پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ نفت یکی از مهمترین عوامل در تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی غرب آسیا در طول قرن بیستم تا امروز بوده است. در واقع، کشف و بهرهبرداری از نفت در اوایل قرن بیستم به تدریج این منطقه را به یک مرکز ژئوپلیتیکی و اقتصادی حیاتی در جهان تبدیل کرد. از اوایل قرن بیستم، کشورهای غربی، به ویژه بریتانیا و سپس ایالات متحده، علاقه زیادی به کنترل و دسترسی به منابع نفتی در غرب آسیا داشتند. کنترل نفت برای این کشورها اهمیت استراتژیکی داشت، زیرا به تأمین انرژی مورد نیاز صنایع و ارتشهایشان کمک میکرد. اعضای سازمان کشورهای صادرکننده نفت (اوپک)، به ویژه کشورهای عربی تولیدکننده نفت، تصمیم گرفتند تولید نفت را کاهش دهند و صادرات نفت به کشورهای حامی اسرائیل، بهویژه آمریکا و برخی کشورهای اروپایی را متوقف کنند. این تحریم باعث افزایش قیمت نفت در بازارهای جهانی شد و بحرانی را به نام بحران نفتی ۱۹۷۳ به وجود آورد.
قیمت نفت چهار برابر شد و این موضوع به شدت به اقتصاد غربی آسیب زد. این اقدام، کشورهای غربی به خصوص ایالات متحده را تحت فشار قرار داد تا در سیاستهای خود نسبت به خاورمیانه و حمایت از اسرائیل تجدید نظر کنند. پیمان کمپ دیوید در سال ۱۹۷۸ به عنوان توافقنامهای بین مصر و اسرائیل، با میانجیگری آمریکا، به امضا رسید. این پیمان به جنگهای متعددی که بین این دو کشور رخ داده بود، به ویژه جنگ ۱۹۷۳، پایان داد. نفت و کنترل منابع انرژی در چندین مرحله از این پیمان نقش مهمی ایفا کرد. کشورهای عربی که از تحریم نفتی به عنوان ابزار سیاسی استفاده کرده بودند، بعد از جنگ ۱۹۷۳ متوجه شدند که ادامهی تنشها به اقتصادهای خودشان هم ضرر میرساند. بنابراین صلح در منطقه باعث شد که این کشورها بتوانند صادرات نفت خود را به ثبات برسانند. همچنین، یکی از مسائل مهم در پیمان کمپ دیوید بازپسگیری شبهجزیره سینا توسط مصر بود. این منطقه دارای منابع نفتی استراتژیکی است و پس از بازپسگیری، مصر توانست از این منابع بهرهبرداری کند.
بر این اساس در ادامه مروری بر مسئله اصلی این نوشتار، یعنی اهمیت نفت در جنگ ۱۹۷۳ و تأثیراتی که این امر بر گرایش به صلح و انعقاد پیمان کمپ دیوید با میانجیگری آمریکا در زمان کارتر میان انور سادات از مصر مناخیم بگین از رژیم صهیونیستی داشت، میپردازیم:
سایروس ونس، وزیر امور خارجهی دولت کارتر، اوضاع خاورمیانه را این گونه ارزیابی میکند:
وقتی روند توقف در تلاشهای صلح آمیز به درازا کشید، اعراب به این نتیجه رسیدند که برای فعال کردن دوبارهی این تلاشها چارهای جز توسل به جنگ ندارند. در نتیجه، جنگ ۱۹۷۳ به وقوع پیوست و اعراب در جریان آن از سلاح نفت (تحریم نفتی) علیه غرب نیز استفاده کردند. البته آنها نتوانستند اسرائیل را از سرزمینهای اشغالی خویش بیرون برانند، اما موفقیت محدودشان در جنگ و کارایی تحریم نفت عربی موجب تغییر دراماتیک جو سیاسی خاورمیانه شد و کمک کرد تا اعراب دوباره اعتماد و احترام به خویشتن را بازیابند و بیش از پیش به سلطهی اقتصادی خود به غرب پی ببرند.
