پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی – هادی اسفندیاری و محمد جعفربگلو؛ ظهر روز چهارشنبه نهم شهریور ماه فرصتی دست داد تا با آیتالله کاظم صدیقی تولیت حوزه علمیه امام خمینی(ره) و امام جمعه موقت تهران به گفتگو بنشینیم. محل ملاقات، مسجد جامع ازگل بود. بعد از اقامه نماز جماعت و گپ و گفت خودمانی و صمیمی شیخ اخلاقمدار با مردم، به دفتر مجاور مسجد رفتیم تا گفتگویمان را شروع کنیم.
موضوع مصاحبه، گفت و شنود درباره دو شخصیت شناختهشدهی تاریخ انقلاب یعنی آیتالله شهید علی قدوسی و حجتالاسلام والمسلمین روحالله حسینیان بود که آیتالله صدیقی به واسطه انس با هر دو، خاطرات و ناگفتههای جالبی از ایشان دارد.
تلاقی حضور آنها به سالهای پیش از انقلاب و مدرسه حقانی برمیگردد؛ مدرسهای که با نام و آوازه آیتالله قدوسی پیوند داشت و شیخ کاظم صدیقی هم در دوران تحصیل و هم در کسوت تدریس فقه و نهجالبلاغه زیر نظر آیتالله قدوسی فعالیت میکرد. روحالله حسینیان هم در اوائل دوران طلبگی دروسی همچون فقه را در درس آیتالله صدیقی در مدرسه حقانی گذرانده بود.
تداوم این ارتباط به سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی و ورود آیتالله قدوسی و طلاب مدرسه حقانی به دستگاه قضائی میرسد. از این رو رفاقت و پیوستگی حجتالاسلام حسینیان و حاج آقای صدیقی استمرار مییابد؛ یکی در روابط عمومی دادستانی و دیگری در دادگاه انقلاب تهران. در میانه دهه شصت نیز حسینیان جایگزین صدیقی در دادستانی سیستان و بلوچستان میشود.
روابط این دو شاگرد و یار دیرین آیتالله قدوسی تا آخرین روزها و لحظهها برقرار بوده و این را میتوان از هرم کلام آیتالله صدیقی در توصیف دوست قدیمیاش مرحوم حسینیان دریافت.
البته در پایان این گفتگو، فرصت را مغتنم شمرده و از ایشان که مدتی در درس علامه طباطبایی شرف حضور داشته درباره شبهاتی که این روزها پیرامون شخصیت صاحب المیزان طرح شده است سوالی پرسیدیم و آیتالله صدیقی نیز با شناختی که از استادش داشت، پاسخ جالبی به این پرسش داد.
آنچه در ادامه میخوانید، مشروح گفتگوی پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی با آیتالله کاظم صدیقی است.
بسم الله الرحمن الرحیم. در ابتدا از جنابعالی بابت وقتی که در اختیار ما قرار دادید تشکر میکنم. در ایام سالگرد درگذشت حجت الاسلام و المسلمین حسینیان هستیم؛ با توجه به همین مناسبت به صورت مختصر از آشنایی تان با مرحوم حسینیان و ویژگیهای ایشان برای ما بگویید.
آیتالله صدیقی: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسمالله الرحمن الرحیم. در ابتدا ایام اسارت آلالله را تسلیت عرض مینمایم. این دوره بسیار برای آلالله سخت بود. اما آنها رسالت خود را به صورت فوق توقع و فوق امکانات ظاهری ایفا کردند و خون شهدا را برای همیشه به صورت یک چشمه جوشان قرار دادند. خون امام حسین(ع) و شهدای کربلا را در رگهای تاریخ تزریق کردند. نتیجه آن حرکت تبلیغی در لباس اسارت، انقلاب شکوهمند اسلامی ایران و برافراشته شدن پرچم ولایت فقیه و تأسیس حکومت دینی بود که بازشدن راه نویی برای بشیریت در حکومتداری محسوب می شود.
خصوصیات و ویژگی های «روحانی مجاهد»
در مورد دوست دیرینه و رفیق چند دهه ما، روحانی مجاهد، جناب حجتالاسلام والمسلمین آقای روحالله حسینیان باید بگویم که ایشان و جمعی دیگر، از طلبه های مدرسه حقانی و متأخر از ما بودند. آشنایی ما از آنجایی بود که ما برای این جمع در موقع ورودشان به عرصه طلبگی، فقه میگفتیم. انصافا آن جمع همه شان زبده بودند؛ هم احساس معنویت و هم احساس دینی و انقلابی در وجودشان متفاوت بود. در آن جمع، شهید ردانی پور، شهیدین میثمیها و برادران دیگری بودند که برخی از آنها شهید شدند. این افرادی هم که شهید نشدند روحیه شهادت طلبی داشتند از جمله آقای حسینیان.
