مرکز اسناد انقلاب اسلامی

برگی از خاطرات حاج علی شمقدری
آیت‌الله خامنه‌ای درباره شکنجه‌های ساواک گفتند: «مثل‌ اين‌ می‌ماند که‌ انسان‌ لب‌ يک‌ خزينه‌ آب‌ داغی نشسته‌ باشد هی دستش‌ را می‌زند و هی می‌کشد، جرأت وارد شدن به آن را ندارد امّا همين‌ که‌ داخل آب شد‌ تحمل آن آب داغ‌ برايش‌ ساده‌ می‌شود».
تاریخ انتشار: ۱۳:۰۷ - ۰۵ آبان ۱۳۹۹ - 2020October 26

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ علی شمقدری در سال 1313 در مشهد متولد شد. او در اوایل دهه چهل با آیت‌الله خامنه‌ای آشنا شد و با اوج‌گیری نهضت امام خمینی این رابطه بیش از پیش نزدیک‌تر شد. شرکت وی در جلسات درس آیت‌الله خامنه‌ای از او یک مبارز انقلابی ساخت و این ملازمت و همراهی تا آخرین روزهای عمرش ادامه داشت.

مرحوم شمقدری در 27 شهریور 1397 دارفانی را وداع گفت. رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیام تسلیتی به مناسبت درگذشت علی شمقدری، او را "دوست و همراه قدیمی، مرد مؤمن و انقلابی و متشرع" خواندند. آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به "بیش از نیم قرن آشنائی با این برادر با ایمان و پرتلاش" ، " پایداری و غیرت و صدق و وفای " این مبارز قدیمی انقلاب را ستودند.

گفتنی است حاج علی شمقدری در دوران حیات، خاطرات خود از مبارزات نهضت اسلامی و آشنایی با آیت‌الله خامنه‌ای را در گنجینه تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی به ثبت و ضبط رسانده است. به مناسبت چهلمین روز درگذشت مرحوم شمقدری بخشی از خاطرات وی در ادامه از نظر می‌گذرد.


***نحوه آشنایی و ارتباط با آیت‌الله خامنه‌ای***

مرحوم شمقدری می‌گوید: از سال‌ 43 مقام‌ معظم‌ رهبری جلسه‌ تفسير قرآن‌ داشتند که‌ توسط‌ برادران‌ حزب‌اللهی و انقلابی آن‌ زمان در اطراف‌ شهر مشهد تشکيل‌ می‌شد. ايشان‌ سوره‌ مائده‌ را که‌ در واقع‌ سوره‌ ولايت‌ هم‌ هست‌ تفسير می‌گفتند، بنده‌ از طریق همان ‌ جلسات‌ با مقام‌ معظم‌ رهبری آشنا شدم‌. در آن‌ سال‌ها‌ با توجه به شرایط خفقان‌، تفسير آقا در ارتباط‌ با حکومت‌ اسلامی و ولایت فقیه بود.


***جذب همه اقشار توسط آیت‌الله خامنه‌ای***

آن مرحوم به یاد می‌آورد: حدود سال‌ 49 در کلاس تفسير قرآن‌ ايشان‌ در مدرسه‌ ميرزاجعفر شرکت‌ می‌کردم‌.‌ آنجا برای طلبه‌ها درس‌ تفسير داشتند، من‌ هم‌ به‌ عنوان‌ يک‌ بازاری شرکت‌ می‌کردم‌. از سال‌ 49 آشنايی و رفت‌ و آمد به‌ منزل‌ ايشان‌ با جمعی از دانشجويان‌ شروع‌ شد که‌ البته‌ درس‌ توحيدی خصوصی داشتند، جلسات‌ خصوصی فراوانی هم‌ در سطح‌ مشهد بود که‌ البته‌ ما از آن اطلاع‌ نداشتيم‌. یکی از این جلسات خصوصی، جلسه‌ ما بود که‌ اثرات‌ توحيد را بيان‌ می‌فرمودند و ما هم‌ می‌نوشتيم‌. آقا درس‌ها را هم‌ نگاه‌ می‌کردند.

