پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی- هادی اسفندیاری و محمد جعفربگلو؛ واقعه خونین گوهرشاد، از رویدادهای تلخ تاریخ ایران است. در آن برهه از تاریخ، رضاخان با سیاستی ضد دینی به مقابله با فرهنگ و هویت ایرانی – اسلامی مردم ایران شتافت. او در این راه از کشتار و قتلعام نیز ابایی نداشت. رضاخان با شعار «آزادی» سردمدار تغییر لباس و کشف حجاب شد. اما آیا بهراستی او میخواست آزادی را برای زنان ایرانی به ارمغان بیاورد؟ اساساً در جامعه آن روز ایران، آزادی چه معنایی داشت؟ به بهانه سالگرد واقعه خونین گوهرشاد، بر آن شدیم تا به سراغ یک تاریخنگار برویم و با او تاریخ را ورق بزنیم. کسی که تبحر خاصی در سندشناسی دارد و مدتهاست بنا را به تفسیر و تحلیل اسناد تاریخی گذاشته است. «دکتر مظفر نامدار» برای اهالی تاریخ، نامی آشناست؛ او استاد دانشگاه است و سالها سابقه تحقیق و تورق در تاریخ معاصر ایران را در کارنامه دارد. شاید مهمترین خصوصیت نامدار توجه به ارجاعات و مستندات تاریخی باشد؛ او سخنی به زبان نمیآورد مگر با ارجاع به منبعی محکم؛ و این مهمترین ویژگی یک تاریخنگار است. با دکتر مظفر نامدار درباره سیاستهای ضد دینی رضاخان گفتگو کردیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
ضمن تشکر از شما بابت وقتیکه در اختیار ما قرار دادید، بهعنوان اولین سؤال، پیشزمینههای شکلگیری واقعه گوهرشاد را بیان کنید؟
دکتر مظفر نامدار: بسمالله الرحمن الرحیم. مسئله کشف حجاب و واقعه مسجد گوهرشاد پیشزمینههای درازمدت و طولانی دارد و نمیشود کوتاه بیان کنیم. ولی اجمالاً عرض کنم که یک سری اتفاقات در ایران رخ داد که منجر به واقعه گوهرشاد شد. از دوره قاجاریه تغییراتی در ایران رخ داد که فهم داستان کشف حجاب و تغییر لباس در ایران به فهم دقیق این وقایع ممکن است. بعضیها برای تبیین این تغییرات از واژههای سنت و تجدد استفاده میکنند که اصلاً هیچکدام تعریف مشخصی ندارد. من تعبیر نظم سکولار را برای این تغییرات دقیقتر و واقعیتر میبینم.
نظم سکولار و کارکرد آن برای غرب
نظم سکولار نظمی است که زمزمهاش از دوره رنسانس در اروپا شروع شد و نقاط تهاجمیاش هم نقاط استراتژیک جهان بود. نظم سکولار در ایران، خودش را از دوران قاجاریه ابتدا در تعلیم و تربیت نشان داد و بعدازآن در مناسبات اقتصادی ورود کرد و در دوران مشروطه هم جلوههای سیاسی خودش را بروز داد. تعریف ساده نظم سکولار بدین معنی است که: رستگاری امری فردی است و اجتماعی نیست بنابراین دین که منادی رستگاری است کاری با حوزۀ عمومی و اجتماعی ندارد و ثانیاً رستگاری در این جهان معنی ندارد و تنها در جهان دیگر نمود پیدا میکند. از دیدگاه سکولاریسم، وعده بهشت هرگز در این دنیا تحقق پیدا نمیکند. اروپاییها معتقد بودند جهان محل هبوط شیطان است و ما در شهر شیطان زندگی میکنیم. اینها حرفهایی است که در کلیسای اگوستینی مطرح میشد. آنها میگفتند: شهر شیطان به شهر خداوند غلبه پیدا کرده است. این تعابیر تقریباً بر باور اروپاییها نشست و به ایران هم رسوخ کرد.
همانطور که گفتم هنگامیکه این موج سکولار به ایران آمد در سه حوزهی تعلیم و تربیت، اقتصاد و سیاست نفوذ کرد. در اواسط دوره قاجاریه با مدارس جدیدی که ساخته شد خود را در حوزه تعلیم و تربیت نشان داد. در دوره تحریم تنباکو جلوههای اقتصادی خودش را نشان داد و در دوره مشروطه نیز جلوههای سیاسی خودش را با عنوان نظام مشروطه سلطنتی نمایان کرد. در حالی که حکومت قاجاریه استبدادی بود ولی مبشر و ضامن بسط و نشر این نظم سکولار نبود. حکومت چنین مأموریتی نداشت و این امر برای اروپاییها قابل قبول نبود.
ایران ذخایری بسیار غنی داشت که تازه در این دوران کشف شده و نفت در رأس آن بود. اروپاییها چشم طمع به این ذخایر دوخته بودند. استفاده از این ذخایر با وجود
در حالی که حکومت قاجاریه استبدادی بود ولی مبشر و ضامن بسط و نشر نظم سکولار نبود. حکومت چنین مأموریتی نداشت و این امر برای اروپاییها قابل قبول نبود.
روحانیت که قدرت خود را در تاریخ ایران علیالخصوص در نهضت تحریم تنباکو و مشروطیت نشان داده بود برای غربیها امکانپذیر نبود. بنابراین تصمیم به تعویض حکومت گرفتند. اینان فهمیده بودند که قاجاریه توانایی اجرای خواستههای غرب (انگلیس) را ندارد. غربیها به دنبال این بودند که یک دیکتاتوری روی کار بیاورند که مأموریت نهادینه کردن این نظم سکولار را داشته باشد. برای این که این دیکتاتوری را موجه جلوه دهند اسم آن را گذاشتند دیکتاتوری منور یا دیکتاتوری ضابط مند!! لفظ «دیکتاتوری منور» شعار انقلاب فرانسه بود. بقول آلبر ماله مورخ انقلاب فرانسه، دیکتاتوری منور یعنی همهچیز بنام مردم ولی بدون دخالت مردم. انقلاب فرانسه هیچگاه انقلاب دموکراتیک نبود. غرب پرستان ایرانی که در این دوران سرسپردۀ نظریۀ دیکتاتوری منور بودند و از آنطرف شعار آزادی در دوره مشروطه شعار آزادی سر میدادند بهراحتی این آزادی را بهپای دیکتاتوری به نام رضاخان قربانی کردند تا به وعدههای نظم سکولار در ایران عمل کند. به این امید که این نظم توسط حکومت در ایران نهادینه شود.
رضاخان ازآنجاکه نه سواد درستوحسابی و نه ایدهای داشت، نمیتوانست از ابتدا و بهصورت مستقیم سراغ این طرح برود. افرادی که در کنار رضاخان بودند برای او برنامهریزی میکردند تا نظم سکولار را در ایران اجرا کند. آنها به دنبال آن بودند تا مانعی تحت عنوان دین را برای همیشه نابود کنند. رضاخان برای این افراد جایگاهی نداشت و اگر به شخصی چون او رضایت دادند به این دلیل بود که با کمک او نظم سکولار را نهادینه کنند.
شما در صحبتهایتان اشاره به افرادی کردید که به رضاخان مشورت میداده و مسائل را تئوریزه میکردند. بهطور مشخص این افراد چه کسانی بودند؟
دکتر مظفر نامدار: در رأس این افراد باید از فروغی نام ببریم. محمدعلی فروغی، هم در آوردن رضاخان و هم در نشاندن پسرش به تخت شاهی نقش داشت. ارتباطش با انگلیسیها هم مشخص و عیان است. محمدعلی فروغی یک یهودی مسلمان شده بود. افراد دیگری چون حکمت، تقی زاده، داور، محمدتقی بهار، یحیی دولتآبادی و تیمورتاش را باید به این فهرست اضافه کنیم.