آقای حسینیان عزیز چند وقتی هم که ازدواج کرده بودند مهمان ما بودند و در منزلی که ما داشتیم در آنجا به همراه خانواده سکونت داشتند. به معنی واقعی کلمه مهمان بودند؛ یعنی مستأجر نبودند. خدا را شکر! برای ما مغتنم بود که طلبهای دارای آینده روشن، دارای صفای باطن به تور ما خورد. ایشان قدری نگران تهیه مسکن بودند. قسمت شد ما در خدمت ایشان باشیم و ایشان هم نگرانی شان برطرف شد. در مجموع آقای حسینیان (رضوان الله) عضو عائله ما بودند.
امتیازاتی که از آقای حسینیان برای جامعه میتوان مطرح کرد که امتیازات خداپسند و مردم پسند نیز هست، یکی از این ویژگی ها روحیه توسل آقای حسینیان بود. انصافا حال خوبی داشتند و صاحب دل بودند. در توسلات خوش اشک بود. دومین ویژگی این بود که ایشان عنصر تشکیلاتی بود. تکروی نداشت و زود با مجموعه ها هماهنگ میشد؛ این کار هم نشانه مدیریت بود و هم پذیرش مدیریت. هم با مدیر کنار میآمد و هم خودش مدیر بود. بنابراین عنصر اجتماعی تشکیلاتی بود. ویژگی سوم اینکه ایشان روحیه تبلیغی داشت، به قول ادبا فعل لازم نبود، متعدی بود. دیگران را هم میخواست مثل خودش کند. هم خودش انسان متدین درس خوانده بود، و هم اهل تبلیغ بود و سخنرانی اش هم سخنرانی مطلوبی بود. ایشان دارای قدرت انتقال مطلب، خوش بیان و گوینده خوبی بود.
ویژگی بعدی ایشان این بود که در محیط هایی که حضور داشت، جلسات اخلاقی را جدی میگرفت. مدتی ما زاهدان بودیم. بعد از ما بلافاصله آقای حسینیان آمدند آنجا و دادستان استان بودند. ایشان از ما دعوت میکرد تا برویم برای مجموعه شان صحبت کنیم. وقتی دادستان روحانیت در تهران بود، در این مقطع نیز جلسات اخلاقی را در مجموعه شان برپا کرد. ایشان حساس بود که حتما در مجموعه شان جلسه تذکرات اخلاقی و موعظه برقرار باشد. این امر روحیه انقلابی مرحوم حسینیان را بیمه کرده بود.
یکی دیگر از امتیازات مرحوم حسینیان تحول گرا بودنشان بود. ایشان هر کجا که بود آنجا را متحول میکرد. لذا در بعضی از تشکیلات ایشان حضور جدی داشتند و اثرگذار بودند. هم در تشکیلاتی که آقای ری شهری ایجاد کردند، هم در جبهه پایداری، آقای حسینیان جزء عناصر مؤثر و رونق دهنده بود. همه اینها با انگیزه خدمت به انقلاب و مقابله با انحرافات بود. من این را با اعتقاد و با همه وجودم عرض میکنم: ایشان نه اینکه اهل حزب و گروه بود، بلکه دنبال پایگاهی بود که بتواند در برابر تهاجمات دشمن، از انقلاب دفاع کند و در استمرار حرکت انقلابی ایفای نقش نماید.
در ماجرای منتظری، غیر از حسینیان کسی مرد این میدان نبود
دیگر از امتیازات آقای حسینیان - این رفیق عزیز سفرکردهی ما - شجاعت ایشان بود. انصافا در بحرانها، در طوفانها که خیلی ها عقب میکشند و یا متزلزل میشوند و یا سکوت میکنند، آقای حسینیان درست در مقابل این انفعال و حالت جبن و ملاحظه قرار داشت و خط مقدمی بود. در جنگ نرم، آقای حسینیان هم قدرت فرماندهی داشت، هم در ایجاد موج مؤثر بود و هم خودش خط شکن بود. مرحوم حسینیان از آبرو و همه چیز خود مایه میگذاشت و در خط مقدم جبهه، با مخالفین و معاندین مبارزه می کرد.
