مرکز اسناد انقلاب اسلامی

کد خبر: ۵۴۱۷
حجت‌الاسلام‌ موسوي‌زاده در گفتگو با پايگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی مطرح کرد:
استاد پرورش وقتی می‌خواستند کسی را مدیر کل کنند به او می‌گفتند که حواست باشد عادت به این پست نکنی و یک حدیثی از امام صادق (علیه‌السلام) مي‌خواندند که می‌فرمایند شما را به پست و سمت‌ها آلوده می‌کنند و معتاد می‌شوید و گرفتار می‌شوید مانند کودکی که به او پستانک می‌دهند و فريب مي‌خورد. بچه از اين پستانک چيزي ارتزاق نمي‌کند اما اگر این را از دست این بچه بگیری جیغ می‌زند. شما هم مواظب باشید این پست در حکم همان پستانک است. اگر یک روزی این را از شما گرفتند شما جیغ نزنی!
تاریخ انتشار: ۱۵:۲۴ - ۰۸ دی ۱۳۹۸ - 2019December 29

پايگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامي – عليرضا رضايي و هادي اسفندياري؛ مردان خدا ياد و نامشان هم دل انسان را جلا مي‌دهد؛ مرداني از جنس اخلاص در راه مبارزه و مسئوليت. انقلاب اسلامي در عمر خود مرداني از اين قبيل را به خود کم نديده است اگرچه در اين ايام در صحنه سياسي کشور چنين مسئولان مردم‌داري کمتر به چشم مي‌آيند.

گفت‌وشنود درباره مردي که سال‌هاي مبارزه عليه رژيم ستمشاهي را در راه خدا صرف کرد و در جاي‌جاي اين کشور جوانان را به پاي انقلاب کشانيد و در سال‌هاي پس از آن با همان نگاه الهي مسئوليت‌هاي متعددي را عهده‌دار شد؛ سهل و ممتنع مي‌نمايد؛ کسي مقام معظم رهبري او را «ياور صديق انقلاب» ناميدند.

نام استاد سيد علي‌اکبر پرورش در آسمان پرستاره انقلاب به روشني مي‌درخشد؛ شخصيتي که مي‌تواند الگوي بسيار پرجاذبه و مطلوبي براي مديران جوان اين مرز و بوم و رجال سياسي اين روزها شود. کسي که رهبري انقلاب ايشان را «چهره‌ محترم و اثرگذاری» دانستند «که بخش اعظم عمر با برکت خود را در خدمت اسلام و ارزش‌های متعالی دین گذرانید،‌ و لهجه‌ صادق و دل با اخلاص و خُلق نیک را به ترویج و تحکیم انقلاب و نظام اسلامی گماشت».

گفتن از مرحوم پرورش بسيار سخت است چرا که شنونده را به اعجاب مي‌رساند. به ويژه اگر اين گفته‌ها از زبان شاگردي باشد که به قول خود در استاد ذوب شده است.

حجت‌الاسلام سيد ابوالقاسم موسوي‌زاده از جمله شاگردان نزديک به مرحوم سيد علي‌اکبر پرورش بود که قريب به چهل سال افتخار همراهي با استاد خود را داشته است. آنقدر اين گفتگو فراز و نشيب داشت که گاهي که به خودمان مي‌آمديم مي‌ديدم که اشک در چشمان گوينده و شنونده حلقه زده و گاهي روايت ناگفته‌اي از استاد خنده را بر لب همه مي‌آورد.

به مناسبت سالروز درگذشت مرحوم سید علی اکبر پرورش، حجت‌الاسلام‌والمسلمين سيد ابوالقاسم موسوي‌زاده در گفتگو با پايگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامي به زندگي و زمانه استاد پرورش مبارز انقلابي، وزير آموزش و پرورش و نائب رئيس مجلس شوراي اسلامي در دهه شصت پرداخته است.

متن اين گفتگو را در ادامه مي خوانيد.

آغاز آشنایی شما با مرحوم پرورش به چه شکل بود؟ کمی درباره این سابقه آشنایی بگویید.

حجت‌الاسلام موسوی‌زاده: آشنایی ما با مرحوم پرورش از زمان تحصیلمان در دوران دبیرستان بود. در سال 1350 در دبیرستان نمونه اصفهان استاد پرورش معلم ادبیات ما بود. ایشان روش و طرز برخوردشان با بقیه معلمان فرق می‌کرد؛ مثلاً هم بحث درس و هم بحث خارج از درس را داشتند. گاهی بچه‌ها شوخی می‌کردند مثلاً به یک نفر می‌خندیدند، استاد می‌گفت«بچه‌ها به هم نخندید، باهم بخندید» بعد یک جمله طنز می‌گفتند و همه می‌خندیدند.

ما از آنجا به ایشان علاقمند شدیم و به نوعی خاطرخواه ایشان شدیم. افراد دیگری بودند که از شاگردهای مرحوم استاد بودند ما با این‌ها هم ارتباط برقرار کردیم و این رابطه بیشتر شد.

