تحریم سپاه توسط بنیصدر در جنگ تحمیلی / واکنش عجیب صدام به آزادسازی خرمشهر / تاثیر فتح خرمشهر بر دیپلماسی انقلاب اسلامی
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی- علیرضا رضایی و
هادی اسفندیاری؛ فتح خرمشهر نقطه
عطف تاریخ دفاع مقدس ماست. رزمندگان ما در عملیات بیتالمقدس توانستند خرمشهر را
آزاد کرده و هیمنه رژیم بعثی صدام و پشتیبانان جهانیاش را در هم بشکنند. هنوز
آزادسازی خرمشهر تجربههای گفته و ناگفته زیادی دارد که باید سالها قلمفرسایی و
روایتگری در این زمینه ادامه یابد.
با این نگاه به سراغ یکی از باسابقهترین فرماندهان سپاه
رفتیم. او که از اعضای اولیه شورای فرماندهی سپاه بود و در طول این چهل سال مسئولیتهای
متعددی را پشت سر گذاشت، همچنان روایت آن روزها را وجهه همت خود قرار داده است.
سردار عبدالله محمودزاده از مبارزان انقلابی در دوران نهضت
اسلامی و از فرماندهان سپاه و نیروی انتظامی خاطرات و روایتهای خود از دوران
دفاع مقدس در مقطع فتح خرمشهر را با ما به گفتگو نشسته است.
گفتگوی سردار محمودزاده با پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی
در ادامه از نظر میگذرد.
بسم الله الرحمن الرحیم. شما از اولین اعضای
شورای فرماندهی سپاه و جزو افراد با سابق هستید برای شروع بحث مختصری درباره روند
آغاز جنگ بفرمایید؟
سردار محمودزاده: من در آن دوران در شورای فرماندهی سپاه مسئولیت دفتر
هماهنگی مناطق را بر عهده داشتم. روز 31شهریور 1359ما منتظر بودیم تا برادران
بیایند و جلسه شورای عالی سپاه تشکیل بشود. آقایان شهید کلاهدوز، جواد منصوری،
بشارتی بنده و چند نفر دیگر منتطر بودیم تا جلسه شروع شود. یک مرتبه صدای انفجار
بسیار بزرگی آمد. ابتدا فکر کردیم که منافقین مجددا یک جایی را منفجر کردهاند.
شهید کلاهدوز رفت بیرون تا تماس بگیرد و از اوضاع شهر مطلع بشود. بعد از چند دقیقهای
ایشان برگشتند وگفتند که میگویند فرودگاه مهرآباد را زدهاند. هیچ کس باورش نمیشد.
با پیگیریهای مکرر فهمیدیم که عراق حمله هوایی کرده است و پایگاههای مختلف از
جمله همدان، کرمانشاه، دزفول و چند شهر دیگر مثل تهران را هدف قرار داده است. این
اولین حمله هوایی عراق بود. بعدا خبر آمد که عراق از سه منطقه شمالغرب، میانه و
جنوب غرب وارد خاک میهن اسلامی ایران شده است.
هنگام شروع جنگ فرمانده سپاه چه شخصی بود؟
سردار محمودزاده: قبل از شروع جنگ آقای ابوشریف فرمانده سپاه بود و بعد از
ایشان آقای مرتضی رضایی فرماندهی سپاه را برعهده گرفتند. در واقع جنگ در زمان
فرماندهی آقا مرتضی شروع شد.
از ابتدای جنگ تا فتح خرمشهر حدود دو سالی
طول کشید اگر ممکن هست به صورت گذرا حوادث آن زمان خصوصا بحثهایی که در مورد کارشکنیهای
بنیصدر مطرح میشود را بیان کنید؟
سردار محمودزاده: در بهمن 58 انتخابات ریاستجمهوری برگزار شد و بنیصدر با
11 میلیون رأی رییسجمهور شد. امام هم بعد از مدتی طی حکمی بنیصدر را به فرماندهی
کل قوا منصوب کردند. بنده با توجه به آشنایی که قبل از انقلاب در خارج از کشور با
ایشان داشتم به طور کامل او را میشناختم. بنیصدر ویژگیهای شخصیتی عجیبی داشت که
بیان آن در حوصله این بحث نمیگنجد. امام بهانه را از او گرفت و بنیصدر را به
فرماندهی کل قوا منصوب کرد.
