نقش روحانیت در شکلگیری مبارزات ضد آمریکایی/ بررسی نقطه آغازین "مبارزه مستقیم" امام خمینی(ره) با امریکا
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی - سیدمحمدمهدی توسلی و محمد جعفربگلو: یکی از اصول مبارزات مردم علیه رژیم پهلوی مبارزه با استکبار خارجی به ویژه آمریکا بود که این اصل همچنان به عنوان اصول مبارزه مردم در متن جامعه جریان دارد. به عبارت دیگر میتوان گفت مردم و مبارزان نهضت اسلامی هدف اصلی خود را از مبارزه با شاه، مبارزه با آمریکا میدانستند.
برای بررسی و واکاری این موضوع قرار مصاحبهای را با جواد منصوری پژوهشگر تاریخ انقلاب اسلامی و از فعالان نهضت اسلامی رفتیم تا شرایط ایران را از این دریچه بررسی کنیم. متن زیر مشروح گفتگوی "پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی" با جواد منصوری است:
یکی از اصول اصلی حضرت امام خمینی(ره) برای مبارزه با سلطه خارجی، آمریکا بوده است. که گروهی از جریان های سیاسی، مغرضانه یا غیرمغرضانه سعی دارند که این مبارزات انقلابی مردم در برابر استکبار و امریکا را تحتالشعاع قرار داده و تحریف کنند. مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی هم در خطبههای نماز جمعه 28 آبان ماه 61 میگوید: «شاه در حقیقت خاکریز اول میدان نبرد ما بود. ما وقتی با آمریکا مواجه بودیم اولین خاکریز دشمن شاه بود. ما این خاکریز را به اصطلاح فتح کردیم اما خاکریزهای متعدد و سنگرهای فراوانی پشت آن بود که باید فتح می شد.» یعنی ما محمدرضا پهلوی را میزنیم چرا که میخواهیم آن شیطان بزرگ را از صحنه فضای سیاسی ایران حذف کنیم. از همین رو خدمت شما رسیدیم تا درباره روزهای انقلاب بفرمایید که روحیه ضد امریکایی و ضد استکباری چه نقشی در بسیج تودهها و در نهایت پیروزی انقلاب داشت؟
جواد منصوری: مهمترین و رایجترین
موضوعی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در داخل و خارج از ایران مطرح بوده درگیری
شدید آمریکا با ایران در همه سطوح بوده است به گونهای که در قالب محافل سیاسی و
بینالمللی به عنوان یک سوال اساسی مطرح است که چرا ایران و آمریکا چنین رابطه
خصمانهای با هم دارند؟ این رابطه خصمانه تا کی ادامه خواهد داشت؟ و نهایتا پیروز
این میدان چه کسی خواهد بود؟ این سوالی است که در مراکز مطالعات استراتژیک دنیا
مطرح است. در مورد بخش سوم این سوال الان نمیتوانیم اظهار نظر کنیم. البته از
لحاظ اعتقادی ما اعتقاد داریم که بالاخره ما پیروز خواهیم شد اما به لحاظ عرفی و
عادی طبیعتا به عنوان یک احتمال و یک نظر همچنان که ممکن است گفته شود که آمریکا
پیروز میشود این پاسخ سوال سوم است. ولی در هر حال برای دنیا خیلی این قضیه مهم
است. حتی برای سی سال دیگر پیشبینی میکنند که اگر نتیجه این مبارزه چه باشد آن
وقت دنیا چگونه خواهد شد؟ لذا این پاسخ بسیار اهمیت دارد. در سفرهایی که در گوشه و
کنار دنیا و کشورهای مختلف داشتهام دیدهام. افراد زیادی به عنوان یک سوال مهم از
من میپرسیدند که فکر میکنید سرانجام این مبارزه چه خواهد شد؟
سوال دوم این است که این مبارزه ایران و امریکا چرا شروع شد و نقطه آغازش کجا بوده است و آیا میشد که شروع نشود؟ این سوال بسیار جالبی است و خیلی باید با دقت به آن جواب داد؛ برخلاف سوال اول که ما تنها میتوانیم به عنوان یک نظر به آن پاسخ بدهیم. اما به سوال دوم میبایست با دقت جواب داد. اینکه این مبارزه از کجا شروع شد؟ چرا شروع شد ؟ و چرا ادامه پیدا کرد؟
پاسخ این سوال بحث خیلی گستردهای را میطلبد که من خیلی به اختصار جوابش را میدهم. و اقعیت قضیه این است که ماهیت دولت آمریکا از زمان شکلگیری تاکنون و بعد از این، یک نظام استکباری است. ویژگی نظام استکباری سلطه جویی، استثمار، به حد اکثر رساندن منافع یکجانبه خودش و حاکمیت مطلق برای خودش قائل شدن است. این ویژگیهایی است که در نظام استکباری آمریکا وجود دارد و اگر کسی اینها را منکر باشد به نظر من معنایش این است که نظام حاکم بر آمریکا را نمیشناسد و اگر چنانچه به این ویژگیها اعتراف دارد پس به این ترتیب ما به جواب میرسیم. و آن اینکه نقطه آغاز خصومت و درگیری ملت ایران با آمریکا نقطه آغاز حضور و نفوذ و سلطه امریکا بر ایران است. یعنی وقتی ملت ایران این نظام استکباری را شناخت طبیعتا با توجه به مبانی اعتقادی و فکریاش به هیچ عنوان زیر بار تحمل سلطه چنین نظامی نمیرود.
البته سوال بسیار اساسی و جالب این است که چطور ملت ایران با سلطه انگلیس یا آرام گرفت یا به خشونت نکشید، اما با سلطه آمریکایی این چنین برخورد کرد؟ این یک سوال بسیار اساسی است که باید در جای دیگری به آن جواب داد.
***نقطه آغاز مبارزه با امریکا***
جواد منصوری: امریکا در پوشش
سه شعار اساسی وارد ایران شد: 1- آزادی؛ 2- توسعه؛ 3- دموکراسی.
به عبارت دیگر امریکاییها برای اینکه استعمار انگلیس را از ایران بیرون کنند و برای اینکه مردم ایران را درباره حضور خودشان قانع کنند گفتند ما قصد استثمار شما را نداریم، قصد استعمار کردن شما را هم نداریم و میخواهیم به شما آزادی بدهیم و شما هر دینی که میخواهید داشته باشید و ما برای توسعه آمدهایم.
طبعا این شعارها برای ملت ایران به ویژه در شرایط بسیار بحرانی دوران جنگ جهانی دوم و پس از آن اهمیت داشت و به این دلیل بسیاری از روشنفکرها و غربگراها و افرادی که با ماهیت امریکا آشنایی نداشتند و یا نمیخواستند بفهمند، از جایگزینی امریکا به جای انگلیس استقبال کردند. به این ترتیب در دهه بیست عوامل آمریکایی در ایران به تدریج جایگاه خودشان را محکم کردند و در ابتدای دهه سی با تحولاتی که هم در ایران و هم در انگلیس و امریکا به وجود آمد سرانجام طرح سقوط دولت ملی را امریکا و انگلیس مشترکا اجرا کردند و سرانجام به سقوط دولت مصدق و شکست جریان ضد استعماری ملی شدن صنعت نفت منتهی شد و به این ترتیب آغاز سلطه امریکا در ایران شروع شد. این شروع چون با نفی حق حاکمیت ملت ایران و با فشار عوامل فاسد در داخل، همچنین دخالت مستقیم امریکا و انگلیس انجام گرفت از همان ابتدا واکنش شدید مردم ایران را نسبت به این جریان به همراه داشت و لذا در دهه سی ما شاهد هستیم که موج ضد آمریکایی در ایران شکل میگیرد و در دهه 40 تشدید شد و بیشتر خودش را نشان میدهد و در دهه 50 این خصومت و درگیری با سلطه امریکا اگر چه به ظاهر با نظام پهلوی است تشدید میشود و به این ترتیب به انقلاب اسلامی میرسد.
