پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ حوادث تروریستی 11 سپتامبر 2001 آغاز عصری جدید در سیاست بینالملل است. در حالی كه جنگ سرد به عنوان منازعه دو ابرقدرت و متحدانشان تعریف میشد، جان لویس گدیس معتقد است نظام بینالملل كنونی ناشی از منازعهی دو دسته از نیروهای متضاد میباشد. یك دسته از نیروها، نیروهای همگرا هستند كه مردم و دولتها را به هم نزدیك میكنند و نیروی دیگر، واگرا هستند و رقابتها و فاصلهها را تقویت میكنند.[1] به باور بسیاری حادثهی 11 سپتامبر 2001 صرفنظر از عاملان آن، نقطهی عطفی در تحولات نظام قدرت جهانی تلقی میگردد. به این بیان، آنگونه كه فروپاشی دیوار برلین به منزلهی پایان دوران جنگ سرد بود، انهدام برجهای تجارت جهانی نیز آغاز روندی نوین در عرصهی سیاست بینالملل تلقی میگردد. با این تفاوت كه روند نوین پس از 11 سپتامبر با تحولات دیگری كه جهان به خود دیده است، تفاوت ماهوی دارد. زیرا در این مورد آمریكا تنها بازیگر حقیقی تحولات بوده و كمتر دولتی نیز نسبت به ضرورت و حقیقیبودن آن اذعان دارد. در روند مزبور، اساسیترین آموزهی سیاست بینالملل از سوی آمریكا مبارزه با تروریسم عنوان شده است.[2]
فردای 11 سپتامبر دو تحول بسیار عمده اتفاق افتاد كه در آغاز هزارهی سوم میلادی باعث تغییر چهرهی روابط بینالمللی گردید. نخستین تحول، ساختار نظام بینالملل پس از جنگ سرد بود. پس از یك دهه، خوشبینی نسبی به گسترش ارزشهای لیبرال دموكراسی به واسطهی قدرت فوقالعادهی آمریكا در شكلدهی به ساختار نظام بینالملل، بازیگران فرو ملی با توسل به ابزارهای متعدد و در رأس آنها یك جهانبینی خاص، حادثهای را ایجاد كردند كه این خوشبینی را با تردید بسیار جدی همراه كرد. از طرف دیگر هدف قرار گرفتن آمریكا فرصتی را برای این كشور بهوجود آورد تا توزیع قدرت در حال گذار دههی 1990 را به سوی یكجانبهگرایی سوق دهد. از این رو، سیاست خارجی آمریكا هم زمان با سیاست دفاعی این كشور در خدمت این امر قرار گرفتند. این تحول دوم كه در سطح خرد اتفاق افتاد، باعث شد تا مبارزه با تروریسم در صدر اولویتهای سیاست خارجی آمریكا قرارگیرد.[3]
به دنبال عملیات انتحاری 11 سپتامبر، واضح است كه ساختار نظام بینالملل شكل گرفته بعد از زوال شوروی، تثبیت گشت و ماهیت و شرایط ساختار و محیط بینالمللی كه تأثیر تعیینكنندهای در شكل دادن به سیاستهای آمریكا دارد، استحكام تئوریك یافت. این ساختار نقش تعیینكنندهای بر موقعیت جهانی آمریكا دارد. تخریب دیوار برلین در 1989،سمبل نمادین سقوط كمونیسم در مقابل با نظام سرمایهداری و به تبع آن فروپاشی غیرقابل اجتناب زادگاه نخست نظام مبتنی بر آموزههای كمونیستی، ساختار حاكم بر محیط بینالملل را به گونهای انقلابی متحول ساخت.[4]
واقعهی 11 سپتامبر و قبل از آن پایان جنگ سرد زمینه را برای رفتار استیلاجویانهی آمریكا در سطح جهان آماده ساخته است. تفوقطلبی مطلق به عنوان یك ایده و آرزوی ذهنی، همواره در ذهن نخبگان آمریكایی جریان داشته است. كیسینجر میگوید:
«در قرن بیستم آمریكاییها سه بار دست به چنین كاری زدند و خواستند قدرت هژمونیك خود را اعمال كنند؛ یك بار در سال 1918 با مخالفت داخلی روبهرو شدند و نتوانستند از قدرت برتر خود در نظام بینالمللی استفاده كنند. در سال 1945 نیز با سدی به نام شوروی و كمونیسم كه مانع از تحت كنترل درآوردن جهان توسط آنها شد، برخورد كردند، اما امروزه آمریكاییها با درسی كه از تجارب قبلی گرفتهاند،سعی دارند افكار عمومی را با خود همراه كنند و از فرصت پس از 11 سپتامبر بهرهبرداری كرده و از آن برای تثبیت هژمونی خود در سیستم بینالملل استفاده كنند». [5]
در این راستا باید گفت كه حوادث 11 سپتامبر دنیا را تغییر نداد، بلكه فرآیند موجود را تسریع كرد. فضای حاكم این فرصت را برای آمریكا فراهم كرد كه شكل متفاوتی از رهبری را كه رهبران آمریكا آن را اجتنابناپذیر و ضروری یافتند به نمایش بگذارند. حوادث 11 سپتامبر الگوی جدید رهبری آمریكا را، كه از دوران جنگ دوم خلیجفارس عملیاتی شده بود، نهادینه كرد. حركت فعلی تفوق آمریكا و الگوی جدید رهبری این كشور در صحنهی روابط بینالملل، از زمان بیرون راندن نیروهای عراقی در كویت آغاز شد و با حمله به افغانستان و عراق در حال پیشروی است. [6]
نگاه به حوادث 11 سپتامبر باید بر این اساس استوار باشد كه این حوادث بازتاب ماهیت قدرت آمریكا بوده و باعث گردیده است بازیگران بینالمللی كه این ساختار را در جهت تأمین منافع خود نمیدانند، سمبل آن یعنی آمریكا را دشمن خود فرض كنند و آن را مورد چالش قرار دهند. 11 سپتامبر 2001 منجر به تغییرمعاهدات بینالمللی و رابطهی قدرت نگشت ولیكن منجر به تثبیت شرایط حاكم در كیفیتی برتر گشت.[7] بعد از 11 سپتامبر آمریكا به دنبال تأمین منافع نامشروع خود و ایجاد مشروعیت برای خود تحت عنوان مبارزه با تروریسم و امن كردن فضای جهان از خطر موجود بود؛ لذا تصمیم گیرندگان آمریكایی بدین ترتیب فرصتی یافتند تا با سوءاستفاده از وضعیت بهوجود آمده، بیشترین بهرهبرداری را به نفع منافع نامشروع خود در جهان بنمایند. همین امر یكی از عوامل مهمی است كه سوءظنها را نسبت به اینكه آمریكا مسبب اصلی حادثهی 11 سپتامبر بوده است را تشدید كرده است. بدون تردید وضعیت آمریكا و هژمونی این كشور، انگیزهی ضروری برای اقدامات تروریستی را به اوج خواهد رساند. عملیات انتحاری بهوسیلهی سه هواپیمای خطوط هوایی آمریكا و مرگ بیش از 3 هزار نفر، محققاً تنها آغازی بر عملیات تروریستی علیه آمریكا در آینده خواهد بود كه شاید گستردهتر و مرگبارتر باشد.[8]
حوادث 11 سپتامبر نمایشگر این واقعیت بود كه شرایط جهانی به گونهای تغییر یافته كه موقعیت بسیاری از بازیگران به جهت میزان قدرت آنها در صحنهی نظام بینالملل تضعیف شده است و در نتیجه بعضی از بازیگران در صحنهی جهانی دست یازی به عملیات تروریستی را تنها راه ممكن برای مقابله با اشاعهی نفوذ و قدرت آمریكا به جهت موقعیت این كشور در صحنهی جهانی یافتهاند.[9]
شاید بتوان گفت كه واكنش ایالات متحدهی آمریكا نسبت به اقدامات تروریستی 11 سپتامبر به مراتب مهمتر از خود حادثه بوده است. زیرا چنین به نظر میرسد كه آمریكا از واقعهی 11 سپتامبر بهصورت بیرون آمدن از بحران معنا و برخورد با پدیدهی جهانی شدن بهرهبرداری كرد؛ تا بدین طریق تفكر ایجاد نظم نوین جهانی را كه در حكومت قبلی جمهوری خواهان مطرح شده بود، عملیاتی نماید. عوامل عمدهای كه زمینه ساز اینگونه اقدامات تروریستی بودهاند، به شرح زیر میباشد :
1- مركز زدایی از دولت و كاهش اقتدار آن به دلیل سهیم شدن بازیگران غیر حكومتی در سیاستگذاریها؛
2- پایان جنگ سرد و رها شدن پارهای از دولتها به علت از دستدادن موقعیت استراتژیك خویش و فراهم گردیدن زمینهی مناسب تروریسم؛
3- تجزیهی عناصری مانند حقوق، وظایف،مشاركت و هویت بهعنوان اجزای متشكلهی شهروندی كه باعث ایجاد اختلال در روابط میان حكومت و مردم گردید؛
4- فروپاشی شوروی و عدم حمایت چین از جنبشها، باعث شد كه گروههای ناراضی در جنوب، پشتیبان خود را از دست دهند و به سوی تروریسم كشیده شوند؛
5- تشدید حاشیهنشینی؛ گروههایی احساس میكنند در جهان جایی ندارند و فاقد نقش و كاركرد میباشند و عملاً با نوعی اتمیزه شدن، به حاشیه رانده شده و امنیت روانی خود را از دست میدهند و به سوی تروریسم كشیده میشوند؛ [10]
6- تشدید نابرابریهای جهانی و سیاستهای آمریكا نسبت به كشورهای جهان؛
7- سیاستهای آمریكا نسبت به كشورهای خاورمیانه و حمایت از رژیم اسرائیل؛
8- حمایت آمریكا از طالبان و وهابیگری در منطقه و...[11]
پینوشتها:
1- ابوذر گوهری مقدم، سیاست خارجی امریکا پس از 11 سپتامبر، تهران، مرکزاسناد انقلاب اسلامی، 1386، ص 103.
2- والتر رایش، ریشههای تروریسم، ترجمهی سیدحسین محمدینجم، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دانشكدهی فرماندهی و ستاد دورههای جنگ، تهران 1381، ص15
3- رحمن قهرمانپور، «حضور آمریكا در افغانستان و منافع ملی ایران»، فصلنامهی مطالعات منطقهای اسرائیلشناسی ـ آمریكا شناسی، سال چهارم، شمارهی 3، تابستان 1382، ص 22
4- حسین دهشیار، «سیاست خارجی آمریكا در آسیا»، مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر، تهران، 1382، صص 38ـ39
5- حسین اردستانی،« سیاست خارجی نظامی، رویكرد جدید آمریكا به مسائل بینالمللی»، فصلنامهی مطالعات دفاعی امنیتی، سال 9، شمارهی 32، پاییز 1381، ص 2
6- حسین دهشیار، سیاست خارجی آمریكا و هژمونی، خط سوم، تهران، 1381، صص 189ـ190
7- سیاست خارجی آمریكا در آسیا، پیشین، ص 48
8- سیاست خارجی آمریكا و هژمونی، پیشین، ص32
9- سیاست خارجی آمریكا در آسیا، پیشین، صص 51ـ52
10- سیدعبدالعلی قوام، «جهانی شدن و حادثهی 11 سپتامبر»، فصلنامهی سیاست خارجی، سال 15، شمارهی 4، زمستان 1380، ص 999
11- برای مطالعه بیشتر ر.ک. کتاب «سیاست خارجی امریکا پس از 11 سپتامبر»، پیشین.