي گيرشان نمي‌آمد، حمله كردند. حتي كاميون‌هاي روس مي‌آمد اينها را قطع مي‌كرد مي‌برد به جنگ. گندم سبزوار را مي‌كشيدند مي‌بردند. زراعت سبزوار زيرپاي اين‌ها له شد تمام شد، از بين رفت. هرچه كه شما فكر ‌كنيد ستم به اين خراسان شد. مخصوصاً اينجا كه عده‌اي بودند خريد مي‌كردند براي قشون سرخ و مردم تا اينها بودند نمي‌توانستند گندم را بخرند. 

 وضع معيشتي مردم خيلي خراب بود به طوري كه يك نفر فقط به يك لقمه نان خشك اگر به او مي‌دادند اين مي‌آمد در خانه خدمتكاري مي‌كرد، كهنه پاره‌هاي اين خانواده‌ متعين را اگر به آنها مي‌دادند تا وقتي كه جان داشتند از آن استفاده مي‌كردند، اين روي چشم خود مي‌گذاشت و براي صغير و يتيم خودش مي‌برد. مردم خيلي در تنگنا بودند اصلاً من نمي‌توانم بگويم.  


***بروز بیماری‌ها و امراض در اثر حضور نیروهای خارجی***

يكي از هدايايي هم كه در آن جنگ آوردند، تيفوس و تيفوئيد بود. چقدر اين بيماري‌ها كشتار كرد. علتش هم اين بود كه عده‌ زيادي از زنان لهستاني را كه شوهرمرده بودند و در جنگ اينها بيوه شده بودند، آوردند در خراسان بين خانواده‌ها با يك رسيدي كه از اينها گرفتند اينها را سرپرستي كنند. عده‌اي هوسباز كه اينها را مي‌گرفتند و چند نفر از اينها را در سبزوار گرفتند. اينها در آنجا آلوده به ميكروب تيفوئيد و تيفوس بودند. اين مرض آمد. چه قدر در آنجا كشتار كرد. نوعي حصبه هم بود، يك حصبه‌اي كه حصبه‌ بومي نبود. كشتار زيادي كرد، كلي از جوانان سبزوار مبتلا به تيفوس و تيفوئيد بودند. عامل اصلي هم در اين جريان شپش بود. 

يكي از چيزهايي كه سربازان متفقين به ايران منتقل كردند همين شپش تيفوس و تيفوئيد بود. افرادي كه با اينها سر و كار داشتند اين را بين جامعه پخش كردند، كلي از جوانان و بچه‌ها كشته شدند و چند نفر از دوستان من نيز از تيفوس و تيفوئيد مردند كه واقعاً خانواده‌ها داغدار شدند. بلاي اينها يكي دو تا نبود، رواج خشونت و رواج فحشا و...  


*** ناامنی و هرج‌ومرج؛ سوغات حضور متفقین در ایران***

وقتي كه متفقين وارد ايران شدند با اولين گلوله‌اي كه در مرز شليك شد لشكر 9 خراسان از مشهد خارج شد و فرار كرد. هنوز لشكر سرخ به آنجا نيامده اينها فرار كردند، تيمسارها و درجه‌دارها و اينها اسلحه‌ها را انداختند و با لباس مبدل زدند به جاده. لشگر 9 خراسان عقب‌نشيني كرد و رفت تربت‌حيدريه، سربازان اسلحه را در تربت حيدريه ريختند و فرار كردند و اسلحه افتاد دست نااهلان. 

علاوه بر اين خوانيني بودند كه اسلحه مي‌گرفتند؛ مثلاً خان فرومد ـ كه فرومد آن موقع جزو سبزوار بود ـ اين خان اسلحه گرفته بود، عده‌اي را خودش اسلحه داده بود، مي‌رفتند گوسفندان جاي ديگر را مي‌گرفتند، مي‌چاپيدند و براي او مي‌آوردند. سر راه كاروان‌ها را مي‌گرفتند براي خان مي‌آوردند و هر شب اين‌ها در تكاپوي اين كار بودند. اگر قالي و قاليچه داشت اين را براي خان مي‌آوردند، نقدينه‌اي داشت براي خان مي‌آوردند، اين جريان‌ها در جوين سبزوار هم بود. در اسفراين هم خوانيني بودند كه اسلحه داشتند و همين كار را مي‌كردند. 