در مقابل قدرت برتر نظامی رژیم اسرائیل به اعراب، براساس دلایل و شواهد محکم، هدف اصلی سادات از جنگ اکتبر یک هدف سیاسی و دیپلماتیک بود و اصولاً پذیرش قطعنامهی ۳۳۸ که خواهان پایان جنگ و مذاکره با اسرائیل بود از سوی مصر بدین مفهوم بود که مصر صریحاً ضرورت مذاکره با اسرائیل را پذیرفته و حتی تلویحاً مشروعیت اسرائیل را به عنوان یک کشور نیز قبول کرده است. به گفتهی ونس جنگ ۱۹۷۳ و خطرات آن و نیز تحریم نفتی، آمریکا را وادار کرد تا توجه بیشتری به تلاشهای صلح آمیز نشان دهد چرا که نمیخواست در نظر اعراب چنین جلوه کند که نسبت به مشکلات فلسطین و ادامهی اشغال اراضی عربی توسط اسرائیل بی توجه است. به هر حال، پیوند میان نفت و اعراب و منافع استراتژیک و اقتصادی غرب صنعتی، ضرورت حاکمیت ثبات در منطقه خاورمیانه را ثابت کرد.
پس از جنگ اکتبر در جلسهی گروه «کارویژه» که در تاریخ ۲ نوامبر ۱۹۷۳ در واشنگتن برگزار شد، هنری کیسینجر نظرات دولت آمریکا را که شاید هم نظرات خود او در آن ایام باشد، چنین خلاصه کرد:
اگر بتوانیم یک برنامهی عادلانه جهت برقراری صلح ارائه دهیم، خواهیم توانست از نفوذ شوروی در منطقه بکاهیم و به تحریم نفتی اعراب پایان دهیم. و ما این کار خواهیم کرد. زیرا در غیر این صورت اعراب دوباره به روسها روی خواهند آورد و نفت از دست خواهد رفت. باید به اعراب ثابت کنیم که برایشان داشتن یک برنامهی معتدل با ما بهتر از داشتن یک برنامهی رادیکالی با روسهاست.
اختلاف پنهان میان آمریکا و متحدان اروپاییاش، در آغاز جنگ اکتبر آشکار شد. این مناقشات که تا آن زمان مناقشات نظری بر سر این مسئله بود که آیا منافع آمریکا و متحدانش همواره موازی و مساوی هستند یا نه، و نیز ماهیت و حدود روابط با شوروی باید چگونه باشد از نخستین روز شروع جنگ به شدت مطرح شدند. کیسینجر اعتراف میکند که اکثر متحدان آمریکا صادقانه معتقد بودند که شکست آمریکا در وادار کردن اسرائیل به پذیرش یک راه حل صلح آمیز، دلیل اصلی شروع جنگ بود و آمریکا عملاً منافع حیاتی اروپا را به دلایلی که مربوط به سیاستهای محلی آمریکا میشدند، به خطر انداخته است. همچنین شدت رقابت میان آمریکا و شوروی در جهان سوم و خطراتی که یک جنگ احتمالی دیگر میان اعراب و اسرائیل ممکن بود در بر داشته باشد این واقعیت را آشکار ساخت که حل و فصل مسالمت آمیز و دائمی نزاع خاورمیانه به نفع آمریکا خواهد بود. البته مشروط بر آنکه به تعهدات آمریکا در قبال اسرائیل خللی وارد نشود.