به عبارت دیگر با وقوع کودتای 28 مرداد 1332 دیدگاه مردم نسبت به امریکا تغییر میکند و به تدریج با اتفاقاتی که در دهه 30 رخ میدهد خصومت مردم با دولت امریکا و متقابلا خصومت آمریکا با مردم افزایش پیدا کرده و رفته رفته اوج گرفت و به انقلاب اسلامی رسید.
*** نقش روحانیت در شکلگیری مبارزات ضد آمریکایی ***
گفتید که نقطه آغاز ضدیت با امریکا کودتای 28 مرداد است. در آن برهه در فضای سیاسی ایران دو طیف وجود داشت؛ در یک طرف نیروهای ملی قرار داشتند که از همان ابتدا بنای همراهی و همسویی با امریکا را گذاشتند، در جریان نهضت ملی کردن نفت بارها به امریکا متوسل شده و حتی به ملاقات سران امریکایی رفتند. آنچنان که تاریخ گویای آن است اعتماد مصدق به امریکا تا حدی پیش رفت که وی یک روز پیش از کودتا با "لوی هندرسون" دیدار کرد تا هماهنگیهای لازم را با سفیر امریکا انجام دهد. از سوی دیگر، نیروهای مذهبی به رهبری آیتالله کاشانی حضور داشتند که از همان آغاز مخالف اعتماد به امریکا بودند تا جایی که سفیر امریکا در ایران آیتالله کاشانی را "عنصر مزاحمی" خواند که برای "منافع آمریكا و دول غرب عنصر خطرناكی است." به نظر شما روحانیت چه نقشی در شکلگیری مبارزات ضدامریکایی داشت؟
جواد منصوری: روحانیون در طول تاریخ تشیع در ایران یک پیوستگی عمیق و ناگسستنی با مردم داشتند، همچنان که مردم هم با روحانیون داشتند. مردم به ویژه با مرجعیت شیعه یک تبعییت و یک ارادت خاصی داشتند و لذا اگر مراجع شیعه و روحانیون ارادهای بر انجام کاری داشتند مردم اطاعت کرده و با روحانیت همراهی کردند و اتفاقا یکی از دلایل خصومت شدید غرب با شیعه همین موضوع است. بنابراین بحث مربوط به خصومت با امریکا به شخص خاصی بر نمیگردد بلکه به عملکرد امریکا برمیگردد؛ اما طبیعتا علما به عنوان کسانی که در جایگاهی قرار دارند که خودشان را مسئول و رهبر واقعی مردم میدانند و مردم هم از آنها چنین انتظاری را داشتند طبیعتا پیشگام بودند و لذا بعد از کودتای 28 مرداد میبینیم که بعضی از علما علنا و به طور صریح مخالفت خودشان را با سیاسیت و سلطه امریکا انجام میدهند و به تدریج این موج مخالفت افزایش پیدا میکند؛ همچنان که رژیم هم موج سرکوبیاش تشدید میشود به گونهای که در سال 1336 رسما ساواک برای سرکوب مبارزات ضد استعماری و در راس آن مبارزات ضد آمریکایی تاسیس میشود. تاسیس ساواک مستقیما توسط سازمان سیا است و گویای خیلی از مسائل است. جالب است بدانید که از زمان تاسیس ساواک تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی، بیشترین پروندهها، دستگیریها، شکنجهها و محکومیتهای ساواک از مردم متدین و مذهبی، روحانیون و نیروهای ضد آمریکایی بود.