نقش سيد علي‌اکبر پرورش در تربيت مبارزان انقلابي در اصفهان/ نحوه آشنايي آيت‌الله خامنه‌اي و استاد علي‌اکبر پرورش/ پيغام محرمانه شهيد بهشتي به استاد پرورش در زندان

چند سال شاگردشان بودید؟

حجت‌الاسلام موسوی‌زاده: دو سال دبیر ما بودند و بعد من از آن دبیرستان رفتم و ایشان هم ظاهراً مدتی بعد از آنجا رفتند. من به دبیرستان ابن‌سینا رفتم بعد ایشان در دبیرستان حکیم سنایی که یک مدرسه ملی بود تدریس داشتند.


*** استاد پرورش محور مبارزان انقلابي در اصفهان ***

روزهای چهارشنبه درس تفسیر قرآن، نهج‌البلاغه و معارف اسلامی داشتند. وقتی که مدارس تعطیل می‌شد بچه‌هایی که ایشان را می‌شناختند به آنجا می‌آمدند و یک سالن بزرگ پر می‌شد. خیلی از دوستانی که آن موقع در کلاس‌ها و جلسات مرحوم استاد پرورش بودند الان از مسئولین نظام هستند.مثلا سردار صفوی، سردار شمشیری، سردار حجازی و سردار اشتری و ...طلبه هم زیاد داشتند.

لذا اصلاً محور جلسات انقلابی اصفهان از کلاس‌ها و سخنرانی‌های استاد پرورش بود. یک وقتی من به حجت‌الاسلام حجازی گفتم که آقای پرورش یک حقی به گردن جوان‌های اصفهان دارد. ایشان گفتند نه، ایشان حق به گردن همه‌ جوان‌های کشور دارند. چون قبل از انقلاب شهرهای مختلفی می‌رفتند. واقعاً ایشان فعال بود و هر جا می‌رفت افراد جذب ایشان می‌شدند.

جلساتی که می‌رفتید فقط مباحث معرفتی یا حلقه‌های معرفتی و دینی بود یا به بحث سیاسی هم پیوند می‌خورد و نمود بیرونی داشت؟

حجت‌الاسلام موسوی‌زاده: بله آن موقع که بیشتر بحث معنویات و این‌ها بود اما کم‌کم که ادامه پیدا کرد تقریباً شاگردهای استاد محور انقلاب بودند و هرکدام برای خودشان یک برنامه‌ای داشتند و همینطور که اسم بردم در حوزه و دانشگاه هم به همین شکل بود.

سال‌های 56 و 57 دیگر بحث سیاسی بود، ساواک می‌ریخت و می‌گرفت و مراقب بود در جلسه چه کسانی شرکت می‌کنند تا آن‌ها را شناسایی کند و بگیرد و زندان بیندازد.

قبل از انقلاب من قم بودم. بعد که کلاس‌های قم تعطیل شد به اصفهان رفتم و با حاج‌آقا و دوستانی دیگر مثل مرحوم کلباسی که ایشان هم از روحانیون و شاگردهای حاج‌آقا بودند مرتبط بودیم. اعلامیه و نوار از قم به اصفهان می‌بردم و به این‌ها می‌دادم. آقای کاویانی هم که از دوستان و شاگردان حاج‌آقای پرورش بودند و در حال حاضر هم به شکر خدا در قید حیات هستند خیلی فعال بودند و آن نوار و اعلامیه‌ها را می‌دادیم و این‌ها خودشان تکثیر می‌کردند.

وقتی که از قم به اصفهان رفتیم و درسمان تعطیل شد دوستان آمدند و جمع کوچکی تشکیل دادیم. در جلساتی که داشتیم قرار شد افرادی بروند در شهرهای مختلف، در مساجد و مجالس سخنرانی کنند؛ خود من مثلاً چند شهر رفتم و در مسجد و با امام جماعتش آشنا شدم و برای سخنرانی کسب اجازه کردم و بعد از نماز سخنرانی کردم.


*** پيغام محرمانه شهيد بهشتي به استاد پرورش در زندان ***

همزمان با خبر فوت مشکوک حاج‌آقا مصطفي خميني تحرکاتي در اصفهان اتفاق مي‌افتد که ‌‌آقاي پرورش دستگير مي‌شوند. خاطره‌اي از آن ايام داريد؟

حجت‌الاسلام موسوي‌زاده: من در سال 54 و 55 بعد از اینکه دیپلم گرفتم به قم آمدم و طلبه شدم و در مدرسه رضویه مشغول درس و بحث بودم. در آن روزها ما هم در تظاهرات بودیم اما در قم. می‌دانم که در اصفهان تظاهرات شده بود و شهربانی استاد پرورش را دستگیر کرده و به زندان اصفهان مي‌برند.

