کد خبر: ۹۳۵۰
به مناسبت هفتهی وحدت | منادیان وحدت؛ شیخ محمد خالصیزاده
آرزوی من اتحاد اسلام بود
آرزوی من اتحاد اسلام و اجرای تعالیم قرآن و سنت که در آن خیر بشر است، بود چگونه این آرزو را مابین مسلمین و بلاد اسلامیه درک نمایم؟ مسلمانها جهل بر آنها غالب، و غالب آنها همج الرعاع هستند و از مسلمانی به جز نام او نمیدانند و علمای آنها به محض تقلید از کتبی که قدمای فقها تألیف کردند، کورکورانه متابعت میکنند و عین احکامی که مناسب عصر قدمای فقها بوده در این عصر نیز تکرار میکنند.
پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ شیخ محمد خالصی زاده به سال ۱۳۰۸ هجری قمری (۱۲۶٧ش) در شهر مقدس کاظمین چشم به جهان گشود و تحت توجهات، پدرش مرجع باتقوی، حضرت آیت الله شیخ محمدمهدی خالصی پرورشیافت. وی با برخورداری از دو نعمت خدایی پدر عالم و هوش سرشار توانست در مدت کوتاهی مراحل مختلف علوم دینی را نزد علمای برجستهی زمان، آیات عظام شیخ مهدی مرایاتی، شیخ صادق خالصی، شیخ راضی خالصی شیخ محمدحسین کاظمی آخوند خراسانی و میرزا تقى شیرازی - قدس سرهم - سپری کند و قبل از ۲۰ سالگی به درجهی اجتهاد برسد.
با شعلهورشدن آتش جنگ جهانی اول و حملهی تجاوزکارانهی انگلستان به خاک عراق در سال ١٩١۴م، خالصی زاده نقش برجستهای در مقابله با حملات صلیبی ایفا کرد. ایشان ضمن حضور فعال در جبهههای جنگ در مناطق القرنه، هویزه، العماره و دیگر مناطق جنوبی عراق مسئول هماهنگی میان نیروهای مجاهدین به رهبری علما و فرماندهی نیروهای نظامی عثمانی بود. ایشان با وجود اشغال بغداد از سوی نیروهای انگلیسی در سال ۱۹۱۷ م از پای ننشست و با دیگر نیروهای باقیمانده به شهر موصل در شمال عراق عقب نشست و تا پایان جنگ جهانی اول و تسلیم عثمانی در برابر بریتانیا به مبارزههای خود ادامه داد.
پس از توقف جنگ و صدور فرمان عفو عمومی ایشان ملازم پدر و آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی - دو عالم برجستهی زمان - شد و در این برههی حساس از تاریخ کشور عراق، یکی از دستیاران و مشاوران مرجعیت و رهبر نهضت اسلامی عراق بود. پس از اوجگیری مبارزههای ملت مسلمان عراق بر ضد انگلیس، آیت الله میرزای شیرازی از شیخ محمد خواست - با توجه به تجربهی نظامی شجاعت و سخنوریاش آغاز نهضت مسلحانهی عراقیها بر ضد اشغالگران را اعلان کند، ایشان انتظار استادش را به بهترین نحو برآورده ساخت و در اجتماع عظیمی که با حضور رهبریت انقلاب، مراجع، رؤسای عشایر و مجاهدین، در روز ۲۱ ژوئن سال ۱۹۲۰م در صحن حضرت عباس در کربلا برگزار شد، خطبهی انقلابی بسیار حماسی را ایراد کرد؛ با ایراد این خطبه نهضت مسلحانهی ملت عراق علیه بریتانیا آغاز شد و توانست در مدت چند سال، تلفاتی بیش از تلفاتیک قرن اشغال هندوستان را بر انگلیسها تحمیل کند. پس از اجتماع عظیم کربلا آتش انقلاب شعله ور شد. نیروهای انگلیسی برای سرکوب قیام، ابتدا شهر کربلا را به محاصرهی خود در آوردند. حاکم نظامی شهر حله با ارسال نامهای به میرزای شیرازی خواستار تحویل ۱۷ تن از سرکردگان و فعالان قیام از جمله آیت الله خالصیزاده به نیروهای انگلیسی شد.