با توجه به تاریخچهای که از نقطه آغازین حرکت ضد آمریکایی در ایران داشتید، به نظر شما در نهایت این روحیه که از سال 1342 و با روشنگریهای امام خمینی(ره) پررنگتر شد چگونه به بسیج تودهها علیه رژیم پهلوی ختم شد؟ خصوصا اینکه "حافظه تاریخی" مردم ایران حکایت از نقش منفی آمریکا در ایران داشت. امام خمینی (ره) از این ظرفیتی که خود روحانیون در شکلگیری آن نقش داشتند با چه تاکتیک و روشی استفاده کردند؟
*** خط دهی مبارزات ضد امریکایی توسط امام خمینی(ره) ***
جواد منصوری: با انتخاب کندی به ریاست جمهوری امریکا سیاستهای این دولت در کشورهای دیگر تغییر کرد و محمدرضا پهلوی بعد از جریاناتی در نهایت متعهد شد که سیاستهای امریکا را شخصا اجرا کند که این سیاستها در نهایت به نفی اسلام از حاکمیت ایران، سلطه فرهنگی کامل امریکا بر ایران، سلطه کامل اسرائیل و بهائیت بر ایران و گسترش فساد تحت پوشش آزادی به ویژه آزادی زنان منتهی میشد. به این دلیل حرکت جدیدی از مهر 1341 شروع میشود که در آغاز به عنوان یک حرکت اعتراضی علیه دولت در اجرای این سیاستها بود. تا اینکه به سال 42 میرسیم که درگیریها با حکومت به سمت امریکا هم نشانه میرود. اما در جریان کاپیتولاسیون این قضیه کاملا آشکار میشود و به اوج خودش میرسد و لذا امام در 4 آبان 1343 در سخنرانی تاریخی خودشان این جمله را میفرمایند که «رئیس جمهور آمریکا بداند که منفورترین افراد در نزد ملت ماست.» به این ترتیب امریکا هم مستقیما وارد جنگ با مردم ایران و روحانیت شد و به شاه دستور داد حتما باید امام خمینی(ره) از ایران تبعید شود و گروههای مذهبی تحت فشار بیشتری قرار بگیرند. همچنین شکنجهها، زندانها، دادگاهها و ... نیز اوج میگیرد. در این شرایط شاه که تجربه 15 خرداد را داشت میترسید که سلطنت را از دست بدهد. اما آمریکاییها به او اطمینان دادند و گفتند ما آماده باش میدهیم. در نهایت امام(ره) تبعید شدند.
پس از آن جریان کشته شدن حسنعلی منصور توسط گروه موتلفه اسلامی پیش آمد و شاه که به شدت نگران بود به آمریکاییها گفت که این نتیجه آن تبعید است. اما آمریکاییها گفتند ما همه چیز را درست میکنیم و لذا هویدا را آوردند و یک دولت صددرصد بهایی-یهودی-صهیونیستی را روی کار گماشتند و به این ترتیب فشار و محدودیت و سرکوب را به اوج خود رسانندند.
اینکه بعد از سال 43 در ایران چه کردند داستان مفصلی دارد؛ شاید خیلی از مطالبش گفته نشده است؛ از شکنجهها و کشتارها و حقوقی که ضایع شد؛ به عنوان نمونه دهها نفر را در شکنجهها شهید کردند، صدها نفر را تیرباران و دهها هزار نفر را زندانی کردند. گمان نمیکنم که ملتهای دیگری نظیر چنین کارهایی را سراغ داشته باشند. واقعا جنایتهای فراوانی مرتکب شدند.
یکی از ارتشیهای رده بالا که در زمان رژیم پهلوی سرتیپ بود خودش گفت که امریکاییها در مهمانیها از هر زن ایرانی که خوششان میآمد با خودشان میبردند و کسی جرات اعتراض نداشت و یک هفته و بیشتر حتی زن سرتیبها را میبردند؛ دختر یکی را بر میداشتند و یک هفته و بیشتر به خارج میبردند و کسی جرات حرف زدن نداشت. امریکاییها در همین خیابان زمرد قمارخانه داشتند؛ در آنجا بر روی زنها و دخترهای ایرانی قمار میکردند. واقعا اتفاقات ناگواری در دوران پهلوی به وقوع میپیوست که سریال "معمای شاه" نمیتواند آنها را نشان بدهد. امریکاییها هر کاری که میخواستند در ایران انجام دادند؛ انتقام اسلام و انتقام شکست جنگهای صلیبی و ... را میخواستند بگیرند.
