پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ ساواک مهمترین نهاد امنیتی و اطلاعاتی رژیم پهلوی بود که در اسفند 1335 تأسیس شد و پس از تصویب قانون آن در مجلس سنا و مجلس شورای ملی، در فروردین 1336 کار خود را رسماً آغاز کرد.
عمدتاً تاریخ ساواک را به چهار دوره تقسیم میکنند: دوره اول، دوره ایجاد و تأسیس این سازمان توسط مستشاران آمریکایی و ریاست تیمور بختیار بر آن میباشد که طی این دوره، علیرغم سرکوب شدید مخالفین، ساواک در واقع فاقد سازمان بود. دورهی دوم که سالهای 1339ـ 1350 را در بر میگیرد و با ریاست پاکروان و قائممقامی فردوست در ساواک آغاز میشود که در سال 1343، نصیری به جای پاکروان به ریاست ساواک منصوب میگردد. طی این دوره، مستشاران آمریکایی به تدریج از ساواک کنار رفته و به جای آنها مربیان و اساتید اسرائیلی وظیفهی آموزش و سازماندهی نیروهای ساواک را عهدهدار میگردند و نتیجهی این امر، تبدیل ساواک به سازمانی مخوف میباشد. سومین دوره ساواک، با خروج فردوست و مقدم در فروردین 1350از ساواک آغاز میشود و سازمان به طور دربست در اختیار نصیری، معتضد و ثابتی قرار میگیرد. این دوره، دورهی اوج بدنامی ساواک است. چهارمین دورهی ساواک، ماههای آخر سلطنت شاه را در بر میگیرد که با برکناری نصیری و معتضد و ریاست مقدم، آغاز میشود و دورهی زوال و سقوط این سازمان را شامل میشود که با پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357، حیات22سالهی سازمان نیز پایان مییابد.[1]
طی دورهی انتصاب نصیری به عنوان ریاست ساواک که با صدارت «امیر عباس هویدا» همراه بود هیچگونه حیات سیاسی به مفهوم متعارف این کلمه در ایران وجود نداشت و سرکوب در حدی بود که جوانان سرخورده به مبارزات چریکی روی آوردند.[2]
به ترتیب از سمت راست 1-امیرعباس هویدا (نخست وزیر) 2-نعمتالله نصیری (ریاست ساواک) 3- جمشید آموزگار
در ابتدا تعلیماتی که مأموران ساواک در آمریکا و بعدها در اسرائیل میدیدند علاوه بر آموزشهای عمومی پلیسی و اطلاعاتی، تعلیمات ویژهی مبارزه با روشهای جاسوسی روسها و کشف رمزهای پیچیدهی جاسوسی آنها را شامل میشد؛ با این حال از اوایل دهه 1340 و به خصوص پس از سال 42، ساواک به تدریج از صورت یک سازمان اطلاعاتی و ضد جاسوسی خارج شد و بخش عمدهای از آن به صورت یک پلیس مخفی برای مبارزه با مخالفان سیاسی رژیم درآمد.
روشهای خشونتآمیز در ساواک که ابتدا به وسیلهی اولین رئیس این سازمان، تیمور بختیار اعمال شد، در ابعاد وسیعتری نسبت به مخالفان سیاسی رژیم اعمال میگردید و بازداشتهای خودسرانه، شکنجه برای گرفتن اعتراف و زندانهای طولانی و بدون حکم دادگاه، از روشهای معمول و متداول ساواک به شمار میآمد.[3] روش ساواک مبتنی بر ارعاب بود، بازداشتهای جمعی برای ساواک یک کار عادی به شمار میآمد و این تصور در اذهان عمومی نقش بسته بود که ساواک در تمام شئون زندگی مردم، از سازمانهای دولتی و دانشگاهها گرفته تا مؤسسات خصوصی و کارخانهها و احزاب سیاسی و سازمانهای دانشجویی در خارج از کشور نفوذ کرده و در همه جا حاضر و ناظر بود.[4]
سفیر وقت انگلیس، آنتونی پارسونز، از این مسئله ابراز شگفتی میکند که اگر ساواک، نارضایی و مخالفت با رژیم را آن قدر وسیع میدانست که چنین تدابیری را ضروری تشخیص میداد چرا به فکر یک چارهی اساسی برای کاستن از این نارضایتیها نمیافتاد و به علاوه برای اعمال کنترل و مراقبت، چه نیازی به آن همه وحشیگری و خشونت بود.[5]
از اواخر دههی1340 و اوایل دههی 1350 و با آغاز مبارزات چریکی علیه رژیم شاه بود که نوعی حکومت تروریستی بر ایران حکمفرما گردید. حکومتی که در آن نه فقط گروههای شناخته شدهی مخالف و مبارز، بلکه برخی از سیاستمداران معروف و روشنفكران و خانوادههای مرفه و متجدد هم از تعقیب و آزار ساواک مصون نبودند. بعضیها به طور اسرارآمیزی ناپدید یا ربوده میشدند. شکنجه در زندانها به صورت امری عادی درآمده بود و بعضی از زندانیان زیر شکنجه کشته میشدند.[6]
ساواک و سایر ابزارهای سرکوب رژیم شاه، در یک دور باطل با مخالفین رژیم قرار گرفته بودند. اعمال سیاستهای سرکوبگرانهی رژیم از یک سو موجب مسدود شدن فضای آزادیهای سیاسی گردیده بود به نحوی که بسیاری از افراد را مجبور به برگزیدن روش مبارزه با رژیم کرده بود و از سوی دیگر، رژیم شاه در پاسخ به این وضعیت، ابزارهای سرکوب خود را افزایش میداد بدین ترتیب که همراه با تشدید سیاست سرکوب ساواک، کمیتهی مشترک ضد خرابكاری نیز بدان افزوده شد.[7]
کمیتهی مشترک ضد خرابكاری، دربرگیرندهی ادارات امنیتی ارتش، ژاندارمری، شهربانی و ساواک بود و چون در شهرها فعال بود ارکان اصلی آن را شهربانی و ساواک تشکیل میدادند.[8]
بخشی از ساواک، که با کمیتهی مشترک کار میکرد، ادارهی سوم آن بود که وظیفهاش حفظ امنیت داخلی بود. ساواكیهای وابسته به ادارهی سوم، تخصصشان در بازجویی بود. نقششان این بود که زندانیان را به حرف زدن وادارند.[9]
نمایی از حیاط کمیته مشترک ضد خرابکاری که محلی برای شکنجه دستگیرشدگان نیز به شمار میرفت
مجلهی «نبرد خلق» ارگان چریكهای فدایی خلق، در خصوص کمیتهی مشترک ضد خرابكاری و اقدامات آن چنین مینویسد: «کمیته به اصطلاح ضدخرابكاری، محل شکنجهای در ادارهی شهربانی است که در حدود 500 نفر مبارز در آنجا زندانی هستند. عدهای از این مبارزین را به طور مدام زیر شکنجه برده و عدهی دیگر را به شنیدن صدای شکنجهی آنها که تحمل آن، آسانتر از خود شکنجه نیست وامیدارند. بعضی وقتها، حتی زندانیانی را که دورهی محکومیت خویش را میگذرانند به کمیته میآورند و شکنجهشان میکنند.»[10]
رژیم شاه، تا سال 1353 پنج زندان بزرگ را با انبوه زندانیان سیاسی پرکرد. چهار دارالتأدیب جدید نیز در دست احداث بود و در همان حال ژنرال نصیری و ساواک بهطور فزایندهای روند سیاسی ایران را تحت کنترل خود گرفتند. شدت سیاستهای سرکوبگرانهی رژیم به حدی بود که کمسیون بینالمللی داوران در یک کار تحقیقی دقیق که در سال 1355 منتشر شد، گزارش داد: «تردیدی نیست که طی سالها شکنجه به طور سیستماتیک علیه افراد مظنون به ضدیت با دولت که تحت بازداشت ساواک هستند اعمال شده است.» مارتین آنالس دبیر کل سازمان عفو بینالملل در سال 1974 گفت: «سابقهی هیچ کشوری در جهان در زمینهی حقوق بشر بدتر از ایران نیست».[11]
شاه طی دههی 1350 با تثبیت موقعیت خود، نشان داد که هیچگونه نارضایتی داخلی یا مخالفت سیاسی را تحمل نمیکند از نظر او چنین صداهایی از جانب یاغیهای گمراه و نادان کمونیست یا دیوانه ناشی میشد. وی با دادن اختیار تام سرکوب مخالفین به نیروهای امنیتی خود، درصدد برآمد تخت خود را فقط روی پایهی سست سرکوب، زور و تهدید قرار دهد. این سیاست جدید منجر به حکومت وحشت و ترور شد.[12] وی در دفاع از نیروهای امنیتی و سرکوبگر رژیم در قبال شکنجه و اعدام مخالفین مدعی بود كسانی كه شکنجه و اعدام میشوند اولاً به موجب قانون، زندانی سیاسی محسوب نمیشوند و ثانیاً شکنجه و اعدام در ایران تنها راه مناسب برای ادارهی کشور است.[13]
خصلت سرکوبگرانهی شاه، حتی مطبوعات خارجی همچون «لوموند» فرانسه و «ساندی تایمز» انگلستان که برخلاف سیاستهای وی مطالبی مینوشتند را هم دربرمیگرفت. به نحوی که روزنامههای داخلی، حق نقل قول از آنها را نداشتند.[14]
در اسفند 1353 اخباری پخش شد مبنی بر اینكه، 9 زندانی سیاسی که بعضی از آنها ماههای آخر محکومیت خود را میگذراندند «هنگام فرار از زندان اوین» مورد تیراندازی قرارگرفته و همه به قتل رسیدهاند. آنها در سال 1348 به اتهامهای مختلف به مرگ محکوم شده ولی با میانجیگری «سازمان عفو بینالملل» محکومیتشان به زندان تخفیف یافته بود. اکنون این سازمان مجدداً سؤالهایی را پیش میکشید: چرا باید زندانیانی که ماههای آخر محکومیت خود را طی میکنند اقدام به فرار نمایند؟ چرا همه باید بلااستثنا به قتل برسند و جسدهایشان به خانوادههایشان تحویل گردد؟
