تعبیر جالب سید حسن نصرالله درباره امام موسی صدر / راه شکست اسرائیل در اندیشه رهبر شیعیان لبنان
پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی – انسیه باصری؛ سید موسی صدر، مشهور به امام موسی صدر، از جمله روحانیون ایرانی مطرح در تاریخ معاصر است که به واسطهی فعالیتها و اقداماتش در ساماندهی شیعیان لبنان و همچنین سرنوشت پر ابهامش همواره مورد بحث و بررسی تاریخی قرار گرفته است.
از سوی دیگر همواره اندیشهی امام موسی صدر و نسبت آن با انقلاب اسلامی یکی از موضوعات محبوب پژوهشگران و محققان این حوزه بوده است. از این رو، در گفتوشنود با مهدی فیروزان، همسر ربابه صدر و داماد امام موسی صدر، به بررسی هر چه بیشتر این مسئله پرداختهایم. شرح این گفتوگو در ادامه از نظر میگذرد.
تجربهی انقلاب اسلامی از اندیشهی امام موسی صدر چیست؟
برای پاسخ به این سؤال لازم است ابتدا چند تاریخ را مرور کنیم. تاریخ رفتن امام موسی صدر به لبنان ۱۳۳۸ بود و زمینهی شروع انقلاب اسلامی ایران سال ۱۳۴۱ است و تاریخ ربودهشدن امام موسی صدر شهریور ۱۳۵۷، یعنی چند ماه پیش از انقلاب اسلامی ایران است. اگر این تاریخها را در کنار هم بگذاریم، تصویر دقیقی از جغرافیای شیعی میتوانیم ترسیم کنیم و به ماحصل کنشهای سیاسی و فکری امام موسی صدر برسیم. ما میتوانیم برای بررسی ابعاد گوناگون تأثیر شخصیت امام موسی بر انقلاب، این قضیه را به جای بررسی از درون ایران به بیرون از مرزهای جغرافیایی ایران تعمیم دهیم. من گفتوگویی با اندیشمند مشهور مصری محمد حسنین هیکل داشتم. او به من گفت: «همیشه بین مصر و ایران یک رابطهی ارگانیک وجود داشته است. یعنی وقتی تحولی در داخل ایران رخ میدهد، بعد از چندی در مصر اتفاق میافتد. و یا بالعکس، یک تحولی در مصرف رقم میخورد بعد از مدت کوتاهی نیز در ایران اثراتش را میبینیم.» و یا در تاریخ خود ایران بین آتاتورک و رضاخان یک نوع همپوشانی وجود داشتهاست. خیلی از تُرکها بر این باورند که افکار رضاشاه مؤثر بر ذهن آتاتورک بوده و گروهی دیگر برعکس بر این باورند که شخصیت و اصلاحات آتاتورک مؤثر بر اصلاحات رضاشاهی بود. پیداست این قبیل جریانات آنقدر در هم تنیدهاند که پیدا کردن مرز واقعی بین آنها بسیار سختاست. این حقیقت در مورد لبنان و امام موسیصدر نیز صادق است. لبنان کشوری است با ۱۷ دین، فرقه و طایفههای تاریخی با نحلههای مذهبی مسلمان اعم شیعه، سنی، دروزی، مسیحی و شاخههای مختلف آن، در کنار فرق مختلف یهودی و مسیحی، این طوایف برای نمو خود و داشتن زیست مسالمتآمیز در کنار همدیگر، غیر از مناسبات مذهبی که رهبر هر طایفه با دیگر طوایف تعریف میکرد، باید یک حمایت بیرونی هم تأمین میکردند. پس ما به ایننتیجه میرسیم که در داخل لبنان هر طایفهی مذهبی برای بقاء باید ارتباط گسترده و خوبی در داخل و ارتباط با یک کشور حامی در خارج از لبنان ایجاد میکرد. از این منظر روابط خوب شیعیان لبنان و کشور ایران قابل توجیه است. از زمان امپراطوری عثمانی این حمایت وجود داشت و شیعیان لبنان برای اینکه به وسیلهی عمال امپراطوری عثمانی دستگیر نشوند، به ایران مهاجرت میکردند. در طول تاریخ از علمای بزرگ شیعی لبنانی که به ایران مهاجرت کردند، میتوان از حرعاملی، شیخ بهائی، شهید ثانی و شهید اول نام برد. بنابراین، ایران پناهگاه شیعی لبنان و امالقراء جهان تشیع بوده و هست. با این مقدمه به شرح ابعاد شخصیتی امام موسی صدر و مسائل مرتبط حول شخصیت ایشان میپردازیم.