به هر حال ملت ایران خودش را به تدریج آماده انقلاب کرد و این اتفاق در سال 57 رخ داد. اما نکته جالب این است که رژیم و آمریکا بعد از قضیه 15 خرداد تصورشان این بود که مردم را سرکوب کردند و روحانیون هم پس از تبعید امام(ره) مرعوب شدهاند و دیگر اتفاقی در ایران نمیافتد و لذا چند روز بعد از 22 بهمن 57 رئیس سازمان سیا در آن زمان میگوید: «آنچه که در ایران میگذرد یک واقعه مهم و فوقالعاده نیست، بلکه یک واقعه عجیب و باور نکردنی است. زیرا ما ایران را به گونهای ساختهایم که قرار بود برای همیشه در آنجا باشیم.»
به این ترتیب امریکا بزرگترین دشمن خودش را مرجعیت شیعه میداند زیرا که ایران را از چنگ امریکا در آورد؛ بزرگترین دشمن خودش را شیعه و مردم متحد آگاه و مسئول شیعه میدادند و به این دلیل تمام دشمنی خودش را برای همیشه علیه این جریان خواهد داشت.
بعد از 15خرداد در لایههای میانی جامعه ایران آرام آرام آگاهیها رشد پیدا کرد و اراده برای تغییر به وجود آمد. به خصوص قشر تحصیل کرده به سمت مبارزه با رژیم پهلوی گرایش پیدا کرد. اتفاق دیگری که در ایران رخ داد که در دنیا بینظیر بود این است که طبقه متوسط در ایران به فرهنگ انقلابی شیعی و ضدامریکایی متمایل شد. در صورتی که در کشورهای دیگر طبقه متوسط پایگاه نفوذ و سلطه آمریکا است و امریکا هم از سال 1339 تلاش میکرد تا طبقه متوسط را در ایران برای همین منظور هدایت کند ولی در ایران این اتفاق عجیب خارج از اراده امریکا واقع شد. طبقه متوسط اگر روزنامه و کتاب میخواند، اگر سینما میرود، اگر از رسانههای بینالمللی استفاده میکند همه اینها با فرهنگ آمریکایی تغذیه میشود؛ مثلا دانشگاهها با فرهنگ آمریکایی اداره میشوند؛ در ایران هم این برنامه پیاده شد اما فرهنگ شیعه غلبه پیدا کرد و به این ترتیب تحولات ایران برای دنیا نه تنها برای آمریکا کاملا ناشناخته و غیره منتظره بود. به این دلیل سالها تحلیل روشنی پیرامون انقلاب اسلامی در دنیا وجود نداشت. اگرچه اکنون هم پس از نزدیک چهار دهه اشتباهات زیادی وجود دارد.
***مبارزه مستقیم با امریکا***
آقای دکتر شما اشارهای داشتید به مبارزه مستقیم با امریکا و همانطور که گفتید تا قبل از آن مبارزات کاملا غیرمستقیم بود. حال سوال این است که چرا حضرت امام(ره) امریکا را مستقیم وارد مبارزه کرد؟ یعنی فاصلهای که بین مردم و آمریکا بود را کنار زد و خود آمریکا را مورد مواجهه مستقیم قرار داد؟
جواد منصوری: امام (ره) بعد از تصویب کاپیتولاسیون به این جمعبندی رسید که کاپیتولاسیون آخرین مانع بر سر راه سلطه مطلق آمریکا بر ایران بود. زیرا که با تصویب لایحه کاپیتولاسیون امریکا در ایران حاکمیت مطلق پیدا میکرد و به این ترتیب حاکمیت قضایی ایران نسبت به امریکا به کلی از بین میرفت و بنابراین هر امریکایی در ایران هر کاری که میخواست انجام میداد و هیچگونه محدودیت و تعرض و مسئولیتی متوجهش نبود. امام(ره) احساس کرد اگر از این مرحله بگذرد دیگر نمیتوان حریف این رژیم شد؛ زیرا رژیمی است که آمریکا به عنوان حامی و نگهدارندهاش این چنین موقعیتی در ایران به دست میآورد؛ لذا ایشان موضع شفاف و صریح خودشان را درباره امریکا اعلام میکنند و اینجاست که مردم ایران هم متوجه خطر بزرگی که کشور را تهدید میکرد شدند و لذا آرام آرام به سمت سقوط رژیم پهلوی به عنوان اولین گام برای از بین بردن سلطه امریکا از ایران تمایل پیدا کردند. لذا در 26 دی ماه 1357 بعد از اینکه شاه از ایران فرار میکند شعار مردم این است: «بعد از شاه نوبت آمریکاست.»
