مرکز اسناد انقلاب اسلامی

روایت‌هایی از زندگی و مبارزات شهید مهدی عراقی
بعد از ورود عراقي و توکلي‌بينا به نوفل‌لوشاتو، امام‌خميني عراقي را بسيار مورد لطف و محبت قرار دادند؛ زيرا اين ديدار پس از چهارده سال دوري و تحمل زندان و تبعيد اتفاق مي‎افتاد و عراقي در اين مدت از نظر جسمي ضعيف و شکسته شده‌ بود. در حضورِ جمع امام خطاب به مهدي عراقي مي‏‏‌گويد: «مهدي من تو هستي؟ چرا اين‌قدر پير شدي؟» اما عراقي درحالي‌که از خوشحاليِ ديدار با امام اشک مي‌ريخت، گفت: «من اصلاً يادم نمي‌‏آيد که اتفاقي افتاده است». بعد از آن نيز امام در ديدار با دانشجويان در وصف مهدي عراقي فرمودند: «در بين اينهايي که حبس بودند، پانزده سال حبس بودند. بعضي وقت‎ها که با من مصاحفه مي‎کردند، دست‌شان دستِ يک پهلوان بود و حالا که مصافحه مي‎کنند، دست يک آدم عادي شده». يا به روايت يکي ديگر از اعضاي حاضر در پاريس، امام درباره‌ عراقي فرموده بودند: «اين جوان‌هاي رشيد ما را اين‌قدر زير شکنجه و زندان اذيت و آزار داده‎اند که من وقتي در اولين برخورد ديدم، باور نکردم که آن قامت رعنا و آن هيکل رشيد، اين‌قدر زير شکنجه‌ شاه افسرده شده‌ باشد.»
تاریخ انتشار: ۱۴:۴۷ - ۰۴ شهريور ۱۳۹۷ - 2018August 26

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ شهید حاج مهدی عراقی از مبارزان انقلابی و اصیل نهضت امام خمینی بود که تا روزهای آخر زندگی یار و همراه امام و انقلاب بود. روایت‌های جذاب و قابل تاملی از زندگی، مبارزات و روابط مثال‌زدنی امام خمینی و حاج مهدی عراقی وجود دارد که کنار هم گذاردن آن‌ها چهره یک مبارز دلباخته انقلابی را به تصویر می‌کشد.


***حفاظت از منزل امام بعد از حادثه فیضیه***

در فروردین 1342، حادثه مهمی رخ داد و آن حمله مزدوران رژیم پهلوی به طلاب و مردم در فیضیه قم بود. از این زمان بود که حفاظت از امام خمینی بیشتر مورد توجه مبارزان انقلابی قرار گرفت. آيت‌الله مسعودي‌خميني درباره‌ فداکاري و ايثار شهید مهدي عراقي براي حفاظت از امام‌خميني و نگهباني از منزل ايشان بعد از حادثه‌ فيضيه خاطره‌ جالبي را روايت مي‌کند. او می‌گوید: «در شب حادثه، ما منزل امام بوديم. در حدود ساعت 9 بعد از ظهر بود. امام خطاب به همه گفت: اينجا خانه‌ من است من ماندن در اينجا را حرام مي‌دانم، همه از اينجا بروند نمي‌خواهم بمانيد. ما هم که احتمال مي‌داديم کماندوها به منزل ايشان حمله کنند، مخالف مي‌کرديم. آقاي خلخالي در جواب امام مي‌گفت اگر شما ماندن ما را حرام مي‌دانيد ما ماندنمان را واجب مي‌دانيم اين وجوب با حرمت شما تزاحم دارد. به هر صورت ما از خانه‌ ايشان بيرون آمديم، لکن مشروط بر اينکه در بيرون بمانيم. وقتي بيرون آمديم ديديم که يک نفري جلوي منزل امام مرتب قدم مي‌زند، اول تصور کردم که ساواکي است، بعد متوجه شدم مرحوم حاج مهدي عراقي است. هيکل درشت و جالب داشت. او درحالي‌که يک چاقو در آستين‌اش پنهان کرده‌بود، قدم مي‌زد. از او پرسيدم: اينجا چه کار مي‌کني؟ پاسخ داد: اينجا آمده‌ام که اگر کسي با چشم چپ به امام نگاه کند، مقابلش بايستيم. ما از آنجا رفتيم اما حاج مهدي با عده‌اي ديگر تا صبح نگهباني دادند و بيدار ماندند.»


*** کمک مهدی عراقی و جمعی از زندانیان به مردم فلسطین در سال 1346 ***

یکی از اقداماتی که شهید مهدی عراقی در سال 1346 انجام داد، ساماندهی و جمع‌آوری کمک‌های مالی به منظور ارسال برای مردم فلسطین بود که در آن برهه‌ زماني زير فشار شديد اسرائيلي‌ها بودند. شهید عراقی با وجود آنکه در آن برهه در زندان رژیم پهلوی محبوس بود، به همراه برخي ديگر از زندانيان، پول‌هايي از زندانيان مسلمان جمعآوري کرده و براي کمک به فلسطيني‌ها به آنجا فرستاد. 

در ژوئن 1967، (خرداد 1346)، سومين جنگ بزرگ اعراب و اسرائيل معروف به جنگ شش‌روزه درگرفت و در آن جنگ، ارتشهاي عربي شکست سختي خوردند و بخشهايي از خاک عربي و تمام شهر بيت‌المقدس، قبله‌ اول مسلمين، به‌دست اسرائيل و صهيونيستها افتاد. اين حادثه‌ تأثير عجيبي در روحيه‌ ملت ايران و از جمله زندانيان سياسي مسلمان گذاشت. 