ارتباط‌ نزديک‌ ما در واقع‌ از سال‌ 49 به‌ بعد شروع‌ شد و این ادامه‌ داشت‌ تا جلساتی که‌ در مسجد امام‌ حسن‌ مجتبی تشکيل‌ شد. در آنجا‌ رفت‌ و آمد دانش‌آموزان‌، دانشجويان‌، بسيار فراوان‌ شد. دو درس‌ در مسجد امام حسن مجتبی تشکيل‌ شد. يکی درس‌ نهج‌البلاغه‌ در ماه مبارک رمضان بود که‌ به‌ سبک‌ بسيار جالبی درس فتوکپی می‌شد و‌ درس‌ را در هفته‌ بعد جواب‌ می‌دادند و اگر کسی انتقادی داشت بیان می‌کرد. به‌ اضافه‌‌ درس‌ تفسير هم‌ داشتند که‌ از سوره‌ بقره‌ شروع‌ کردند البته‌ آن‌ درس‌ تفسير باز به‌ صورت‌ فرمايش‌ خودشان‌‌ گسترده‌ بود. افراد و مبارزین برای ملاقات آقا از تهران می‌آمدند و رفت‌وآمد فراوانی به آنجا داشتند.


*** کمک به خانواده‌های انقلابیون ***

مرحوم شمقدری می‌گوید: شب‌های شنبه‌، آقا نشستی داشتند که‌ افراد مختلف‌ بازاری، دانشجو و دانش‌آموز شرکت‌ می‌کردند و هميشه‌ در این جلسات مسائل‌ انقلاب‌ دنبال‌ می‌شد. رفته رفته آشنايی من‌ به‌ حدی نزديک‌ شده‌ بود که‌ گاهی با آقا به‌ خانه‌های بعضی از طلبه‌ها که از شاگردان خودشان بودند می‌رفتیم، یا برای کمک و رسیدگی به خانواده‌ انقلابیونی که دستگیر شده یا به زندان افتاده بودند، همراه آقا به خانه‌هايشان‌ می‌رفتيم‌ در واقع من با آقا به این شکل ارتباط داشتم.


***تقوا و ساده‌زیستی آیت‌الله سید جواد خامنه‌ای***

در بخش دیگری از خاطرات علی شمقدری آمده است: زندگی آيت‌الله سيدجواد خامنه‌ای اين‌ قدر با عزت‌ نفس‌ بود که من وقتی به‌ چهره‌ آقا نگاه‌ می‌کردم‌ جرأت‌ اين‌ که‌ نزدیک شوم و مثلاً از درون‌ وضعيت‌ خانه‌ آگاه‌ شوم را نداشتم. من با توجه به عزت نفسی که از مقام‌ معظم‌ رهبری هم‌ شنيدم‌ ‌همچنین بلندهمتی و ورع‌ و تقوای خاصی که‌ اين‌ مرحوم [آقا سید جواد]‌ داشتند کسی از شرایط سخت مادی ایشان خبر نداشت‌ ولی آقا با عزت‌ نفس‌ زندگی می‌کردند. البته‌ من‌ ارتباط‌ چندانی با آیت‌الله سید جواد خامنه‌ای نداشتم؛‌ گاهی در مسجد گوهرشاد، سحرها پشت‌ سر ایشان‌ نماز می‌خواندم‌ يا در مسجد صديقی‌ها که‌ در بازار هست‌ نماز می‌خواندند.


***عطوفت و رأفت رهبر معظم انقلاب***

علی شمقدری می‌گوید: روزی آقا به‌ من‌ فرمودند که‌ فردا بیا با هم به منزل يکی از طلبه‌های شاگردشان‌ که‌ خداوند فرزندی به‌ او داده‌ بود، برویم. ماه‌ رمضان‌ بود. ما قرار گذاشتيم‌ مثلاً ساعت 9 بيايم‌. من‌ هم‌ نزديک‌های ساعت 9 آمدم.‌ تا وارد کوچه‌ شدم‌ ديدم‌ آقا هم‌ دارند می‌آيند و يک‌ دبه‌ در دستشان‌ بود‌. آن روز رفتيم‌ و روغن‌ زردی خريديم‌ و در آن دبه ریختیم. رفتار آقا با آن طلبه مانند یک پدر بود و نسبت به خانم وی، مانند نوه و عروسش برخورد کردند. این ارتباط آقا از نمونه‌های بسیار عاطفی و عالی است که من در عمرم ندیدم. البته من در دوران ریاست‌جمهوری آقا هم که با ایشان رفت و آمد داشتم هیچ‌کس را در این حد با عاطفه بالا ندیدم.


