تحریف حقایق تاریخی برای خدمت به که؟
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ شهید سید مجتبی میرلوحی معروف به نواب صفوی، از جمله شخصیتهای تاریخ معاصر ایران است که نقش بیبدیلی در شکلگیری جریان مبارزه و جهاد پیش از شروع نهضت اسلامی داشته است. مشی وی در جذب جوانان مسلمان در آن برهه به سمت امور سیاسی، برجسته بود. رهبر معظم انقلاب اسلامی در همین رابطه میفرمایند: «آن كسی كه در دوره جوانی من خیلی روی من اثر گذاشت، در درجه اوّل مرحوم نوّاب صفوی بود. آن زمانی كه ایشان به مشهد آمد، حدوداً پانزده سالم بود. من بهشدّت تحت تأثیر شخصیت او قرار گرفتم و بعد هم كه از مشهد رفت به فاصله چند ماه بعد با وضع خیلی بدی شهیدش كردند. این هم تأثیر او را در ما بیشتر عمیق كرد...» [1]
یکی از فرازهای مبارزات شهید نواب صفوی، نقش وی و جمعیت فدائیان اسلام در نهضت ملی نفت است. با وجود شواهد انکارناپذیر و اسناد متعدد تاریخی درباره این نقشآفرینی، همچنان برخی برآنند تا با اهدافی خاص، با تحریف و وارونهسازی تاریخ، عملکرد نواب در آن برهه را زیرسوال ببرند. در همین رابطه اخیرا یک کلیپ دو دقیقهای که برشی از یک جلسه با موضوع «ماجرای 28 مرداد، اشتباهات مصدق و کاشانی» است در فضای مجازی درحال بازنشر است. جلسه مذکور در سالگرد کودتای 28 مرداد در سال 1398 و با حضور عبدالرضا داوری، مهدی خزعلی، داوود هرمیداس باوند و کوروش زعیم برگزار شده است.
در خصوص ادعای آقای داوری نکات زیر قابل توجه است:
[1] ادعای آقای داوری مبنی بر اینکه نامه مذکور در آرشیو مرکز اسناد است، کذب است. پرونده شهید نواب صفوی در آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی موجود است که شامل گزارشهای منابع امنیتی رژیم، اعلامیهها، جلسات بازجویی و ... میشود اما نامه مورد نظر در این آرشیو موجود نیست. آقای خسرو معتضد نیز در گفتگو با پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی تصریح کرد که نامه مذکور را در جایی غیر از مرکز اسناد مشاهده کرده است.
[2] نامهای که آقای داوری مدعی است نواب ساعاتی پیش از اعدام آن را با خط خود خطاب به شاه نگاشته هرگز وجود خارجی ندارد. در این رابطه تنها یک نامه «تایپ شده» و «بدون امضاء» موجود است که آن را به شهید نواب صفوی منتسب میکنند که در جای خود صحت و سقم آن مورد مداقه قرار خواهد گرفت.
[3] برخلاف ادعای آقای داوری مبنی بر اینکه «این نامه را نمیگذارند که منتشر شود»، متن مذکور در زمستان 1394 یعنی چهار سال قبل از مصاحبه آقای داوری، در جلد سوم از کتاب «جمعیت فدائیان اسلام در آئینه اسناد» و توسط موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران چاپ شده است. [2]
[4] در 26 دیماه 1334 یعنی درست یک روز قبل از تیرباران نواب، سه نامه دستنویس از طرف نواب صفوی، محمد واحدی و خلیل طهماسبی خطاب به دادستان ارتش ارسال میشود. در نامهای که به نام سید مجتبی نواب صفوی نگاشته شده آمده است: «دادستان محترم ارتش، جناب آقای تیمسار سرلشگر آزموده؛ محترما نسبت به رای صادره از دادگاه تجدیدنظر تقاضای رسیدگی فرجام مینمایم.» این متن دستنوشته و غیرتایپی و فاقد امضا است؛ اما باید توجه کرد که متن فرجامخواهی از حکم صادره که خطاب به دادستان نظامی است با درخواست عفو از شاه تفاوت دارد؛ درخواست فرجامخواهی از حقوق متهمین است. به علاوه در این درخواست هیچ نشانی از عجز دیده نمیشود.