از سوی دیگر، اعراب نیز به این نتیجه رسیدند که از دست روسها کاری ساخته نیست جز فروش اسلحه که آن هم برای پیروزی بر اسرائیل کافی نبود. آنها نیز نمیتوانند پایههای تعهد آمریکا نسبت به تامین امنیت اسرائیل را متزلزل کنند، اما با این وجود معتقد بودند که منافع ملی و آشکار آمریکا در برقراری ثبات در خاورمیانه ابزار مهمی در دست آنها قرار میدهد تا با استفاده از آن آمریکا را وادار به تلاش برای حل و فصل سیاسی و قابل قبول بحران خاورمیانه کنند. در نتیجهی این باور بود که انور سادات در زمینههای مختلف، از جمله زمینههای اقتصادی به سوی تقویت و تحکیم روابط مصر با آمریکا گرایش یافت و به تدریج با کمک مالی و سیاسی عربستان سعودی از شوروی و کشورهای رادیکال عرب دور شده. به هر حال وقوع جنگ ۱۹۷۳ و استفاده از ابزار نفت و تحریم نفتی اعراب علیه غرب، باعث بیشتر شدن تلاشها برای رسیدن به صلح بین اعراب و اسرائیل شد و در نتیجهی همین تلاشها برای صلح، و نزدیک شدن مصر به آمریکا، زمینههای قرارداد کمپ دیوید بین مصر و اسرائیل فراهم شد.
روز ۱۵ اکتبر ۱۹۷۳، محمد انورسادات طی یک سخنرانی شرایطی برای قبول آتش بس اعلام داشت که این اولین نشانهی اختلاف در اردوگاه اعراب بود، زیرا چند ساعت قبل از او حافظ اسد طی نطقی مواضع خود را درباره جنگی طولانی برای آزادی همهی اراضی اشغالی اعلام کرده بود. در روز ۱۶ اکتبر اسرائیل از پیروزی خود در جبههی مصر سخن به میان آورد و از هفتهی دوم جنگ، اعراب در موضعی تدافعی قرار گرفتند. در ۱۲ اکتبر وزیر امور خارجه آمریکا به شوروی رفت و در آنجا بر سر آتش بس به توافق رسیدند. در ۲۲ اکتبر شورای امنیت سازمان ملل بر طرح آمریکا و شوروی مبنی بر آتش بس رأی موافق داد. اسرائیل بلافاصله آتش بس را پذیرفت و سپس مصر موافقت خود را با آن اعلان کرد؛ اما ارتش اسرائیل از این فرصت استفاده کرده به بخشی از نیروهای ارتش سوم مصر در ساحل شرقی کانال سوئز فشار آورد و از آن نقطه عبور کرد. پس از گذشت از کانال سوئز داخل خاک مصر گردید و شهر سوئز و بیست هزار نفر از نیروهای ارتش سوم مصر را به محاصره درآورد. در واقع اسرائیل آتشبس را سپری برای پیشروی خود قرار داده و توانست در روز ۲۳ اکتبر ارتباط شهر سوئز از ارتش سوم مصر و به طور کامل با سایر نقاط مصر را قطع نماید و پس از این پیروزیها قطعنامهی جدید آتش را پذیرفت.
انور سادات دربارهی قبول آتش بس گفت:
من به دو علت آتش بس را پذیرفتم: اول اینکه قرارداد آتش بس مبتنی بر اجرای قطعنامهی ٢۴٢ شورای امنیت است؛ یعنی عقب نشینی کامل اسرائیل از اراضی اشغالی و ضامن اجرای این قطعنامه دو قدرت بزرگ آمریکا و شوروی هستند. دومین نکته هم رودربایستی من با آمریکاییهاست. چون من با آمریکا نمیجنگم یازده روز با اسرائیل جنگیدم و به قول وزیر دفاع اسرائیل ذخایر آنها تمام شد و این امریکا بود که وارد عمل گردید. من برای جنگ با آمریکا آماده نیستم...
چند ساعت پس از آتش بس روزنامهی الاهرام از قول سادات نوشت: ما به اسرائیل ضربهای زدهایم که تا ابد فراموش نخواهد کرد. الان آمریکا را در مقابل خود میبینیم و این بدون شک برای ما افتخار است، اما چون این اشعار در توانایی ما نمیگنجد، به هیچ وجه چنین افتخاری را نمیخواهم. فرزندانم به تنهایی اسرائیل تنها را در هم کوبیدند ولی من به عنوان مسئول نمیتوانم به آنها بگویم جنگ را ادامه دهید در حالی که آمریکا در مقابل آن ایستاده است.