*** آیت‌الله خامنه‌ای درباره شکنجه‌های ساواک چه گفتند؟ ***

مرحوم شمقدری در بخش دیگری از خاطراتش با اشاره به مبارزات آیت‌الله خامنه‌ای می‌گوید: يک‌ شب من‌ به مسجد امام‌ حسن‌ آمدم‌ در آنجا یک دانشجو که با ما هم در ارتباط بود دستگیر شد و احتمال‌ داده می‌شد که ما را هم لو بدهد. آمديم‌ مسجد. آقا هم‌ نبودند. نماز را يک‌ کس‌ ديگری خواند. با يکی دو تا از دوستان‌ گفتيم‌ که‌ برويم‌ منزل‌ آقا و ببينيم‌ بالاخره‌ تکليف‌ ما چيست‌؟ امشب‌ احتمال‌ این هست‌ که‌ ما را دستگیر کنند. برادری که‌ دانشجو بود به‌ آقا می‌گفت:‌ اين‌ بنده‌ خدا را که‌ گرفتند احتمال‌ لو دادن‌ او زياد است‌ و چطور است‌ که‌ ما زندگی مخفی را شروع‌ کنيم؟‌

آقا فرمودند: آقا جان‌! زندگی مخفی خيلی مشکلات‌ دارد. زندگی مخفی سخت‌ است‌ و در این رابطه مثالی زدند و فرمودند: «مثل‌ اين‌ می‌ماند که‌ انسان‌ لب‌ يک‌ خزينه‌ آب‌ داغی نشسته‌ باشد، هی دستش‌ را می‌زند و هی می‌کشد، جرأت وارد شدن به آن را ندارد امّا همين‌ که‌ داخل آب شد‌ تحمل آن آب داغ‌ برايش‌ ساده‌ می‌شود».

همان شب وقتی ما وارد خانه شده بودیم ساواک در خانه را زد و ما را دستگیر کرد و این حرف آقا واقعاً کارساز بود. اینکه حالا ساواک دستگیر کند بالاخره انسان می‌تواند طاقت بیاورد.


***دیدار با آقا پس از آزادی از زندان ***

به گفته آقای شمقدری: مقام‌ معظم‌ رهبری چند مرتبه‌ زندان‌ رفتند. شبی برای خواندن نماز به مسجد حاج فرهاد رفتم و متوجه شدم که قرار است آقا از زندان بیایند. ما به همراه تعدادی از برادران به منزل ایشان رفتیم. ساعت‌ حدود 10 بود که آقا آمدند. ريششان‌ خيلی کوتاه‌ بود. وقتی من از زندان آزاد شده بودم آقا به همراه آقا مجتبی به دیدن من آمدند. آقا وقتی چشمشان‌ به‌ من افتاد. گفتند: فلانی نور زندان‌ از چهره‌ات‌ توتوق توتوق می‌کند. من‌ از خوشحالی يک‌ جيغی از دلم‌ برای آقا بلند شد چون‌ من آقا را خیلی دوست داشتم.


***روش تدریس آیت‌الله خامنه‌ای***

در بخش دیگری از خاطرات آن مرحوم می‌خوانیم: ‌من خودم‌ را از نظر فکری و مسائل‌ اسلامی ساخته‌ شده‌ و مرهون‌ زحمات‌ و درس‌های توحیدی ایشان [آیت‌الله خامنه‌ای] می‌دانم‌. يک‌ شب‌ در جمع، آقا گفتند خوب‌ اين‌ درس‌ها را پس‌ بدهيد [توضیح دهید] یکی از دوستان به من اشاره کردند و گفتند ایشان بزرگ‌تر است. گفتم‌ خيلی خب‌ من‌ شروع‌ کردم‌، يک‌ چيزهايی از خودم‌ گفتم.‌ آقا هميشه‌ مرامشان‌ اين‌ بود - الان‌ هم‌ همين‌ هست‌ - خوب‌ گوش‌ می‌کنند و خوب‌ دقت‌ می‌کنند. من کسی را ندیدم که‌ با‌ اين‌ دقت‌ به‌ حرف‌های کسی گوش‌ کند و بعد تشويق‌ کند بعد هم‌ اگر انتقادی هست‌ آنجاها که‌ بايد اشاره‌ بکند اشاره می‌کند.

بالاخره شروع‌ کردم‌ مثل‌ يک‌ سخنرانی و یک منبری درس‌ها را جواب‌ دادم‌. آقا فرمودند عجب‌! اين‌ مطالب‌ را ما نشنيده‌ بوديم!‌ آياتی از قرآن‌ راجع‌ به‌ جهاد گفتم و‌ تندروی‌های خاص زياد‌ از حدی هم داشتم. ‌آقا وقتی گوش‌ کردند گفتند: خوب‌ مطالبی داشتی. بعد فرمودند بابا درس‌هايی که‌ ما گفتيم‌ اين‌ها نبود تو چيز ديگری گفتی. آقا‌ با اين‌ لطف‌ و با اين‌ صبر و تحمل‌ امثال من را واقعاً ساختند. ماها مرهون‌ زحمات‌ ايشان‌ هستيم‌.

ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ارسال نظر