فرجامخواهی نواب، طهماسبی و واحدی از دادستان نظامی در خصوص حکم صادره
[6] آقای داوری مدعی است هیچ جریانی همانند فدائیان به نهضت نفت خیانت نکرد. آیا ایشان خیانت شاه، انگلیس و آمریکا به نهضت نفت را کم اهمیت تلقی میکند؟ خیانتی که در سال 1333 با تحمیل قرارداد کنسرسیوم رسما از نفتِ ملی شده، ملیزدایی کرد و بساط نهضت را در هم پیچید.
[7] داوری در ادامه صحبتهای خود اتهاماتی را نیز متوجه آیتالله کاشانی میکند و میگوید: «آقای کاشانی ... با هدایت مظفر بقایی کاملا حرکتی در پازل دولت انگلیس داشت...» گرچه سابقه مبارزاتی آیتالله کاشانی با انگلستان خود گویاست و عملکرد ایشان در نهضت ملی نفت نیز نشانگر خوی سازشناپذیر ایشان با استعمار پیر است، اما پرداختن به این ادعا مجالی دیگر میطلبد؛ چراکه نوشتار حاضر بر آن است تا به بررسی ادعاهای تاریخی مطرح شده درباره فدائیان اسلام و شهید نواب صفوی بپردازد. در کلیپ منتشرشده، دو ادعای مهم مطرح شده است:
1- جریان فدائیان اسلام به نهضت ملی نفت خیانت کرد؛
2- نواب صفوی پیش از اعدام طی نامهای از شاه تقاضای عفو نمود؛
نظر به رسالت مرکز اسناد انقلاب اسلامی در صیانت از تاریخ و مقابله با جریان تحریف، در ادامه به تدقیق و تحقیق پیرامون این دو مسئله میپردازیم.
1- بررسی نقش فدائیان اسلام در نهضت ملی نفت
درباره نقش اثرگذار جمعیت فدائیان اسلام در نهضت ملی نفت اسناد بسیاری منتشر شده است. تقریبا همه صاحبنظران متفقالقول معتقدند که از میان برداشتن رزمآرا در نیمه اسفند 1329 تاثیر بسیاری در تصویب قانون ملی شدن نفت در مجلسین داشت. آیتالله طالقانی بعد از پیروزی انقلاب در آرامگاه دکتر مصدق در احمدآباد در تحلیل اقدامات انقلابی فدائیان اسلام گفت: «فدائیان اسلام، جوانان پرشور و مؤمن، آنها راه را باز میکردند، موانع برطرف شد و انتخابات آزاد شروع گردید و صنعت نفت در مجلس ملی شد...» [4] در اینجا به صورت تیتروار نمونههایی از نقش اثرگذار فدائیان اسلام در نهضت ملی نفت مرور میشود:
- فدائیان اسلام با برگزاری ميتينگ بزرگی در يازدهم اسفند ماه 1329 در مسجد شاه، از ملی شدن نفت حمایت کردند. [5]
- آيتاللّه كاشانى طى اعلاميهاى از عموم طبقات خواستند كه در اين میتینگ كه از طرف فدائيان اسلام برقرار و «در باب بيان حقايق اسلام و اطراف نفت سخنرانى جالب توجهى مىشود» شركت نمايند.[6]
- روز جمعه يازدهم اسفند 1329 سيدعبدالحسين واحدي در مسجد شاه که محل آن ميتينگ بود، بيش از دو ساعت سخنراني نمود و حکومتهاي شوروي، انگليس و آمريکا را به خاطر دخالت در امور داخلي مردم ايران به شدت محکوم کرد. واحدی در این اجتماع گفت: «نفت ايران متعلق به مردم ايران است و هيچ بيگانهاى حق طمع در ثروت اين مرز و بوم را ندارد.» [7]
- در شانزده اسفند 1329 فدائیان با از سر راه برداشتن رزمآرا نخستوزیر وقت، مهمترین مانع ملی کردن نفت را برطرف کردند.[8]
- در 19 اسفند 1329 نواب صفوی با صدور اعلامیهای در حمایت از ضارب رزمآرا، شاه و کارگزاران رژیم را تهدید کرد. در بخشی از این اعلامیه آمده بود: «پسر پهلوى و كارگردانان جنايتكار حكومت غاصب بدانند كه چنانچه تا سه روز ديگر برادر رشيد ما خليل طهماسبى يا عبدالله رستگار را با كمال احترام آزاد نكنند، آن به آن خود را به سراشيب جهنم نزديك كردهاند.»
- به دنبال ملی شدن صنعت نفت، اقدامات مصدق برای حل مسئله نفت و سامان دادن وضع اقتصادی کشور به جایی نرسید و تنها به جای انگلیس، آمریکا قرار بود جایگزین شرکتهای نفتی گردد، چنانکه کاظم حسیبی نماینده دولت ایران در مذاکره با نمایندگان بانک بینالمللی گفته بود: «در مذاکرات بانک بینالمللی برای راهاندازی مجدد دستگاههای نفت، ما تقاضا کردیم کارشناسان آمریکایی به جای انگلیس به ایران بیایند، اما بانک موافقت نکرد.» در چنین شرایطی فدائیان اسلام در 11/1/31 با صدور اعلامیهای «عموم مسلمانان غیور و علمای عالیقدر، نویسندگان، گویندگان، تجار و کسبه، دانشجویان، کارگران و کارمندان، نمایندگان مجلس شورا و سنا، سربازان و افسران ارتش و ژاندارمری و مأمورین شهربانی و سفرا و نمایندگان ممالک اسلامی» را به گردهمایی در مسجد سلطانی تهران دعوت کردن.[9]
- در تاریخ 16 شهریور 1331 نواب صفوی در مخالف با پیشنهاد نفتی چرچیل و ترومن اعلامیه شدیدالحنی منتشر میکند و اعلام میدارد: «پیام ترومن و چرچیل و پیشنهاد مشترک آنان به عنوان حل قضیه نفت، به جز تحکیم مجدد مبانی ظلم و مصالح عمومی کشور نبوده و همانند آتشهای سوزان در زیر خاکستر صبر، ذخیره هنگام خطر و انجام وظیفهاند تا در آنگاه خاکستر وجود هر متجاوز رذلی را به یاری خدای توانا به دست باد فنا و زوال قطعی سپارند.»[10]
- با وجود این نقشآفرینیها، با بازداشت و حتی شکنجه اعضای فدائیان اسلام توسط دولت مصدق، مزد این فداکاریها پرداخت شد!
- در کودتای 28 مرداد 1332 فدائیان از آنجا که اعتماد کافی به مصدق نداشتند از صحنه به دور مانده و اقدامی له یا علیه دکتر مصدق انجام نداند. کمااینکه خود دکتر مصدق نیز اقدامی برای جلوگیری از کودتا نکرد.
- در اواخر سال 1332، که مسئله کنسرسیوم امینی - پیچ مطرح شد، نواب همچون گذشته بلافاصله موضع مخالف اتخاذ و ضمن مصاحبهای در حضور خبرنگاران، علنا اعلام کرد که نفت کشور ملی شده و هیچ کس نمیتواند حاکمیت قطعی این ملت را بر صنایع نفت از بین ببرد. نواب با صراحت گفت که اگر چنانچه کسی بخواهد به حاکمیت مردم بر منافع ملی خویش لطمهای وارد آورد، بیمهابا فدائیان اسلام روش خصمانهای در مقابل آنان اتخاذ خواهند کرد.