امام موسی صدر فرزند حوزه است. علم در جامعهی سنتی، علمی بوده که از دین منشاء میگرفته و علوم کاربردی نیز به آن اضافه میشده است. امام موسی صدر علاوه بر علوم ذکر شده آگاه به علوم ریاضی و مسلط به چند زبان زندهی دنیا بود. از لحاظ ابعاد شخصیتی ایشان با افراد با سلائق سیاسی گوناگون ارتباط داشت؛ از جلال آل احمد، نیما یوشیج، سیمین دانشور، بدیع الزمان فروزانفر، استاد مجتبی مینوی گرفته تا آقایان شبیری، مکارم، موسوی اردبیلی و.. . بنابراین حوزهی ارتباطی او بسیار قوی بود. او در برههای به این نتیجه میرسد که حوزه و مرجعیت را کنار بگذارد و به دعوت آقای شرفالدین به لبنان برود. او دربارهی اهمیت کشور لبنان جملهی مشهوری دارد: «اگر در جغرافیای جهان، کشوری مانند لبنان با این تعدد فکر، دین و طایفه وجود نمیداشت، ما باید چنین کشوری را برای مصلحت انسان و اسلام ایجاد میکردیم». نگاه ایشان به اسلام به عنوان دینی که تمام ابعاد زندگی انسان چه از لحاظ فردی مانند: بیمه و نیازهای شخصی و چه از لحاظ جمعی نوعی حکومت دموکراسی بر پایهی انتخابات، سیستم بانکداری در این نوع حکومت و... را در بر میگیرد، بسیار ویژه و متمایز بود.
ایشان چگونه به این ارزیابی از دین رسیدهاند؟
مبانی این نظریهی ایشان در کتاب «روح تشریع در اسلام» آمده که اختصاص به سخنرانی ایشان در ملتقى الفكر الاسلامي در الجزایر دارد. در این مجمع، امام موسی صدر در جایگاه رهبر شیعیان لبنان حضور داشتند. ایشان در این سخنرانی مبحثی را تشریح میکنند و میگویند: در قانونگذاری اسلامی در روح تشریع، ما مبحثی داریم به نام "عهود"، چطور ما میتوانیم در روابط اقتصادی عهدها، پیمانها و شروطی را تعیین کنیم، اگر طرفین اقتصادی این شرط را بپذیرند و امضاء کنند این شرط برای همه واجبالاجراء است. پس، بسیاری از سازوکارهای حکومتی مثل بیمه را نیز میتوان در همین چارچوب افزود. یعنی این نگاه که ما میتوانیم از اصول دین و از سنتهای دینی سازوکارهای دولت مدرن را استخراج کنیم، با حضور مردم بسیار مفید است. این ماحصل دیدگاه ایشان در مورد حکومت اسلامی در سال ۱۳۵۱ در الجزایر است.
این اندیشه بسیار الهام بخش است زیرا در آن مسئلهی حکومت، دولت، دولتهای مدرن و آنچه از سمت این دولتها به مردم عرضه میشود اعم از تنظیم روابط داخلی جامعه در حوزهی اقتصاد، قوانین اجتماعی و سیاسی، قضایی همگی مورد سنجش قرار میگیرد و امام موسی صدر برای همهی آنها راهکار ارائه میدهد. وی با این تفکرات و تلاشهای همه جانبه، توانست لبنان ۱۳۴۰ را در دست بگیرد. در نتیجه میتوان گفت: امام موسی صدر یک مصلح است و با توجه به مطالب بالا توانسته سازوکارهای مناسب و راهگشا را از دل دین اسلام بیرون بکشد و هر جا هم با مشکلاتی مواجه شده با همفکرانش مشورت کرد تا از طریق فقه جواهری (جعفری)، و با توجه به اصول استخراج و اجتهاد که در تشیع وجود دارد، سازوکارهای مناسب ارائه کند.