یعنی به نظر شما مأموریت اصلی رضاخان مبارزه با مذهب بود تا آن نظم سکولار را اجرایی کند؟
دکتر مظفر نامدار: ازنظر من رضاخان از طرف انگلیسیها که مبشر نظم سکولار بودند مأموریت داشت که مراجع قدرت و اقتدار تاریخی در ایران را از بین ببرد. ما دو مرجع اقتدار تاریخی در ایران داشتیم؛ یکی روحانیون و دیگری ایلات. کسانی که برای رضاخان برنامهریزی میکردند بیشترین تلاش خود را برای از بین بردن این مراجع قدرت بکار بردند. ابتدا ایلات را سرکوب کردند. اما وقتی به مذهب رسیدند متوجه شدند که کار سخت و سنگین است. ملت مسلمان ایران و روحانیت، به همین راحتی تن به حذف و سکوت نمیدادند بنابراین قبل از اینکه به هستههای تاریخی، فرهنگی و ارزشی ایران تهاجم کنند، به سراغ شکل ظاهری مردم رفتند که یکی از جنبههای آن، تغییر لباس مردان و مسئله حجاب زنان بود.
ما از دوره ناصرالدینشاه تهاجم به حجاب را مشاهده میکنیم. غربیها از همان زمان این اعتقاد را داشتند که حجاب در ایران یک مانع بزرگ برای تغییر الگوهای رفتاری و عقیدتی و فرهنگی ایران است. بلاتشبیه درست شبیه دیوار برلین بعد از جنگ دوم است که اگر این دیوار ریخته شود کمونیست هم فرو خواهد ریخت. غربیها تا به امروز درباره حجاب چنین نظری دارند که وقتی حجاب کنار برود، در جامعه مذهبی قبح خیلی چیزها نیز شکسته میشود. بنابراین طبیعی بود که دیکتاتوری چون رضاخان مأمور انجام این کار شود.
گفتگوی جالب آقا رحیم ارباب و جهانگیرخان قشقایی
یک دیالوگ و گفتوگوی جالب در تاریخ بین جهانگیرخان قشقایی و حاجآقا رحیم ارباب ثبتشده است که جهانگیرخان قشقایی از دو نوع استبداد بسیط و استبداد مرکب صحبت میکند و میگوید: استبداد قاجاری، استبداد بسیط؛ و استبداد پهلوی یک استبداد مرکب است. حالا تفاوت اینها چیست؟ در استبداد بسیط، دربار دور خودش یک دایره میکشد و هیچکس حق دخالت و ورود به این دایره را ندارد؛ مردم خارج از این دایره قرار میگیرند و آزادند. استبداد مرکب به این شکل است که دولت یا همان سلطنت این دایره را از دور خود برداشت و به دور مردم کشید و گفت مردم دیگر حق ندارند پای خود را از دایره بیرون بگذارند! در استبداد مرکب، مردم در چه چیزهایی آزادند؟ در بعضی مسائل جزئی. ولی ازهرجهت به این دایره نگاه کنید، بسته است. میگوید تفاوت رژیم قاجار با رژیم پهلوی این است؛ رژیم پهلوی استبداد مرکب را به کار بست که خطرناکترین و سیاهترین مدل استبداد است. چون همه اختیارات را از مردم گرفت، مردم را در یک حصار قرار داد و خودش اختیارات بالایی داشت و هر کاری که میخواست انجام میداد.
یعنی منشأ حمله به حجاب یک طرح غربی بود و رضاخان صرفاً مأمور شده بود آن را اجرا کند.
دکتر مظفر نامدار: بله. لباس مردم اولین نماد فرهنگ و اعتقادات جامعه است. انگلیسیها و اروپاییها در جاهای دیگر مثل عثمانی و افغانستان نیز این کار را کرده بودند. بعد از آزمودن این طرح در چند کشور دیگر، غربیها به سراغ ایران آمدند. مأموریت را هم به رضاخان دادند.
