کد خبر: ۹۲۴۱
به مناسبت هفته دفاع مقدس

آرمان‌های اقتصادی دوران جنگ "ساده زیستی" و "صرفه جویی" بود که بعد از جنگ فراموش شد

عکس لید
آقای هاشمی در دوران بازسازی بعد از جنگ تلاششان بر این بود که به دنیا یکسری علائمی نشان بدهند که ما دیگر از ارزش‌های انقلابی و صدور انقلاب دست کشیدیم، تا شاید بتوانیم یک‌سری وام از نهادهای بین‌المللی بگیریم.
دوشنبه ۰۲ مهر ۱۴۰۳ - ۱۱:۰۰
پایگاه اطلاع‌رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی-انسیه باصری؛ شهریور هر سال یادآور دو رویداد مهم در تاریخ ایران پس از انقلاب است، آغاز جنگ در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ و آغاز بازسازی ایران پس از پایان جنگ در سال ۱۳۶۹ که بر اساس اصل ۱۲۷ قانون اساسی، وظایف و اختیارات ویژه‌ای به رئیس جمهور در رابطه با بازسازی مناطق جنگ‌زده اعطا شد. روندی که در برخی نقاط از کشور، هنوز هم ادامه دارد یا گاه نیمه‌تمام رها شده است. به این بهانه و برای مرور کارنامه‌های دولت‌های بعد از جنگ، با دکتر حسین راغفر، اقتصاد‌دان و استاد دانشگاه، به گفت‌وگو نشسته‌ایم. راغفر دانش‌آموخته‌ی دانشگاه اسکس در انگلستان و عضو هیئت علمی و رئیس پژوهشکده‌ی مطالعات اقتصادی دانشگاه الزهرا و استاد این دانشگاه است. دکتر راغفر پژوهشگر در حوزه‌ی فقر و رفاه اجتماعی ست و تألیفات متعددی در این زمینه دارد. وی در این گفت‌وگو به مقایسه‌ی ‌سیاست‌های اقتصادی و توزیع ثروت و رفاه در جامعه‌ی ایران پس از جنگ پرداخته و سیاست‌های دولت‌های پس از جنگ را مقایسه کرده است.
 
۳۰ مرداد سالگرد شروع بازسازی پس از جنگ است. چالش‌های اصلی پس از جنگ جهت بازسازی را بفرمایید.
ابتدا از دوران جنگ شروع کنیم. در طول جنگ، از سوی حاکمیت خیلی تلاش می‌شد تا نشان داده شود جنگ در یک گوشه‌ای از مملکت به صورت محدود در حال رخ دادن است و مسئله‌ی حادی نیست و همه چیز به صورت معمولی است. به نظر من این یک خسارت بزرگ بود. زیرا، جامعه را به طور باید و شاید درگیر مسئله‌ی جنگ نکرد. درست است که مردم به دلیل عنصر وجودی شهید، جانباز و... خود را دخیل در جنگ می‌دانستند اما؛ باید یک تلاشی هم از طرف مدیریت جنگ در جامعه صورت می‌گرفت. شاید یک دلیل آن بود که می‌خواستند رابطه‌ی ایران را با دنیای خارج عادی نشان دهند و بگویند که خیلی مسئله‌ی جنگ روی ما تاثیر تعیین‌کننده‌‎ای نگذاشته است. ولی به نظر من یک استراتژی راهبردی کاملاً غلطی بود. و با ارزش‌های انقلاب که یک شور، هیجان و تغییر عمیق ریشه‌ای را جامعه می‌طلبید، درتعارض بود. در آن زمان، نوع نگاه جریانات حاضر بر حاکمیت در اداره‌ی جامعه متفاوت بود و بعد از جنگ این تفاوت آشکارتر شد.
