ماجرای دیدار حیدر رحیمپور ازغدی با آیتالله طالقانی/ طالقانی: فقط با آقای خامنهای باشید!
پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ حیدر رحیمپور ازغدی از فعالین سیاسی مذهبی مشهد در ۱۹ شهریور ۱۴۰۰، دار فانی را وداع گفت. شخصیت شناختهشده و همجواری او با علما و رجال مذهبی تاریخ معاصر، روایتهای تاریخی او از فراز و نشیبهای مبارزات نهضت اسلامی را قابل تأمل میکند. مرحوم رحیمپور ازغدی خاطرات خود از آن دوران را در گنجینهی تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی به ثبت و ضبط سپرده است. بخشی از این خاطرات که در کتاب مشهد از مقاومت تا پیروزی منتشر شده است در ادامه از نظر میگذرد.
واکنش علمای مشهد به ماجرای اصلاحات ارضی
حاج حیدر رحیمپور ازغدی هم از انعکاس قضیهی اصلاحات ارضی و واکنشهای آیات عظام میلانی و قمی، گفته است: انعکاس قضایای اصلاحات ارضی در خراسان خیلی شدید بود. برای اینکه همهی ملّاکها و فئودالها و این بساط و این حرفها بودند و فقط یک عدهی کمی از ماها بودیم که از خدا میخواستیم پدر اینها دربیاید. اما علما همه نمیفهمند دعوایشان بر سرِ اصلاحات ارضی و مالکیت بود. برای همین هم بود که روشنفکران تن در نمیدادند. آنها [روحانیان و علما] میگفتند: اللهم اشغل الظالمین، اینها هم نمیدانستند چه کار میکردند. فقط آقای میلانی میفهمید و رابطه هم با آنها داشت. آقای قمی هم میدانست...
ملّاکین، بردگان شاه بودند. اصلاحات ارضی که اینجا آمد وادینا! وااسلاما میگفتند. اینها آمده بودند خانهی آقای میلانی، و راهشان نداده بود. آمدند خانهی آقای قمی نشستند و وادینا میگفتند. برای چه؟ برای اینکه میخواهند ملکهایشان را بگیرند. آقای قمی فقط مخالفت میکرد. محسنیان آمد گفت: فلانی، آقای قمی حرف تو را گوش میدهد ـ من با آقای قمی نماز میخواندم ـ برو به او بگو تو چه کار داری به اصلاحات ارضی و به این حرفها. بعد من گفتم: آقا، شما برای اصلاحات حرفی نزنید. دربارهی کاپیتولاسیون حرف بزنید. آقای قمی گفت: شما بروید صحبت کنید. من میدانستم صحبتکردن من یعنی چه؟ یعنی اینکه ساواک میگوید: حالا گیرت آوردم. اینجا دیگر بازی نبود و [ساواکیها همین را میخواستند که] اصل کار تو هستی. خود من هم میخواستم با دست اینها کار کنم و پشتپرده کار میکردیم. گفتم: آقا باید شخص روحانی باشد. گفت: خوب، شما روحانی هستید. گفتم: نه باید ملبس و معمم باشد، خودتان صحبت کنید.آقای قمی رفت و گفت: به ما چه که راجع به ملّاکها و این بساط حرف بزنیم و به آنها توجه دهیم، که این ملّاکها یک مرتبه دیدند لنگ شدند. بلافاصله دم درب خانهی آقای قمی، بیسیمها دستور دادند و قرار شد شلوغ کنند.
آیتالله طالقانی: فقط با آقای خامنهای باشید!
مرحوم رحیم پورازغدی در بخش دیگری از خاطراتش با اشاره به نقش محوری آیتالله خامنهای در فضای مبارزاتی مشهد، خاطرهی دیدار خود با آیتالله طالقانی را اینگونه یادآور میشود: به دیدار آقای طالقانی رفتم. مرحوم طالقانی فرمودند: در مشهد چه خبر است؟ با چه کسانی کار میکنید؟ ایشان نگران بودند که نکند من جدا از صف امام حرکت کنم. عرض کردم آقا، بچههای مشهد، همه یکپارچهاند؛ ولی گویی سخنم قانعکننده نبود. آقای طالقانی با سفارشی التماسگونه فرمودند: فلانی! فقط با آقای خامنهای کار کنید، دیگران در مشهد اعتبار و شایستگی این انقلاب را ندارند. گفتم: انقلاب خراسان، ششدانگ با آقای خامنهای است و من هم نهتنها امروز، بلکه سالهاست با اینکه خود از چند مرجع اجازهی اخذ و مصرف وجوهات دارم، اما حتی وجوهات شخصی خود را به آقای خامنهای میپردازم و با ایشان در ارتباط نزدیک هستیم. ایشان دعا فرمودند و دوباره گفتند فقط با آقای خامنهای باشید.
