مرکز اسناد انقلاب اسلامی

چند روایت از استاد سید هادی خسروشاهی
در نخستين ديدار با پاپ ژان پل دوم، ضمن تسليم استوارنامه و اظهار اميدواري براي تحکيم روابط في‌مابين، پيام حضرت امام خميني(قدس سره) را هم به ايشان ابلاغ کردم... امام خميني در موقع ديدار کسب اجازه و خداحافظي، به من فرمودند که ضمن ابلاغ سلام ايشان به جناب پاپ، يادآور شوم که: «امروزه اگر حضرت مسيح در ميان ما بود، هوادار ملت‌ها مي‌شد و در کنار «کارتر» قرار نمي‌گرفت.»
تاریخ انتشار: ۱۵:۵۶ - ۰۸ اسفند ۱۴۰۱ - 2023February 27

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ حجت‌الاسلام والمسلمین سید هادی خسروشاهی در 8 اسفند ماه 1398 دار فانی را وداع گفت. استاد خسروشاهی از مورخان برجسته و مبارزان نهضت اسلامی، پس از پیروزی انقلاب به عنوان اولین سفیر جمهوری اسلامی در واتیکان انتخاب شد.

 

*** اولین مواجهه با دربار واتیکان ***

حجت‌الاسلام خسروشاهی در خاطرات خود درباره اولین مواجهه با پاپ و واتیکان می‌گوید: دستگاه پاپي و اصولاً دربار واتيکان همواره از لحاظ سياسي، در جناح استکبار جهاني و حاکميت غربي قرار داشته و دارد و متأسفانه در اغلب موضع‌گيري‌ها هم با غربي‌ها به‌ويژه آمريکا هماهنگ است. پاپ در نخستين ديدار من که بايد استوارنامه را به ايشان مي‌دادم، از پيروزي «ايمان» و نفوذ آن در ميان مردم ايران، ابراز خوشحالي نمود و آرزو کرد که مردم مسيحي هم مانند مردم ايران، در ايمان خود استوار باشند... اما در عملکرد، هيچ تغييري در «ايمان» خود آن‌ها مشاهده نشد و بلکه همچنان به برنامه‌هاي سياسي هميشگي خود ادامه دادند و مثلاً به‌جاي ابراز همدردي با ملل محروم و مظلوم جهان، مانند مردم فلسطين، به ابراز همدردي با «گروگان‌هاي آمريکايي در ايران» پرداختند و حتي جناب پاپ نماينده‌اي هم به ايران فرستاد که امام نماينده‌ي ايشان را پذيرفت و پيغام و هشداري توسط وي به پاپ ابلاغ فرمود... من فکر مي‌کنم پيروزي انقلاب اسلامي و تحول عظيمي که در جهان اسلام و دنياي مستضعفان پديد آورد، واتيکان را براي ادامه‌ي مبارزه‌اي جدي و همه‌جانبه با اسلام، همراه استکبار جهاني، هوشيار نمود و ارباب کليسا، روش‌هاي جديدي در نفوذ به کشورهاي فقير اسلامي و تبشير مسيحيت، در پيش گرفتند تا به مقصود خود برسند!

 

*** پیام امام خمینی برای پاپ ژان پل دوم ***

سید هادی خسروشاهی اولین دیدار خود با پاپ را اینگونه روایت می‌کند: در نخستين ديدار با پاپ ژان پل دوم، ضمن تسليم استوارنامه و اظهار اميدواري براي تحکيم روابط في‌مابين، پيام حضرت امام خميني(قدس سره) را هم به ايشان ابلاغ کردم... امام خميني در موقع ديدار کسب اجازه و خداحافظي، به من فرمودند که ضمن ابلاغ سلام ايشان به جناب پاپ، يادآور شوم که: «امروزه اگر حضرت مسيح در ميان ما بود، هوادار ملت‌ها مي‌شد و در کنار «کارتر» قرار نمي‌گرفت.» من اين پيام را پس از تعارفات معمولي، ابلاغ کردم و پاپ با دقت به آن گوش داد و اظهار اميدواري کرد که «همواره به راه مسيح» ادامه دهد و آرزوي خود را در استواري «ايمان» مسيحي مانند ايمان مردم ايران، تکرار کرد... و بعد دست مرا گرفت و به کتابخانه‌ي خود که در کنار دفتر کارش قرار داشت برد و به من گفت که يک عکس يادگاري بگيريم! و عکاس‌هاي خاص ايشان هم چند عکس گرفتند!... علي‌رغم اختلاف عقيدتي سياسي مذهبي با ارباب کليسا، در آنجا به ياد آيه‌ي شريفه‌اي افتادم که درباره‌ي آنها نازل شده است: «ذلک بان منهم قسيسين و رهباناً و انّهم لا يستکبرون» در واقع اين نوع فروتني، از رهبر يک ميليارد کاتوليک جهان، خاطره‌ي شيريني بود...