در میان رفقای مدرسه حقانی که من میشناسم و نوعا هم انقلابی بودند، به غیر از عزیزانی که شهید شدند که حسابشان نیز جداست، آقای حسینیان در گذشتن از آبرو و آسایش در راه انقلاب، جزو افراد استثنایی و سرآمد بود. لذا در جریان خلع قائم مقامی، آقای حسینیان اولین کسی بود که در روزنامهها علیه آقای منتظری الحق و الانصاف شجاعانه ایستاد و آن هیبت و صولت او را شکست. و در آن مرحله، کسی جز آقای حسینیان مرد این میدان نبود. این شجاعت و این روحیه مقابله با طوفان هایی که علیه انقلاب ایجاد شده بود - و سخت ترین طوفان ها ماجرای خلع قائم مقام بود - در ایشان وجود داشت. در این میدان، من کسی را مثل آقای حسینیان سراغ ندارم. انصافا مرد میدان بود. در نهایت شهامت و شجاعت به میدان آمد و ضربه ای را که باید به جریان مخالف می زد، وارد کرد و به نحو احسن توانست رسالت خودش را ایفا کند.
صداقت در رفاقت از امتیازات ویژه آقای حسینیان بود. انصافا ایشان در رفاقت صداقت داشت و هم گرم بود. وجود خونگرم و دوستداشتنی و باوفا و با صداقتی داشت. ایشان فقط با من اینگونه برخورد نمیکرد بلکه در مجموع این خصلت اخلاقی را داشتند.
از دیگر خصائص آقای حسینیان حفظ حرمت بزرگان بود. همانطور که در برابر منافقین، شجاع بود، نسبت به بزرگان دینی و بزرگان انقلاب نیز حریم نگه میداشت و در حد اعلاء در حفاظت و صیانتشان کوشا بود. کتاب خاطرات آقای فلسفی که در مرکز اسناد منتشر شده، بانیاش آقای حسینیان بود. الحق و الانصاف هم در احیای آقای فلسفی کار ایشان ماندگار شد و هم در برابر اتفاقاتی که برای آقای فلسفی رخ داد، ایشان را اجمالا تکریم کرد.
نکته دیگری که یادم میآید این است: آقای حسینیان جز اینکه جزو عناصر رسمی انقلاب بود، در متن هم حضور داشت. در نبرد با منافقین ایشان در سنگر حساس دادسرای انقلاب حضور فعال داشت. در این جنگ بسیار سرنوشت ساز جزء علمداران و پرچم داران بود.
بعد علمی شخصیت روح الله حسینیان
اهل هجرت بودند و در نقاط حساس مرزی الحمدالله مرزبانی کردند. در عین اینکه در ایجاد امنیت آن منطقه فعال بود، یک چهره فرهنگی ادبی محسوب می شد. سخنرانی هایی داشتند و اهل نوشتن نیز بودند. ایشان قلم خوش ذوق و رسا و شفافی داشتند. با این همه مشاغل ولیکن ایشان اهل فرهنگ و ادب هم بودند. گرایش به قرآن کریم و وقت گذاشتن برای تدبر و نوشتن تفسیر آیات قرآن کریم جزء توفیقاتی بود که نصیب ایشان شد. در مجموعه دوستان ما - به جز امثال آقای محدثی و شریفی که در قم هستند و کارشان نیز فرهنگی است - کسی مثل آقای حسینیان نبود که هم در وسط میدان انقلاب و دارای مسئولیت های خطیر امنیتی و قضایی باشد و هم برای تفسیر قرآن کریم وقت بگذارد. این هم از شاهکارهای عمر آقای حسینیان – این رفیق عزیز سفر کردهی ما - بود. ایشان هم صاحب اشک بود و هم صاحب سوز. در اوج صلابت دارای عواطف بالای رفاقتی و خانوادگی بودند. در برابر منافقین و در برابر جریان نفاق قم، آقای حسینیان جامع صفات متضاد بود. هم خیلی عاطفی بود و هم مبارز با صولتی بود. عاش سعیدا و مات سعیدا.
نقش ایشان در مبارزه با جریان نفاق هم بارز بود. در این باره هم صحبت بفرمائید.