ایشان با توجه به این افکار و با کمک خدا توانست در جامعهی شیعهی آن روز سازمانهای مردم نهادی (NGO) تأسیس کند که همهی آنها تا به امروز مشغول فعالیت هستند. دو مورد از مهمترین آنها مؤسسات امام موسی صدر و مجلس اعلای اسلامی شیعیان لبنان است. مؤسسهی امام موسی صدر مدال موفقیت از کوفی عنان، دبیر کل سازمان ملل، دریافت کرد. تأسیس مجلس اعلای شيعيان لبنان یکی از نخستین انتخابات آزادی بود که شیعیان برگزار میکردند. چرا که قبل از آن، سران طوایف، با توجه بر میزان نفوذشان، بر نتیجهی انتخابات اعمال نفوذ میکردند و در واقع حضور مردم در انتخابات معنی نداشت.
همزمان با این رویدادها یعنی ابتدای دههی ۱۳۵۰ در ایران، شاه در حال خدشهدار کردن عزت مردم ایران بود، مشاورین خود را کنار گذاشته و با درآمد نفتی به سمتی میرفت که استقلال و غرور ایران را از بین ببرد و مهمترین حامی او در این مسیر ساواک بود. در این شرایط، مردم و جوانان ایران دو انتخاب را در مقابل خود میدیدند؛ نخست الگوی کمونیسم بود که آن روز بسیاری از جوانان را به سمت خود جلب کرده بود و یا باید الگوی امپریالیستی غرب و شرق را میپذیرفتند که شاه سردمدار آن بود. هیچیک از این الگوها مطلوب اکثریت جامعهی مسلمان نبود، پس الگوی منتخب خود را یعنی «الگویی که مردم در آن نقشآفرین باشند، انتخابات در آن موجود باشد، سازوکارهایی مبتنی بر اندیشهی اسلامی در آن نهادینه باشد، فرهنگ اخلاقی اهل بیت در آن یافت شود یعنی همان الگوی رهبری امام موسی صدر را میبینند و انتخاب میکنند.» در واقع الگوی اجرا شدهی اندیشههای امام موسی صدر در لبنان، همهی آن چیزی بود که طبقات مختلف جامعهی ایران از روحانیون گرفته تا دانشجویان، مطالبه میکردند.
بنابراین، یکی از مواضع کلیدی و مؤثر جایگاه امام موسی صدر، الگوی دولت مدرنی بود که به افراد هوشمند و تحولگرای ایرانی ارائه میداد. امام موسی صدر جملهی معروفی دارد و میگوید: «ما اسلام انقلابی نداریم، ما اهداف انقلابی در اسلام داریم.» یا جای دیگری میگوید: «ادیان در خدمت انسان است و نه انسان در خدمت ادیان». پس اصول شناخت امام موسی صدر این است: ۱- ما اسلام انقلابی نداریم، اهداف انقلابی در اسلام داریم. ۲- ادیان در خدمت انسان هستند و نه انسان در خدمت ادیان، ۳- سازوکارهای مدرن را میتوان از دل احکام و آموزههای اسلام برای زندگی امروز استخراج کرد. ۴- در اندیشهی امام موسی صدر جایگاه وحدت بین آحاد جامعه یک الزام واقعی ست و نگاه او به این موضوع تاکتیکی و مقطعی نیست. ایشان در نامهای برای شیخ حسن خالد، مفتی اهل سنت لبنان، بلافاصله پس از تأسیس مجلس اعلای شیعیان مینویسد: «وحدت کلمه و یکیکردن نیروها و رشد کاراییها، نه فقط از شریفترین هدفهای دینی و وصایای پیامبر عظیمالشأن (ص) ماست. بلکه چیزی است که به موجودیت ما، شرف ما و موجودیت نسلهای آیندهی ما بستگی دارد. بلی مسئلهای است حیاتی. این وحدت کلمه نباید به صورت شعاری برافراشته یا سخنی مکتوب بماند، بلکه باید تابشی از فکر و تپیدنی از دل و راهی برای رفتن و پایهای در ساختن آینده باشد و این جز با تلاش فکری فوق العاده و اهتمام ویژه برخاسته از درون و کوشش و تلاش و شبزندهداری، ممکن نخواهد شد. در این هنگام وحدتی خواهیم داشت نمونه که دیگران از آن الگو برخواهند گرفت. بیایید در شعائر متحد باشیم کاخ اسلامی که در شالودهی خویش امری واحد است و امت اسلامی که در عقیده، کتاب آسمانی و آغاز و انجام خویش واحد است، در جزئیات نیز به وحدت نیاز دارد. ایجاد وحدت در این جزئیات یا نزدیککردن آنها به یکدیگر، چیزی است که پیشینیان صالح و دانشمندان نیک ما نیز رؤیاهای آن را در سر میپروراندهاند... مثلاً میتوان اعیاد و شعایر دینی و پارهای عبادات چون: «اذان» و «نماز جماعت» و غیره را مشترکاً برگزار کنیم. بگذارید در شعائر به وحدت برسیم بعد مینشینیم که فقها نیز به وحدت فقه برسند».