بچههای سپاه از این انتصاب بسیار ناراحت بودند. بنیصدر
بیشتر روی ارتش تأکید میکرد و با استدلال اینکه ارتشیها در فنون نطامی تخصص و
تجربه دارند جنگ را به آنها سپرده بود و اعتقادی به سپاه نداشت و میگفت اینها
فنون نظامی بلد نیستند و تجربه هم ندارند. اکثرشان سالها در زندان بودهاند و جنگ
کار اینها نیست. بنا به همان دلیل که به سپاه اعتقاد نداشت بعد از تشکیل بسیج به نیروهای
مردمی هم اعتقاد نداشت و به همین ما امکاناتی هم نداشتیم.
***تحریم سپاه توسط بنیصدر در ابتدای جنگ ***
مثلا ما در گیلانغرب و سرپلذهاب که بخشهایی از آن در تصرف
دشمن بود قصد عملیات داشتیم و از طرفی هم امکانات نداشتیم. من میرفتم قرارگاه
ارتش جلسه میگذاشتم و با آنها جلسه میگذاشتم، از طرفی هم بچهها میرفتند داخل
انبار مهمات ارتش مهمات جنگی برمیداشتند. بنیصدر به ارتش گفته بود که به سپاه
ادوات ندهید. ما اینگونه مهمات جمع میکردیم. بعضی از عزیزان ارتشی هم با ما
هماهنگ بودند و مهمات در اختیار ما قرار میدادند. وقتی ماجرا را بنیصدر میفهمید
ارتشیهایی را که با ما همکاری کرده بودند را مورد غضب قرار میداد.
*** روزی که شهید صیاد سپاهی شد ***
خداوند شهید صیاد شیرازی را رحمت کند. بنیصدر ابتدا میگفت
که من یک افسری پیدا کردهام دو درجه میخواهم به او ترفیع درجه بدهم. ما فهمیده
بودیم که شهید صیاد را میگوید. به بنیصدر گفتیم افسری که میگویی صیاد شیرازی
نیست؟ به یکباره تعجب کرد و گفت: شما از کجا او را میشناسید؟! ادعا داشت که شهید
صیاد را او کشف کرده است. به صیاد دو درجه ترفیع داد ولیکن وقتی فهمید که با سپاه
همکاری میکند او را عزل کرد. بعد از عزل شهید صیاد ایشان در دفتر عملیات سپاه
مستقر شد و وقتی که بنیصدر از رییس جمهوری برکنار شد مجددا به ارتش برگشت.
یعنی در آن مدت عملیاتی نداشتیم؟
سردار محمودزاده: بچههای سپاه در زمان بنیصدر فقط شبها چند مورد شبیخون میزدند.
سردار رشید در دزفول یک نیرو عادی بود. ایشان جوانان را جمع میکرد و شبها شبیخون
میزدند و یا کارهای چریکی انجام میدادند. روزها استراحت میکردند و مجددا همین
حرکت را تکرار میکردند. سلاح آنچنانی هم در اختیار نداشتند. با اسلحه ام1 و بعدها
ژ3 حمله میکردند. معمولا هم شبها حمله میکردند چون روزها در تیررس ارتش مجهز و کلاسیک
عراق قرار داشند. بچهها با این نیروها ضمن تضعیف دشمن اطلاعات هم جمعآوری میکردند.
نهایتا ارتش چندتا عملیات انجام داد که متاسفانه در آنها
شکست خورد و کلی هم مهمات را از دست داد. بنیصدر عملا در بن بست قرار گرفته بود.
ارتش چند عملیات انجام داده بود که هیچ کدام به موفقیت نینجامید. از طرفی هم حمایتهای
حضرت امام از سپاه را میدید. سرانجام بنیصدر در 22 خرداد 60 از سمت فرماندهی کل
قوا برکنار شد و در تاریخ 31 خرداد 60 مجلس شورای اسلامی عدم کفایت بنیصدر را
صادر کرد. پس از مدتی هم بنیصدر همراه با مسعود رجوی از ایران فرار کرد.