آیتالله صدیقی: یکی از امتحانات سازنده خدا برای کشور ما همین جریان نفاق بود. عین خوارج نهروان بودند. اینها جلسات نهج البلاغه داشتند و دم از استکبار ستیزی میزدند. با ژست خاصی آمده بودند تا در برابر امپریالیسم بایستند. اما در عمل چرخیدند و میخواستند ریشه انقلاب را از بین ببرند. چهرههای جوان از خودگذشته وارد صحنه شدند و با آنها مقابله کردند. این کاری که جوانان کردند، همان کار حضرت علی(ع) بود. امیرالمؤمنین(ع) تمام عمر خود را تقریبا در جبهه نبرد با دشمنان سپری کرد. خود حضرت در نهج البلاغه میفرمایند: بیست سالم نبود که در جبهه حضور داشتم. حالا که به شصت سال میرسم اینها میگویند علی جنگ بلد نیست. در میان مجاهدتهایی که حضرت امیر داشتند مقابله با جریان نهروان، خاص بود. این جریان مدعیان بی محتوای قشری بودند و معاویه غیرمستقیم آنها را اداره میکرد. این جریان که معروف به خوارج هستند، اهل نماز شب بودند، اهل تلاوت قرآن بودند و مقابلهشان با امیرالمؤمنین دینی بود. می گفتند: لاحکم الالله. حضرت امیر هم میفرمود: این کلمه، کلمهی حقی است که از آن مراد باطل دارند. لذا مقابله با این جریان و اقدام برای نابودی و ریشه کن کردن اینها، هم درایت و بصیرت بالایی میخواست و هم شجاعت لازم داشت.
حسینیان؛ پرچمدار مبارزه با جریان نفاق
این افراد (منافقین) به صغیر و کبیر رحم نمیکردند. هنوز هم افرادی که در آن زمان با جریان نفاق برخورد کردند، تحت تعقیب منافقین هستند. شهیدان صیاد شیرازی و لاجوردی را همین منافقین به اعلاءعلیین رساندند. منافقین، جانی و قاتل بودند. آقای حسینیان جزو چهره هایی بود که در این میدان حضور جدی داشت. ایشان رسالت خود را به نحو احسن انجام داد. یقینا یکی از برترین جهادها، جهاد با نفاق است. من در جایی ندیدم که امام(ره) برای شهدای جنگ تحمیلی گریه کنند، اما برای شهدای مظلومی که به دست منافقین به شهادت رسیده بودند گریستند. یکی از برترین صفات آقای حسینیان، جهاد با نفاق بود و نفاق پیچیدهتر هم نفاق حوزوی - جریان منتظری - بود که آقای حسینیان در هر دو جهاد موفق عمل کردند.
از شما تشکر می کنم. همانطور که مستحضرید، در ایام سالگرد شهادت آیت الله قدوسی نیز هستیم؛ اگر امکان دارد در این باره هم صحبت کنید.
آیتالله صدیقی: حرف زدن درمورد یک مجتهد، یک فقیه، یک مذکی نفوس و مربی اخلاق، عصر مناسب برای پرورش طلبه و عالم دینی با داشتن روحیه انقلاب گری در مبارزه با طاغوت در زیر پرچم ولایت و دارای کمالات عرفانی و معنوی، برای امثال من کار آسانی نیست. به تعبیر حضرت آقا ما با ایشان فاصله نجومی داریم.
آقای قدوسی یک فقیه بود و در جوانی هم به فقاهت رسیده بود. آثار قلمی ایشان در دروس خارج فقه و اصول موجود است. به بعضی از دوستان ما واگذار شده بود که این مطالب را به صورت کتاب دربیاورند. مرحوم قدوسی عالم عادی نبود. ایشان یک مجتهد و صاحب نظر بود. در اسلام مجتهد جایگاه والایی دارد. مجتهد میتواند «تالیتلو» معصوم باشد. مجتهد عادل جامع الشرایط از شئون بالایی برخوردار است. معصومین(ع) اینها را بعنوان وکلای خود معرفی کردهاند.
روایتی از زهد و سادهزیستی شهید قدوسی
نکته بعدی که بعد از درجات علمی مرحوم آیتالله قدوسی باید عرض کنم زهد ایشان بود. آقای قدوسی چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، سر سوزنی به زرق و برق دنیا خیره نشد. دنیا نتوانست از او دلبری کند. خیالش آسوده بود. این ماجرا را مرحوم آقای شرافت - خیاطی که لباس روحانیون را میدوخت - برای من نقل کرد. او میگفت: آقای قدوسی پارچه آورد تا برایش قبا بدوزم و به من گفت پشت پارچه را بدوز!
به ایشان گفتم: چرا و این چه کاری است؟! آقای قدوسی جواب داد: نمیخواهم جاذبه داشته باشد! در این سطح ایشان رعایت میکردند. شهید قدوسی در طول عمرش شهریه طلبگی نگرفت. از هیچکدام از مزایای حوزوی استفاده نکرد. میفرمود: من مدتی در مدرسه فیضیه بودم و خواه، ناخواه از آب و برق و اتاق های آنجا استفاده کردم و خودم را بدهکار میدانم. لذا شهید قدوسی چندین سال به همین منظور منزل مسکونی خود را وقف حوزه کرده بودند تا از این طریق بدهی به حوزه نداشته باشند.