دو سال بعد با فروکش کردن انقلاب، دولت انگلیس به دلیل نگرانی از تکرار قیام به فکر تغییر شکل اشغال عراق از اشغال نظامی مستقیم به اشغال سیاسی افتاد. آیت الله شیخ مهدی خالصی که پس از رحلت میرزای شیرازی و شریعت اصفهانی زمامدار مرجعیت دینی و رهبری سیاسی شده بود، همراه فرزندش شیخ محمد خالصی زاده به جنگ نیرنگهای سیاسی انگلیس رفتند. یکی از نقشههای استعماری انگلیس نامزدی شخصی دست نشانده به نام فیصل اول فرزند شریف حسین ـ حاکم حجاز و متحد اصلی بریتانیا - برای پادشاهی عراق بود. آیت الله خالصی برای ناکام کردن این نقشه از آیت الله میرزا سید علی شیرازی، فرزند آیت الله میرزا حسن شیرازی خواست تا خود را برای حکومت عراق كانديدا کند، ولی ایشان به دلیل زهد و تقوایش و دوری گزینی از سیاست، از پذیرفتن این پیشنهاد خودداری کرد. به ناچار شرایطی به وجود آمد که فیصل اول پادشاه عراق شد.
یکی دیگر از نقشههای شوم انگلیس، پافشاری بر فیصل اول جهت عقد قرارداد خائنانه قیمومت بریتانیا بر عراق بود. از این رو آیت الله خالصی همراه دیگر مراجع با صدور فتوای تحریم شرکت عراقیها در انتخابات مجلس مؤسسان ازیک سو و آیت الله خالصی زاده با رهبری مخالفتهای سیاسی و برگزاری تظاهرات متعدد از سوی دیگر، به مقابله با این نقشه پرداختند. در نتیجهی فعالیتهای آیت الله خالصی زاده و نقش مهم او در پیاده کردن منویات پدرشان کاکس - حاکم کل نظامی انگلیس در عراق - شخصاً دستور خروج خالصی زاده را ظرف مدت ٢۴ ساعت از عراق صادر کرد. معظم له در ۶ شهریور ۱۳۰۱ش عراق را به سوی ایران ترک گفت. بدینسان اولین فصل از زندگانی ایشان به پایان رسید و فصل جدیدی از مبارزههای وی در ایران آغاز شد. ایشان در مدت ۲۷ سال تبعیدش در این کشور در ۹ شهر ایران کرمانشاه، قصرشیرین، تهران، خواف، مشهد، تویسرکان، نهاوند، کاشان و یزد، همواره در تبعید، زندان یا تحت اقامت اجباری بود؛ با این وجود توانست فعالیتهای فراوانی را انجام دهد.
آیت الله خالصی زاده با استقبال پرشور علما و اهالی تهران وارد این شهر شد. ایشان در بدو استقرارش در تهران برای نمایان ساختن فجایع و تجاوزات انگلیس در عراق «جمعیت نمایندگان عالی بین النهرین» را تأسیس کرد و اسناد مربوطه را در کتابی به نام مظالم انگلیس در بين النهرين منتشر ساخت. کتاب مزبور توسط مجلس شورای ملی به چاپ رسید و در مدت کوتاهی، سه مرتبه تجدید چاپ شد. با تبعید آیت الله شیخ مهدی خالصی در سال ۱۳۰۳ ش و خروج معترضانهی مراجع نجف به سرکردگی آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی و آیت الله نائینی فعالیتهای سیاسی و دینی علامه خالصی زاده گسترش یافت. با تشدید این فعالیتها از راه برگزاری برنامهها و سخنرانیهای منظم در مسجد سلطانی بازار، تهران جمعیت مجتمعین مسجد سلطانی تشکیل شد. این جمعیت سهم بسزایی در مبارزههای سیاسی و فعالیتهای ضد انگلیسی در تهران داشت.