شهید بهشتی به وسیله یکی از دوستان به آقای پرورش پیغام می‌دهند که شما صلاح نیست در زندان بمانی و هرطور شده بیرون بیایید. این پیغام که به دست مرحوم پرورش می‌رسد آن‌ها هم می‌آیند و می‌گویند که شما هم یک چیز بنویس که پشیمانم و دیگر از اين کارها نمی‌کنم.

ايشان بر اساس همان فرمایش شهید بهشتی بیرون می‌آیند و دوباره شروع به فعالیت می‌کنند و دوباره ایشان را می‌گیرند. می‌گوید کاری نکردم و می‌گویند که تو به ما دست خط دادی که از اين کارها نکني.

حالا مخالفين [بعد از انقلاب] هروقت که می‌خواستند آقای پرورش را بزنند آن کاغذها و آن دست‌خط را رو می‌کردند که در اسناد ساواک بود. بعضی‌های این ماجرا را می‌دانستند بعضی‌ها هم نمی‌دانستند یا عناد داشتند ولی ایشان مي‌گفتند هر وقت این کاغذ بیرون آمد خدا لطف کرد و این کاغذ باعث رشد من شد. چون من این کار را برای خدا انجام داده بودم خدا هم از ما دفاع می‌کرد.


درباره رابطه مرحوم پرورش با حضرت امام هم اگر مطلبي هست بفرماييد.

حجت‌الاسلام موسوي‌زاده: مرحوم پرورش مي‌گفتند اولین بار من خدمت امام در فیضیه رفتم. اطرافيان به امام گفتند ایشان آقای پرورش هستند. امام هم یک نگاهی کردند و خندیدند و گفتند که من در جریان‌ فعاليت‌هاي شما هستم.

خدا سيد احمد آقا پسر امام را رحمت کند. هر چند وقت یکبار زنگ می‌زد و با آقای پرورش هماهنگ می‌کرد - چقدر امانت داری می‌کرد- به آقای پرورش مي‌گفت خیلی وقت است که تشریف نیاوردید امام سراغتان را می‌گرفتند. شما می‌توانید مثلاً هفته آینده بین ساعت ده تا یازده بیایید. بعضی وقت‌ها تنها می‌رفتند و بعضی وقت‌ها با آقای عسگراولادی می‌رفتند.


آشنایی استاد پرورش با آیت‌الله خامنه‌ای چگونه شکل گرفت؟

حجت‌الاسلام موسوي‌زاده:جالب است که آقای پرورش با مقام معظم رهبری خیلی دوست بود از زمان حزب و زمان ریاست‌‌جمهوری ایشان باهم در رفت‌وآمد بودند. علاقه شدیدی هم بین آن‌ها بود که انشالله خدا آقا را حفظ و آقای پرورش را رحمت کند. من هم رابط حضرت آقا و آقای پرورش بودم. وقتی هم که آقای پرورش مریض بودند مقام معظم رهبري حال او را جویا می‌شدند و بعضی وقت‌ها برای درمان ایشان پول هم می‌دادند.


***نحوه آشنايي آيت‌الله خامنه‌اي و استاد علي‌اکبر پرورش ***

بعد که آقاي پرورش به رحمت خدا رفتند من هماهنگ کردم خانواده‌شان خدمت آقا بیایند. یک روز خانم ايشان و پسرها و دخترها و عروس و داماد و نوه‌ها آمدند نماز را به امامت آقا خواندند و بعد از نماز هم خدمت آقا بودند. حضرت آقا به من گفتند که معرفي کنيد. من گفتم خودشان بگویند و خودشان معرفی کردند.

نقش سيد علي‌اکبر پرورش در تربيت مبارزان انقلابي در اصفهان/ نحوه آشنايي آيت‌الله خامنه‌اي و استاد علي‌اکبر پرورش/ پيغام محرمانه شهيد بهشتي به استاد پرورش در زندان

بعد آقا فرمودند بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم‌. من ارادتم به آقای پرورش مربوط به قبل از این است که ایشان را ببینم. ایشان در مشهد فعال بود.

آن موقع شنیدم که یک دبیر آموزش و پرورش که در انجمن حجتیه سخنرانی می‌کرد و آدم با سوادی بود از انجمن بیرون آمده و علیه انجمن صحبت‌هايي کرده است. لذا این برایم خیلی جالب بود مگر چنين چيزي می‌شود؟ تا اینکه یک روز ایشان را دیدم. ایشان انجمنی بودند ولی بعد که بیرون آمدند دیگر آن مواضع را نداشتند و مواضع انقلابی گرفتند.


*** جلسه تبيين ولايت‌فقيه براي منافقين ***

پس احتمالا بابت اين قضيه هم خيلي مورد هجمه قرار مي‌گرفتند؟

حجت‌الاسلام موسوي‌زاده: خیلی‌ها وقتي می‌خواستند آقای پرورش را بزنند می‌گفتند که نفوذي است و انجمنی است و ... من یادم هست یک روز در مجلس خبرگان قانون اساسي ما از اصفهان به تهران آمدیم و خدمت ایشان رفتم.

در مجلس بحث ولایت فقیه بود. منافقین آنجا بودند و بحث بالا گرفته بود. آقای پرورش از صحن آمد بیرون آمد و این‌ها ریختند که اعتراض کنند. ايشان گفت خیلی خب من برایتان می‌گویم و شروع به خواندن قرآن و حدیث کردند.

یکی از منافقین هم سروصدا کرد. آقاي پرورش گفت یعنی چه اینطور حرف می‌زنی؟ گوش بده اگر صحبت من تمام شد تو جواب من را بده ولی اینطوری نمی‌شود که! يکي از اين منافقين گفت: «این‌ها از پسش بر نمی‌آیند. این آخوند بی‌عمامه است!» چون حدیث می‌گفت و واقعاً هم آخوند بی‌عمامه بود.

خلاصه شاید حدود یک ساعت و نیم ايستاده همينطور با این‌ها بحث کرد و بعد دوستانی که بودند شعار می‌دادند: «کم آوردی! کم آوردي!» و این‌ منافقين رویشان کم شد و رفتند.

نقش سيد علي‌اکبر پرورش در تربيت مبارزان انقلابي در اصفهان/ نحوه آشنايي آيت‌الله خامنه‌اي و استاد علي‌اکبر پرورش/ پيغام محرمانه شهيد بهشتي به استاد پرورش در زندان


***زبان برنده اسلام ***

آقای پرورش خیلی حضور ذهن داشتند. شاید چندین هزار بیت شعر حفظ بودند. تقریباً تمام يا بيشتر قرآن را حفظ بودند. خطبه‌های نهج‌البلاغه هم از حفظ مي‌خواندند.حالا رسم است که یادداشت داشته باشند یا از روی یادداشت یا کتاب بخوانند، ایشان هرچه سخنرانی می‌کرد از حفظ سخنرانی می‌کردند. مي‌گفتند من مطالعه که می‌کنم وقتی که به جلسه می‌روم یک نگاه به جمعیت می‌کنم می‌گویم خدايا هرچه به نفع این جمعیت است بر زبان من جاری کن!

بعضی وقت‌ها همان بحثی که من مطالعه کردم می‌آید و بعضی وقت‌ها اصلا قسمت یک چیز دیگری می‌شود. صحبت‌های ایشان هم خیلی کارساز و موثر بر همه‌ اقشار بود. خیلی هم شیرین صحبت می‌کرد. همینطور هم که حضرت آقا در پیامی که برای ایشان صادر کردند فرمودند که ایشان زبان برنده اسلام بود.

آقای پرورش هیچ وقت باج به کسی نمی‌داد و حرفی که لازم بود را می‌زد و اینطور نبود که ملاحظه کنند حالا بدش می‌آید یا نه! اگر تکلیف بود که حرف را بزند می‌زد بعضی وقت‌ها این‌ حرف‌ها به ضرر خود ایشان هم تمام می‌شد.


فعالیت‌های آقای پرورش در ابتداي انقلاب در اصفهان در چه زمينه‌اي بود؟

حجت‌الاسلام موسوی‌زاده: بعد از انقلاب حاج‌آقای پرورش، آقای صفوی و شهید خلیفه‌سلطانی کمیته را تشکیل دادند. ما هم رفتیم و من مسئول روابط عمومی بودم و ایشان [سید علی‌اکبر پرورش] مسئول کمیته بودند.

بعد از آنجا من جذب استانداری و بعد فرماندار نجف آباد شدم. بعد از آن به اصفهان آمدم و مسئول گزینش آموزش و پرورش استان شدم و از وزارت کشور ماموریت گرفتم و به آموزش و پرورش آمدم.


***برتري معنوي آموزش و پرورش در نظر استاد پرورش***

آن موقع ‌آقای پرورش وزیر بودند و به من گفتند شما بیا تهران که ما هم رفتیم و این سعادتی بود که خدمت حاج‌آقا بودیم و بعد هم فرمودند شما برای آموزش و پرورش انتقالي بگیر. گفتم چرا؟ گفتند وزارت کشور سیاسی است ولی آموزش و پرورش بحث آموزشی و معنوی است. برای اینکه اینجا یک دبیر وزیر می‌شود و وقتی برکنار شد دوباره سر کلاس مي‌رود؛ اما در وزارت کشور کسی که استاندار می‌شود بعد که می‌خواهد مثلاً کارمند شود خیلی برایش افت دارد. لذا وقتی به من گفت شما بیا من هم گفتم چشم و رفتم. این مربوط به سال 61 و 62 بود.


ويژگي‌هاي ايشان در کسوت وزارت آموزش و پرورش چه بود؟

حجت‌الاسلام موسوي‌زاده: حاج‌آقا پرورش در دوره وزارت به مشاوره خیلی اهمیت می‌داد و شخصيت‌هايي نظير آقای حدادعادل، مهندس موید، آقای بی‌آزار و آقای حسيني (اخلاق در خانواده) جزو تيم مشاورانشان بودند. یک تیم وزين و باسواد و فرهنگی داشتند. طرح‌هایی هم داشتند که خیلی هم موثر بود و دانش‌آموزان با مشاغل آشنا می‌شدند.