علاقه آیت الله بروجردی به شهید قدوسی
پدر آقای قدوسی جزو مجتهدین مرغوب حوزه نجف بودند. پدر عیال ما مرحوم آقای واعظی که از شاگردان مقرب درس مرحوم آیتالله حجت بود نقل میکردند؛ ما خدمت مرحوم آیت الله العظمی بروجردی رسیدیم. ایشان خیلی با هیبت بودند. یک وقت دیدیم که آقای بروجردی جلوی پای یک طلبه جوان که به همراه یک بازاری آمده بود بلند شد و او را تحویل گرفت و اکرامش کرد. معلوم شد که این طلبه آقای قدوسی است. بعد آقای بروجردی ماجرایی را از پدر شهید قدوسی - مرحوم ملا احمد نهاوندی - نقل کرد. ایشان میگفت: من با یکی از فقهای نجف در یک مسئله علمی مناظره کردیم. ولی هیچ کدام مان قانع نشدیم. قرار شد یکی از فقها را به عنوان داور بپذیریم. در آن روز در حوزه نجف کسی که همه قبولش داشته باشند مرحوم آیتالله آخوند ملا احمد نهاوندی بود که آقای نهاوندی حق را به آقای بروجردی داده بودند. آقای قدوسی میگفت پدر ما به قدری منظم بود که ما میدانستیم مثلا اگر در سفر هستند الان قصد دارد کدام برنامه را اجرا کند. هر جا بودیم، برنامه ایشان را میدانستیم. یکی از ویژگی های آقای قدوسی این بود که ایشان همیشه در منزل هم لباس روحانیت داشت و دو زانو رو به قبله مینشستند.
شهید قدوسی و بی توجهی به دنیا
خانواده شهید قدوسی در نهاوند املاک زیادی داشتند. اما شهید قدوسی رحمت الله هنگامیکه عهده دار مسئولیت مدرسه حقانی بودند حاضر نشد برای دنیا، مدیریت مدرسه علمیه حقانی را ترک و به اموال پدری اش رسیدگی کند. ایشان با نرفتنشان به آنجا، خیلی از املاک پدری را از دست داد اما این موضوع ذره ای برایش اهمیت نداشت و دنیا اصلا برای او هیچ اهمیتی نداشت.
امتیاز دیگر ایشان این بود که در تربیت و تعلیم طلاب ملاحظه هیچ چیزی را نداشت. اگر موردی از طلبه ای میدید، بدون هیچ ملاحظه ای عذر او را میخواست. من از طرف آیت الله قدوسی در مکتب توحید تدریس داشتم. یکی از اساتید مدرسه حقانی، آیتالله حائری شیرازی بود. آقای قدوسی خواص را شکار میکرد. آقای حائری شیرازی میگفت: همه جا خانم ها را پشت پرده قرار میدهند، اینجا آقای قدوسی آقایان را پشت پرده قرار داده است.(خنده) طلبه خانم هم داشتیم. آقای قدوسی استاد مرد را آن طرف پرده قرار داده بود و خانم ها را در طرف دیگر پرده قرار داده بود تا راحت تر کسب علم کنند. ایشان به قدری حساس بود که از زیر پرده کفش های خانم ها هم دیده نشود. روزی آقای قدوسی احساس کرد که یکی از آقایان مدرسه حقانی با یکی از خانم ها حرفی زده است و بدون درنگ عذرش را خواست.
ماجرای طلبهای که به منافقین پیوست!
آقای قدوسی طلاب را سربازان امام زمان(عج) میدانست و معتقد بود این طلاب امانت از طرف حضرت حجت هستند و باید مراقبت میکرد که طلاب انحراف فکری پیدا نکنند. یکی از طلاب مدرسه حقانی که بعدها جزو منافقین خطرناک شد و شاید جزو اصحاب فتوای فعلی باشد و شاید هم به درک رفته باشد، شیخی بود بنام علی عرفا. این شیخ در درسش جدی بود و مدتی هم (در دوران شاه) به زندان رفت. در همان زندان هم منحرف شد، رفت که رفت. یکی دیگر از طلاب مدرسه حقانی هم همین مسیر را رفت. او هم حجره من بود و من خیلی غصه او را خوردم، چون خیلی لوتی و داش مشدی بود؛ در رفاقت خیلی خوب بود، خوش اخلاق بود، اهل ایثار بود...
آقای قدوسی مکرر میگفت: من به این عرفا گفتم که تو نباید در مبارزه علیه شاه شرکت کنی. نگرانش بودم و میدانستم که اگر زندان برود تحت تأثیر منافقین قرار میگیرد و منحرف میشود. ایشان خیلی مراقب بود تا امانت ها را سالم به مقصد برساند.
ویژگیهای شخصیتی شهید قدوسی
روحیه تربیتی و نظارتی و تزریق معنویت در آقای قدوسی بسیار بالا بود؛ لذا از هرچه که میتوانست برای بالا بردن معنویات طلاب استفاده کند مضایقه نمیکرد. مدرسه حقانی، اولین و یا شاید جزو اولین جاهایی بود که درس اخلاق داشت. ایشان برای مرحوم آیت الله مشکینی هر هفته یک جلسه قرار داده بود. ولی اکتفا به آقای مشکینی نمیکرد. مرحوم آیتالله آقای انصاری شیرازی را به مدرسه میآوردند. اگر کسی ایشان را میشناخت میدانست که او از اولیای مسلم خدا است. آقای انصاری شیرازی جزو اساتید اخلاق مدرسه حقانی بود. آقای احمدی میانجی از دیگر اساتید اخلاق مدرسه حقانی بودند. مرحوم آیتالله قدوسی بهترین نخبگان حوزوی را که فکرشان را قبول داشت و در علمیت هم نخبه بودند، در مدرسه مشغول کرده بود.
علامه حسنزاده را دعوت کرده بود تا برای ما کلیلهودمنه بگوبد، اصلاً جز هنر آقای قدوسی هنر کسی نیست که بتواند این کار را کند. علامه جوادی آملی را برای تدریس بدایة الحکمة و نهایة الحکمة دعوت کرده بود. ایشان [آقای قدوسی] از علامه طباطبایی خواست برای نوآوری، کتاب جدیدی در فلسفه بنویسد و مدرسش هم آیتالله جوادی آملی باشد. آقای جوادی در حکمت و فلسفه مجتهد است، بعد بیاید برای طلبههای تازهوارد مدرس باشد. این هنرِ شکارِ بزرگان و نخبگان حوزه در آیتالله قدوسی بود. با اینکه از نظر مقام علمی شاید در بعضی ابعاد بر آقای قدوسی مقدم بودند ولی همه حریم ایشان را نگه میداشتند. خیلی عجیب بود. حالا آقای قدوسی چنین شخصیتهایی را برای تدریس دعوت کرده ولی صبح که آغاز درسها بود روی پله میایستاد و نگاه میکرد. مثلاً شخصیت هایی که برخیشان حالا مرجع تقلیدند، اگر پنج دقیقه دیر میآمدند آقای قدوسی یک نگاهی به ساعت میکرد و آن آقا حساب کار خودش را میکرد که دیگر فردا دیر نیاید.
شهید قدوسی بعضی از شبها سحر میآمد نماز شبها را رصد میکرد که چه کسانی نماز شب میخوانند و اهل شبزندهداری هستند؟ خودش درس اخلاق میگفت و چه درس اخلاقی! از عمق وجودش میگفت. الکلام اذا خرج من قلب دخل بالقلب. سخن از دلش برمیخواست. آقای قدوسی با اینکه مجتهد بود برای ما عروةالوثقی میگفتند و در مقام تربیت هم مدیری نبود که از دور برنامه بگوید و دیگران اجرا کنند. اساساً اموری که بعد مادی دارد جلوی چشم طلبه نباید دیده میشد. یک ظرایفی که جز آقای قدوسی من در کسی سراغ ندارم.
آقای قدوسی در حساس بودن به امور زندگی طلبهها عین پدر بود. ما سفر بودیم؛ یک خانه استیجاری داشتیم؛ لولهاش ترکیده بود. آقای قدوسی گویا خودش شخصاً رفته و دخالت کرده بود و به کارها رسیدگی کرده بود. رضوان و سلام خدا بر او باد. من در مکتب توحید [که مدرسه خواهران بود] تدریس میکردم. عیال من مثل عیال آقای قدوسی حساس بود. آقای قدوسی به من گفت خودش را ببر آنجا بنشیند هم با خانمهای آنجا آشنا بشود و هم میداند که کی میروی و کی میآیی. اینها ویژگیهای پدرانه، عالمانه و فقیهانه است.
نظر آیتالله قدوسی درباره ورود به دستگاه قضائی
[بعد از پیروزی انقلاب] من آمادگی نداشتم در دستگاه قضایی وارد شوم. رفقا جلوتر از من آمده بودند. آقای قدوسی یکی دو بار پیغام داده بود و من خودم را از ایشان مخفی میکردم. روزی قم بودم و میخواستم به حرم مشرف شوم، دیدم آقای قدوسی از آن مسیر دارد میآید، مسیرم را تغییر دادم. از جای دیگر به حرم آمدم. مشغول زیارت بودم که دیدم آقای قدوسی مثل باز شکاری بالای سر من ایستاده است. صبر کرد تا زیارتنامهام تمام شد. گفت فلانی! دنبالت هستم. عرض ادب کردم و متواضعانه گفتم جسارتاً من عمداً با شما فاصله میگرفتم. گفت چرا؟ گفتم برای اینکه من میخواهم نقش طلبگی داشته باشم. شاه دستگاه قضایی، دادگستری، ارتش و ساواک داشت ولی حوزه را نداشت. حوزه هیچ کدام از اینها را نداشت ولی با سلاح بیان و تبلیغ و به تعبیر امروز آقا جهاد تبیین توانست او را بیرون کند. حالا تازه ما آنهایی که او داشت را میخواهیم بگیریم. من در محاسبه به این نتیجه رسیدم که در حوزه بمانم و جزو علمدارهای حوزه باشم نقشم بیشتر است.
آقای قدوسی با یک دلسوزی خاصی و با تعجب به من نگاه میکرد. چشمهایش هم خیلی هیبت داشت. به من فرمودند که ما سالهاست کشته میدهیم، به مردم میگوییم جوانانتان را بدهید، مالتان را بدهید، به انقلاب کمک کنید؛ مردم هم همه جا به امام و حوزه لبیک گفته اند. چقدر افراد کشته شدند، چقدر در شکنجه از بین رفتند، چقدر علما قربانی شدند ... ما گفتیم اینها خراب کردند و اسلام میآید تا آباد کند. حالا که وقت پاسخگویی عملی به مردم است، باز خودمان را کنار بکشیم؟! اگر این بار نتوانیم در عمل پاسخگویی اسلام را برای مردم به صورت باور در بیاوریم دیگر چیزی برای اسلام نمیماند. من قانع شدم و روز شهادت حضرت موسی بن جعفر(ع) به دادگاه انقلاب تهران آمدم و در سمت تجدیدنظر اعلام حضور کردم. خدا آقای قدوسی را با پیامبر و آلش و با شهدای کربلا محشور بدارد.
اشتیاق آیتالله قدوسی برای شهادت در راه خدا
آقازاده ایشان جزو دانشجویان پیرو خط امام بود که شهید شد (شهید محمدحسن قدوسی). در دانشگاه هم که بود سراغ ما آمد که درس نهجالبلاغه را برایشان تدریس کنیم. [بعد از شهادتش] من رفتم خدمت آقای قدوسی، تقریباً ساعت 9 شب بود که در دفترشان بودم. یک ساعتی در خدمتشان بودیم. هم در شهادت پسرش و هم در شهادت شهید بهشتی از همه چیز دل کنده بود و تأسف میخورد که چرا مانع پیش آمد و ایشان در آن جلسه حزب (انفجار 7 تیر) نبود که از شهادت بهره ببرد. واقعاً حالت کسی را داشت که سرمایه و فرصتی را از دست داده و به خاک سیاه نشسته است. من گفتم آخر تا این وقت شب شما دارید اینجا کار میکنید؟ گفت شما آقای رجایی را ندیدید؛ اگر او را میدیدید از کار من تعجب نمیکردید. ببینید! آقای قدوسی یک مجتهد و عالم است ولی در برابر آقای رجایی خودش را منفعل میداند و فکر میکند که او مقدم است.
در حوزه هم که بودیم، ایشان مدیر مدرسه [حقانی] بود. درس جامعهشناسی، روانشناسی، زبان و اقتصاد که با ابتکار آقای بهشتی به آنجا راه پیدا کرده بود [هم داشتیم]. یک استادی آنجا بود که گاهی هم با ریش تراشیده میآمد آنجا درس میداد. امکان نداشت آقای قدوسی جلوتر از او حرکت کند. این مسائل چیزهایی است که شما میتوانید در رسانهها منتشر کنید تا مردم بدانند چه کسانی را داشتند و برای این انقلاب چه قربانیانی دادهاند.