با رفتن بنیصدر تحول بزرگی در جبههها رخ داد. ما چند مانع
بزرگ داشتیم که یکی از این موانع خود بنیصدر بود. بنیصدر بسیار دیکتاتور بود و
مخالفینش را قلع و قمع میکرد. نمونهاش اتفاقات 14 اسفند بود. دختر بنیصدر با
مسعود رجوی وصلت کرد و ارتباطاتش با منافقین محکمتر شد. تمام نیروهای ضد انقلاب
که با امام و انقلاب مخالف بودند اعم از نهضت آزادی و جبهه ملی ، بعضی از گروههای
چپی ملایم مانند حزب توده اطراف او جمع شده بودند.
برخوردی هم در جنگ با بنیصدر داشتید؟
سردار محمودزاده: یک روز بنیصدر با کادر همراهش به جبهه آمده بود تا بازدیدی
انجام دهد و قرار جلسه گذاشته بود. در این جلسه بچههای سپاه هم قرار بود حضور
داشته باشند. شهید حسن باقری و شهید داوود کریمی به من گفتند که شما هم در این
جلسه حضور داشته باشید. من هم امتناع کردم و گفتم بنیصدر اگر مرا ببیند مشکل
بوجود میآید. بالاخره من رفتم در جایی نشستم که بنیصدر مرا نبیند. جلسه شروع شد
از بخشهای مختلف ارتش افرادی حضور داشتند. یکی از ارتشیها آمده بود جلو و نقشه
عملیاتی را برای بنیصدر توضیح میداد. یک مرتبه صدا زدند که از سپاه چه کسی میآید؟
بچهها اشاره به شهید حسن باقری کردند. شهید باقری جلو رفت. بنیصدر یک خنده تحقیرآمیز
کرد به این معنی که این بچه چه چیزی را میخواهد توضیح دهد؟ شهید باقری شروع به
توضیح نقشه عملیات و ارائه اطلاعات کرد. همه محو توضیحات حسن باقری شده بودند.
*** ثمره وحدت بین نیروهای انقلابی***
پیروزیها از بعد بنیصدر شروع شد؟
سردار محمودزاده: بعد از عزل و فرار بنیصدر همزمان با ریاستجمهوری شهید
رجایی میان نیروهای انقلاب وحدت خوبی حاصل شد. پس از وحدت نیروهای انقلابی اولین
عملیات با نام «فرمانده کل قوا خمینی روح خدا» در منطقه دارخوئین انجام شد. ما در این عملیات توانستیم 3 کیلومتر از خاک
کشورمان را آزاد کنیم. بچهها بعد از این پیروزی بسیار خوشحال بودند. فرماندهی این
عملیات را آقا رحیم صفوی، شهید حسن باقری و سردار رشید بر عهده داشتند. تا قبل از
این ما فتحی نداشتیم.
***طراحی برای شکست حصر آبادان***
بعد مرحوم آیتالله جمی امام جمعه وقت آبادان در گزارشی به
امام وضعیت آنجا را شرح دادند. در این گزارش آمده بود که سه ضلع آبادان را دشمن
تصرف کرده اگر دیر بجنبید ضلع دیگر آبادان را هم محاصره میکنند و قتلعام عظیمی
در شهر به وقوع خواهد پیوست. لذا بعد از عملیات دارخوئین امام فرمان شکست حصر
آبادان را صادر کردند و بچهها هم طراحی عملیات را انجام دادند. امام اگر این
فرمان را صادر نمیکردند شاید امروز آبادان جزء نقاط ایران نبود.
بعد از فرمان امام شورا تشکیل شد. در شورا قرار شد که چند نفر
به مسئولیت شهید کلاهدوز قائممقام وقت سپاه و شهید صیاد شیرازی بروند یک بررسی کنند و
ببینند که چقدر نیرو و امکانات احتیاج داریم و چگونه میشود حصر آبادان را شکست.
تیم مشخص شده به منطقه اعزام شدند و شرایط عملیات را بررسی کردند و بعد از مدتی در
جلسه شورای سپاه حاضر شدند تا برآوردهای خود را اعلام کنند. نحوه عملیات، محورهای
عملیات و میزان نیرو و امکاناتی که به آن احتیاج داریم تا حصر آبادان شکسته شود را
اعلام کردند.