*** رد توصيه‌ها و درخواست‌هاي غيرقانوني***

ديگر ويژگي استاد پرورش اين بود که مُرّ قانون را رعايت مي‌کرد. من چون مدیر دفتر و نزدیک‌ترین فرد به ایشان بودم در جريان امور قرار داشتم. یک روز تلفن دفتر زنگ خورد. همسر يکي از مسئولين رده بالا بود. گفت با حاج‌آقا پرورش کار دارم من هم وصل کردم. ايشان به حاج‌آقا گفتند که یک معلم در روستایی از کرمان هست اگر ممکن است به خود مرکز استان منتقل شود. حاج‌‌آقا گفتند: آموزش و پرورش برای نقل و انتقال یک ضوابطی دارد که اگر ایشان دارای شرایط باشد ما انجام می‌دهیم. او گفت: نه، چون من مي‌گويم باید انجام شود! حاج‌آقای پرورش گفتند که اینجا «من و تویی نیست» اینجا قانون حرف می‌زند. بعد آن خانم گفتند: یعنی چه؟ من دارم به شما می‌گویم! اما حاج آقا همچنان بر موضع خود ماندند و کوتاه نیامدند.

با مديران و مسئولين زير دست خود رابطه‌شان چگونه بود؟

حجت‌الاسلام موسوي‌زاده: استاد پرورش وقتی می‌خواستند کسی را مدیر کل کنند به او می‌گفتند که حواست باشد عادت به این پست نکنی و یک حدیثی از امام صادق (علیه‌السلام) مي‌خواندند که می‌فرمایند شما را به پست و سمت‌ها آلوده می‌کنند و معتاد می‌شوید و گرفتار می‌شوید مانند کودکی که به او پستانک می‌دهند و فريب مي‌خورد. بچه از اين پستانک چيزي ارتزاق نمي‌کند اما اگر این را از دست این بچه بگیری جیغ می‌زند. شما هم مواظب باشید این پست در حکم همان پستانک است. اگر یک روزی این را از شما گرفتند شما جیغ نزنی!

یک مدیرکل در مازندران بود که افرادي گفتند ایشان را عوض کنید و البته فرد بسیار خوبی هم بود. حاج‌آقا ایشان را خواستند و گفتن آقا در استان درخواست داشتند که شما را جابجا کنیم. آن مدير گفت شما یک داستان به من گفتید (همان داستان پستانک) من اگر که الان سر کلاس هم بروم هیچ فرقی برایم نمی‌کند چون در این دو سالی که مدیر کل بودم همیشه این داستان در ذهن من بود.

نقش سيد علي‌اکبر پرورش در تربيت مبارزان انقلابي در اصفهان/ نحوه آشنايي آيت‌الله خامنه‌اي و استاد علي‌اکبر پرورش/ پيغام محرمانه شهيد بهشتي به استاد پرورش در زندان


*** تعبير استاد پرورش درباره مسئوليت‌پذيري مديران ***

حاج‌آقا با معاونین مدیران کل و همه به این شکل رفتار می‌کردند. بعد هم می‌گفتند که آدم در پستی که به آن می‌دهند باید قصد توطن بکند. مثل فردی که به شهر جدیدي مي‌رود اگر قصد دارد که بماند باید قصد توطن بکند و اگر قصد توطن کرد مشکلات کار را هموار می‌کند. اما اگر گفت من ده - پانزده روز یا یکي - دو ماه یا شش ماه اینجا هستم حالا اين خانه مثلاً لوله‌اش آب می‌دهد یا دربش خراب است یا مشکلی دارد ما که داریم می‌رویم حالا ول کن. اما اگر قصد توطن کرد می‌گوید من صد سال، 50 سال يا 30 سال اینجا هستم و باید در این مدت در و سقف و لوله را درست کنم و مشکلات موجود در سیستم را برطرف مي‌کند.

در بحث روابط اداري هم مي‌فرمودند چون کارهای اداری خشک و بی‌روح است آدم باید با همکارانش قربان و صدقه هم دیگر بروند. وقتی که مدتی همدیگر را ندیدند دلشان تنگ شود و این رابطه روحی و معنوی را داشته باشند. وقتی به این شکل باشد یک بار سنگینی هم اگر در کار هست همه به کمک می‌آیند با هم آن بار سنگین را برمی‌دارند و آنجا آن رابطه برادری و دوستی قلبی و معرفتی است.


دهه شصت آن ارزش‌هاي انقلابي واقعاً بروز و ظهور داشت. درباره ويژگي‌هاي شخصيتي استاد پرورش هم خاطراتي بگوييد. ظاهرا خيلي ساده‌زيست بودند.