آقای قدوسی یکی از امتیازاتشان این بود که داماد علامه طباطبایی بودند. چند وقتی هست که در فضای مجازی مسائلی را علیه علامه مطرح میکنند. مثلاً این شایعه که بعد از شهادت آیتالله قدوسی جمعی برای تسلیت خدمت علامه رسیده بودند؛ در آن جمع علامه گفته اند «تنها شهید این انقلاب اسلام بود» مغرضان می گویند علامه با انقلاب ضدیت داشته است. فارغ از صحت و سقم این ماجرا نظر شما در این رابطه چیست؟
آیت الله صدیقی: مرحوم علامه طباطبایی که رضوان خدا بر او باد، المیزان ایشان پشتوانه فرهنگی انقلاب است. ایشان جزو برجستگانی است که به وضوح در عصر ما ایجاد فکر حکومت اسلامی کرده و هم در مقالاتشان و هم در آیات قرآن، آقای طباطبایی داد سخن داده [است]. تفکر آیتالله طباطبایی رضوان الله تعالی علیه که تفکر تشکیل حکومت اسلامی و پشتوانه ولی فقیه [است] در تمام آثار [ایشان] چیز مکتومی نیست.
به علاوه آقای قدوسی داماد ایشان بود و هم عزیزتر از فرزندش. [آن زمان] آقای طباطبایی رضوان الله تعالی علیه هم سنشان بالا رفته بود و هم شأن خیلی بالایی داشت. آقای قدوسی از آقای طباطبایی خواستند که درسی برای ما داشته باشد. من بودم و آقای عراقی و بعضی از دوستان که میرفتیم منزل آقای طباطبایی و رساله سبع آقای طباطبایی را قرائت میکردیم و هرجا لازم بود آقای طباطبایی توضیح میدادند. با وفات آقای میلانی، آقای طباطبایی گفت که من دیگر نمیکشم وگرنه این جلسات ادامه داشت. با درخواست آقای قدوسی، آن متون فلسفی را برای اینجا نوشت.
[نکته دیگر اینکه] آقای قدوسی در حال حیات آقای طباطبایی آمده و دادستان کل شده، دادستان انقلاب شده. دوم اینکه نوه ایشان که شهید محمدحسن قدوسی بود شهید شده و آقای قدوسی ازجمله مطالبی که به من در دیدار آخرشان گفت این بود: یکی از جراحتهایی که برای آقای طباطبایی ایجاد شده این است که [بددلان] میآیند و میگویند که محمدحسن شهید نیست. لعنت به دروغگوها! این را آقای قدوسی که در زندگی آقای طباطبایی است، می گفت؛ وقتی نوه علامه شهید شده بود و بعضی از خناسها و شیاطین رفتند و به آقای طباطبایی می گفتند که او شهید نیست، این موضوع به عنوان جراحتی بر قلب آقای طباطبایی نازل میشود. من از خود آقای قدوسی که رضوان خدا بر او باد این را نقل میکنم.
نکته سومی که حالا یادم میآید این حالتی [است] که علامه در شهادت شهید مطهری [داشت] که آقای طباطبایی مصاحبه تلویزیونی کرد و گریه مجال نداد که سخنی در رابطه با شهید بگوید. اینها نشانه چیست؟ [آیا نشانه این است که علامه معتقد بود] انقلاب اسلام را قربانی کرده است؟ اینها تهمت به آقای طباطبایی است و خلاف نوشتههای آقای طباطبایی است. آن وقت [آیا] انقلاب را جز شاگردان آقای طباطبایی پیش بردند؟ این فکر را جز از آقای طباطبایی گرفته بودند؟ شهید بهشتی شاگرد آقای طباطبایی است و تا آخر مرید آقای طباطبایی هم بود و تا آخر خودش را وامدار آقای طباطبایی میدانست. شهید مطهری، آیتالله مصباح، آقای امینی نجفآبادی، شهید قدوسی و ... اینها ارکان انقلاب بودند؛ اینها انقلاب را اداره کردند. آن آقایی هم که بعد وضعش به هم خورد و داعیه رهبری بعد از امام را داشت، خود او هم در مکتب آقای طباطبایی بود و اینها همه تربیت شده مکتب و فکر آقای طباطبایی بودند. چطور میشود گفت که آقای طباطبایی آن حرف را زده باشد؟ قطعا این حرف دروغ است.
حاج آقا! از شما بی نهایت ممنونیم. تشکر می کنیم که وقت خودتان را در اختیار ما قرار دادید. انشاءالله فرصتی باشد تا بازهم در خدمتتان باشیم و درباره مسائل انقلاب اسلامی و حوزه علمیه گفتگو کنیم.
آیت الله صدیقی: انشاالله موفق باشید. به مدد از شهید بزرگوارمان و از روح پاک آقای حسینیان، انشاالله در این مسیرتان مستمر باشید و برای جامعه از شهدا، از سنگرنشینان با صداقت و باصفا بگویید و انشاالله پیامهایشان را به نسل آینده برسانید.