برنامهریزی برای کشف حجاب از سال 1305
مخبرالسلطنه که نخستوزیر بوده، خودش میگوید در اوایل سلطنت رضاخان در سال 1305ش که ما داشتیم بودجه تعیین میکردیم، بهیکباره دیدم در پیشنهاد بودجه دولت فهرست بلندبالای از واردات دکلته (نوعی لباس زنانه که یقهباز است) تنظیم شده است. برای اولین بار بود که من چنین چیزی را میدیدم. میگوید رقم بزرگی را هم برای واردات این کالا تخصیص داده بودند. مخبرالسلطنه ادامه میدهد: برای من سؤال شد که چرا باید این کالاها با این حجم به ایران وارد شوند؟ چون زنان ایران از دکلته تا آن دوران استفاده نمیکردند و سپس عنوان میکند: من تازه فهمیدم که دارند بسترهایی را برای موضوعی مهم فراهم میکنند.
زمانی که داستان کشف حجاب مطرح شد، خود مخبرالسلطنه با این که درباری بود ولی در جاهایی نسبت به کشف حجاب موضع انتقادی دارد. حتی همسرش به خاطر همین حجاب تردد خود را به دربار قطع کرد. آن زمان که رضاشاه دستور داد زنهای کارگزاران حکومتی بدون حجاب در برنامههای دولتی شرکت کنند، مخبرالسلطنه میگوید: همسر من دو مرتبه با حجاب در مجالس زنهای دربار شرکت کرد که او را مسخره کردند. و او ارتباطش را با دربار قطع کرد و خانهنشین شد. همین شخص صراحتاً عنوان میکند که دولت خیلی قبلتر از سال 1314 برای مقابله با حجاب زنان برنامهریزی کرده بود.
رضاخان مأموریت داشت قبح نمادهای دینی را بشکند
برای جمعبندی باید عرض کنم رضاشاه خودش تصمیم گیر نبود. برای او تصمیم میگرفتند و او باید بهناچار آن کارها را انجام میداد. رضاخان مأموریت داشت قبح تمام نمادهای دینی را بشکند. برایش مهم نبود روش اجرا چگونه باشد؟ خواه از طریق خشونت، خواه با زور و سرنیزه و کشیدن چادر از سر زنان. تنها چیزی که برای او اهمیت داشت، اجرای ماموریتی بود که به او محول شده بود. اگر انجام نمیداد همان کسانی که او را روی کاری آورده بودند، به راحتی او را عزل میکردند.
رضاخان هنر خاصی نداشت. او سربازی بود که فقط اوامر فرمانده را اطاعت میکرد و فرمانده او در این دوران کسانی بودند که او را به سلطنت رسانده و ضامن بقای او بودند. او در این راه بزرگترین جنایت را مرتکب شد. و کارگزاران غرب پرست او که خود را روشنفکر میخواندند، آن روزها در کنار رضاشاه ایستادند و با چاپلوسی و نیرنگ بازی این جنایتها را تائید کرده و برای رضاخان تبلیغ میکردند و امروز فرزندان آنها میخواهند با تحریف تاریخ و قلب حقایق و تفسیر وارونۀ اسناد، پدران و اجداد و زعمای خودشان را از این جنایت تاریخی تبرئه کنند.
اسناد تاریخی گویای بسیاری از حقایق هستند. شما در اسناد سررشته دارید. در صحبتهایتان از «جنایت تاریخی» صحبت کردید که علیه زنان ایران بروز و ظهور یافت. میشود بیشتر و با مصداق درباره این جنایت صحبت کنید؟
دکتر مظفر نامدار: مسائل مربوط به حجاب داستانهایی عجیب و درعینحال رنجآوری دارد که نسل امروز از آن چندان خبر ندارد. آنچه نقل و روایت شده، درصد بسیار کمی از آن چیزی است که در تاریخ اتفاق افتاده است.