«آژانس خبری فرانسه» در این مورد گزارش داد: «نه زندانی سیاسی که به ادعای دولت ایران، هنگام فرار از زندان به قتل رسیدهاند در واقعیت امر (و به گزارش دو وکیل دعاوی فرانسوی از تهران) به وسیلهی مأمورین ساواک شکنجه و در محوطهای، نزدیک زندان اوین کشتار شدهاند. نتیجهگیری این دو وکیل بر پایهی گفتگوهای آنها با اشخاص ذیصلاحیت در ایران است.»[15]
در مرداد 1354 یکی از نمایندگان «حزب کارگر» مجلس عوام بریتانیا، بهنام «جان اتکینسون» که به همراه یک وکیل دعاوی انگلیسی «جان نش» از طرف کمیتهی پارلمانی ویژهی انگلستان به تهران آمده بود تا دربارهی فرار و قتل این زندانیان سیاسی، تحقیقاتی را به عمل آورد، پس از انجام تحقیقات در مصاحبهای بیان داشت تنها چیزی که باقی میماند این است که ایران کنونی، یکی از رژیمهای زشت دنیا را دارد.[16]
چیزی که شاه را در انجام سیاستهای سرکوبگرانهاش، مصممتر میساخت، حمایت آمریکا و سایر کشورهای قدرتمند حتی شوروی و اقمار آن بود. به عنوان مثال زمانی كه «ویلیام سولیوان» به عنوان سفیر آمریکا در دورهی ریاست جمهوری کارترـ فردی که با شعار حقوق بشر به کاخ سفید رفت و آن را روح سیاست خارجی خود اعلام نمودـ منصوب گردید، در دستورالعملهای ارائه شده به وی، پس از ملاقات با رئیسجمهور، پیش از عزیمت به تهران میگوید: هنگامی كه، از رئیسجمهور در خصوص مسائل حقوق بشر در ایران، با توجه به سیاستهای سرکوبگرانهی ساواك و ارتباط نزدیک آن با سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) سؤال کردم، وی بدون تأمل به این سؤال پاسخ داد و تأكید کرد که همكاریهای اطلاعاتی ما با ایران به خصوص با امکاناتی که برای نصب دستگاههای خبرگیری از شوروی در اختیار آمریکا قرار داده شده، بسیار مهم و با ارزش است. رئیسجمهوری افزود که البته در زمینهی حقوق بشر مسائلی وجود دارد و از من خواست که ضمن ملاقاتهای خود با شاه ایران، سعی کنم وی را قانع نمایم که سیاست کلی حکومت خود را در این زمینه تعدیل کند.[17]
کارتر، خود در خاطراتش مینویسد: «ساواک با نهایت خشونت و وحشیگری با مخالفان رفتار میکرد و من میدانستم که حداقل 25000 زندانی سیاسی در زندانهای رژیم شاه میپوسند. (و شاه میگفت تعداد آنها كمتر از 25000است) شاه متقاعد شده بود که تنها راه مقابله با یک گروه مخالف، جدی و مصمم، حذف آن است...»[18]
به دلایل فوق بود که شاه به تصریح از اعمال شکنجه در رژیم خود اعتراف میکرد لیکن آن را شکنجهی روحی میدانست و مدعی بود که روشهای آن را خود غربیها به ما آموختهاند.[19]
پینوشتها:
1- حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج اول، اطلاعات، تهران 1369، صص 423 ـ 424.
2- سلسلهی پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ترجمهی عباس مخبر، طرح نو، تهران 1375، چاپ سوم، ص 138.
3- ویلیام سولیوان و آنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر، ترجمهی محمود طلوعی، انتشارات علم، تهران 1357، ص 95.
4- پارسونز، پیشین، صص 62 ـ 63.
5-همان، ص 63.
6- سولیوان، پیشین، ص 96.
7- بیژن جزنی، پیشاهنگ و توده، نشر خسرو، تهران 1352، صص 62 ـ 63.
8- كريستين دلانوا، ساواک، ترجمهي عبدالحسين نيک گهر، طرح نو، تهران 1371، ص 176.
9- همان، صص 177 ـ 178.
10- نبردخلق، شمارهی سوم، آبان 1356، ص 18.
11- جيمز بيل، عقاب و شير، ترجمهي مهوش غلامي، ج1، اطلاعات، تهران 1371، ص301.
12- همان، ص299.
13- فالاچي، اوريانا، مصاحبه با تاريخ، ترجمهي پيروز ملكي، اميركبير، تهران 1357، صص 13 و 14.
14- مارگارت لاینگ، مصاحبه با شاه، نشر البرز، تهران 1371، ص294.
15- به نقل از لاینگ، پیشین، صص 297 ـ 298؛ the times, 22 may 1975.
16- همان، ص 299 the times, 26 April 1975.
17- سولیوان، پیشین، صص 28 ـ 29.
18- همان، ص 450.
19- برای مطالعه بیشتر ر.ک، حمید شایستهپور، قدرت سرکوب رژیم پهلوی و انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385.