سیره مدیریتی آیت‌الله قدوسی

روایتی از مردم‌داری دادستان شهید

چه‌بسا افراد طاغوتی و زن‌های بی‌حجاب و آدم‌های بی‌بندوبار نزد او می‌رفتند و مدت‌ها وقت می‌گرفتند و حرف می‌زدند و آیت‌الله قدوسی کاملاً شكایات آنان را گوش می‌كرد و اگر کسی به وی اعتراض می‌كرد، او می‌گفت:«برای من سخت است كه سخن كسی را قطع كنم زیرا او با هزاران امید نزد من آمده ‌است».
چهارشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۶:۲۰

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ آیت‌الله قدوسی در تاریخ 14 شهریور 1360 به شهادت رسیده است. شهید قدوسی دارای سجایای شخصیتی جالبی بود. با اینکه در مقام دادستانی بود ولی در برخورد با مراجعین و محکومین کمال تواضع را به کار می‌برد. همواره در برخورد با دیگران رعایت اخلاق و آداب اسلامی را می‌کرد؛ حتی اگر با برخوردهای غیر اسلامی و یا توهین‌آمیز طرف مقابل مواجه می‌شد. وی معتقد بود كه در این موارد است كه انسان خود را می‌آزماید و به‌میزان تسلط بر غضب و عصبانیت خود پی می‌برد. بنابراین باید كسی را كه ساعت‌ها انتظار كشیده و كیلومترها راه طی كرده است تا برای رفع مشكل خود چاره‌ای بیابد تحمل كرد و حتی اگر به انسان اهانت كرد با صبر و بردباری و اخلاق عملی، به انقلاب خوشبین كنیم و اینها اخلاق اسلامی را از ما بیاموزند و ما برای ایشان الگوی مسلمانی و اخلاق پیامبر(ص) باشیم.

چه‌بسا افراد طاغوتی و زن‌های بی‌حجاب و آدم‌های بی‌بندوبار نزد او می‌رفتند و مدت‌ها وقت می‌گرفتند و حرف می‌زدند و آیت‌الله قدوسی کاملاً شكایات آنان را گوش می‌كرد و اگر کسی به وی اعتراض می‌كرد، او می‌گفت:«برای من سخت است كه سخن كسی را قطع كنم زیرا او با هزاران امید نزد من آمده ‌است». طاغوتیان و افراد ضدانقلاب كه نزد او می‌رفتند ابتدا با شخصیتی با ابهت و قدرتمند روبه‌رو بودند ولی به‌تدریج خود را در مقابل پدری دلسوز می‌دیدند كه حاضر است تا آخرین كلام آن‌ها را بشنود و تا آنجا كه ممكن است راهی برای مشكل او بیابد. 

یكی از پاسدارانِ محافظ او خاطره‌ایدرباره وی نقل می‌كند: «یك روز درِ منزل آیت‌الله قدوسی به صدا درآمد و وقتی آن را باز كردم دیدم چند دختر بزرگ و كوچك پشت در هستند كه بزرگ‌ترین آن‌ها 18 ساله است و زن مسنّی هم با آن‌هاست. زن مسن گفت این چند دختر، خواهر هستند و پدر آن‌ها به‌دلیل قاچاق و مادر آن‌ها به‌ دلیل اعتیاد در زندان هستند و من نیز همسایه آن‌ها هستم و این دخترها هیچ‌كس را ندارند و التماس می‌كرد. وقتی قضیه را به وی گفتم، به حالتی كه گویا دنیایی از غم بر دلش نشسته گفت: با فلان فرد تماس بگیر و حتماً از قول من بگو كه مادر آن‌ها آزاد شود چون این دخترها كسی را ندارند و احتمال گمراهی و فساد در مورد آن‌ها می‌رود. فردای آن روز كه من قضیه را فراموش كرده ‌بودم آقای قدوسی با آن همه مسئولیت و كار مسئله را فراموش نكرده ‌بود و این‌بار خودش از من سؤال كرد كه چه كردی و این پیگیری او آن‌قدر ادامه پیدا كرد كه مادر این بچه‌ها از زندان آزاد شد...».

منبع: کتاب «احیاگر مدرسه حقانی» زندگینامه آیت‌الله قدوسی . مرکز اسناد انقلاب اسلامی 

این خبر را به اشتراک بگذارید:
ارسال نظرات