- 25 آبان 1334، حسین علاء به دست جمعیت فداییان اسلام ترور شد. از نکات جالب متن کیفرخواست دادستان ارتش علیه نواب صفوی این است که نواب برای قتل نخستوزیر کشور اسلحه در اختیار مظفرعلی ذوالقدر گذاشته و به اصطلاح خود، او را روانه میدان کرده است. هنگام اعزام مظفر کفنی بر تن او بود که روی آن این عبارت نوشته شده بود: «پیمان نظامی ـ قرارداد نفت و هرگونه پیمان خارجی دیگر باید ملغی گردد.»[11]
2- نامه عفو نواب صفوی خطاب به شاه
چنانکه ذکر شد، در کلیپ منتشر شده، از نامهای سخن به میان میآید که شهید نواب صفوی شبِ پیش از تیرباران آن را خطاب به شاه نگاشته و طی آن درخواست عفو ملوکانه کرده است. نامه مذکور به صورت تایپشده در سربرگ «اداره دادرسی ارتش» نگاشته شده و متن آن بدین قرار است:
«هوالعزیز
بسماللهالرحمنالرحیم
پس از عرض سلام
این بنده که احوال و روحیاتم شاید بر شخص شخیصتان پوشیده نیست، آنچه کردهام اگرچه افراط و غلط بوده باشد براساس یک تعصب دینی و صداقت بوده و هیچگونه نظر سوئی نسبت به شخص اعلیحضرت همایونی نداشته و ندارم، بجز اجرای (حداقل) سه حکم اسلامی (جلوگیری از بیحجابی، موسیقی، مسکرات)؛ که اینک هم از پیشگاه معظمتان آن را استدعا میکنم که بعد از آن مخلص صادقی باشم و مشمول مرحمت و عفوتان قرار گیرم و نسبت به قتل تیمسار رزمآرا به طوری که در تحقیقات و در محاکمات به عرض رسیده و در مواجهات هم روشن شده، آیتالله کاشانی و آقایان دکتر مصدق و حائریزاده و دکتر شایگان و حسین فاطمی و حسین مکی و آزاد و نریمان و دکتر بقایی عامل موثر بوده و مبلغ و محرک امر بودهاند و تنها ارتباط با این بنده خدا نداشته است. بقا و دوام مقام عالی را به رای اجرای احکام اسلام و سعادت کشور شیعه اسلامی از خدا میخواهم. به یاری خدای توانا؛ سید مجتبی نواب صفوی؛ 26 دیماه 1334»
در انتهای این برگه نیز آمده است: «در حضور اینجانبان، سید مجتبی نواب صفوی پس از فرجامخواهی، شرح بالا را نوشت و تقاضا نمود به شرفعرض اعلیحضرت همایون شاهنشاه برسد. دادستان ارتش سرلشکر آزموده – سرلشکر کیهانخدیو – 26/10/1334»[12]
نامه ساختگی به نام شهید نواب صفوی
الف) چند نکته درباره نامه
- این نامه در سربرگ «وزارت جنگ - اداره دادرسی ارتش» نوشته شده است؛
- نامه به صورت تایپشده میباشد؛ از این منظر میتوان حدس زد که این برگه از پیش آماده شده بود و مسئولین زندان ماموریت داشتند آن را به امضای نواب برسانند.
- تاریخ نامه 26 دیماه 1334 یعنی درست یک روز قبل از تیرباران شهید نواب صفوی است؛
- هیچ امضایی از نواب صفوی که تائیدکننده متن نامه باشد، در آن دیده نمیشود؛ چنان که پیداست این متن قبل از اعدام نواب پیش روی وی قرار میگیرد تا او با امضای آن، درخواست عفو نماید؛ اما نواب از امضای عفونامه مذکور خودداری میکند. در تائید این گزاره، نویسنده کتاب «جمعیت فدائیان اسلام در آئینه اسناد» ذیل همین نامه نوشته است: «متن فوق در حضور سرلشکر حسین آزموده و سرتیپ یدالله کیهانخدیو به سید مجتبی نواب صفوی داده شده که وی از امضای آن خودداری نموده است.»[13] حجتالاسلام سید هادی خسروشاهی نیز در این باره میگوید: «نامه مورد اشاره که گویا به تاریخ 26 دی 1334 توسط شهید نواب صفوی نوشته شده، بیتردید از اسناد جعلی است و سرلشکر آزموده با تهیه آن میخواسته آن را به امضای شهید نواب صفوی برساند. این سند جعلی، جزء اسناد محرمانه نیست و انتشار آن هم ممنوع نشده است...»[14]
- نامه تقریبا مشابهی در همان تاریخ به نام خلیل طهماسبی خطاب به شاه نوشته شده که البته وی نیز همانند نواب حاضر به امضای آن نامه نشد.[15]
نامه بدون امضاء و منتسب به خلیل طهماسبی
- هیچ قرینهای دال بر وجود نامه مشابهی با دستخط نواب صفوی با این مضمون وجود ندارد.
ب) نگاهی به محتوای نامه
سندپژوهان و سندشناسان برآنند که هر سندی به خودی خود اعتبار ندارد و برای راستیآزمایی میبایست آن را با قرینههای موجود تطبیق داد. در رابطه با این نامه نیز میتوان چنین کرد.
آنچه روشن است، محتوای نامه با دفاعیات نواب صفوی مغایرت دارد. او در دادگاه هرگز صحبتی از «افراط و غلط» بودن هیچیک از کارهایش نمیکند اما میگوید که هدف وی از افعالی که مرتکب شده، «به هم زدن اساس حکومت یا ترتیب وراثت تخت و تاج و یا تحریص مردم به مسلح شدن بر ضد قدرت سلطنت» نبوده است. [16] قاسم تبریزی مورخ و سندپژوه در این باره میگوید: «با مقایسه نامه مزبور و متن دفاعیات شهید نواب صفوی در دادگاه میتوان به متن نامه ادعایی شک کرد.» محمدامین گلسرخی کاشانی نیز که اسناد مربوط به پرونده نواب را بررسی کرده و چهار جلد کتاب درباره فدائیان اسلام تدوین کرده است در این رابطه میگوید: «چنانکه از اسناد برمیآید، در طول بازجویی و جریان دادگاه، کوشش میشد تا نواب را نسبت به اقدامات خویش نادم و پشیمان کنند اما هرگز موفق نشدند.» به تعبیر مرحوم حجتالاسلام سید هادی خسروشاهی: «آخرین دفاعیه شهید نواب که در دادگاه ارائه کرده موضع ضددرباری وی و هجمه صریح به شخص شاه را نشان میدهد و ارائهکننده این دفاعیه هرگز به خود اجازه نمیدهد چند روز بعد در نامهای تقاضای عفو کند و خدمات خود را مطرح سازد.»[17]
براساس آنچه از شواهد پیداست، رژیم بر آن بود تا با تهیه متنی سرشار از عجز و امضای آن توسط نواب، یک سناریوی ساختگی علیه نهضت راه بیندازد تا ضمن افترا بستن به نواب و یارانش، برخی شخصیتها از جمله آیتالله کاشانی را نیز در افکار عمومی تقصیرکار جلوه دهد. از این رو در متن، اسامی افرادی چون کاشانی، مصدق، حائریزاده، شایگان، فاطمی و ... درج میشود تا بلکه با امضای نواب در پای آن نامه، برای دیگر رهبران نهضت پروندهسازی کنند. اما نواب از امضای آن خودداری میکند. این در حالی بود که نواب و یارانش به شدت در زندان شکنجه شده بودند و آثار شکنجه در آخرین ملاقات نواب با خانوادهاش هنوز بر بدن او بود. اما این شکنجهها نیز باعث نشد تا وی امضای خود را پای نامه جعلی ثبت کند.
در راستای همین سناریوی رژیم، روزنامه اطلاعات صبح روز 27 دیماه و پس از تیرباران نواب و یارانش، ضمن درج خبری درباره اعدام آنها مینویسد: «نواب دیروز عریضهای به پیشگاه شاهنشاه نوشت و آن را به وسیله دادستان ارتش به حضور ملوکانه تقدیم داشت.» این گزارش افزوده بود: «به طوری که کسب اطلاع شده، این دو نفر [نواب و واحدی] ضمن عریضهای که به پیشگاه اعلیحضرت همایونی نگاشتهاند در تائید مطالبی که ضمن تحقیقات در محضر بازپرس دادستانی ارتش اعتراف کرده و همچنین مطالبی که در دادگاه اقرار کردهاند، مطالب دیگری نوشتند و حقایقی را مجددا افشا کردند و تصریح نمودند که چه کسانی به آنها در قتل رزمآرا دستور داده بودند و محرک آنها در قتل رزمآرا چه کسانی بودهاند...»[18] با وجود این پروندهسازیها نه آن روز دستخطی از نواب صفوی در روزنامهها و مطبوعات منتشر شد و نه در آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی چنین مدرکی وجود دارد. و چنانکه گفته شد تنها متنی تایپشده که آن نیز فاقد امضای شهید نواب صفوی است موجود میباشد.