***دستور شکنجه مردم توسط امریکا***
با توجه به اینکه ساواک هم دقیقا
براساس تشکیلات سیا و موساد ایجاد شده بود و همان ساختار را داشت، به نظر شما شکنجهها
متوجه گروههایی میشد که مستقیما با امریکا وارد مبارزه شده بودند؟
جواد منصوری: دولت امریکا میدانست که هدف نهایی مبارزات چیست و این هدف چه در نوشتهها، چه در صحبتها و چه در ماهیت حرکت مردم کاملا مشخص و معلوم بود. وقتی مردم میگفتند "مرگ برشاه" امریکاییها میفهمیدند منظور چیست.
کلیت این موضوع که دستور شکنجه مردم توسط آمریکا تعیین میشد قطعی است. در واقع ساواک باید تمام جریانهای مخالفان رژیم پهلوی که در عین حال مخالف آمریکا هستند را به روشهای مختلف یعنی کشتار، شکنجه، زندان و تبعید سرکوب کند. علاوه بر این بازجوها و شکنجهگران هم توسط امریکا و اسرائیل دوره دیده بودند و ابزارهای شکنجه نیز غالبا اسرائیلی بود و امریکاییها گرداننده کمیته مشترک ضد خرابکاری بودند.
*** ارتباط سیا و موساد با ساواک ***
ارتباط سیا و موساد با ساواک را چگونه تحلیل میکنید؟
جواد منصوری: جالب است بدانید که اصلا سیا در ساواک دفتر داشت. دفتر موساد هم از سال 43 به بعد تاسیس شد. از این طریق تبادل اطلاعات صورت میگرفت، آموزش داده میشد، ابزار میدادند، گزارش میگرفتند، راهنمایی میدادند و ... اصلا پرویز ثابتی بدون چون و چرا عضو سیا و موساد بود. او عامل آنها بود. بهایی هم بود. هیچ تردید نکنید.
یک دلیل دیگر از این ارتباط را نیز برایتان روایت میکنم. در اردیبهشت سال 1356 من را از زندان به کمیته ضدخرابکاری بردند و در آنجا یکی از بازجوها یعنی همان منوچهری معروف با من صحبت کرد و گفت: تو فکر میکنی که اوضاع بیرون چه میشود؟ پاسخ دادم: من پنج سال است که در زندانم، شما از سال 51 من را گرفتهاید. چه میدانم بیرون چه خبر است؟ البته ما خیلی خوب میدانستیم که بیرون چه خبر است اما به بازجوهای ساواک پاسخ مناسبی نمیدادیم. منوچهری گفت: حالا شما چند تا رئیسجمهور برای این مملکت میخواهید تربیت کنید؟ فکر میکنید ما نمیدانیم شما زندان را به دانشگاه انقلاب تبدیل کردهاید و در آنجا دارید رئیسجمهور تربیت میکنید؟ ولی بدانید شما به ما دسترسی پیدا نمی کنید.
آن جریان گذشت تا اینکه شاه از ایران فرار کرد. هفته اول بهمن 57 اسرائیل یک هواپیما ویژه به تهران فرستاد و همه اینها را سوار کرد و با خودش برد که مبادا به دست ما بیفتند. همه تربیتشدههایش را جمع کرد با خودش برد. فقط دو نفر از آنها نرفتند که مشخص نشد چرا آنها را نبردند.