یکی از موفق‌ترین برنامه‌های کشور در دوران جنگ اقدامات منطقی و درست توسط مرحوم میر مصطفی عالی نسب مشاور نخست وزیر بود. ایشان به آقای رجائی پیشنهاد کرد که با توجه به تجربه‌ی تاریخی ایران در مواردی که در جنگ و اشغال کشور وجود داشته است دو بحران، تهدید کننده‌ی همیشگی امنیت جامعه‌ی ایران است. ۱- قحطی. ۲- بیماری‌های واگیردار. عالی نسب پیشنهاد داد دو دسته از کالاها برای رفع این‌ دو مشکل سهمیه‌بندی شود و باید مطمئن بود که همه‌ی مردم در نقاط دور‌افتاده‌ی کشور از این دو کالا بهره‌مند می‌شوند. این طرح با شرایط جنگی کشور و روحیه‌ی انقلابی مردم کاملاً سازگار بود. در اول انقلاب، جوان‌های ۱۸ و ۱۹ ساله لباس‌های خاکی می‌پوشیدند، که نشانی از انقلابی بودن آن‌ها بود. آن‌ها مطالبه‌ی تغییرات اساسی در ساختار اقتصادی و سیاسی کشور را داشتند. البته به دلائل مختلفی خیلی از مطالبات معوق ماند. این روحیه در بخش غالبی از نظام تصمیم‌گیری کشور نیز موجود بود . اما، بعد از جنگ مشخص شد که که این‌ها علی‌رغم اینکه شعارش را می‌دادند، اعتقاد عملی و قلبی به این مسئله ندارند.
 
روحیه‌ی انقلابی را برای بازسازی بعد از جنگ نداشتند؟
روحیه‌ی انقلابی داشتن یک‌سری مؤلفه دارد. یکی از آن‌ها ساده‌زیستی و دیگری صرفه‌جویی است. و همچنین، تلاش زیاد و کار برای تولید است. این‌ها مشخصه‌های یک جامعه‌ی انقلابی است. ولی یک گروهی تلاش می‌کردند تا نشان دهند که مردم باید ازمواهب اقتصادی بیشتری بهره‌مند باشند. این گروه به خصوص بعد از جنگ عملاً این موضوع را مطرح کردند که به اتلاف منابع ملی منجر‌شد. البته در ادامه به بعضی از موارد آن اشاره خواهم کرد. از همان ابتدامشخص بود که یک بخشی از بدنه‌ی نظام سیاست‌گذاری‌های کلان کشور با روحیه‌ی صرفه‌جویی، آن چیزی که حالا به تعبیر آن موقع به عنوان «زی‌طلبگی» از آن اسم برده می‌شد، مخالف بودند و تلاش می‌کردند تا به نوعی شرایط را برای زندگی سرمایه‌داری و اشرافیت، آن‌هم برای بخشی از افراد فراهم کنند.
 
بازسازی کشور در زمان جنگ و در دوران نخست وزیری مهندس میرحسین موسوی و بعد از جنگ در دوران ریاست جمهوری مرحوم هاشمی رفسنجانی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا نگاه مسئولانه به بازسازی کشور وجودداشت؟
دوران بازسازی بلافاصله بعد از جنگ با دولت آقای هاشمی شروع شد. آقای هاشمی رفسنجانی در خطبه‌های نماز جمعه‌ی خود مطالبی بیان کرد که در حقیقت نوعی تهدید علیه تفکرمهندس موسوی بود. و تفکر مهندس موسوی را در قالب تحجر، خشک‌اندیشی و... نقد کرد. مرحوم هاشمی نقدهای خیلی صریح علیه مهندس موسوی در نمازجمعه ایراد می‌کرد.
شعارهای اول انقلاب حمایت از تولید و حمایت از مستضعفین بود، اما بعد ازجنگ این شعارها تبدیل شد به حمایت از صاحبان سرمایه
 
چه نقدهایی؟
مرحوم رفسنجانی می‌گفت: در دوران جنگ، اقتصاد دولتی شده است و به همین دلیل فرصت برای بخش خصوصی محدود است. وی می‌گفت: «اقتصاد  در طول جنگ با ۳۰ درصد ظرفیت خود در کارکرد و۷۰ درصد دیگر که متعلق به بخش خصوصی است معطل مانده و حالا بخش خصوصی با ظرفیت کامل کار نمی‌کند.» البته در طول جنگ یکی از اختلافات اساسی رئیس جمهور وقت یعنی آقای خامنه‌ای با مهندس موسوی بر سر نحوه‌ی حضور بخش خصوصی در اقتصاد بود. دولت معتقد بود با توجه به محدودیت منابعی که وجود دارد ما ناگزیر هستیم نوعی بودجه‌بندی ارزی داشته باشیم. به همین دلیل هم تخصیص منابع ارزی را برای آن‌که نوعی نظارت عمومی‌تری را فراهم کند به مجلس واگذار کرد. منابع ارزی ما در آن زمان بسیار محدود بود و ما در طول جنگ، پالایشگاه‌ هایمان مرتباً بمباران می‌شد وفرانسوی‌ها و سایر کشورها موشک‌‌های هدایت‌شونده و دیگر تسلیحات را به عراقی‌ها می‌دادند و ... تمام این‌ها باعث‌ ‌شد ما با محدودیت‌های زیادی مواجه باشیم. از سویی دیگر، تحریم‌ها به شدت برروی ایران اعمال می‌شد. ما درسال ۶۵، کل درآمد ارزی‌مان ۷ میلیارد دلار بود که ۳ میلیارد دلار آن برای خرید کالاهای اساسی و کالابرگ ‌ها و ... اختصاص داده می‌شد. و قیمت ارز 7 تومان محاسبه می‌شد. ارز در طول دهه‌ی اول انقلاب غیر قانونی بود. صرافی، سفته‌بازی و سوداگری در بازار ارز وجود نداشت. دولت کالاهای اساسی را با قیمت ۷ تومان وارد می‌کرد و این را از طریق وزارت بازرگانی بین خرده‌فروش‌ها توزیع می‌کرد و آن‌ها نیز با اعلام شماره‌های کالابرگ، کالاها را بین مردم توزیع کنند. اتفاقی که می‌افتاد این بود که بخش قابل توجهی از آن‌ها وارد بازار نمی‌شد. فرد یک مقدار از کالاها را توزیع می‌کرد و بقیه را نگه می‌داشت و وارد بازار سیاه می‌کرد. در آن دوره بحث تعزیرات حکومتی را راه‌انداختند. و اینکه ما باید بااحتکارکنندگان مقابله کنیم.
بازاری‌ها در آن زمان نقش پررنگی در اقتصاد داشتند. بازاری‌های سنتی ارتباط تنگاتنگی با رئیس ‌جمهور وقت "آقای خامنه‌ای" داشتند. و مطالب خود را مرتب با ایشان درمیان می‌گذاشتند. ایشان خودشان نیز طبعشان به بازار آزاد گرایش داشت. ایشان بعد از جنگ که این اختیار در واقع در دست ایشان قرار گرفت تاکنون همان سیاست‌ها را دنبال کرده و می‌کنند.
 
 در بازسازی بعد از جنگ دولت‌ها الگوی خاصی را در نظر نگرفتند. آلمان در طی دو جنگ جهانی تخریب شده بود و یا ژاپن؟
بارها و بارها اقتصاددانان از تجربیات کشورهای گوناگون صحبت کردند ولی متأسفانه نپذیرفتند.
 
نقد عملکرد دولت‌های پس از جنگ در زمینه‌ی بازسازی چگونه است؟
اتفاقی که بعد از جنگ افتاد یک نوع نقد دولتی بودن دوران جنگ بود. آقای زنجانی یازده سال رئیس سازمان برنامه در قبل و بعد از جنگ در کشور بود. بعد از جنگ یک تغییر گرایش ۱۸۰ درجه‌ای در ایشان ایجاد شد. ۵ سال پیش در یک مصاحبه‌ای آقای زنجانی با اینکه تغییر جهت فاحشی در جهت‌گیری‌های حوزه‌ی اقتصادی‌شان داشتند، اظهار کرده بودند: «مدیریت اقتصادی دوران جنگ به یک معجزه شبیه است».