اعضای شورا از تیم اعزامی پرسیدند که ما برای این عملیات
ممکن است چقدر شهید بدهیم؟ قشنگ یادم هست که شهید کلاهدوز اعلام کردند ما برای این
عملیات هزار نفر شهید و زخمی میدهیم. اعضای شورا
تعجب کردند و طرحها را قبول نکردند و قرار گذاشتند که یک تیم دیگری برای
بررسی به منطقه اعزام شود. در تیم جدید بنده ، آقای فروتن ، آقای فرزین، آقای
سنجقی و رضا سیفاللهی و چند نفر دیگر حضور داشتیم که به سمت آبادان حرکت کردیم.
ما میخواستیم برای بررسی به آبادان برویم تنها راهی که باز بود راه آبی بود. این
راه هم خیلی دور بود و برای ورود به آبادان احتیاج به هلیکوپتر داشتیم. به هر
زحمتی بود از طریق مکاتبات این امر محقق شد. وقتی وارد آبادان شدیم دیدیم که
رزمندهها با چه زحمتی خط را نگهداشته بودند. برادر مرتضی قربانی از اصفهان در آنجا
حضور داشت که با بچههای اصفهان کانال میکندند و نمیگذاشتند دشمن پیشروی کند.
*** از ثامنالائمه تا طریقالقدس ***
نهایتا بررسیها انجام شد. در جلسه شورای عالی نتایج بررسی
خود را گفتیم. و حداقل شهید و مجروح را بررسی کردیم. این عملیات با نام ثامنالائمه(ع)
آغاز شد. وقتی این عملیات انجام شد حدود 150 کیلومتر از سرزمین ما آزاد شد و برای اولین بار
غنائم جنگی بدست آوردیم. همین عملیاتها باعث شد تا سپاه جانی تازه بگیرد. ما تا
آن زمان توپ و تانک نداشتیم بعد از فتوحات عملیات شکست حصر آبادان این ادوات را
بدست آوردیم. بچههای سپاه هم از لحاظ روحی تقویت شده بودند. با این عملیات شعار
ما میتوانیم برای بچهها عملیاتی شد. مضاف بر این، بین نیروهای ارتش و سپاه وحدت
ایجاد شد. شهید صیاد شیرازی بعد از این عملیات به فرماندهی نیروی زمینی منصوب
شدند. عملیات ثامنالائمه(ع) منجر به عملیات طریقالقدس شد.
عملیات طریق القدس در منطقه بستان و روستاهای سوسنگرد انجام
شد.وقتی این عملیات انجام شد 800 کیلو متر از خاک ایران آزاد شد. در این عملیات
غنایم خوبی بدست آمد. این عملیات مشترک که بین سپاه و ارتش صورت گرفت منجر به
عملیات بزرگ فتح المبین شد. وقتی تاریخهای عملیات را ملاحظه میکنیم متوجه میشویم که تمامی این عملیاتها همه در
بازه زمانی نزدیک به هم عمل شده است. موفقیت در عملیات ثامنالائمه انگیزهای شد
برای عملیات فتح المبین که در آن 2400 کیلومتر از خاک ایران آزاد شد. این عملیات
در ایام نوروز و در تاریخ 1361 انجام گرفت.
***خاطرهای از شهید صدوقی در عملیات فتحالمبین***
در ایام عید بود
هنوز عملیات فتح المبین آغاز نشده بود که به یکباره دیدیم شهید صدوقی با تعدادی
ماشین سنگین حاوی آذوقه و تنقلات و شیرینی وارد خط شد. چون ایام عید بود مقدار زیادی
از باقلوا وشیرینیهای یزدی برای رزمندگان آورده بودند. در تمامی مناطق شیرینیهای
شهید صدوقی پخش میشد. عکس ایشان در عملیات فتحالمبین هست که در کنار آقا محسن
پای بیسیم نشستهاند.