تقدیر آیتالله خامنهای از همسر حاج حیدر رحیمپور
در سال ۱۳۵۶، هنگامی که آیتالله خامنهای در تبعید بودند، حاج حیدر رحیمپور ازغدی به همراه گروهی از انقلابیون مشهد برای دیدار با آیتالله خامنهای عازم ایرانشهر شدند. حاج حیدر در این سفر حامل مبلغی پول برای تقدیم به آیتالله خامنهای جهت پیشبرد امور انقلاب بود؛ این مبلغ از محل فروش زیورآلات همسر مرحوم رحیمپور – خانم فاطمه فکور یحیایی – فراهم آمده بود؛ اقدامی که تحسین و تجلیل آیتالله خامنهای را نیز به دنبال داشت.
مرحوم حاج حیدر رحیم پور در این رابطه مینویسد:
«سال ۵۶ حضرت آیتالله خامنهای به ایرانشهر تبعید بودند. ما شش نفر: ۱- آقای حاجی سر رشته دار ۲- حاجی غنیان ۳- آقای حسین درودی مشهور به روشنگر ۴- حاجی خدادادی ابراهیم ۵- امیرپور ۶- حیدر رحیم پور (خودم) خواستیم برویم دیدن آقای خامنهای. خانم من که بیبی فاطمه فکور یحیایی میباشند و از دوران عقد یعنی سال ۴۱ از یاران امام و شبنامهنویسان و پخشکنان [اعلامیه] بودند و از سال ۵۲ تا ۵۶ مشهورترین مجلس زنانهی انقلابی را در دههی آخر محرم میگرداند که داستانی مفصل دارد و منبرهایشان شهید موسوی قوچانی، شهید کامیاب، عجم و مجد و حتی گاهی خود آقای خامنهای (البته خصوصی است) بودند میباشند. خانم وقتی که ما خواستیم برویم کلیهی جواهرآلات خود را که آن وقت حدود ۱۰۰ هزار تومان و حال مبلغ زیادی میشد به من داد تا به آقای خامنهای بدهم. و آقای خامنهای این نامه را برای خانم نوشتند...»
آیتالله خامنهای در واکنش به این اقدام فداکارانه، طی نامهای نوشتند:
«خواهر گرامی!مفتخرم که درود و تبریک شایسته خود را به شما خانم مسلمان که با اقدام خردمندانهتان کوشش ارجمندی در جهت عمل به آموزشهای اسلام و هر چه شبیهتر شدن به رهبران راستین دین انجام دادهاید، تقدیم دارم.در روزگاری که ابتذالهای زندگی و شادیهای کوچک و غمهای حقیر، بیشترین فضای درک و احساس و اندیشه و عمل زنان و مردان جامعه مستضعف ما را تصرف کرده و بر اثر بدآموزیها و تحمیقهای کسانی که در مسند مدیران و مدبران و راهنمایان جامعه قرار گرفتهاند، اصول و مسائل اساسی زندگی، در بوته فراموشی افتاده و حرص و ولع به ظاهرآرائی و تجمل و اشرافیگری، جای هر انگیزه و خواست صادق را پر کرده است، اقدام به دور کردن زیورهای پوچ و بیارزش مادی، به راستی اقدامی خردمندانه و نیز شجاعانه است.زیور راستین زن، همان چیزی است که چهره نمونه و درخشان زن صدر اسلام را میآراست و شخصیتهای عظیمی چون دختر پیامبر و خواهر حسین علیهالسلام را بهسان گوهر درخشندهای بر تارک انسانیت مینشانید. بار دیگر بر شما سلام میفرستم، به این امید که این گام را با گامهای بلند بعدی در همان جهت و همان راه به کمال برسانید و خواهران مسلمان دیگر را نیز با خود در این راه هر چه بیشتر و پیشتر برید. سید علی خامنهای، ۱۰ اسفند ۵۶.»