ساليان دراز اگر كسي مي‌خواست با ماشين برود خراسان، جلوي او را مي‌گرفتند. امكان نداشت كه يك اتوبوسي از چنگ اينها فرار كند، اگر مي‌توانست رها شود و به خراسان مي‌رسيد، مردم شانس آورده بودند. بعد از ناامني جاده‌اي، ناامني در دهات بود كه به خانه‌ها حمله مي‌كردند، اثاث‌البيت مردم فقير دهات را مي‌بردند، عامل اصلي هم در اين جريان خوانين بودند، به علت اينكه اين خوانين اسلحه‌ها را برداشتند. اصل اين اسلحه‌ها در دست اينها بود، اينها بودند كه غارت را شكل مي‌دادند و مردم عادي هيچ وقت اين كار را نمي‌كردند. خود دولت هم طرفدار اين وضع بود.  


***بروز اختلاف؛ حاصل دوره سیاه حضور متفقین ***

بزرگ‌ترين هديه‌اي كه متفقين آوردند اختلاف بود؛ اختلافي كه به وسيله‌ حزب‌ها بروز كرد. من درست كلاس پنجم ابتدايي بودم كه اين احزاب در سبزوار شكل گرفت. در مدرسه، معلميني كه براي ما فرستاده بودند اين معلمين غالباً وابسته به حزب توده بودند.  تك و توكي از اينها هم وابسته به آن جناح انگليسي _ آمريكايي بودند. كه آنها آن طرف، حزب عدالت را تشكيل دادند و بعد حزب دموكرات را، اين طرف هم اينها آمدند حزب توده را تقويتش كردند و در آنجا سخنراني مي‌كردند، سركلاس ما هم به نحوي تبليغ مي‌كردند.هر كدام از اين احزاب، ما بعدها متوجه شديم كه سرشان در يك جا جمع بود، حتي حزب توده‌اي كه روس‌ها خيال مي‌كردند اين حزب از مبتكرات آنها است از چيزهايي هستند كه آنها ابتكار دارند، آن هم افرادش به جاي اينكه متوجه روس باشند پنهاني با انگليس سر و سري داشتند. 

اينها مسائلي بود كه بعدها ما متوجه به فضاي آشفته شديم و از همه جا مأيوس شديم و با خود گفتيم كه خدايا به چه كسي مي‌شود آدم دل بسپارد؟ به كجا روي بياورد؟ هر كس را كه آدم دست به او مي‌دهد گزيده مي‌شود.  يك فضاي ناامن سياسي و اجتماعي، محصول تداخل نيروها در ايران، اغواي مردم و بي‌عرضه‌گي هيأت حاكمه. 

سرسپردگي آنها پيش اين دولت‌هاي روس و انگليس و اين محصول دوراني بود كه جواني ما در آن گذشت. هرجا كه ما مي‌رفتيم مي‌ديديم كه نه! اينها دست در دست بيگانه دارند. اين موقع بود كه من ديگر به عقل رسيده بودم؛ يعني به كمال رسيده بودم كه اينها را درك مي‌كردم. وقتي از همه جا سرخورده شدم، و به هر كدام از آنجاها رفتم آزرده شدم، يك شعري گفتم كه شروعش اين دو ابيات است:

مانده در ورطه‌ تاريكي‌ها / اين منم رانده زشهر خورشيد

 در سرم حاصل انديشه تباه / در دلم مرده چراغ اميد

اين كدامين ره از اين جمله طريق / راهِ بيرون شدن از دامگه است؟

توشه ني، راحله ني، مقصد ني/ ماندم از پاي خدا اين چه ره است؟

ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ارسال نظر