 

*** توجه امام خمینی به مقالات مطبوعات خارجی ***

خسروشاهی درباره روابط خود و امام خمینی در دوران سفارت در واتیکان خاطره جالبی به خاطر دارد: ارتباط من با حضرت امام(قدس سره)، از واتيکان، مانند ارتباطم با ايشان در حوزه‌ي علميه‌ي قم بود... يعني: ادامه‌ي روش طلبگي... اطلاع‌رساني و بازگويي اشکالات... روي همين مبنا، من علاوه بر گزارش‌هايي که به وزارت امور خارجه ‌مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرستادم، گزارش‌هاي ويژه‌اي هم خدمت ايشان ارسال مي‌کردم... و يا به ايران که مي‌آمدم نمايي کلي از اوضاع واتيکان و روش سياسي پاپ و غيره، ارائه‌ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نمودم. و علاوه بر اين‌ها، با اينکه در «حوزه‌ي مأموريت» من نبود، بعضي از روزنامه‌هاي ضد انقلاب و يا مطبوعاتي را که عليه ايشان و انقلاب اسلامي مقالاتي منتشر‌ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ساختند، خدمت ايشان‌ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرستادم... که اين موضوع اخير موجب تذکار يکي از اعضاي محترم دفتر امام شد که به من گفت: «چرا اين‌ها را‌ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرستيد؟ امام ناراحت‌ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود»!... و من در ملاقات، موضوع اخطار يکي از دوستان دفتر را با ايشان مطرح کردم و پرسيدم که اگر حضرتعالي صلاح نمي‌دانيد، نفرستم؟ بنده فکر‌ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم که: اطلاع حضرتعالي از جو حاکم بر خارج، لازم است... امام لبخندي زدند و گفتند: دوستان به فکر وضع مزاجي من هستند و غرضي نداشته‌اند، اما شما آنچه را که‌ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرستاديد ادامه دهيد و من بعضي از آن‌ها را‌ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانم و همان‌طور که جنابعالي گفتيد اطلاع از آن‌ها ضروري است. آدم که نبايد همه‌اش تعريف و تمجيد بشنود! به اعتراضات و ناسزاها هم بايد توجه کند تا اگر واقعاً اشکالي هست برطرف شود.

 

*** تلاش منافقین برای ترور خسروشاهی در ایتالیا***

او درباره فعالیت‌های منافقین در اروپا و اقدامات آن‌ها برای ترور او می‌گوید: منافقين و گروه‌هاي ضد انقلاب در کل اروپا و از جمله ايتاليا، فعاليت گسترده‌اي داشتند و حتي روزنامه «مجاهد» را به زبان ايتاليايي هم منتشر‌ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند... برادران ما در مرکز فرهنگي ايتاليا، دو سه کتاب و رساله درباره‌ي منافقين از دکتر بني‌صدر و دکتر سروش منتشر ساختند و يک کتابي هم تحت عنوان «تروريسم در ايران» به زبان‌هاي ايتاليايي و انگليسي منتشر نمودند و بين مسئولين احزاب و محافل سياسي توزيع کردند... تا آن تاريخ منافقين به ظاهر با من کاري نداشتند، اما پس از نشر اين کتاب، به تخريب و سپس تهديد پرداختند... و حتي يک روز، گروهي از آن‌ها به سفارت ما حمله کردند. يعني از راه ورودي کنسولگري سفارت، وارد ساختمان سفارت ما در واتيکان شدند... و پس از شکستن در و پنجره و نوشتن شعارها بر در و ديوار و کتک زدن چند نفر، به دنبال من آمدند و وقتي با درِ بسته اتاق من روبه‌رو شدند، آن را شکستند و باز مرا نيافتند! درحالي‌که به‌طور يقين مي‌دانستند که من همه روز در اول ساعات اداري، در محل کارم حاضر‌ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوم! دليل اينکه مرا نيافتند اين بود که دو روز قبل از آن، آيت‌الله شيخ محمدعلي تسخيري همراه حجت‌الاسلام شيخ عبدالحسين معزي براي شرکت در کنفرانس انديشه‌ي اسلامي الجزاير، از تهران به ايتاليا آمدند و ميهمان من بودند تا عازم الجزاير بشوند و من گفتم که اتفاقاً من هم دعوت دارم و پس فردا‌ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيم... حضرت تسخيري گفتند حالا که دعوت داريد، بياييد با هم برويم؟... و من فرستادم تاريخ بليت را که وزارت شئون ديني الجزاير آن را فرستاده بود عوض کردند و همراه آقايان، يک روز زودتر از موعد، رهسپار الجزاير شدم... و اين يک روز، همان روزي بود که آقايان به سفارت حمله کردند و مرا نيافتند!

بعد هم يک بمب صوتي در باغ اقامتگاه منفجر شد که پليس گفت براي ارعاب از خيابان به محوطه انداخته شده است؟... و چندي بعد يک چمدان پر از اسلحه در يکي از اتاق‌هاي يک هتل کشف شد که در داخل آن اسم بنده و آدرس سفارت نوشته شده بود! و پليس معتقد شد که کار دولت عراق است چون مسافرهاي صاحب چمدان، به عربي صحبت‌ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرده‌اند. و براي آخرين بار يک بمب پلاستيکي قوي در داخل يک ماشين حساب که از پاريس به نام من پست شده بود، به سفارت رسيد که به علت حضور من در لندن و پاريس براي رسيدگي به امور «مؤسسه‌ي گلسرخ» که ناشر مجله‌ي «العالم» و نشريات ديگر بود، در اتاق منشي سفارت نگهداري شده بود که پس از مراجعت به رم، منشي آن را همراه نامه‌ها و نشريات، به دفتر من آورد و اظهار کرد: «امباشوتره، رگاله!، پرلي؟» جناب سفير کادويي براي شما ... و من چون شب قبل از پاريس و ديدار دوستان از جمله دکتر عادل عبدالمهدي، نائب رئيس فعلي رياست‌جمهوري عراق و ناشر فصلنامه وزين «المنتقي» که با آن هم همکاري داشتم، برگشته بودم، به اين »هديه»! مشکوک شدم... و آقاي آرام، کارمند سفارت ما در رم به پليس خبر داد و گروه ضربت کاريبنري در عرض چند دقيقه خود را به سفارت رساند و دستگاهي روي ماشين حساب گذاشت که «آژير» آن به صدا درآمد... و رئيس آن گروه بلافاصله ماشين حساب را به بيرون از اتاق برد و پس از خنثي‌کردن بمب، مجدداً آن را به داخل آورد و نشان داد و گفت: اگر دکمه‌ي ماشين حساب را‌ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زديد، بمب منفجر مي‌شد و هر سه طبقه‌ي ساختمان سنگي سفارت شما منهدم‌ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرديد!.. البته عکس و خبر اين قضيه در تلويزيون و مطبوعات ايتاليا منعکس گرديد و بعضي از برادران معتقد شدند که هديه از طرف منافقين بوده است. ولي پليس رم اظهارنظري نکرد...

البته منافقين در روزنامه‌ي فارسي «مجاهد» چاپ لندن و مجله‌ي «شورا» ارگان مقاومت! چاپ پاريس تهمت‌ها و اکاذيب زيادي عليه من منتشر ساختند که لقب «رهبري تروريست‌هاي خميني در اروپا» کوچک‌ترين آن‌ها بود... و بي‌ترديد اگر آن بمب در سفارت ما منفجر‌ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد، بلافاصله رسانه‌هاي وابسته به صهيونيسم و امپرياليسم، اعلام‌ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند که جناب سفير! در حال ساختن بمب! در داخل سفارت کشته شد!... چون همان ايام طبق نوشته‌ي روزنامه معروف «ساندي تايمز» چاپ لندن و نقل آن در همه روزنامه‌هاي معروف اروپا و از جمله ايتاليا، بنده مسئول و رهبر تروريست‌هاي «کاميکاز» ايراني شده بودم. البته اين افسانه داستان مفصلي دارد: اصل مقاله را «امير طاهري» مأمور معروف سيا در ايران و سردبير «کيهان اينترناشنال» زمان شاه نوشته و در «ساندي تايمز» چاپ شده بود و من از روزنامه شکايت کردم و آن را به دادگاه عالي لندن‌ هاي کورت کشاندم و ضمن محکوم‌کردن روزنامه توسط دادگاه خسارت خود را گرفتم و روزنامه رسماً از نشر اتهامات کذب عليه بنده در همان صفحه، عذرخواهي کرد و از همه مهم‌تر آنکه امير طاهري از آن تاريخ، از روزنامه‌ي ساندي تايمز اخراج شد...

 

منبع: تاریخ شفاهی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی

 

ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ارسال نظر