اسرائیل پس از آن که در جبههی مصر به پیروزی چشمگیری دست یافت تمام توان خود را در مقابل سوریه به کار گرفت و در این راه نه تنها تمام آنچه سوریه در روزهای اول جنگ به دست آورده بود به چنگ آورد، بلکه دهها کیلومتر از اراضی سوریه همراه با ۱۸ دهکده جدید را به اشغال خود درآورد سوریه نیز ناگزیر در روز ۲۵ اکتبر (سه روز بعد از مصر) قطعنامه ۲۳ اکتبر که مقرر میداشت اسرائیل باید فوراً به خطوط آتشین ۲۲ اکتبر بازگردد را پذیرفت. از آن پس بازگشت اسرائیل به خطوط ۲۲ اکتبر در رأس مطالبات اعراب قرار گرفت و بازگشت اسرائیل به مرزهای سال ١٩۶٧ زیر پوشش قطعنامهی ۲۳ اکتبر مسکوت گذاشته شد. در روز ۱۵ نوامبر زیر چادر سازمان ملل واقع در کیلومتر ۱۰۱ جادهی سوئز به قاهره برای اولین بار دو هیئت نظامی مصری و اسرائیلی به مذاکره نشستند و این مذاکرات در واقع برای اسرائیل یک پیروزی سیاسی بود؛ زیرا اولاً توانسته بود اعراب را به پای مذاکره بکشاند ثانیاً به بزرگترین مشکل اسرائیل که وجود اسرای اسرائیلی در مصر بود خاتمه دهد. مصریها از این مذاکرات هیچ طرفی نبستند و فقط در قبال آزادی اسرای اسرائیلی توانستند چند کامیون آذوقه برای ارتش سوم و مردم شهر سوئز ارسال نمایند و چند هزار نفر از افراد غیر نظامی را که به اسارت اسرائیل درآمده بود آزاد سازند.
نتیجه:
باتوجه به قرار گرفتن نفت بهعنوان دال مرکزی اقتصاد کشورهای عربی که از قضا برگ برندهی آنها در مواجهه با رژیم صهیونیستی و حامیان غربی آن هم بود، زمینههای تجدید نظر در ادامه جنگ مهیا شد. کشورهای عربی به این نکته واقف بودند که همانطوری که نفت به اهرم فشار بر رژیم و حامیان آن تبدیل شدهاست، عنصر حیاتی اقتصاد داخلی خود آنها نیز میباشد و ادامهدار شدن تحریمهای نفتی بهطور قطع به ضرر آنها خواهد بود. باز پس گیری مناطق اشغالی در جنگ یوم کیپور توسط اعراب اگرچه در کنار تحریمهای نفتی به آنها اعتماد به نفسی دوباره بخشید و ملیت عربی آنها را اعتلا داد اما اصرار بر ادامه جنگ بهقیمت از دست رفتن عایدات اقتصادی آنها از طریق فروش نفت تمام میشد. اعراب همچنین از کنار کشیدن روسها بهعنوان حامی خود و برتری نظامی رژیم هم هراسناک بودند. ایالات متحده آمریکا هم که به خوبی در مورد این مسائل از جمله مسئلهی حیاتی فروش نفت برای اعراب وقوف داشت و از طرفی دیگر زیانهای هنگفتی از طریق تحریمهای نفتی متحمل شدهبود. بر این اساس، سیاست میانجیگری و پایان جنگ را بهجای سیاست حمایتی خود از رژیم برای ادامهی جنگ نشاند و اینچنین بود که زمینهی لازم برای انعقاد کمپ دیوید فراهم شد.
منبع: شهمرادی، حسین(۱۳۹۴). کمپ دیوید /خیانت به آرمان فلسطین/، تهران: مؤسسه فرهنگی هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی.