پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ «منبر» بهعنوان رسانهای نیرومند، عامل مهمی در ارتباط بیواسطه و چهره به چهره روحانیت با مردم است؛ در تاریخ یکصدساله حوزه علمیه قم، وعاظ و روحانیون، با کمک این رسانه که ازلحاظ جغرافیایی همه ایران را پوشش میدهد، دست به روشنگری و هدایت زدند. وعاظ نامداری چون آیات و حججاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی، محمدتقی فلسفی، سید محمود طالقانی، شیخ احمد کافی، سید عبدالکریم هاشمینژاد، شیخ ابوالقاسم خزعلی، آقا مجتبی تهرانی، سید مهدی طباطبایی، شیخ حسین انصاریان و ...، قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، در سنگر تبلیغ و وعظ نقشآفرین و اثرگذار بودند.
ایام ماه مبارک رمضان فرصت مناسبی برای بهره گیری از منبرهای پر مغز وعاظ است. جالب این که اغلب این منابر، برکات و معجزه های خاص خود را نیز داشته اند. به بهانه حلول ماه مبارک رمضان، در ادامه گریزی میزنیم به خاطرات حجتالاسلاموالمسلمین شیخ حسین انصاریان، واعظ سرشناس و استاد اخلاق که سخنرانیهایش همیشه دلنشین است.
شیخ حسین انصاریان در بخشی از کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است، می گوید: من در خيلى از شهرهاى ايران منبر رفتهام. از شمال تا جنوب؛ از شرق تا غرب؛ مازندران تا هرمزگان و ايلام تا زاهدان. همواره محور اصلى بحثهايم بنا به سفارش پيامبر اكرم(ص)، كتاب خداوند و خاندان نبوّت بوده است. هزاران نفر پاى منبر من آمده و از معارف اسلامى بهرهمند شدهاند و به لطف خداوند چه بسا خطاكاران و گمراهانى كه به خود آمده و مسير زندگى خود را عوض كرده و به سعادت دنيا و آخرت رسيدهاند. در اين سالهاى متمادى، گاهى اوقات نمونههايى از آن موارد بر خود ما نيز آشكار شده و باعث شادى بسيار و مزيد امتنان از خداوند متعال گرديده است. اينك چند نمونه را براى عبرت ديگران و همّت مبتلايان تعريف مىكنم.
وقتی منبرهای ماه رمضان، چند جوان را از دام گناه نجات داد!
مجالس خيابان زيبا در سراسر تهران مشهور بود و جوانان زيادى نيز در آن شركت مىكردند. من هم طبق معمول زحمت مىكشيدم تا منبرهايم پربار و پرثمر باشد. شبهاى ماه رمضان، آخر منبر چند سطرى از دعاى ابوحمزه ثمالى مىخواندم و مردم خيلى گريه مىكردند. بعد از منبر با جوانان به گفتوگو مىنشستم و به سخنان و درد دلشان گوش فرا مىدادم و نيز به سؤالات شرعى و اعتقاديشان پاسخ مىگفتم.
روزى از خيابان مىگذشتم كه به جوانى برخوردم. او با من سلام و عليكى كرد و گفت: «شام خانه ما مىآيى؟» گفتم: «شما؟» گفت: «مرا نمىشناسى. دلم مىخواهد شبى به خانهى ما بيايى.» گفتم: «براى چه؟» گفت: «شبى من دو بطرى كنياك خارجى خريده بودم و داشتم به خانه مىرفتم. ديدم در جايى مجلس روضه است و مردم زيادى در خيابان نشستهاند. من با اين كه اهل اين حرفها و مجالس نبودم، پيش خود گفتم، بروم ببينم اينها چه مىگويند. در بين جمعيت نشستم، سخنان شما در من بسيار اثر كرد؛ به طورى كه وقتى به خانه آمدم، مشروبها را دور ريختم و بطرى آن را در هاون خردكردم... دوست دارم شبى به خانه ما بيايى.» به او قول دادم كه به خانهاش بروم. او هم به رفقاى خود خبر داده بود كه من با روحانىاى دوست شدهام و قرار است شام به خانه ما بيايد. شما هم بياييد. آنها جوانانى لاابالى و با لباسهاى مد روز و جلف بودند. ارتباط ما با آنها ادامه پيدا كرد و در راه و روش آنان بسيار مؤثر واقع شد.
يكى ـ دو تا از آنها هم كه مىخواستند دنبال هنرپيشگى بروند، به كلى منصرف شدند و همه دنبال زندگى سالم و معنوى رفتند. تاكنون نيز هر كدام را مىبينم، انسانهاى مؤمن و پاكى هستند و از تأثيرگذارى مثبت من در زندگيشان قدردانى مىكنند.
شبهای احیاء در جمع منافقين!
مرحوم شهيد لاجوردى اصرار داشت كه بر روى منافقين كار فرهنگى صورت بگيرد و در اين باره از من كمك خواست. ابتدا كتابهاى زيادى را برايشان فرستادم. روزى هم دعوتم كرد تا بروم براى آنها سخنرانى كنم. در آن زمان اين گروهك در اوج فعاليت بودند و زندانها پر از اعضاى تندروى آنها بود. من معتقد بودم كه علاوه بر سخنرانى، برگزارى دعاى كميل نيز بسيار مناسب است و چه بسا اثر زيادترى دارد؛ زيرا تمام مضامين دعاى كميل، از عمق وجود نشأت مىگيرد و انسان در آن مناجات، بسيار عاطفى با خدا حرف مىزند، از اين روى مىتوان در لابهلاى فرازهاى دعا، به طور مستقيم با وجدان افراد سخن گفت و آنها را از خواب غفلت بيدار كرد.
جلسات چندى در زندان اوين و قزل حصار كرج برگزار شد. پس از آن از آقاى لاجوردى خواستم تا در مراسم تاسوعا و عاشورا و احياى ماه مبارك رمضان نيز آن افراد را به پاى منبر بياورد. آنها مىآمدند و در جايگاه خاصى مىنشستند. اين فعاليتهاى فرهنگى در روح و جان آن افراد گول خورده، اثر عميقى برجاى گذاشت. بسيارى نيز موفق به توبه و بازگشت به صراط مستقيم شدند و از زندان خلاصى يافتند.
بعدها نامههاى محبتآميز بىشمارى از آن جوانان به دستم رسيد. بعضى از دختران نيز كه در آن گروه بودند، موفق به توبه شدند. آنها بعدها مرا براى مراسم ازدواج خود دعوت مىكردند و من صيغه عقدشان را جارى مىكردم و بحمدالله هر يك دنبال زندگى سالم و پرافتخارى رفتند.
مسلمان شدن دو مسيحى در منبرهای ماه رمضان!
يكى از پامنبرىهاى من كه مكانيك بود روزى به من گفت: «يكى از همسايگان محل كارم مسيحى است و براى جذب او به اسلام خيلى صحبت كردهام. اگر اشكالى ندارد چند جلسه او را پاى منبر شما بياورم.» گفتم: «نه تنها اشكالى ندارد، بلكه واجب است كه او را بياورى. پيامبر اكرم(ص) نيز يهوديان و مسيحيان را به مسجد دعوت و با آنها صحبت مىكرد. دين ما دين منطق و دليل است. دين فكر و انديشه است.»
فرد مسيحى پس از چند نوبت شركت در منابر من، روزى گفت كه مىخواهم مسلمان شوم. مسائل را برايش گفتم و در جلسهاى كه گويا در هيئت محبينالائمه و شبى از ماه مبارك رمضان بود، به طور رسمى به دين اسلام تشرف پيدا كرد. وى در آن جلسه، چند دقيقهاى هم براى مردم صحبت كرد.
زمانى ظهرهاى ماه مبارك رمضان در مسجد اميرآباد، سخنرانى مىكردم. خانمى مسيحى چند بار همراه يكى از دوستانش به پاى منبر آمده و به اسلام گرايش پيدا كرده بود. روزى پيش من آمد و گفت كه به خاطر مطالب مستدلى كه از قرآن و روايات شنيدهام، مىخواهم مسلمان بشوم. وى نيز به اسلام تشرف پيدا كرد.
منبع: خاطرات حجتالاسلاموالمسلمین شیخ حسین انصاریان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.