روزنامه اطلاعات؛ 27 دیماه 1334
اتفاقا این نامهی بدون امضاء که نشان از مخالفت نواب صفوی با مندرجات آن است، سند افتخار دیگری بر کارنامه مبارزاتی شهید نواب صفوی اضافه میکند.
نکته مهم اینکه منابع امنیتی رژیم برای تکمیل سناریوی خود، این نامه تایپشده، ساختگی و بدون امضاء را در پرونده نواب و طهماسبی قرار میدهند. در 27 فروردین 1335 یعنی درست سه ماه بعد از تیرباران نواب و یارانش، دادستانی ارتش، پرونده ترور رزمآرا را که مشتمل بر 21 پوشه و 271 برگ بوده به دادسرای تهران ارائه میدهد که دو برگ «رونوشت عریضه سید مجتبی نواب صفوی و خلیل طهماسبی به پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی» نیز در آن وجود دارد. (یک برگ نامهی تایپ شده و بدون امضای نواب و یک برگ نامهی بدون امضای خلیل طهماسبی). و اینگونه این نامههای ساختگی به عنوان «نامه عفو نواب صفوی و خلیل طهماسبی از شاه» در تاریخ ثبت میشود.
ج) بررسی مشی سازشناپذیر نواب در مواجهه با رژیم پهلوی
واکاوی مشی شهید نواب صفوی نشان از روحیهی سازشناپذیر وی در مواجهه با رژیم پهلوی دارد. او از رضاخان به عنوان بنیانگذار سلطنت پهلوی نفرت داشت. به هنگام انتقال جسد رضاخان به ایران در سال 1329، نواب یکی از معترضان و مخالفان اصلی بود. او با انتشار مقالهای با عنوان «صیحهی آسمان» به این موضوع اعتراض کرد. در بخشی از این نوشته آمده بود: «... اگر رشید بودیم سنگر دین و میهن را اینطور خالی نمیگذاردیم تا هوس آوردن جنازه سختترین معاند اسلام و پلیدترین ننگ ایران در مغز خشک و آشوبطلب افرادی جنایتشعار و خیرهسر تولید گردد.» نواب در این مکتوب جنایتهای رضاخان در ایران را یادآوری کرد و صاحب این «نعش میکروبی» را دشمن اسلام خواند.[19] نواب همچنین طی یک سخنرانی در مدرسه فیضیه از مظالم رضاخان برای طلبهها گفت. او گفت: «ارواح شهدای ما منتظر آن روزی هستند که بتوانیم انتقام خون آنها را حداقل از بازمانده او بگیریم؛ این کار را نکردیم هیچ، ناظر آوردن جنازه او هم باشیم!»[20]
نواب اساسا حکومت پهلوی را مشروع نمیدانست و ایستادگی در برابر آن را وظیفه خود تلقی میکرد. وی در جریان یکی از بازجوییهای خود به تاریخ 13 خرداد 1330 در پاسخ به سوالهای بازجو گفت: «...حکومت فعلی که شما در زمره آنها معالاسف قرار گرفتهاید چون احکام اسلام را به هیچ وجه اجرا ننموده، قانونی نیست و تا روزی هم که سراسر احکام اسلام را مو به مو طبق مذهب مقدس جعفری اجرا ننماید قانونی و رسمی نخواهد بود.»[21] او در دومین جلسه بازجویی به تاریخ 31 خردادماه همان سال نیز بار دیگر به بازجو متذکر میشود: «طبق قانون اساسی حکومت کنونی ایران از اصول قانون منحرف و گمراه بوده [و] قانونی نمیباشد. و تا روزی که سراسر احکام مقدس اسلام را طبق مذهب مقدس جعفری در مملکت اسلامی ایران اجرا نکند قانونی و رسمی نبوده و حق هیچگونه مداخله در امور ملت مسلمان ایران [را] نداشته و نخواهد داشت.»[22]
تاریخ گواهی میدهد که پیشنهاد شاه برای سازش، بارها به دست نواب رسید؛ اما پاسخ او روشن بود. همسر نواب به یاد میآورد که بعد از مرداد 32 و درست در برههای که آنها اوضاع مالی مناسبی نداشتند، سید حسن امامی – امام جمعه تهران - به نمایندگی از شاه نزد نواب آمد: «امام جمعه مبلغ صد هزار تومان پول و چند پيشنهاد، از طرف شاه آورده بود. امام جمعه در ملاقات با آقاى نواب گفته بود: «اعلىحضرت دستور دادند كه شما اين پولها را خرج فداييان اسلام و زندگى شخصى خودتان بكنيد.» آقاى نواب هم پول را با خشم و عصبانيت پرت كرده، گفته بودند: «آقاى امام جمعه! برو و به پسر پهلوى بگو زرق و برق دنيا ما را فريب نمىدهد. ما تا آخرين قطره خونى كه در رگ هايمان جريان دارد با تو دشمن اسلام مىجنگيم، يا ما به دست تو كشته مىشويم كه در اين صورت به شهادت كه آرزوى ديرين ماست مىرسيم يا قدرت پيدا مىكنيم و مغز تو دشمن اسلام را متلاشى مىكنيم.»[23]
البته امام جمعه تهران با یک پیشنهاد ویژه به دیدار نواب رفته بود: «اعلیحضرت برای تجلیل از مقام فضل و کمال آقای نوابصفوی نیابت تولیت آستان قدس رضوی را به ایشان تفویض میکنند و اختیار میدهند که آقای نوابصفوی درآمد آنجا را با نظر خود به مصارف شرعیه برسانند و از حمایت کامل اعلیحضرت برخوردار باشند. مشروط بر اینکه در کار سیاست مملکت هیچ مداخلهای نداشته باشند.» نواب در پاسخ به این پیشنهاد گفته بود: «پسرعمو! اینکه به شما میگویم مکلف هستید که عیناً به این سگ پهلوی برسانید. به او بگویید که تو میخواهی مرا با دادن پست و مقام و پول، فریب بدهی و خودت آزادانه هر کار که میخواهی با دین خدا و مملکت اسلام انجام دهی. این محال است و من یا تو را میکشم و به جهنم میفرستم و خود به بهشت میروم، یا تو مرا میکشی و با این جنایتت باز هم به جهنم رفته و من به بهشت و در آغوش اجدادم میروم. در هر حال تا من زنده هستم امکان ندارد ساکت باشم و بگذارم تو هر کاری که میخواهی انجام دهی.»[24]
نواب در آخرین ملاقات در مقابل خواهش مادر و همسرش مبنی بر درخواست عفو از شاه گفته بود: «من اگر مىخواستم با محمدرضا سازش كنم، جاى من اين جا نبود؛ ولى مرگ با عزت را به زندگى با ذلت ترجيح مىدهم.» نواب در حالی این سخنان را به زبان میراند که آثار شکنجه در بدن او قابل مشاهده بود.[25]
شهید نواب صفوی در واپسین روزهای حیات چنان مستحکم بر موضع خویش ایستاده بود که حتی اشکهای مادر و تمنای همسر که چشمانتظاری فرزندان را به نواب یادآوری میکردند نتوانست در آن عزم راسخ خللی ایجاد کند. چطور از چنین شخصیتی برمیآید که در آخرین ساعات حیات به نوشتن چنان نامهای مبادرت ورزد؟
نواب صفوی در آخرین ساعات عمر با صلابت و با شجاعت خود را برای شهادت آماده کرده بود به طوری که این شجاعت، تحسین دیگر زندانیان را به دنبال داشت. سروانی به نام شلتوکی که در سال 1334 به جرم عضویت در حزب توده زندانی بود، در زندان آخرین روزهای عمر نواب را درک کرد. این زندانی کمونیست در گفتگو با محمدمهدی عبدخدایی، آخرین ساعات حیات نواب را اینطور ترسیم میکند: «آن شب سرد زمستانی که نواب را میخواستند اعدام کنند من هم زندانی بودم. من هنوز هم وقتی صدای آژیر آمبولانس را میشنوم یاد آن شب میافتم... روز 26 دیماه سال 1334 من تلاش کردم نواب صفوی را ببینم. وقتی به دستشویی میرفت و استغفرالله میگفت من هم به سرباز اتاقم گفتم میخواهم بروم دستشویی. من آنجا نواب صفوی را دیدم که با نشاط خاصی گفت؛ امشب آخرین شب ماست. از ما فرجام گرفتهاند. من فهمیدم میداند چه خواهد شد.» او خاطره خود از لحظه تیرباران نواب را اینطور تعریف میکند: «شنیدم که نواب صفوی