توطئه منافقین در اردوگاههای جنگی خوزستان / مقاومت مردم دزفول و اندیشمک در موشکباران دشمن بعثی
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ مقاومت مردمی رمز و راز شکستناپذیری مردم ایران در دوران دفاع مقدس بود. به خصوص مقاومت و مشارکت مردم خوزستان در امر دفاع عامل مهمی در مقابله رزمندگان با دشمن بعثی بود. حجتالاسلام رسول منتجبنیا که در آغاز جنگ تحمیلی مسئولیت عقیدتی سیاسی پایگاه هوایی دزفول را بر عهده داشت درباره استقامت و روحیه بالای خانوادههای شهدا در دزفول و اندیمشک روایت جالبی دارد.
*** توطئه منافقین در اردوگاههای جنگی ***
منجبنیا میگوید: در آن روزها به اردوگاههاى آوارگان جنگى سر مىزدم. به مردمى كه از مناطق مورد هجوم دشمن فرار كرده بودند و خارج از دسترس نيروهاى دشمن در شوشتر يا مناطق ديگر اردو زده بودند سركشى و رسيدگى مىكرديم و از جاهايى كه حضور در آن براى من خيلى مفيد بود حضور در مراكز بمباران شده يا موشك خورده بود.
هنوز به دزفول موشك مىزدند از محل اصابت موشك تا شعاع 500 متر آنجا تخريب مىشد و تعداد زيادى به شهادت مىرسيدند و منافقين كه در آنجا باز فعاليت داشتند شعار داده، مردم را تحريك مىكردند و بعضى مردم نيز احساساتى مىشدند. لازم بود افرادى به آنجا آمده، برايشان صحبت كنند. بچههاى انقلابى براى من برنامهريزى مىكردند و من براى مردم سخنرانى كرده، سعى مىكردم توطئههاى منافقان را خنثى كنم و مانع تحريك مردم شوم بعد از آن به منزل شهدا مىرفتم و با روحيهى بسيار قوى آنها و مردم منطقه بخصوص در دزفول مواجه مىشدم.
*** روحیه بالای پیرمرد دزفولی در موشکباران بعثیها***
يادم هست به منزل پيرمردى رفته بودم كه 14 نفر از بستگان نزديكش در اصابت موشك شهيد شده بودند، مىخواستم به او تسليت بگويم؛ ايشان با چهرهاى خندان با من روبهرو شد و من را در آغوش گرفت و گفت: «همهى اينها پيش خدا رفتهاند. خدا امام را سالم نگه دارد. سلام من را به امام برسانيد و به ايشان بگوييد ما تا آخرين قطرهى خون مقاومت مىكنيم.»
در اين زمان فردى از بستگان او كه ظاهراً از نيروهاى ملىگرا و وابسته به نهضت آزادى بود شروع به انتقاد از روحانيون كرد و گفت كه شما آخوندها نمىتوانيد مملكت را آزاد كنيد. چرا نمىگذاريد افراد لايق سر كار بيايند و كشور را اداره كنند؟ من هم شروع به بحث و قانع كردن او كردم. آن پيرمرد صبور و آرام به من گفت: «فلانى، به اين اراجيف گوش ندهيد، ما با حرف امام در صحنه هستيم و تابع ايشان هستيم و تابع اين روشنفكران نيستيم. شما نگران نباشيد ما تحت تأثير قرار نمىگيريم.»
*** حرفهای جالب یک پدر شهید در اندیمشک ***
در انديمشك منطقهاى را موشك زده بودند و تخريب زيادى به بار آمده بود. من به خانهى شخصى از شهداى آنجا رفتم. پدر چند شهيد بود. داستان زندگيش را براى من نقل كرد. او گفت كه چند نفر از اهل خانهمان به جبهه رفتند و شهيد شدند. با خودم مىگفتم كه خدايا من لياقت ندارم و از بچههايم عقب افتادهام، زيرا بچههايم شهيد شدند و من دور از نعمت و توجه خداوند قرار گرفتهام؛ با اين حال روزى داوطلبانه براى نظافت مسجد رفتم. ناگهان موشكى به نقطهاى از شهر اصابت كرد. با خودم گفتم سرى به منزل بزنم و ببينم اوضاع چگونه است وقتى به كوچهى خودمان رسيدم و ديدم كه كوچهاى اصلا باقى نمانده و تمام اهل خانهام هم شهيد شدهاند؛ تنها يك فرزندم كه در مسافرت بود زنده مانده است. در همان حال با چهرهاى خندان رو به قبله كرده، گفتم: «الحمدلله كه خدا به من غضب نكرد و مرا مورد عنايت و توجه خويش قرار داد.»
منبع: کتاب خاطرات رسول منتجبنیا، مرکز اسناد انقلاب اسلامی