یک توهین بیشرمانه به زنان محجبه در دوران رضاخان
در دوره کشف حجاب، توهینی بیشرمانه به زنان پاکدامن و محجبه ایرانی کردند که حتی بیگانگان متجاوز به ایران مثل چنگیز و تیمور و غیره نکردند. یکی از این جنایتهایی که قلب تاریخ را جریحهدار کرده این بود که دستور دادند زنان فاحشه و مفسد نباید چادر از سر بردارند! بلکه فقط زنانی که آنها را متجدد میخواندند باید چادرهای خود را بردارند. آنها میخواستند بدین طریق، حرمت و منزلت چادر و عفت و حیای زنان پاکدامن را لکهدار کنند و این از همان دست از جنایتهای تاریخی است که دربارهاش صحبت کردیم. ظلمی که در این دوره به حرمت و شرافت و آزادگی زنان ایرانی شد، در هیچ دورهای نشد. هیچ جریانی که آن روز و امروزه شعار دفاع از آزادی زنان را میدهند نه در آن دوران و نه امروز در نوشتههای خود یادی از این تجاوز آشکار به حقوق زنان و مردان ایرانی نمیکنند، چرا؟ در اسناد داریم که مأموران رژیم نحس پهلوی زنان فاحشهای را که بیحجاب در مجامع عمومی حاضر میشدند، جریمه میکردند! زنان فاحشه حق نداشتند چادر از سر بردارند. این کار برای این صورت گرفت تا حجاب نزد مردم تقبیح و نماد آن زنان بدکاره شوند!!
در تاریخ 27 آذر 1314 محمود جم - وزیر کشور - ابلاغیهای به تمام سازمانهای دولتی ارسال میکند بدین مضمون که باید از ورود زنان «بدسابقه» در مجامع مربوط به کشف حجاب ممانعت شود. حتی اگر فواحش به کشف حجاب التزام نمایند، باید قویاً از این کار جلوگیری شود که صدمهای به این مقصود وارد نیاید!
به نظر من اگر رضاخان و کارگزاران او هیچ خیانت و جنایتی هم مرتکب نشده بودند، همین تحقیری که نسبت به زنان باشرف ایرانی کردند، کفایت میکند که آنها را انسانهای پلید و پست خطاب کنیم.
رضاخان ادعا داشت ما میخواهیم آزادی را به زنان ایرانی هدیه بدهیم. سؤال اینجاست که آیا رضاخان در خانواده خودش توانسته بود این آزادی را برقرار کند که بخواهد در کل کشور آن را اجرا کند؟ یعنی دخترانش در منزل آزادی داشتند؟
دکتر مظفر نامدار: سؤال جالبی پرسیدید. دختران رضاخان در خاطرات خودشان به این سؤال شما پاسخ میدهند! معروفترین منبعی که میخواهم بدان استناد کنم، خاطرات اشرف پهلوی خواهر دوقلوی محمدرضا است. خاطرات اشرف به زبان فرانسه و در فرانسه منتشر شده و بعدها در ایران ترجمه شده است. در فصل سوم کتاب خاطرات اشرف که مربوط به ماجرای ازدواج اشرف و شمس است، میگوید: بهیکباره در دربار زمزمه شد که پدرم برای من و خواهرم شوهر پیدا کرده است. من هنوز هفده ساله هم نشده بودم و شروع به داد و فریاد و گریه کردم که من شوهر نمیخواهم و مگر زور است؟ دست به دامن مادر و برادرم شدم. برادرم گفت: پدر هر تصمیمی بگیرد تو حق مخالفت نداری! بنابراین چون و چرا نکن. مادرم هم همین را گفت.
افرادی که میگویند رضاخان آزادی را برای زنان به ارمغان آورد، خاطرات اشرف را بخوانند!
اشرف میگوید به اعتقاد رضاخان دختر باید در سن مشخصی ازدواج کند. طبق خاطرات اشرف، برای او فریدون جم پسر محمود جم را انتخاب کرده بودند و برای شمس نیز علی قوام را. اشرف میگوید: اولین بار که فریدون جم را دیدم در حال بازی تنیس با برادرم بود و از او خوشم آمد. بعد از مدتی خواهرم جم را دید و چون خواهرم از من بزرگتر بود، پایش را در یک کفش کرد که من علی قوام را نمیخواهم و جم را میخواهم. چون شمس از من بزرگتر بود از این امتیاز بهرهمند شد و شوهرهای ما رسماً جابجا شد و او با جم ازدواج کرد و علی قوام نصیب من شد! افرادی که میگویند رضاخان آزادی را برای زنان به ارمغان آورد، خاطرات اشرف را بخوانند تا متوجه شوند که او حتی به فرزندان خودش در انتخاب همسر اختیار و آزادی نمیداد چه برسد به زنان ایرانی! در نظر او آزادی اصلاً معنای انسانی نداشت.