امروزه تحلیلی ارائه میشود مبنی بر
اینکه رژیم پهلوی زمانی سقوط کرد که حمایت آمریکا از آن قطع شد و این موضوع باعث
پیروزی انقلاب اسلامی شد. هرچند این تحلیل با واقعیت قابل تطبیق نیست و ما تا
آخرین لحظه شاهد حمایت آمریکا از رژیم پهلوی و دولت بختیار هستیم،چنین تحلیلی از
نظر شما صحیح است؟
جواد منصوری: اینکه تحلیلها
دقیق، مستند و واقعبینانه باشد مهم است. الان نظریهای است که خیلی بر روی آن کار
میکنند و میگویند که مارکسیستها، ملیگراها، مجاهدین خلق و فدائیان خلق انقلاب
کردند بعد روحانیون انقلاب را دزدیدند. این تنها یک حرف است. ولی واقعیت با این
حرف تطبیق نمیکند و این را نشان نمیدهد. چهار میلیون جمعیتی که روز تاسوعا و
عاشورای 57 وارد صحنه میشود و از میدان آزادی تا میدان امام حسین(ع) حرکت میکند و
همه جمعیت یک صدا میگویند: "ما همه سرباز توییم خمینی گوش به فرمان توییم
خمینی" کجای این جریان مارکسیستها دیده میشوند؟ لذا حرف زدن مشکل نیست. اصلا
بیاورند و فیلمهای آن موقع را نگاه کنند ببینند این چهار میلیون چه کسانی هستند و
از کجا آمدهاند. چرا از این چهار میلیون نفر یک نفر نگفتند "زنده باد شوروی"، "زنده باد
مارکسیست"، "زنده باد حزب توده"، "درود بر مجاهدین خلق و حتی نهضت آزادی، جبهه ملی" و...؟
درباره آمریکا هم همینطور است. واقعیت این است که اگر
آمریکا دست از حمایت محمدرضا پهلوی برنمیداشت نهایتش ممکن بود انقلاب یک ماه عقب
بیفتد یا ممکن بود 100 یا 200 هزار نفر بیشتر شهید شوند. اما در پیروزی انقلاب اسلامی
تاثیری نداشت چون ملت ایران شهادت را بخشی از مبازه میدانند و به این شهادت
افتخار میکنند و مادامی که این فرهنگ هست هیچ چیز و هیچ کس نمیتواند این مردم را
شکست دهد.
شما یقین بدانید که اگر طرح ژنرال هایزر امریکایی مبنی بر کشتار یک میلیون نفر از مردم ایران هم اجرا میشد نهایتا دو هفته انقلاب عقب میافتاد. مگر کشتار 17 شهریور باعث توقف انقلاب شد؟ مگر قتلعام مردم در شب اول ماه محرم در سرچشمه باعث خانهنشینی مردم شد که بگوییم مردم ترسیدند. برعکس آنان در روز عاشورا وارد خیابانها شدند و راهپیمایی کردند.
اینجا این سوال مطرح میشود که آیا این کشتارها برای مرعوب کردن مردم بود؟ پاسخ این است که بله برای مرعوب کردن مردم بود ولی آنها اشتباه کردند. این مردم دیگر مرعوب نمیشدند. این مردم عزم قاطع خودشان را برای سرنگونی رژیم پهلوی گرفته بودند و به هر قیمت این کار را انجام میدادند. بنابراین این حرفها هیچ نتیجهای برای کسانی که میخواهند به اصالت انقلاب خدشه وارد کنند ندارد.
از این صحبتها زیاد است و بعضی وقتها به ابتذال کشیده میشود؛ مانند همان جریانی که چند وقت قبل بیبیسی مطرح کرد که ما در اسناد سازمان سیا یک سندی را دیدهایم که آقای خمینی به امریکاییها نامه نوشته که ما با شما کاری نداریم! این حرف به هیچ وجه نمیتواند منطقی باشد و واقعیت داشته باشد. جالب است که اینها این سند را اصلا نمایش ندادند و فقط گفتند که ما در اسناد سیا دیدهایم! جالبتر آن است که خود آمریکاییها هم این مطلب را نگفتند بلکه انگلیسیها میگویند این سند را در اسناد سیا دیدهاند. لذا اینگونه بحثهای انحرافی و غیرواقعی بحث تازهای نیست.