در آن دوران، آقای خامنه‌ای خیلی به دولت فشار می‌آوردند و با مهندس موسوی موافق نبودند و ‌تمایل داشتند که دکتر ولایتی نخست‌وزیر شوند که امام خمینی آن‌موقع با این انتساب مخالف بودند. بعد از جنگ ما بلافاصله شاهد آشکارشدن جهت‌گیری‌های اقتصادی مسئولین کشور بودیم. مرحوم هاشمی تا قبل از پایان جنگ در نمازجمعه خطبه‌های عدالت اجتماعی می‌خواندند. و عدالت اجتماعی را توضیح می‌دادند. اما؛ بلافاصله بعد از جنگ یک تغییر ۱۸۰ درجه‌ای را ما درمورد ایشان شاهد هستیم که تأکید می‌کردند کارها را باید به دست بازار سپرد. وحملاتی به دولت به خاطر اینکه اقتصاد در قبضه‌ی دولت است داشتند و آن را یک تفکر به اصطلاح شکست‌خورده‌ای می‌دانست. جالب است در سال ۶۲ ما با بحران بدهی‌ها در دنیا روبه‌رو هستیم. در این دوران برزیل بزرگترین بدهکار دنیا بود. و مکزیک با ۹۷ میلیارد دلار در سال ۶۳، دومین بدهکار جهان بودند. مکزیکی‌ها اعلام کردند که ما ورشکست شدیم و نمی‌توانیم بدهی‌هایمان را پس بدهیم. مکزیک بدهکار غربی‌ها بود. غربی‌ها برای اینکه اعلام ورشکستگی توسط کشورهای دیگر هم صورت نگیرد و این دومینو اعلام ورشکستگی، موجب ورشکستگی بانک‌های اروپایی نشود، آمدند بسته‌ای را تعریف کردند تحت عنوان «برنامه‌ی تعدیل ساختاری»، و اعلام کردند: از این به بعد، هر کسی از صندوق پول و بانک جهانی وام می‌خواهد باید مطابق بسته فوق پیش رود. در سال ۱۳۶۳ برنامه‌ی این بسته را ترجمه کردند تحت عنوان «برنامه‌ی صفر توسعه‌ی جمهوری اسلامی ایران». این برنامه کاملاً ضد حضور دولت در اقتصاد بود و در همین‌جا بحث آزاد سازی و یا لیبرالیزیشن که در همه‌ی حوزه‌ها اعم از تجارت خارجی، بازار داخلی و قیمت‌ها هدف اصلی این برنامه شد و محور اصلی این برنامه‌ انتقال مدیریت اقتصاد کشور از دولت به بخش خصوصی بود. تحت بسته‌ی فوق مسئله‌ی آزادسازی ارز نیز مطرح شد. من در سال ۶۴، وارد دانشگاه شده و از سال ۶۵، سردبیر مجله‌ی کیهان انگلیسی بودم و سال ۷۲ برای ادامه‌ی تحصیل رفتم خارج از ایران. در طی این دوره، طرح برنامه‌ی فوق یک زلزله‌ی عمیقی در حوزه‌ی اقتصادی به وجود آورد. طبق بسته‌ی ما باید بود از نهادهای بین‌المللی وام بگیریم. و بدین‌ترتیب قباحت وام‌گیری از نهادهای بین‌المللی شکسته شد. بحث این بود که وام بگیریم چه‌کار کنیم؟ کارخانه‌ی‌ تلویزیون رنگی راه اندازی کنیم.
 درآن زمان، آقای مهندس نبوی وزیر صنایع سنگین بودند. و من مقاله‌ای نوشتم در مورد این موضوع و اینکه این رویکرد جدید با ارزش‌های انقلاب فاصله‌های زیادی دارد. آقای هاشمی در دوران بازسازی بعد از جنگ تلاششان بر این بود که به دنیا یکسری علائمی نشان بدهند که ما دیگر از ارزش‌های انقلابی و صدور انقلاب دست کشیدیم. تا شاید بتوانند یک‌سری وام از نهادهای بین‌المللی بگیریم. و برای اینکه این کار صورت بگیرد نهادهای بین‌المللی می‌گفتند شما باید یکسری سیاست‌های تعدیل ساختاری را انجام دهید. در یک جلسه‌ای آقای قاسمی، رئیس بانک پاسارگاد فعلی ‌گفت: «یکی از کارشناس‌های بین المللی به ایران آمده و پیشنهاد داده که قیمت برق از هرکیلو وات که آن موقع ۵ ریال بود به ۵۰ ریال برسد و ده برابر افزایش قیمت اتفاق افتاد». این افزایش قیمت‌ها بعد از جنگ در حالی که ما کلی خرابی داشتیم بسیار ناخوشایند بود. در کشوری که با روحیه‌ی انقلابی قراربود بازسازی شود نگاهی سرکارآمده که با روحیه‌ی ‌انقلابی زمان جنگ کاملاً فاصله گرفته است. این تصمیم یک شوک جدی بود به جامعه و مخصوصاً به انقلابیون.
 
درمورد اشتباهاتی که در سیاست‌گذاری‌های بازسازی بعد از جنگ رخ داد بیشتر توضیح می‌دهید؟
یکی از اقداماتی که بلافاصله بعد از جنگ صورت گرفت، کاهش شدید و قطع بعضی از کالابرگ‌ها بود چون فرض بر این بود که وجود کالابرگ‌ها در اقتصاد بیش ازحد دخالت کرده و ما الان چگونه این مزاحمت را از اقتصاد حذف کنیم. و جایگزین آن چی باید باشد؟ به نتیجه رسیدند جایگزین بازار است و خیلی از فعالیت‌ها را باید در اختیار بازار قرار دهیم. بدین ترتیب کالابرگ‌ها حذف شد.
در گزارش‌های شورای انقلاب، در سال ۵۸، مرحوم نوربخش تاکید داشت: «امروز ملی کردن اقتصاد کشور از نان شب واجب‌تر است.» یعنی این موضع جدی را باور داشت. اما بعد از جنگ نوع نگاه وی کاملاً تغییر پیدا کرد و معتقد شد که همه چیز باید به بازار سپرده شود. آقای نوربخش و هم‌نظرانش یکباره بر طبل آزادسازی‌ها و حاکمیت بازار در اقتصاد کوبید. (من چندتا مقاله در نقد این مباحث نوشتم و روزنامه کیهان هم چاپ کرد) و متعاقب آن‌هم مهندس نبوی وزیر صنایع سنگین بحث تولید خودروهای ۲۰۶ را در کشور مطرح کرد که ما باید حالا خودروهای خارجی بیاوریم و در ایران مونتاژ کنیم. به هر صورت با توجه به محدودیت منابعی که ما در کشور داشتیم این نوعی مصرف‌گرایی جدید و ناپسند تلقی می‌شد.
این پرسش مطرح بود که خوب حالاچرا ما به این نوع مصرف‌گرایی بعد از جنگ و در شرایط بازسازی کشور دامن می‌زنیم؟ خاطرم هست بحث تأسیس تلویزیون رنگی مطرح بود. برای نسل ما که انقلاب را به ثمر رسانده بود این پرسش‌ها جدی بود که ما «منابع محدودمان را کجا باید مصروف کنیم؟ این‌راه برای توسعه‌ی مصرف گرایی است یا برای توسعه در کشور؟». من در خاطرم هست که آقای مهندس نبوی و آقای مرحوم نوربخش به کیهان دعوت شدند تا این گفت‌وگو صورت بگیرد. مرحوم نوربخش معتقد بود که این نگاه یک نوع تنگ‌نظری است که بگوییم چرا تلویزیون رنگی مونتاژ شود. در صورتی‌که تولید برق ما محدود بود و روزانه ما قطعی برق طولانی داشتیم. بخاطر آسیب‌های جدی که به ژنراتورها وارد شده بود و همچنین منابع مالی تجهیز این تکنولوژی بسیار کم بود و در شبانه‌روز به‌طور مکرر قطع برق می‌شد. نوربخش و هم‌قطاران وی، تفکرات ما را به عنوان تفکر بسته تلقی می‌کردند. و می‌گفتند که دنیا در حال تغییر است و مردم بعد از جنگ می‌خواهند که زندگی بهتری داشته باشند. این پرسش امروز هم مطرح است، منظور شماها کدام مردم هستند؟ آن‌هایی که قدرت خرید این‌جور کالاها را دارند و یا آن‌هایی که ندارند؟  سهم آن‌ها در این قدرت تصمیم‌گیری و خرید چیست؟ از همین‌جا ما شاهد سیاست‌های کلان اقتصادی به نفع خواص هستیم. سیاست‌گذاری اقتصادی کاملاً به نفع گروه کمی و به زیان گروه بزرگی شکل گرفت. سیاست‌های بخش عمومی خاصیت بازتولیدی دارد و به نفع گروهی و به زیان گروه‌های دیگر است. مگر اینکه جهت‌گیری سیاست‌گذاران اقتصادی تغییر کند به نفع طبقات پایین جامعه. در شرایطی که هنوز شور و هیجان انقلاب بعد از جنگ وجود دارد، این طرح مطرح شد و البته خیلی عجیب به نظر می‌رسید و مقاومت‌هایی هم در مقابل آن شکل گرفت. ولی این سیاست‌ها همسو بود با سیاست‌های رهبر جدید. وی همان سیاست‌هایی را که از سوی امام خمینی و بخشی از بدنه‌ی قدرت طرد شده بود، بعد از جنگ با حضور آقای هاشمی که طبعی همانند ایشان داشت، مطابق سلیقه‌ی خود جهت‌دهی کرد. بعد از این سیاست‌گذاری بلافاصله دوتا مسئله مطرح شد. ۱- مطرح شدن مدارس غیر انتفاعی ۲- مسئله‌ی خودگردانی بیمارستان‌ها.