اینجا دیگر سازمان رزمی سپاه شکل گرفته بود؟
سردار محمودزاده: در عملیات فتحالمبین یک اتفاق خوبی در سپاه افتاد و آن
تیپها تشکیل شد. قرار شد تیپها در مقابل لشگرهای ارتش با یکدیگر ادغام شوند. در
آن زمان محسن رضایی فرمانده سپاه بود و این ادغام ابتکار ایشان بود. از دیگر
اقدامات ایشان پخش کردن بچههای ستاد در لشگرها و مناطق بود. اعضای شورا تقسیم
شدند و ما هم به تیپ 27 محمد رسولالله در
کنار حاج احمد متوسلیان ، شهید همت، محمود شهبازی، رضا دستواره و عباس کریمی مأمور
شدیم. تنها لشگری که تعداد زیادی از فرماندهانش شهید شدند لشگر محمد رسولالله
بود. ما وقتی در تیپها مستقر شدیم بین بدنه و فرماندهی ارتباط برقرار میکردیم.
خاطرم هست وقتی عملیات فتحالمبین انجام شد. بعضی منتظر عملیات بعدی بودند و برخی
دیگر معتقد بودند که بچهها تازه عملیات کردهاند و توان عملیات جدید را ندارند.
من هم از آنجایی که در منطقه حضور داشتم با آقا محسن تماس گرفتم که بچهها منتظر
عملیات هستند و روحیه مناسبی دارند. هر کسی هم که به آقا محسن میگفت: بچهها
روحیه ندارند و خستهاند. ایشان پاسخ میداد که من خبر دارم که در جبهه بچهها
روحیه خوبی دارند.
حالا بعد از عملیات فتح المبین است و عدهای میگفتد نیروها
خسته هستند و باید بروند استراحت کنند. عدهای هم میگفتند عراق هنوز گیج است. لذا
میبینید یک ماه بعد از فتحالمبین عملیات بعدی اتفاق میافتد. یعنی فتحالمبین 1 فروردین
بود و عملیات بیتالمقدس 10 اردیبهشت شروع شد. لذا این از ابتکاراتی بود که خدا در دل
فرماندهان گذاشت که زود عملیات را شروع کنند.
پس برنامهریزیها برای فتح خرمشهر بلافاصله
بعد از فتحالمبین شروع شد؟
سردار محمودزاده: قرار بود عملیات آزدسازی خرمشهر به نام بیتالمقدس طرحریزی
شود. انتخاب نام عملیات هم از ایدههای آرمانی بود. اما صدام گفته بود هر که خرمشهر
را بگیرد کلید بصره را به او میدهیم. چقدر امکانات و نیرو در شهر داشت . 35 تا 40
هزار نیروی رزمی داشت. 5 هزار تانک و نفربر و اینها بود. کلی امکانات انبار مهمات
داشتند.
لذا ماباید خرمشهر را محاصره میکردیم و این یک راه داشت؛ اروند
رود. اروند رود هم با این وسعت چگونه امکان داشت. لذا خیلی از عراقیها که فرار کردند
خودشان را در آب انداختند و غرق شدند. از
جبهههای مختلفی که میآید طرف خرمشهر، یک طرف شلمچه و پل نو و نهر خیّن میشد.
فرماندهان تصمیم گرفتند بیایند آنجا و راه فرار عراقیها به طرف بصره را ببندند.
عملیات
بیتالمقدس سه یا چهار مرحله داشت. مرحله اول از 10 اردیبهشت تا 16 اردیبهشت بود
که فقط انهدام داشتیم. در مرحله دوم از 16 تا 20 اردیبهشت به پشت جاده اهواز -
خرمشهر رسیدیم. مرحله سوم رفتن به طرف مرز بود. حالا مرحله سوم میگویند بیستم بود
تا اول خرداد و مرحله چهارم هم یک تا سه خرداد که فتح خرمشهر انجام گرفت. برخیها
هم میگویند همین از بیستم تا سوم مرحله آخر عملیات بود.
ما
با لشگر 27 محمد رسولالله بودیم. از همان طرف شلمچه آمدیم دیدیم بچهها پل نو را
هم گرفتند. داشتیم با بچهها صحبت میکردیم که اینجا سنگری نداریم که پناه بگیریم
دیدیم یک ماشین عراقی پر از بار میآید. بچهها ایست دادند. یک ریوی ارتشی بود که
اسباب و اثاثیه منزل بار کرده بود. یک سرتیپ و سرهنگ هم جلو نشسته و چند نفر هم
روی بارها بودند. تسلیم شدند. فکر نمیکردند که اینجا را بسته باشند. اینکه میگویند
در فتح خرمشهر این همه اسیر گرفتیم یکی از دلایلش این بود که مسیر فرار عراقیها
به بصره را بسته بودند.
*** واکنش
صدام به بازپسگیری خرمشهر توسط ایران***
این
مراحل از 10 اردیبهشت تا 3 خرداد انجام شد دستاوردهای زیادی هم داشت. هم انعکاس داخلی
و هم انعکاس بینالمللی داشت. صدام گفته بود اگر ایران خرمشهر را بگیرد کلید بصره را
به او میدهم، اما تا مدتها از دست دادن خرمشهر را اعلام نمیکردند. بعد
آمدند نزدیک شلمچه یک عملیاتی کردند یک
پاسگاه مرزی را در آنجا گرفتند. آن را اینقدر در بوق و کرنا کردند که نشان بدهند
هنوز خرمشهر دست آنهاست. که بعد هم بچهها دوباره رفتند همان پاسگاه را هم
گرفتند.
بعد
از چند روز که ما خبرگزاریهای خارجی را آوردیم و مناطق را به آنها نشان دادیم،
صدام هم مجبور شد که اعتراف کند. البته اعلام کرد که ما خودمان عقبنشینی کردیم
برای خرمشهر عملیاتهای دیگری داریم و از اینجور حرفها. این باعث شد که موفقیتهای
بزرگی از جهت بینالمللی، منطقهای و داخلی به وجود بیاید و این برکات همان همدلی
و وحدتی بود که بعد از رفتن بنیصدر حاصل شده بود.
واقعاً
هم عنایت خدا بود. چه کسی فکر میکرد صدامی که با پشتیبانی جهانی به این جنگ دست
زده عرض یک ماه خرمشهر را از دست بدهد. ما هم به نوار مرزی بینالمللی رسیدیم و
این عملیات بسیار برای ما ارزشمند بود.
*** تاثیر فتح
خرمشهر بر دیپلماسی انقلاب اسلامی ***
واکنشهای بینالمللی چه بود؟
سردار محمودزاده: بیش از 19000 اسیر و بیش از
16000 کشته و زخمی دادند و دو لشگرشان کامل منهدم شد. لذا دنیا اینجا روی ما حساب
باز کرد. این فتح جنبههای مختلفی داشت. دشمنان گفتند دیگر نمیشود مخفیانه کمک
صدام کنیم باید حمایت خودمان را علنی کنیم؛ چون ایران اگر بیاید و عراق را بگیرد
دیگر همه کشورهای عربی به خطر میافتند. مگر امکان دارد ما بگذاریم چنین اتفاقی
بیفتد؟ امریکا و شوروی و همه اینها علنا وارد شدند و صحنه را عوض کردند. یک خطر
بزرگی احساس کردند و احساسشان هم درست بود. لذا شرق و غرب از صدام حمایت کردند.
لذا
اينها وحشت کردند از اینکه عملیات بعدی ما یقینا بصره است و گرفتن بصره یعنی سقوط
بغداد. لذا همه تجهیزات را در جنوب متمرکز کردند. لذا بعد از بیتالمقدس ما به
عنوان یک قدرتی در جهان مطرح شدیم. مسئولان دستگاه دیپلماسی ما با یک غروری در
مجامع جهانی حاضر میشدند و با یک سرافرازی برای بحث و مذاکره میرفتند در جامعه
بینالمللی حرف میزدند، تا قبل از آن کسی ما را تحویل نمیگرفت.
*** خاطرهای
از فتح خرمشهر ***
ما
فکر کردیم خرمشهر آزاد شده ، آمدیم توی جاده باسرعت به طرف خرمشهر رفتیم. یک وقت
دیدیم یک تانکی به سمت ما شلیک کرد که خورد جلوی ما. فهمیدیم که عراقیها هستند. سریع
دور زدیم و آمدیم گفتیم یک چیزی وسط این جاده بگذارید تا کسی به آن سمت نرود. حالا
چند روز بعد خرمشهر آزاد شد و ما به داخل شهر رفتیم. دیدیم حدود بیست تا از
نیروهای بعثی آنجا ایستادند و پیراهنها را درآوردند و تسلیم شدند. به طرفشان
رفتیم که آنها را به عقب هدایت کنیم. در همین لحظه از آن طرف اروند رود یک گلوله
آمد وسط جمع اینها خورد. گلوله منفجر شد، اینها آتش گرفتند حالا ما هم هرچقدر
رفتیم بیل بیاوریم و خاک بریزیم فایده نداشت و آنها سوختند.
خلاصه
خرمشهر فتح شد. خرمشهری که حدود 18 یا 19 ماه سقوط کرده بود. 35 روز نیروهای مردمی
با دست خالی مقاومت کردند. بعد هم دیوار خانهها را خراب کرده بودند و از آنجا
تردد میکردند و از هر نقطه یک تیر شلیک میکردند که مثلاً دشمن فکر کند اینجا
نیروهای زیادی هستند و این هم باز عنایت خداوند بود که رعبی در دل بعثیها انداخت که
به این طرف کارون نیایند. اگر ما امکانات داشتیم یقیناً خرمشهر هم سقوط نمیکرد.
پس از فتح خرمشهر چه تجربیاتی برای
فرماندهی جنگ به دست آمد؟
سردار محمودزاده: بعد هم یک رشد مدیریتی در
نیروهای مسلح داشتیم. جوانهای بیست ساله انگار شدند یک ژنرالهای دوره دیده با
تجربه که سالها جنگیده بودند. با روحیه انقلابی و بعد خودشان هم در خط مبارزه
بودند. در جنگ کلاسیک میگویند فرمانده خودش نباید جلو برود. حاج قاسم را خدا رحمت
کند میگفت ما به نیروها میگفتیم بیایید نمیگفتیم بروید. یک دستاوردهایی به دست
آمد و جوانانی فرمانده تیپ و لشگر شدند که بعد از چهل سال انسان میبیند که واقعاً
چه کسانی بودند یکیشان حاج قاسم سلیمانی بود. این برکات دفاع مقدس بود که اینها
پخته شدند و تبدیل به یک چهره جهانی شدند. الآن تبدیل به یک قدرتی شدند که وقتی
امریکا کشتی نفتی ما را تهدید میکند، فرمانده هوافضای ما میگوید اگر خطایی کند ما
ناوها و پایگاههای امریکایی را میزنیم. اینها میفهمند ما شوخی نداریم.
یعنی
هم تجربه، هم عقلانیت، هم بصیرت، هم ایمان و مهمترین عامل ولایتمداری که منجر به
تشکیل یک نیروی نظامی در ایران اسلامی شده که دنیا مات و مبهوت ماندند. اگر مقام
معظم رهبری ما اینطور محکم حرف میزند پشتش را نگاه میکند، امام علی(عليهالسلام)
نمیتوانست اینقدر محکم صحبت کند چون کسی را نداشت.
ما
19 عملیات بزرگ داشتیم که بیتالمقدسالمقدس یکی از بزرگترین آنها بود؛ چه به جهت
غنائم، چه به جهت اسرا و چه به جهت مناطق آزاد شده. یک شهر بزرگ ما که موقعیت
جغرافیایی، سیاسی و اقتصادی مهمی داشت آزاد شده است.
***چرایی
ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر ***
یکی از موضوعاتی چالشبرانگیز آن دوره،
مسئله ادامه جنگ بود. موافقان و مخالفان چه نظری داشتند؟
سردار محمودزاده: بعد از بیتالمقدس بحث عمده
بین سران نظام این بود که حالا بحث فرق میکند ما اینجا در سرزمین خودمان میجنگیدیم.
اگر ما وارد عراق بشویم چه اتفاقی میافتد؟ دنیا چه عکسالعملی نشان میدهد؟ این
باعث نگرانی بود که آیا به همین سادگی میگذارند بصره را بگیریم؟ سیاسیون میگفتند
همین جا خاتمه بدهیم. در خود شورای عالی دفاع
و شورای سپاه و اینها هم خیلی بحث شد. آخر به دو نظر رسیدند. یکی اینکه ما
دستمان پر شده برویم وارد مذاکره بشویم. یک نظر هم این بود که اگر ما متوقف بشویم
صدام رها نخواهد کرد، دوباره تجهیز میشود و حمله میکند، یک چنین روحیهای دارد.