گفت، خلیلم، محمدم، مظفرم زودتر آماده شوید زودتر غسل شهادت کنید، امشب جدهام فاطمه زهرا(س) منتظر ماست... وقتی قاضی عسگر از ایشان میخواست آخرین وصیت خودشان را بگویند در جواب گفت؛ ما شهید میشویم، اما بدانید از هر قطره خون ما مجاهدی تربیت خواهد شد و ایران را اسلامی خواهد کرد. در آن لحظه من به افکار این مرد خندیدم. بعد به دوستانش گفت، بچهها من جلو میروم اللهاکبر میگویم شما هم پاسخ تکبیر مرا بدهید. من شنیدم نواب صفوی گفت چشمان ما را نبندید، زیرا ما میخواهیم با چشمان باز به استقبال شهادت برویم..»[26]
واقعا سوال اینجاست؛ شهید نواب صفوی که در آخرین لحظات زندگی چنان استوار و باصلابت بود چطور میتواند با تحریر نامهای خطاب به شاه از او درخواست عفو کند؟ کسی که مشروعیتی برای رژیم پهلوی قائل نبود و اساسا شاه را قبول نداشت چطور میتواند خود را برای امضای نامهای از پیش آماده شده خطاب به شاه راضی کند؟ اینها سوالاتی است که با بررسی مشی شهید نواب صفوی میتوان به خوبی به آنها پاسخ داد تا جلوی تحریف تاریخ گرفته شود.
پینوشتها:
1- بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار جمعی از جوانان؛ 7/2/1377
2- جمعیت فدائیان اسلام در آئینه اسناد، جلد سوم، گردآوری و تنظیم: محمدامین گلسرخی کاشانی، تهران: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ اول، زمستان 1394، ص 2420
3- «افسانهسازی علیه فدائیان و شهید نواب صفوی»، گفتگوی تفصیلی روزنامه جام جم با حجتالاسلام سید هادی خسروشاهی، 13 شهریور 1398، شماره 5473، ص 12
4- روزنامه اطلاعات، 15 اسفند 1357، ص 8
5- سيدحسين خوشنيت، سيدمجتبى نوابصفوى (اندیشهها، مبارزات و شهادت او)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 80
6- روزنامه شاهد، 10/12/ 1329
7- خوشنیت، همان، ص 83
8- عبدالرحمان حسنیفر، فداییان اسلام در کلام یاران، ص 107
9- خوشنیت، همان، 134
10- همان، 145
11- همان، 229
12- جمعیت فدائیان اسلام در آئینه اسناد، همان، ص 2420
13- همانجا
14- «افسانهسازی علیه فدائیان و شهید نواب صفوی»، همانجا
15- جمعیت فدائیان اسلام در آئینه اسناد، جلد چهارم، گردآوری و تنظیم: محمدامین گلسرخی کاشانی، تهران: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ اول، زمستان 1394، ص 2712
16- جمعیت فدائیان اسلام در آئینه اسناد،همان، ص 2413
17- «افسانهسازی علیه فدائیان و شهید نواب صفوی»، همانجا
18- روزنامه اطلاعات، چهارشنبه 27 دیماه 1343، ص 1 و 4
19- جمعیت فدائیان اسلام و نقش آن در تحولات سیاسی اجتماعی ایران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، صص 368-372
20- رهبری به نام نواب، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1384، ص 102
21- محمد ترکمان، اسرار قتل رزم آرا، تهران: رسا، چاپ اول، 1370، ص 190
22- همان، ص 202
23- خاطرات نیره سادات احتشام رضوی (همسر شهید نواب صفوی)، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، پائیز 1383 ص 106
24- سيدحسين خوشنيت، سيدمجتبى نوابصفوى (اندیشهها، مبارزات و شهادت او)، همان، ص 174
25- خاطرات نیره سادات احتشام رضوی (همسر شهید نواب صفوی)، همان، ص 135
26- خاطرات محمدمهدی عبدخدایی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، 1397، ص 236