در اندیشه رضاخان زن ایرانی هیچ جایگاهی نداشت
در اندیشه رضاخان زن ایرانی هیچ جایگاهی نداشت. همسر دوم رضاخان یعنی تاجالملوک اصلیتی روسی داشت. او در انتخاب همسر برای پسرش محمدرضا نیز (در سال 1317) هیچیک از زنان خانوادههای ایرانی را شایسته ندانست و ابتدا به سراغ فوزیه یک زن غیر ایرانی و البته «عرب» رفت. من هیچگاه نگاه ناسیونالیستی ندارم؛ و تنها ازاینجهت بر روی «عرب» بودن فوزیه تأکید میکنم که سلطنتطلبان ادعای ایراندوستی و تفاخر به آن سرندهند. توجه کنید که قرار بود پسری که از فوزیه متولد میشود، ولیعهد ایران و شاه آینده باشد؛ شاهی که مادرش یک فرد غیر ایرانی و عرب بود! جوانان ما امروز باید از سلطنتطلبها و غرب پرستان سؤال کنند: آیا در میان زنان ایرانی دختر شایستهای وجود نداشت که عروس رضاخان شود؟!
بگذارید کمی شفافتر صحبت کنیم؛ خاندان سلطنتی پهلوی حتی به زبان فارسی هم اعتقادی نداشتند. شما ببینید؛ اینها خاطرات خود را به زبانی غیر از فارسی نوشتهاند. هیچکدام از افراد خاندان دربار پهلوی را نمیتوانید پیدا کنید که خاطرات خود را به زبان فارسی نوشته باشد. یا به فرانسوی نوشتهاند یا به انگلیسی. محمدرضا پهلوی، «پاسخ به تاریخ» را هم به زبان فرانسه نوشت. درواقع او در این کتاب ملت ایران را شایستۀ پاسخ نمیدانست بلکه به اربابان غربیاش جواب پس داد و نه به ایرانیها. آنها اساساً شأنی برای ملت ایران قائل نبودند و هیچوقت به خودشان نگفتند که ما باید به ملت ایران پاسخ دهیم.
وقتی رضاخان به دخترش اجازه تحصیل نداد!
اجازه بدهید برای تکمیل صحبتهایمان و پاسخ به سؤال شما، خاطرات اشرف را بار دیگر مرور کنیم. آیا رضاخان توانست برای دختران و خانوادهاش آزادی و پیشرفت را فراهم کند؟ خاطره دیگری از اشرف داریم که به این سؤال پاسخ میدهد. اشرف در دورهای که برادرش در سوئیس تحصیل میکرد برای دیدار او به این کشور رفت و در سوئیس به فکر ادامه تحصیل افتاد. خودش مینویسد: با خودم گفتم بهتر است نامهای بنویسم و از پدرم بخواهم اجازه دهد من در اینجا درس بخوانم؛ اما میترسیدم. وحشت داشتم که پدرم اجازه ندهد. پدرم اصولاً به تحصیل زنها اعتقادی نداشت. ولی دل به دریا زدم و به پدر نامه نوشتم که من میخواهم اینجا بمانم و درس بخوانم. رضاخان پاسخ داده بود: این مزخرفات را کنار بگذار و سریعاً به ایران برگرد. اشرف میگوید: آرزوی تحصیل بر دل من ماند. باز این هم جهت استحضار کسانی که میگویند: رضاخان به زنان آزادی داد. او حتی به دختر خودش هم اجازه تحصیل نمیداد.