شعارهای اول انقلاب حمایت از تولید و حمایت از مستضعفین بود، اما بعد ازجنگ این شعارها تبدیل شد به حمایت از صاحبان سرمایه
این سیاست‌ها که مسئول نابسامانی‌های اقتصادی است عملاً بعد از جنگ آغاز شد و همچنان ادامه دارد. در ادامه‌ی این سیاست‌ها می‌بینیم نهادهای حامی مردم به تدریج حذف شدند. در طول جنگ علیرغم تمام محدودیت‌هایی که وجود داشت، دولت بسیاری از کالاها را به صورت یارانه‌ای به مردم ارائه می‌داد. این خدمات شامل مسئله‌ی آموزش عالی و خدمات سلامت بود. اگر کسی تصادف می‌کرد و در بیمارستان عمل می‌شد، یک امضاء می‌کرد و یک ریال از وی هزینه دریافت نمی‌شد. با اینکه دارو در آن زمان در سطح زیادی وارداتی بود اما به صورت یارانه‌ای به مردم توزیع می‌کردند. اما بعد از جنگ تعرفه‌ها شامل دارو شد و شرایط به کلی دگرگون شد.
 
با این شرح شما سیاست‌های اقتصادی قبل از جنگ را بیشتر می‌پسندید تا بعد از جنگ که مرحله‌ای حتی دوران سازندگی نیز نام داشت.
دقیقاً. ما در شرایط بحرانی جنگ که تقاضا بالا بود و منابعمان نیز کم بود، ناگزیر از سهمیه‌بندی و تخصیص بودیم. بعد از جنگ بسیاری از خدماتی که در طول جنگ قانون اساسی مطرح کرده بود ملغی شد. در طول جنگ میلیون‌ها مسکن توسط تعاونی‌های مسکن ساخته شده بود و دولت به تعاونی‌ها زمین و مصالح یارانه‌ای می‌داد. بعد از جنگ این سیاست کنار گذاشته شد و به تعاونی‌ها دیگر زمین داده نشد. طبیعی است که قیمت مسکن به شدت افزایش پیدا کرد. قیمت زمین هم به تدریج افزایش پیداکرد و حول و حوش آن‎‌ها به تدریج اقتصاد سیاسی خاصی شکل گرفت. بحث دانشگاه آزاد در همین شرایط مطرح شد تا به گمان خودشان به نیازهای جامعه پاسخ گویند. تحلیل آن‌ها این بود: ۵۰ درصد از بودجه‌ی کشور مصروف آموزش و پرورش و بهداشت می‌شود و ما پیروی سیاست‌‌های تعدیل ساختاری پیش رفتیم که می گفت اقتصاد باید به بخش خصوصی واگذار شود و شعار خانم تاچر را در دستور کار قرار دادیم که معتقد بود کاری که بخش خصوصی می‌تواند انجام دهد دولت نباید انجام دهد.
 ما در طول جنگ علی‌رغم محدودیت‌های فراوانی که داشتیم خدمات عمومی و بهداشتی مانند صابون و پودر رختشویی و برنج و گوشت و... را ارائه دادیم. اما بلافاصله بعد از جنگ گفتند این هزینه‌ها به دوش دولت بار اضافی شده است. ولی بعد از جنگ با حذف یارانه‌ها بخش زیادی از جامعه نتوانستند این منابع را خود تأمین کنند و ما شاهد رشد نابرابری‌ها در ایران به طرز بی‌سابقه‌ای هستیم. و فاصله‌ی طبقاتی به شدت و با سرعت بیشتر شد. پدیده‌ی زن خیابانی و کودک کار پیامد اجرای سیاست‌های بعد از جنگ است. در صورتی که در دوران جنگ، فاصله‌ی طبقاتی به شدت کاهش پیدا کرده بود. این محاسبات و سیاست‌های نادرست دولت سبب شد که مردم به این نتیجه برسند که دولت‌ها به فکرشان نیستند و خودشان باید به فکر خودشان باشند. در نتیجه یک نوع فردگرایی منحط در کشور شکل گرفت. زمینه‌های رشد جرم و جنایت در کشور بیشتر شد. از طرفی دیگر، جامعه به سرعت مصرفی شد و نشانه‌های این سرعت به شدت خودش را نشان ‌داد. ما به تدریج شاهد رشد اشرافیت از یک سو و رشد زن‌های خیابانی، کودک کار و آسیب‌های اجتماعی از سوی دیگر بودیم.