حجت‌الاسلام موسوي‌زاده: وقتی مرحوم شهید رجائی رئیس‌جمهور شد حقوق‌ خودش و وزرا را پایین آورد اما دیگر عمرش کفاف نداد تا اين را براي معاونین، سفرا و استاندارها و ... اعمال کند.


***وزيري که کمتر از معاونش حقوق مي‌گرفت!***

آن وقت طوری شد که مثلاً خود ما که مدیرکل بودیم آن موقع بیشتر از حاج‌آقا پرورش حقوق می‌گرفتیم. بعد هم که ایشان بازنشسته شدند ملاک بازنشستگی ایشان همان حقوق بود. من يک بار به ايشان گفتم شما 600 تومن حقوق می‌گیرید؟ گفتند یک ذره اضافه شد من 590 تومن می‌گرفتم. آقاي پرورش اصلاً دنبال پول و این چیزها نبود.


***ماجراي ديدار با سفير فلسطين روي موتورسيکلت ***

یک وقتی ایشان در اصفهان سخنرانی داشتند و من هم منزل ایشان بودم. گفتند که من مسجد اعظم سخنراني دارم. من لباس روحانيت نداشتم. يک موتور داشتم. گفتم صبر کنید ماشین بيايد. گفتند نه باید برویم. بعد موتور را روشن کردیم و ايشان ترک موتور نشست. اتفاق جالبی افتاد. آن موقع ایشان ظاهراً نائب رئیس مجلس یا در خبرگان قانون اساسي بودند. آن وقت سفیر فلسطین هم به اصفهان آمده بود و گفته بود که من می‌خواهم آقاي پرورش را هم ببینم. ما از مسير فلکه‌ چهارسو و خیابان طالقاني داشتیم می‌رفتیم و اتفاقي ماشین سفير هم از همانجا داشت می‌آمد که سفير گفته بود که این آقای پرورش که مي‌گويند کدام است؟ گفته بودند همین که عقب موتور است.


يعني ايشان هيچ محافظي نداشت؟

حجت‌الاسلام موسوي‌زاده: حاج آقای پرورش از دست محافظینشان فرار می‌کردند. خصوصاً روزهای جمعه می‌گفتند این محافظ‌ها که باشند افراد تازه حساس می‌شوند که این چه کسی است؟

حاج‌آقا هم موقع نماز جمعه که می‌شد می‌رفت و با تاکسی به دانشگاه تهران مي‌رفت و هرجا که جا بود می‌نشستند. حاج‌آقا همینطوری عادی می‌رفت. يک جريان جالبي هم خودشان تعريف مي‌کردند. گفتند یک روز ما به نماز رفتیم در آخر هم نشسته بودیم. یک کسی ما را دید و شناخت. گفت حاج‌آقا پرورش سلام! ارادت دارم. چرا اینجا نشستید؟ بروید جلو بشینید. آن‌جا که حفاظت هست اینجا چرا؟ گفتند نه آقا همینجا خوب است. گفتند خب آقا اگر منافقین شما را ببینند می‌زنند و می‌کشند. حاج‌آقا گفتند: « نه! ما که قابل نیستیم.» آن بنده خدا گفت این نامردها ناقابل‌ها را هم می‌کشند بروید جلو خواهش می‌کنم. (خنده)


ماجراي رفتن ايشان از وزارت آموزش و پرورش چه بود؟

حجت‌الاسلام موسوي‌زاده: وقتي ايشان وزير آموزش و پرورش بود مجلس جدید تشکيل شد. مجلسي‌ها گفتند این هیئت دولت از این مجلس رای اعتماد ندارد و از مجلس قبلی رای اعتماد داشتند. لذا باید از این مجلس جدید دوباره رای اعتماد بگیرد. اين موضوع در طول اين چهل سال تنها يک‌بار اتفاق افتاد.

گفتن خیلی خب! آمدند که دوباره رای اعتماد بدهند. آقای هاشمی هم رئیس مجلس بود صبح که جلسه شروع شد تا ساعت ده شب طول کشید. چون باید به همه وزرا رای اعماد مي‌دادند و صحبت می‌کردند.

موضوع به آقای پرورش که رسيد گفتند شما در سمیناری که آموزش و پرورش گذاشت به مهمان‌ها پفک‌نمکی دادید. آقاي پرورش هم در دفاع گفت اين اشکالاتي که شما مطرح کرديد اشکالات پفکي است. اگر در روش مديريت و انتصابات و اين‌ها حرفي داريد بزنيد. بعد هم – حالا این قسمت از نوارش پخش شده - گفتند که ببینید ما توکلمان بر خداست شما اگر رای بدهید ما همینطوری که نشستیم سر سفره می‌نشینیم، اما اگر رای ندهید ما می‌رویم آن سمت سفره می‌نشینیم و ما از سر سفره لطف خدا جایی نمی‌رویم. شعری هم از حافظ خواندند که من خاطرم نیست و آمدند و خلاصه یک عده‌ای هم علیه ايشان بودند. بعد رأي گرفتند و آقای هاشمی اعلام کرد و گفت شمارش آرا باشد برای فردا و فردا اعلام می‌کنیم الان دیر وقت است.