در این زمان، زندانیان سیاسی مسلمان تصمیم گرفتند به حمايت از برادران عرب و مسلمان خود بپردازند. یکی از اقدامات آنها جمع‌آوری کمک‌های مالی برای فلسطینی‌ها بود. به گفته موسوی بجنوردی زندانیان سیاسی در حمايت از اعراب نامه نوشتند و براي فلسطينيها از طريق حضرت امام‌خميني پول فرستادند. چنانکه او می‌گوید: «بين خودمان پول جمعآوري کرديم و با جيره‌ نقدي، ماهي سي و دو تومان، در زندان جمع کرديم و حواله داديم. حاجي عراقي به يکي از ملاقاتيهايش گفت که مثلاً فلان مقدار براي آقاي امام‌خميني حواله کند و پيام شفاهي بدهد که از طرف زندانيان سياسي و براي فلسطينيهاست. چون پول را اين‌طور يک‌جا خرج کرده‌بوديم تا مدت‌ها از نظر غذا و خورد و خوراک در رنج بوديم.»


*** واکنش شریعتی به تحلیل مهدی عراقی از تغيير ايدئولوژي مجاهدين خلق ***

پس از تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق در سال 1354، جلسهاي توسط برخي از نيروهاي مبارز ترتيب داده شد و از مهدي عراقي خواسته شد درباره‌ تغيير مواضع ايدئولوژيک مجاهدين خلق و مواضع علماي حاضر در زندان در اين زمينه توضيحاتي دهد که عراقي تحليل زيبايي از تغيير مواضع سازمان مجاهدين خلق و نقش ساواک در ايجاد اختلاف بين زندانيان ارائه کرد. 

عراقي در آن جلسه دلايل اصلي صدور فتواي نجاست را اين‌گونه بيان ميکند: «ساواک براي فروريختن پايگاه اجتماعي و فرهنگي سازمان مجاهدين خلق در درون و بيرون از زندان تلاش زيادي کرد که اين گروه را در اصل مارکسيست‌هاي‌ اسلامي معرفي کند. اين تبليغات ساواک و نيز رفتار نفاق‌آلود مجاهدين و سپس تغيير مواضع آن سازمان در سال 1354 يکي از دلايل اصلي نقل فتواي نجس ـ پاکي علماي زنداني اوين بود».

دکتر علي شريعتي که در اين جلسه حضور داشت، خطاب به افراد حاضر در آن جلسه گفت: «ما شنيده بوديم که آقاي عراقي، در زندان تدارکات زندانيان را انجام مي‌داده، ولي نمي‌دانستيم که به اين خوبي تحليل سياسي هم مي‌کند. من حقيقتاً لذت بردم از اين تحليل بسيار جالبي که ايشان انجام دادند.»


***تعبیر امام خمینی درباره حاج مهدی عراقی پس از آزادی ***

مبارزات شهید عراقی با رژیم پهلوی، پس از آزادی از زندان بیشتر شد. ابوالفضل توکليبينا از اعضای مؤتلفه درباره‌ اولین دیدار حاج مهدی عراقی با امام خمینی پس از آزادی از زندان و عزیمت به پاريس مي‏‌گويد: «بعد از چند روز که امام به نوفل‌لوشاتو تشريف برده بودند، ماها که به‌دليل سوابق زنداني بودنمان و پروندههاي سياسي که داشتيم ممنوع‌الخروج بوديم و به هيچ قيمت به ما پاسپورت نمي‌دادند. به شهيد عراقي زنگ زدم و به ايشان عرض کردم که من مقداري ناراحتم. براي اينکه ميبينم نيروهاي جبهه‌ ملي، نهضت آزادي و گروههاي مختلف دارند به پاريس سرازير ميشوند و به ديدن امام ميروند. نگرانم! نکند اين‌ها ذهن امام را خراب کنند. گفت: «حالا چي ميخواهي؟» گفتم: «بيا برويم». گفت: «پاسپورت به ما نميدهند». گفتم: «من با يک افسري صحبت کردم، مقداري شل شد. مدارکش را آورد. بيست و چهار ساعته پاسپورت را توسط آن افسر گرفتيم و رفتيم پاريس».

بعد از ورود عراقي و توکلي‌بينا به نوفل‌لوشاتو، امام‌خميني عراقي را بسيار مورد لطف و محبت قرار دادند؛ زيرا اين ديدار پس از چهارده سال دوري و تحمل زندان و تبعيد اتفاق ميافتاد و عراقي در اين مدت از نظر جسمي ضعيف و شکسته شده‌ بود. در حضورِ جمع امام خطاب به مهدي عراقي مي‏‏‌گويد: «مهدي من تو هستي؟ چرا اين‌قدر پير شدي؟» اما عراقي درحالي‌که از خوشحاليِ ديدار با امام اشک مي‌ريخت، گفت: «من اصلاً يادم نمي‌‏آيد که اتفاقي افتاده است». بعد از آن نيز امام در ديدار با دانشجويان در وصف مهدي عراقي فرمودند: «در بين اينهايي که حبس بودند، پانزده سال حبس بودند. بعضي وقتها که با من مصاحفه ميکردند، دست‌شان دستِ يک پهلوان بود و حالا که مصافحه ميکنند، دست يک آدم عادي شده». يا به روايت يکي ديگر از اعضاي حاضر در پاريس، امام درباره‌ عراقي فرموده بودند: «اين جوان‌هاي رشيد ما را اين‌قدر زير شکنجه و زندان اذيت و آزار دادهاند که من وقتي در اولين برخورد ديدم، باور نکردم که آن قامت رعنا و آن هيکل رشيد، اين‌قدر زير شکنجه‌ شاه افسرده شده‌ باشد.»


منبع: کتاب تاریخ شفاهی زندگی و مبارزات شهید مهدی عراقی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی

ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ارسال نظر