پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ آیتالله حاج شیخ محمد فاضل استرآبادی از روحانیون مبارز و از شاگردان امام، در خاطرات خود با اشاره به مواضع و اندیشههای دکتر علی شریعتی میگوید: موضوع دکتر علی شریعتی در سالهای 1356 و 1357 از موضوعات مهم جامعه ایران، بهخصوص انقلابیون و جوانان و دانشجویان شده بود. عدهای فریفته افکار وسخنرانیهای وی شدند و عدهای هم او را کاملاً طرد میکردند. آقای شریعتی انصافاً فرد فوقالعادهای بود. از نظر هوش و استعداد و قدرت بیان بسیار عالی بود. فکر نکنم کسی بتواند ادعا کند که نظیر داشته است. ایشان حتی بعضی از دیدگاههای روحانیت را بهتر از آنها بیان میکرد. شاهد این مطلب نقل قولی است از مرحوم آیتالله طالقانی در مورد کلاس تفسیر قرآن ایشان که ظاهراً آقای شریعتی هم در آن شرکت میکرد. آقای طالقانی گفته بود: «شریعتی بحثهای جلسه قبل را بهتر از من توضیح میداد».
اما نکته دیگر در مورد شریعتی به آثار ایشان برمیگردد که به نظر من بحثهای آشفته در آن وجود دارد. هم خیر در آن وجود دارد و هم شر، هم نفع داشت و هم ضرر. در عین حال که حرفهای مفید داشت، جملات تند و زننده هم دارد... ایشان خیلی در مورد اسلام صحبت میکرد و حرفهای جذابی هم میزد. اما سؤال من این است که اگر یک روحانی حوزوی، بدون اینکه به دانشکده پزشکی برود و در امور پزشکی مطالعاتی داشته باشد، آیا میتوانیم بیمار را نزد او ببریم تا معالجه کند؟ طبیعی است که بیمار را نزد او نمیبرند. ممکن است این شخصمعلومات پزشکی داشته باشد، اما علم پزشکی ندارد؛ یعنی در رشته خودش متخصص نیست. همین طور یک پزشک هم نمیتواند متخصص در هندسه باشد. دکتر شریعتی مطالعات اسلامی و دینی زیادی داشت، کتابهای اسلامی و منابع اسلامی زیادی را خوانده بود، اما وقتی که به حوزه نیامده و در کلاسهای تخصصیحوزوی ننشسته و اجتهاد نداشته است، هر چند باهوش و پرکار باشد، آیا میتوان او را متخصص اسلامی شمرد؟
در میان بحثهای مخالفین و موافقین، عدهای نوشتههای دکتر را بررسی کردند و آنچه را که مشکوک بود و یا زننده به نظر میرسید و تند بود، با آدرس دقیق و مشخصات کتاب موردنظر، جمعآوری کرده و به وسیله افراد مورد اعتماد به نجففرستادند و خطاب به امام گفتند که آقا! شما تکلیف را مشخص کنید، شما فصلالخطاب هستید. مردم به شما اعتماد دارند و اگر اظهارنظری کنید، آرامش برمیگردد. موارد مورد نظر را خدمت امام بردند و به ایشان گفتند در ایران بحث موافقین و مخالفین بالا گرفته و در واقع آتش فتنه روشن شده است. اما حضرت امام هیچگونه اظهار نظری نکردند.
شاهدی که در این قضیه دارم، آیتالله شیخ محمد جعفری اراکی، امام جماعت مدرسه مروی تهران است. ایشان میگفت: یک شب حاجآقا مصطفی گفت که فردا صبحانه به منزل شما میآیم. شخص دیگری از علمای ایران هم قرار بود که بیاید. فردا صبح، مرحوم آقامصطفی زودتر آمده بود. مشغول صحبت بودیم که آقامصطفی گفت: پدرم آدم عجیبی است! گفتم: چی شده؟ آقا مصطفی جریان روحانیت ایران را که آثار شریعتی را برای امام جهت اظهارنظر فرستاده بودند، توضیح داد و افزود: «آقا هم یادداشتها راتحویل گرفت، اما یک کلمه له یا علیه آن نگفت، نه مدح و نه ذم. هیچ نظری نداد و سکوت کرد.» حتی آقامصطفی هم از سکوت امام تعجب کرده بود. اینها نشانه درایت و زیرکی امام است. اگر تعریف میکرد، مخالفین شدیدتر میشدند و اگر در برابر آن موضع میگرفت، ممکن بود موافقین شریعتی دست به کارهایی بزنند. موضعگیری عاقلانه و حکیمانه امام در این جریان به وضوح قابل رؤیت است.
زمانی که دکتر شریعتی از دنیا رفت، انجمن اسلامی دانشجویان در اروپا نامه تسلیتی به امام میدهند، امام هم جواب آنها را میدهد و همه را به وحدت سفارش میکند. اما بهنفع و ضرر او چیزی نمینویسد.
منبع: خاطرات آیتالله فاضل استرآبادی؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی