شهید مطهری؛ قهرمان مقابله با تحریف
پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ دانش تاریخ، دانش درسآموزی از گذشته برای ساخت امروز و آینده است. به همین سبب گام نخست در هر تاریخپژوهی فهم درست و بیپیرایهی گذشته است. قیام عاشورا نیز از این قاعده مستثنی نیست و درس آموزی از آن در گرو شناخت دقیق و تام واقعیت این قیام از طریق زدودن زنگارهایی است که به مرور زمان و به حسب اغراض عاطفی - سیاسی بر چهرهی آن نشسته است.
در میان اندیشمندان انقلاب اسلامی، شهید مطهری فردی است که بیش از همه بر روی این مسئله تمرکز کرده است. او تحریف را اینگونه تعریف میکند: «تحریف یعنی چه؟ تحریف که از مادهی «حرف» در زبان عربی است، یعنی متمایلکردن یک چیز از آن مسیر اصلی و وضع اصلی که داشته است یا باید داشته باشد. به عبارت دیگر، تحریف نوعی تغییر و تبدیل است، ولی تحریف مشتمل بر چیزی است که کلمهی «تغییر» و «تبدیل» نیست. شما اگر کاری بکنید که یک جملهای، یک نامهای، یک شعری، یک عبارتی آن مقصودی را که باید بفهماند نفهماند، یک مقصود دیگری را بفهماند، اینجا میگویند شما این عبارت را تحریف کردهاید.»[1]
ایشان در گام دوم تحریفات را در دو دستهی لفظی و معنوی جانمایی میکنند. مراد از تحریف لفظی در اندیشهی شهید مطهری تحریفاتی است که در ظاهر یک چیز اتفاق میافتد؛ به طور مثال اگر فردی کلام دیگری را با کم و زیاد کردن عبارتها نقل کند، به آن تحریف لفظی گفته میشود اما اگر در عین تحفظ در ظاهر روایت، معنای آن به گونهای تفسیر شود که مقصود گوینده نباشد، به این نوع، تحریف معنوی گفته میشود. مانند اینکه عین عبارت کسی را نقل کنیم اما به گونه ای این کار را انجام دهیم که هدف دیگری از بیان آن عبارت توسط گوینده تلقی شود. شهید مطهری معتقد است این نوع تحریف در روایت غالباً در علل وقوع یک واقعه یا اهداف آن صورت میگیرد.[2]
«اگر بخواهیم حوادث و قضایا را تحریف معنوی کنیم، چگونه تحریف میکنیم؟ حوادث و قضایای تاریخی، از یک طرف علل و انگیزهها دارد، از طرف دیگر منظور و هدفها دارد. تحریف یک حادثهی تاریخی به این است که یا علل و انگیزههای آن حادثه را چیزی بگوییم غیر از آنچه که بوده است و یا هدف و منظور را طوری تفسیر کنیم غیر از آنچه که بوده است.»[3]
شهید در گام سوم با این چارچوب ذهنی دربارهی تعریف و انواع تحریف به سراغ واقعهی عاشورا میرود و پس از لیست کردن تعدادی از تحریفات لفظی دربارهی این قیام در نهایت بر روی تحریفات معنوی تمرکز میکند که به اعتقاد او خطر بیشتری نسبت به تحریفات لفظی دارند. به طور کلی از مجموع تعابیر شهید در سخنرانیها و یادداشتهای به جا مانده از ایشان میتوان به ۴ تحریف معنوی رسید که عبارتاند از:
- تقلیل قیام عاشورا به عملی که موجب مغفرت شیعه و کفارهی گناهان آنها است. این خوانش از حماسهی حسینی اعمال خلاف سالیانهی شیعیان را موجه میکند و در نهایت به تخدیر جامعه میانجامد.[4]
شهید مطهری ریشهی این تحریف را ورود اعتقادات مسیحیت به جهان اسلام میداند و در این باره میفرمایند:«یکی از اصول معتقَدات مسیحی مسئلهی [به] صلیب رفتن مسیح است برای اینکه فادی باشد. الآن «الفادی» لقب مسیح است. این از نظر مسیحیت جزء متن مسیحیت است. میگویند عیسی به دار رفت و این به دار رفتن عیسی کفارهی گناه امت شد، یعنی گناهان خودشان را به حساب عیسی میگذارند. فکر نکردیم این حرف مال دنیای مسیحیت است و با روح اسلام سازگار نیست، با سخن حسین سازگار نیست. به خدا قسم تهمت به ابا عبدالله است. و اللهِ اگر کسی در روز ماه رمضان روزه داشته باشد و این حرف را به حسین بن علی نسبت بدهد و بگوید شهادت حسین برای چنین کاری بود و از او نقل کند، روزهاش باطل است. دروغ بر حسین است. ابا عبدالله که برای مبارزه با گناه کردن قیام کرد.»[5]
- خوانشی منحصر به فرد و استثنایی از قیام عاشورا و اختصاص قیام به امام حسین به گونهای که مسئلهی امکان تکرارپذیری آن در بسترهای تاریخی متفاوت نفی شود.
«تحریف معنوی دومی که از نظر تفسیر و توجیه حادثهی کربلا رخ داد این بود که گفتند میدانید چرا امام حسین رفت و کشته شد؟ یک دستور خصوصی فقط برای او بود و به او گفتند تو برو خودت را به کشتن بده. معلوم است، اگر یک چیزی دستور خصوصی باشد، به ما و شما دیگر ارتباط پیدا نمیکند، یعنی قابل پیروی نیست. اگر بگویند حسین چنین کرد، تو چنین بکن! میگوید حسین از یک دستور خصوصی پیروی کرد، به ما مربوط نیست، به دستورات اسلام که دستورات کلی و عمومی است مربوط نیست! آن یک دستور خصوصی مخصوص خودش بود. حال تفاوت این دو چگونه است؟ امام حسین خودش فریاد کشیده است که علل و انگیزهی قیام من مسائلی است که بر اصول کلی اسلام منطبق میشود، احتیاجی به دستور خصوصی نیست.»[6]
- محدود کردن هدف نهضت در کسب حکومت که شهید مطهری در تقابل با مطالب کتاب شهید جاوید[7] و در مقابل نسبتسنجی میان عوامل قیام اباعبدالله بدان این گونه اشاره میکند.
«یکی از اشتباهاتی که نویسندهی کتاب شهید جاوید در اینجا کرده است، به نظر من این است که برای عامل دعوت مردم کوفه ارزش بیش از حد قائل شده است، گویی خیال کرده است که عامل اساسی و اصلی این است.»[8]
- تفسیر قیام عاشورا به عنوان خروج بر حاکم اسلامی که توسط غالب اهل سنت صورت گرفته است. تفسیری که بنی امیه خود از بنیاگذاران و مروجان آن بود تا قیام عاشورا را عملی غیر اسلامی جلوه دهد.
اما مسئلهی گام چهارم علل حدوث این تحریفات در واقعهای است که به اعتقاد شهید بیش از هر حادثهی دیگر تاریخی در اسلام از منابع معتبر برخوردار است. خطبهها، پرسش و پاسخها، نامهها، رجز خوانیها که همگی در تاریخ ثبت شده است.[9]
ایشان دو دسته علل را معرفی میکنند. یک دسته عوامل عامی که در هر تحریفی وجود دارند و یک دسته عوامل خاص که در هر پدیدهای وجود ندارد؛ بلکه تنها در بخشی از عناصر تاریخی نمود پیدا میکنند.
در نگاه شهید مطهری سه مؤلفهی اغراض دشمنان، تمایل بشر به اسطورهسازی و عشق و علاقهی عوامل عامی هستند که سبب حدوث تحریفات میشوند.[10] و مؤلفههایی چون مرثیهخوانی با هدف گریه گرفتن با هر وسیله و ابزاری از عوامل اختصاصی تحریف عاشورا شمرده شده است.
اما گام آخر شهید، مسئلهی نحوهی مبارزه با تحریف است. به اعتقاد ایشان عموم مردم و نخبگان هر دو دربارهی تحریف مسئول هستند. لذا از یک سو نخبگان که حافظان حقیقت هستند باید مردم را رشد بدهند تا مقهور نگاههای عاطفی یا خصمانه با حقایق تاریخی نشوند و از سوی دیگر خود مردم با عدم استعماع و نشر این روایتها ، نقش خود را در دفع تحریفها ایفا کنند.
شهید را پیرامون وضعیت عاشورا در جامعهی امروز تحلیل عمیقی دارند و میفرمایند: «واقعهی تاریخی کربلا از آن نوع حوادث است که در اثر عدم رشد اجتماع، مسخ و معکوس شده است، تمام عظمتها و زیباییهایش فراموش شده، حماسه و شور و افتخاراتش محو شده و بجای آنها زبونی و ضعف و جهالت و نادانی آمده است.این، نشانهی عدم رشد این ملت است برای حفظ و نگهداری تاریخ باعظمت و پرافتخار خویش."[11]
منابع:
[1] حماسه حسینی(نسخه الکترونیکی)،ج۱: ۵۶
[2] همان، ج۱: ۵۷-۶۰
[3] همان، ج۱: ۹۲
[4] همان، ج۲: ۱۹۲
[5] همان، ج۱: ۹۶
[6] همان،ج۱: ۹۷
[7] شهید جاوید در سال ۱۳۴۸ توسط صالحی نجف آبادی پیرامون علل قیام عاشورا نوشته شده است که سبب واکنش های بسیاری در آن سالها شده است
[8] همان،ج۱: ۱۳۳
[9] همان، ج۱: ۶۷-۷۰
[10] همان، ج۲: ۱۸۹
[11] همان،ج۲: ۲۰۱