*** واکنش استاد پرورش به رأي عدم اعتماد مجلس ***

ما هم همراه آقای پرورش آمدیم منزلشان. خانوادشان هم نبودند و يک نیمرو درست کردیم و شامی خوردیم. من هم خدمت ایشان نشسته بودم. تا 12 بيدار بوديم و رادیو روشن بود و يک وقت اخبار گفت که امروز هیئت دولت برای رای اعتماد به مجلس آمد و مجلس هم وزرا را بررسی کرد و به استثناء چهار نفر بقیه رای آورده‌اند. چهار نفري که رأي نياوردند یکی آقای عسگراولادی بود، یکی هم آقای پرورش و یکی هم وزیر دفاع آقای سلیمی بود و یکی هم به گمانم وزیر فرهنگ بود.

واکنش ايشان چه بود؟

حجت‌الاسلام موسوي‌زاده: راديو اعلام کرد که ایشان وزیر نیست. آن سال من می‌خواستم به حج بروم. به ایشان گفته بودم ایشان هم گفتند باشد. من یک کاغذ برداشتم و نوشتم. ایشان گفتند نه من وزیر نیستم. گفتم حاج‌آقا شما خودتان گفتید. گفت نه من وزیر نیستم اگر زودتر گفته بودی من می‌نوشتم اما الان من شرعاً وزیر نیستم برای چه بنویسم؟ گفتم شما قول دادید. گفت خب من الان وزیر نیستم.

می‌خواهم بگویم التزام ایشان به فرائض و احکام چقدر بود که ما که صمیمی‌ترین فرد کنارشان بودیم و من ابتدا به ساکن به ایشان گفته بودم که من می‌خواهم بروم شما موافق هستید؟ ایشان گفتند بله، ما آمدیم برویم گفتند که من دیگر نمی‌توانم تصمیم بگیرم چون وزیر نیستم.

خاطره‌ دیگري از همان شب دارم اين بود که ما در اتاق خوابیده بودیم و آقای پرورش در اتاق دیگر تا صبح با خدا راز و نیاز می‌کردند.

نقش سيد علي‌اکبر پرورش در تربيت مبارزان انقلابي در اصفهان/ نحوه آشنايي آيت‌الله خامنه‌اي و استاد علي‌اکبر پرورش/ پيغام محرمانه شهيد بهشتي به استاد پرورش در زندان


***تعبير استاد پرورش درباره مسئوليت‌هاي سياسي***

صبح سوار ماشین زره‌ای شدیم و سمت وزارت راه افتاديم. گفتند که آقای موسوی امروز آخرین بار است که ما سوار این ماشین زرهی می‌شویم. داخل محوطه يک حوضي وجود داشت که همیشه آقای پرورش می‌گفتند که آقای موسوی کنار این حوض بیا یک عکسی بگیریم فردا روزی ما را دیگر راه نمی‌دهند. می‌خواستند به ما بگویند که این بی‌اعتبار است.

بعد من گفتم که آقای پرورش دیروز که ما می‌رفتیم شما وزیر بودید امروز که داریم می‌رویم شما وزیر نیستید. آیا برای شما واقعاً فرقی نمی‌کند؟ رحمت‌الله علیه. یک لبخندی زد و گفت ببین آقای موسوی این پست و سمت‌ها اعتبارات دنیاست، خود دنیا بی‌اعتبار است، لذا مثل این است آدم روی آب نقاشی کند. آدم باید حواسش باشد به این پست و مقام‌ها دل نبندد. گفتم حالا شما چه حالي داري؟ گفتند هیچ فرقی برای من نکرده، تکلیف بود که ما باشیم حالا هم تکلیف ساقط شد.

بعد هم به وزارتخانه آمدند. لوازم و کتاب‌ها و وسايلشان را جمع کردند. یک پیکان داشتند. خودشان وسایل را در پیکان گذاشتند و آقای سالک هم آمدند و گفتند من هم می‌خواهم با حاج‌آقا به اصفهان بروم. استاد پرورش یکی یکی آمد با همه‌ بچه‌ها حتی با آبدارچی‌ها و باغبان‌ها دست داد و حلالیت طلبید. بعد خودشان پشت فرمان پیکان نشستند و رفتند.

این عظمت روحی یک فرد را می‌رساند که گفتند برای من هیچ فرقی نکرد. از نظر دوری از مال دنیا و مسائل ظاهری واقعاً ایشان الگو بودند.


***ماجراي اهداي حقوق صد هزار دلاري به مجمع جهاني اهل بيت***

من یک نمونه ديگر را برای شما بگویم. ایشان بعد از مدرسه دبیر اِکو شدند. بعد یک سال و نیم دبیري اِکو، سر سال که شد حسابداری آن‌جا پولی را به دلار برای ایشان آورد. ايشان گفت این چیست؟ گفتند این حقوق ارزی شماست! حاج‌آقا گفتند من که حقوقم را گرفته‌ام (حالا همان وقت بود که 600 تومن می‌گرفتند.)

ايشان خدمت حضرت آقا آمد. گفت آقا من حقوق دارم. این 100 دلار را آوردند گفتند این حقوق یک ساله ارزي ماست. من حقوق ریالی می‌گیرم و نیازی هم به این ندارم و خدمت شما آوردم. آقا فرمودند شما به حساب دولت بریزید. زمان دولت اصلاحات بود. آقای پرورش گفتند نه به حساب دولت بریزيم مي‌دهند به اين هنرپيشه‌ها و این‌ها. می‌خواهم این پول را برای مجمع جهاني اهل بیت بدهم که خرج اهل بیت و تبلیغ اسلام شود. آقا فرمودند خیلی هم خوب است. آن موقع هم آقای ولایتی مدیر آن‌جا بود و رفت پیش آقای ولایتی گفت خدمت آقا بودم و ايشان گفتند که این پول را خدمت شما بیاورم. همان موقع آقاي پرورش دو تا دختر داشت که مي‌خواست شوهر بدهد. صد هزار دلار را به آقای ولایتی داد و یک کاغذ از ایشان گرفت. این بی‌علاقگی ایشان به مال دنیا بود.


چه شد که ايشان دوباره به اصفهان برگشتند و در آنجا زندگي کردند؟

حجت‌الاسلام موسوي‌زاده:‌ یک مدتی آقای پرورش در خیابان ایران در یک خانه‌ اجاره‌ای زندگی می‌کرد. يک روز من به خانه‌شان رفته بودم. گفتند ما که الان مسئولیتی نداریم به اصفهان مي‌رويم. بعد من گفتم حاج‌آقا آخر شما شخصيت مملکتي هستيد به درد کشور مي‌خوريد و از اين حرف‌ها ...

بعد ايشان گفتند ببینید یک حدیثی امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرمایند که مولانا به نظم کشیده و این شعر خیلی زیبا بود:

چون ستورى باش در حكم امير / گه در آخور حبس گاهى در مسير

چون كه بر ميخت ببندد بسته باش / چون كه بگشايد برو برجسته باش

بعد گفتند وقتی یک الاغ را ببینید که چه سر و صدايي می‌کند و جفتک می‌زند و در طرف دیگر اسب با وقار است و وقتی که می‌خواهند از اسب استفاده کنند وقتی که سوارش می‌شوند چهارنعل می‌رود و کسی هم به گردش نمی‌رسد. اما وقتی که دوباره آن را بستند تکان نمی‌خورد.

گفتند انسان باید در مقابل خدا اينطور باشد و در مقابل مسئولیت اينطوري باشد. وقتي به او مسئولیت دادند باید چهارنعل برود اما یک وقت که افسار و مسئولیتش را گرفتند باید آرام باشد. گفتند که ما تکلیفی نداریم و ما را بستند و من که دست و پا نمی‌زنم.


*** شخصيت معنوي استاد پرورش ***

در اين مسائل هم من ندیدم که حاج‌آقای پرورش تملق کسی را بکند و دعای ابوحمزه را می‌خواندند که آنجا امام سجاد(علیه‌السلام) می‌فرمایند خدایا من تملق تو را فقط می‌کنم و تملق هیچکس را نمی‌کنم و من می‌دیدم که حاج‌آقا پرورش هم همین بودند. خیلی صمیمی بودیم. يکبار گفتم می‌خواهم بروم اصفهان. گفتند من هم مي‌آيم. من يک پيکان داشتم. سوار ماشين شدم و راه افتادیم. تخمه خوردم و پوست تخمه را بیرون انداختم. حاج‌آقا فرمودند شهرما خانه‌ ما! آشغال را بيرون نريز.

بعد گفتند آقای موسوی من با اجازه‌ شما نماز بخوانم. من می‌دیدم نماز شب را می‌خواند و با خدا راز و نیاز می‌کرد و ذوب در عبادت با خدا بود. ایشان اینقدر اشک می‌ریخت و به درگاه خدا می‌نالید. خیلی عجیب بود. نمی‌گفت که مثلاً این در کنار من نشسته، همينطور گریه می‌کرد و اشک می‌ریخت ما این حالات معنوی را خیلی از ایشان دیدیم.

حاج آقا خيلي لطف کرديد بابت وقتي که در اختيار مرکز اسناد انقلاب اسلامی قرار داديد. اگر صحبتی مانده در خدمتتان هستیم.

حجت‌الاسلام موسوي‌زاده: ممنون. من خاطرات زيادي از استاد پرورش دارم. واقعاً مثل ايشان الآن در بین رجال کشور نداريم. انشاالله موفق باشيد.


ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ارسال نظر