سخنرانیهای آیت الله خالصی زاده در مسجد سلطانی به حدی مهم بود که توانست بسیاری از اهالی پایتخت را به خود جذب کند. این سخنرانیها در برخی از روزنامههای وقت منعکس میشد و به سال ۱۳۰۲ ش در کتابی به نام مواعظ اسلامی در خراسان به چاپ رسیده است. آقای نورالدین کیانوری - دبیر کل حزب توده ـ درخاطرههای خود در خصوص اجتماع مسجد سلطانی مینویسد:
خالصی زاده مدتی در مسجد شاه سخنرانیهایی داشت و صحبتهای خیلی تند ضدانگلیسی میکرد. او توانسته بود عدهی زیادی را که دشمن انگلیسیها بودند و از قرارداد ۱۹۱۹ م و از حاکمیت انگلیسیها بر ایران دردمند بودند، جذب خود کند. در این زمان، تریبون دیگری وجود نداشت. فعالیت نیروهای چپ و کمونیست و دیگران فوق العاده ناچیز بود، ولی خالصی زاده عده زیادی جوان پسر و دختر راجذب کرده بود، من آنقدر خاطرم هست که خواهرم - اختر - به اتفاق همشاگردیهایش در این سخنرانیها شرکت میکردند. آنها از صحبتها یادداشت برمیداشتند و یاداشتها را با هم معاوضه میکردند. من که شاید ۸-۹ ساله بودم، این چیزها را میدیدم و برایم جالب بود. بعد یک بار برادر بزرگترم، محمدعلی، دست مرا گرفت و با خودش برای شرکت دریک راهپیمایی بزرگ برد که خالصی زاده راه انداخته بود.
آیت الله خالصی زاده جزء مهمترین مخالفان طرح جمهوریت رضاخانی بود و کاملاً همراه و همسو با مرحوم آیت الله مدرس در پی عدم موفقیت این توطئه انگلیسی در ایران بود. رضاخان که از تاثیرگذاری خالصی زاده آگاه بود، در روز رای گیری دستور داد دربهای مسجد شاه بسته شود تا کسی نتواند در نماز ظهر آیت الله خالصی زاده در این مسجد شرکت کند و تحت تاثیر سخنان او قرار نگیرد.اما این طرح به سرانجام نرسید و مرحوم خالصی نماز را در خیابان برگزار کرد و سخنرانی آتشینی در محکومیت طرح و برنامه رضاخان ایراد نمود. در اثر این سخنان، ماموران رضاخان به صف نمازگزاران حمله کرده و در میدان بهارستان درگیری جدیای اتفاق افتاد. این تحرکات باعث به سرانجام نرسیدن طرح جمهوریت رضاخانی و انصراف او از این پیشنهاد گردید.