حالا از این موارد که بگذریم در اسناد داریم که عدهای از زنان برای فرار از دست آژانهای رضاخان و برای اینکه گرفتار کشف حجاب نشوند، مجبور شدند ترک وطن کنند. این موارد درست است؟
دکتر مظفر نامدار: بله. همانطور که عرض کردم وقتی بعضی از زن های مقامات بلندپایه مثل همسر مخبرالسلطنه، برای تن ندادن به بیحجابی، خود را خانهنشین کردند دیگر چه انتظاری از خانمهای مؤمن طبقه عادی میرفت؟ در سالهای بعد و در دوره محمدرضا شاه نیز شدیداً با حجاب مقابله میشد.
اهانت فرخ رو پارسا به زنان چادری
در اسناد ساواک داریم که فرخ رو پارسا - وزیر وقت آموزش و پروش - که علیرغم چیزی که میگویند زن حقیر و عقدهای بود و نسبت به حجاب و زنان باحجاب حساسیت هیستریک داشت، وقتی در یکی از مدارس با معلمان و دختران محجبه که چادر مشکی بر تن داشتند مواجه شد، آنها را «کلاغ سیاه» خواند! و اظهار تعجب کرد که چرا آنها هنوز در جامعه حضور دارند!
من گاهی برای دانشجویان دختر چنین چیزهایی را نقل میکنم و یا خاطرات اشرف و سایر درباریان و کارگزاران پهلوی را برایشان میخوانم. وقتی اینها را میشنوند تعجب میکنند. از آنها میپرسم دوست دارید به دوره رضاخان برگردیم؟ متفقالقول جواب منفی میدهند و میگویند ما اصلاً فکر نمیکردیم تا این اندازه شرایط آن دوران برای مردم سخت بوده باشد.
کمی درباره رخداد گوهرشاد صحبت کنید. متأسفانه در تاریخنگاری امروز، در مواجهه با این واقعه خلاءهایی وجود دارد. اولین بار چه کسی درباره رخداد گوهرشاد دست به قلم برد و آن را در تاریخ ثبت کرد؟
دکتر مظفر نامدار: اولین تاریخنگاری واقعه گوهرشاد از مرحوم ادیب هروی است. او اولین کسی است که یک گزارش منظمی در کتاب حدیقه الرضویه از جنایت رضاخان در مسجد گوهرشاد دارد و حدود 13 سال بعدازآن رخداد رنجآور در قالب شرح وقایع مشهد داستان کشف حجاب و نیز ماجرای گوهرشاد را مفصل گزارش کرده است.
شروع ماجرای کشف حجاب، با تغییر کلاه و لباس متحدالشکل همراه بود. این کلاه را که پهلویها به آن کلاه «مقدس» میگفتند برای مردم نامقدس شد و مردم سریع شبیهسازی کرده و آن را کلاه لگنی نامیدند. بعدها که کلاه فرنگی مد شد، مردم باز هم شبیهسازی کردند و آن را کلاه جاهلی خواندند.
سالی که گوهرشاد رخ داد، اعتراض به تغییر لباس شروع شده بود. قبل از این نیز زمینههای آن مهیا شده بود و دفعتا این اقدام صورت نگرفت. رضاخان با کمک گروهی از اوباش و لمپنهای دور و برش به این کار مبادرت ورزید. او خودش هم لات بود. خدا رحمت کند سید اسدالله رسا را؛ او یکی از روزنامهنگاران مبارز بود که رضاخان وی را مقطوعالنسل کرد. او در زندان اشعار جالبی در وصف رضاخان و پسرش دارد. سر آخر نیز او را کشتند. او رضاخان را یک لات بی سر و پا میخواند که چون زبانی جز قلدری و زور نمیدانست، توانست بهعنوان عنصر سرسپرده از سوی بیگانگان انتخاب شود. وقتی در جریان جنگ دوم جهانی رضاخان سر خود را از آخور انگلیس بیرون آورد تا در آخور هیتلر کند، فهمیدند که تاریخمصرف این پدیدۀ شوم تمامشده او را کنار گذاشتند.
از شما تشکر میکنم. گفتگوی خیلی خوبی بود و استفاده کردیم.
دکتر مظفر نامدار: من هم از شما متشکرم. موفق باشید.