شعار های اول انقلاب حمایت از تولید و حمایت از مستضعفین بود، اما بعد ازجنگ این شعارها تبدیل شد به حمایت از صاحبان سرمایه و این روزها هم شعار حمایت از کارآفرینان. رشد خصوصی‌سازی را به شدت در این دوره دیدیم.  آقای بانکی که رئیس سازمان نوسازی بود، مدیران کارخانه‌های دولتی را خواسته بود و گفته بود: شما می‌توانید کارخانه‌هایی که الان مدیریت کنید بخرید و ما این‌ها را در اختیار شما قرارا می‌دهیم و خصوصی می‌کنیم. و اگر پول ندارید می‌توانید وام بگیرید و کارخانه را به ثمن بخس خریداری کنید. یک تعدادی به خاطر روحیه‌ی انقلابی این پیشنهاد را نپذیرفتند. ولی گروهی دیگر به مذاقشان خوش آمد. با ارائه‌ی این پیشنهاد راه کج واگذاری دارایی‌های بخش عمومی به افراد و به تدریج احزاب سیاسی آغاز شد و طبیعی است که کسانی که به قدرت وصل بودند توانستند ترقی کنند.
 در خطبه‌های نمازجمعه، مرحوم رفسنجانی مطرح کرد که چه اشکالی دارد بسیج هم وارد چرخه‌ی اقتصاد شود؟ البته، عنوان کردن این موضوع نوعی باج دادن بود. تا روحیه‌ی تقابل با حاکمیت و زیرذره‌بین بردن کارهای دولت از جانب آن‌ها ازبین برود. ما دیدیم که بسیاری از شخصیت‌های اصلی سپاه به عنوان مثال آقای محسن رفیق‌دوست، محسن رضایی، رحیم صفوی و... به مرور وارد چرخه شدند و سهم‌های بزرگی از منابع اقتصای کشور دریافت کردند. آقای هاشمی خیلی همدلی داشتند با این سیاست و به این نوع ارزش‌ها دامن می‌زدند و در دوره‌ی بازسازی به بهانه‌ی اینکه ما منابع نداریم ونمی‌توانیم بازسازی کنیم بسیاری از خدمات عمومی حذف شد. یارانه‌های کالاهای اساسی مانند گوشت، مرغ، برنج و... تا سال ۷۲ به تدریج حذف شد. و درهمان ۳ الی ۴ سال اول بعد از اتمام جنگ خدمات ارائه داده شده به مردم حذف شد.
موضوع دیگر بعد از جنگ، شکل‌گیری رسانه‌های جدیدی در این دوران بود و بخش خصوصی که تعهدش آگاهی رسانی به جامعه نیست، پیگیری و پیش‌برد اهداف صاحبان رسانه که عمدتاً در دست صاحبان سرمایه است رشد کرد. آقای قاسمی، رئیس بانک پاسارگاد، در وزارت نیرو بود و می‌گفت: «یکی از کارشناسان بانک جهانی به ایران آمده بود و پیشنهاداتی برای جبران خدمات بخش عمومی داد و گفت برق از کیلوواتی ۵ ریال بشود ۵۰ ریال.» وی ادامه داد: «این آقایی که پیشنهاد افزایش قیمت برق را به ما می‌داد بعدها شد رئیس بانک مرکزی اسرائیل.» یعنی کاملاً معلوم بود از ابتدا رشد اعتراضات عمومی را در ایران هدف گذاری کرده‌اند و توجهی به این قضیه نشد. در حقیقت دوران بازسازی بعد از جنگ، افول روحیه‌ی انقلابی و شکل‌دهی فضای اعتراضات بود. برای جامعه‌ای مثل ایران اقتصاد عملاً در دست کسانی افتاد که تنها به نفع خودشان و عده‌ی قلیلی بود. خصوصی‌سازی‌ها به نفع احزاب سیاسی پر نفوذ و پر قدرت شد و هست. در نتیجه با اجرای سیاست اقتصادی فوق عملاً در بازسازی بعد از جنگ ناکام ماندند.
این خبر را به اشتراک بگذارید:
ارسال نظرات