دیدگاه امام موسی صدر در کنار تمام تساهل و تسامح و همزیستی مسالمتآمیز، در مورد رابطه با اسرائیل بسیار اصولی است.
جملهای مشهور از او در این زمینه وجود دارد: «صهیونیسم کیان ما را هدف قرارداده است. فرهنگ، اقتصاد، جوانان و همهی وجود ما را مورد هجمه قرارداده است، ما در مقابل اسرائیل فقط نباید به نظامیگری اکتفا کنیم. ما باید مجتمع مقاوم بسازیم.» یکی از این مجتمعهای مقاوم این بود که با ارتباطاتی که با سران و دولتمردان کشورهای مختلف داشت، از آنها بورسیه میگرفت و جوانان شیعی لبنانی را برای تحصیل به دانشگاههای فرانسه،اردن، سوريه، الجزایر و... میفرستاد تا جامعهی شیعی توانمند شود. وقتی جوان شیعی میدید مانند جوانان مسیحی دارای قابلیت علمی ست، اعتماد به نفس پیدا کرد. وقتی امام موسی مجتمع مقاومت میسازد، نتیجهاش میشود پرورش «سید حسن نصرالله». در روز آزادی اسرای لبنانی، سید حسن نصرالله میگوید: «مقاومت اسلامی لبنان فرزند امام موسی صدر است، و مؤسس مقاومت امام موسی صدر است». این مقاومت باعث نوعی خودآگاهی و مقاومت مردم لبنان در برابر اسرائیل شد. دو بار اسرائیل سرزمین شیعیان لبنان را تخریب کرد ولی لبنانیها در خرابهها ماندند. خواهر امام موسی صدر، ربابه صدر، نقل میکند: «یک شب که به روستاها سر میزدم در راه برگشت به صور به ایست بازرسی اسرائیلیها رسیدم. ناخودآگاه برای توقف چند متری جلوتر از فرمان ایست ایستادم. سرباز اسرائیلی با تحکم گفت: کجا میروی؟ و او با تحکم بیشتر میگوید تو کجا اومدی. این جمله باعث تعجب سرباز میشود که میگوید برو برو».
من معتقدم که امام موسی صدر بر انقلاب اسلامی در ایران بسیار تأثیرگذار بوده است. ایشان را رهبران دنیا میشناختند و تمام مبارزان ایرانی که به دلیل فشارها از ایران فرار میکردند، ابتدا به لبنان نزد امام موسی صدر میرفتند و امام موسی زندگیشان را در لبنان تسهیل میکرد. برای آنها پاسپورت میگرفت که این خود به معنای پشتیبانی و لجستیک انقلاب بود. از طرفی دیگر دولت لبنان با محمدرضاشاه ارتباط نزدیک داشت و در مواردی شاه به دولت لبنان فشار میآورد تا فراریها از لبنان به ایران برگردند و امام موسی جلوی اینها را میگرفت. این نشان میداد امام موسی روابط قوی نیز داشت. در این ارتباطات میتوان به دامنهی گستردهی ارتباط امام موسی با رهبران کشورها اشاره کرد. به عنوان نمونه، امام موسی با پادشاهان و رؤساى عربستان، سوریه، شیوخ کویت و ... ارتباط برقرار میکرد تا آنها را با امام خمینی و حرکت ایشان و بیخطر بودن حرکت امامخمینی آگاه کند. امام موسی صدر حتی در رفع اختلاف بین سران کشورهای عربی مانند یاسر عرفات، جمال عبدالناصر و حافظ اسد نیز نقشی فعال داشت. لذا تلاش کرد تا به دنیای عرب بفهماند که هراسی از امام خمینی نداشته باشند و بگوید که حتی امام خمینی برای آنها امنیت میآورد. حتی مقالهای در نشریهی لوموند فرانسه با عنوان «ندای انبیاء»، چاپ کرد که بتواند هراس و نگرانی جهانی را نسبت به ظهور اندیشهی جدید امام خمینی رفع کند. نکتهای که همیشه دربارهی قضیهی پیگیری ربایش امام موسی صدر مطالبهی خانوادهی ایشان از دولت جمهوری اسلامی بوده هم بخاطر همین خدمات به ایران و انقلاب است.
جریانهای مخالف و همراه با اندیشههای امام موسی صدر را پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به چه شکلی صورتبندی میکنید؟
باید توجه داشت که چند گروه در ایران با اندیشهها و آثار امام موسی صدر مخالفت داشتند. گروه اول افرادی بودند که از زمان محمدرضا شاه با جنبش فتح و دولت لیبی همکاری میکردند و عمدتاً هم با امام موسی صدر فاصله گرفته و به سراغ جریانهای رقیب مثل فتح رفته بودند. افرادی مانند جلالالدین فارسی و محمد منتظری و... مخالفینی بودند که مخالفتشان عمیقتر از اختلاف بین یک یا دو موضوع بود. جلالالدین فارسی داعیهی رهبری و ریاست ایران را داشت و امام موسی صدر را مقابل خودش میدید. محمد منتظری هم به این دلیل که آیتالله حسینعلی منتظری را جانشین امام خمینی میدانست، امام موسی صدر را تهدیدی برای این موضوع میدید. هیچ کدام باور نداشتند که امام موسی صدر خیال آمدن به ایران را ندارد. در حالی که تمام گفتوگوها و اسناد ما نشان میدهد وی خیال آمدن به ایران را نداشت و اتحاد ایران و لبنان برایش مهمتر بود و جایگاه بالایی در لبنان داشت. این دو نفر جایگاه خود را بالاتر از امام موسی صدر میدیدند و از جانب دولتهایی مانند لیبی فتح هم حمایت میشدند.
گروه دوم افرادی بودند که اختلافاتشان از عراق شروع شد. بعد از فوت آقای حکیم، گروهی از نزدیکان امام خمینی معتقد بودند، امام خمینی باید رهبری جهان تشیع را به عهده بگیرد. در حالیکه آقای خوئی معروفتر و مجتهدتر بودند. این افراد توقع داشتند که امام موسی صدر هم در تشکیلات گستردهی خود در لبنان با آنها همراهی کند و مثلاً به صورت نمادین عکس آقای حکیم برداشته شود و عکس امام خمینی گذاشته شود.
ولی امام موسی صدر در گفتوگوهای خود با طرفداران و حواریون خود میگویند این به ضرر آقای خمينی است چرا که امام خمینی را کسی در اینجا نمیشناسد. این اختلاف ادامه پیدا کرد و کار بالا گرفت تا اینکه به اطلاع امام خمینی رسید و ایشان را به شدت ناراحت کرد. به همین دلیل یک جلسه از درس خود را به انتقاد از اطرافیان و حواریون خود اختصاص داد. این قسمت در خاطرات آقای صادق طباطبایی هست. آقای حمید روحانی زیارتی هم یکی از همین افراد مخالف بودند. این گروه از ابتدای ورود امام خمینی به ایران، شروع به مخالفت کردند و تصور میکردند توجه به امام موسی صدر یعنی تضعیف امام خمینی. حتی در بعد از انقلاب که امام موسی صدر نبود هم میگفتند صحبت از اندیشهی امام موسی صدر نباید باشد. ما در پاسخ میگفتیم طرح اندیشهی امام موسی صدر به نهادینه کردن اندیشههای امام کمک میکند ولی قبول نمیکردند. این گروه دوم در مرکزیت انقلاب اسلامی مؤثر بودند.
گروه سوم هم وجود داشتند که احساس میکردند اندیشهی امام موسی صدر میتواند ایران را نجات دهد. اگر دلایلی که ابتدای صحبتم گفتم مبنا باشد و انتخابات آزاد (به زعم آنها) برگزار شود، و دین در خدمت انسان باشد این میتواند موجب تعالی ایران شود. بر مبنای تحلیل آنها، اگر دین در خدمت اسلام باشد، دیگر خیلی از تصمیمات شورای نگهبان زیر سؤال میرود. از نظر من این گروه آخر اندیشههای خطرناکی داشتند که من بیشتر از این توضیح نمیدهم ولی مسیر آنها منجر به عمیقترشدن بنبستهای اعتقادی جامعه میشد.