ضعفهایش را جبران میکند دوباره وارد میشود. ما به صدام نباید مهلت بدهیم و باید
جلو برویم. یک زمینی را از عراقیها بگیریم و بعد آن را به عنوان امتیاز در دست
داشته باشیم و ضمن اینکه صدام را آنقدر عقب بزنیم که دیگر در تیررس او نباشیم.
البته هنوز 1000 کیلومتر از سرزمینمان در غرب در دست عراقیها بود و این هم دلیل
قابل قبولی بود.
خلاصه
رفتند خدمت حضرت امام دو تا نظر را مطرح کردند و امام سؤالاتی کرد و بعد هم با چند
شرط موافقت کرد که یکی از مهمترینهایش این بود که مردم عادی آسیب نبینند.
امام ابتدا مخالف بود؟
سردار محمودزاده: امام مخالف نبود، امام سؤال
میکرد که مثلاً چه هدفی دارید؟ امتیازش برای ما چیست؟ برای چه میخواهید داخل
سرزمین عراق بشوید. بعد هم فرماندهان سپاه استدلالهای خودشان را مطرح کردند. لذا
امام با شرط و شروطی که گذاشتند موافقت خودشان را اعلام کردند.
*** اولین
آشنایی با حاج قاسم سلیمانی ***
امسال روز قدس با فتح خرمشهر تقریبا مقارن
شده است. در آخر اگر خاطرهای از اولین آشناییتان با شهید قدس سپهبد حاج قاسم
سلیمانی دارید بیان کنید؟
سردار محمودزاده: اولین بار اگر اشتباه نکنم
در جلسه عملیات ثامنالائمه دیدم که ایشان از طرف کرمان با یک گروه دویست سیصد
نفره آمده بود. در همان جلسه بود که گفته شد خوب برای بچههای کرمان چه کسی را
بگذاریم؟ گفتند همین حاج قاسم را بگذاریم. همه جوان بودند ما تازه پیرترینشان
بودیم. بعد اینها همه رشد کردند. مثلاً وقتی آقای قربانی شد فرمانده لشگر، ما
یادمان آمد که این همان قربانی است که در ایستگاه هفت کانال میکَند و خاک پر میکرد.
هنوز خاطره آن روز را هم به ما میگوید که یادتان هست که آمدید به ما سر بزنید ما
تا صبح همهتان را به کار گرفتیم. بیل به دست ما داد، تا صبح هی بیل میزدیم، گونی
پر میکردیم، خاک را بیرون میبردیم که عراقیها نفهمند ما داریم کانال میزنیم و
همین کانال در عملیات شکست حصر آبادان خیلی به درد ما خورد.
یعنی هیچ فاصلهای بین نیرو و فرمانده
نبود؟
سردار محمودزاده: اصلاً اینطور نبود. دستور هم
میدادند[باخنده]. با همدیگر کار میکردند، غذا میخوردند، اصلاً نمیفهمیدی
فرمانده کیست؟ یک وقت یک حرفهایی میزدند بعد میفهمیدی که این همان فرماندهی است
که دیروز با او صحبت میکردی. خیلی صفا داشت. کنار همدیگر مینشستند.
***روایت
تکاندهنده از رشادت رزمندهها در غرب کشور ***
مثلاً
در غرب هنوز غذای گرم نداشتیم. فیلمهایش هست مثلاً مینشستند با هم نان خشک میخوردند.
وقتی در مریوان پیاده میرفتیم زمستان چهار پنج ماه بسته بود. فقط بومیهای منطقه
میتوانستند تردد کنند. بعد هم ما رفتیم آنجا از توی کانالهای برف وارد سنگر بچهها
میشدیم. بعضی از رزمندگان ما از سرما یخ میزدند و شهید میشدند. صبح بلند میشدیم
میدیدیم دو تا از رزمندهها یک لحظه خوابشان برده بود و خشک شده بودند. اینکه میگوییم
عنایت خدا بود. به همین دلیل بود. این فداکاریها و ایثارها بود که ما حالا در
دنیا بعد از چهل سال سربلندیم. قدر امام و شهدا و رزمندگان را باید بدانیم.
ممنون از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.
سردار محمودزاده: من
هم از شما تشکر میکنم. موفق باشید.