پس از این رویدادها رضاخان تصمیم گرفت مخالفان اصلی خود را از سر راه بردارد. ابتدا با طراحی نقشهی ترور خالصی زاده و تیراندازی فرد ناشناسی به سوی معظم له در تهران سعی در از بین بردن ایشان داشت. متعاقب آن پس از حادثهی مشکوک ترور ماژور (ایمبری - سر کنسول آمریکا - در تهران در قضیهی سقاخانه) آیت الله خالصی زاده به تهمت مشارکت و تحریض به هنگام بازگشت از نماز مغرب و عشا دستگیر و به شهر خواف در مرز افغانستان تبعید و در قلعهی هولناک آن شهر زندانی شد. از آن پس ایشان حدود ۲۷ سال توقف در ایران همواره در حال تبعید، زندان یا تحت اقامت اجباری به سر برد. از جمله در شهرهای مشهد مقدس به مدت دو سال اقامت کرد و (ایشان در آن شهر شاهد به شهادت رسیدن پدرش - حضرت آیت الله شیخ مهدی خالصی) به وسیلهی زهر توسط عمال کنسولگری انگلیس در خراسان بود. سپس به تهران بازگشت و چهار سال در این شهر توقف کرد و در چند نوبت دستگیر و بازداشت شد. آنگاه به تویسرکان تبعید شد و مدت ۱۴سال در شهرستان تویسرکان و نهاوند گذراند. این فشارها باعث سستی و ناامیدی ایشان در اهدافش نشد و در همین ایام تبعید دست به اقدامات مهمی در زمینه وحدت و تقریب بین مذاهب اسلامی زد که فهرستی از مهمترین آنها ذیلاً میآید:
- دعوت برای برگزاری کنگرهی اسلامی در تهران با حضور سران کشورهای اسلامی جهت بررسی مشکلات جهان اسلام؛
- برنامهریزی و نامهنگاری با مسئولان عربستانی برای تعمیر قبرستان بقیع در مدینه منوره
- فعالیت برای احیای حوزه علمیهی شهر مقدس مشهد در زمان حضور پدرش - آیت الله شیخ مهدی خالصی ـ در آن شهر؛
- مشارکت در تنظیم و فهرست برداری منابع خطی کتابخانهی آستان قدس رضوی
سرانجام مبارزات آیت الله خالصی زاده در ایران، تبعیدِ دوباره به عراق در ۱۳ آبان ۱۳۲۸ بود. ایشان در روز جمعه ۳۰ آذر ۱۳۴۲ در سن ۷۵ سالگی دار فانی را وداع گفت.
در ادامه جنبههایی از تلاشهای آن مرحوم در بحث وحدت اسلامی میآید:
این مصیبتها و گرفتاریها که جوانی من در آن صرف شد، سختترین مصیبتهای تاریخی اسلام و حصهی من از آن بسیار بود. در این موقع به علل زیر من در شدیدترین حالات از قلق و اضطراب به سر میبردم:
اولاً برای انقسام مملکت عثمانی به دو قسمت قسمتی طرفدار استبداد، پادشاه و قسمتی طرفداران مقید شدن او به احکامی که آنها را خدا نگفته قوانین فرهنگ؛
ثانیاً برای اختلافی که نظیر آن در ایران بوده؛
ثالثاً برای جنگ و جدال که در عراق به سبب این اختلاف واقع شده بود؛
رابعاً برای غرور و نخوت شبیه غرور و نخوت اهل جاهلیت که در ممالک اسلامی حادث شده و مردم تعالیم اسلامی را زیر پا گذاشته و وحدت اسلامی را از بین بردند. یک قسمت از اینها به نام (قنطورا) جد اعلای ترک و دیگری به نام يَعْرُب ابن قحطان جد اعلای اعراب ندا میکنند به استخوانهای پوسیده در صورتی که همتهای برجسته آن افتخار کنند، همچنان عدهای در مصر طرفداری از دعوت فرعونی میکردند به سبب اینکه گول جهال را خورده بودند، نظیر آن در ایران اشخاصی بودند به نام هوشنگ و منوچهر و بهرام که دعوت میکردند و پسران خود را به نام پیغمبران و پادشاهان مجوس می نامیدند به جای اسماء محمد و علی و سایر نامهای مقدس که داشتند.
خامساً به سبب هجوم اتریش بر دو ایالت اسلامی بسنی و هرسک و هجوم ایطالی بر ایالت دیگر اسلامی «طرابلس - بنغازی»، و برای قیام آلبانیها بر دولت عثمانی و انتراع شبه جزیرهی بالکان از دست دولت، اسلامی این قلق و اضطراب نصیب من بود تا جنگ بین الملل اول.
این جنگ تمام شد در حالتی که من در موصل بودم و از دید قوائی که عراق را تصرف کرده بودند قرار اختفا اختیار کردم، نتیجه [ای] را که از تمام این زحمات گرفتم این بود که مأیوس شدم که به آرزوی خود در بلاد اسلامی برسم. آرزوی من اتحاد اسلام و اجرای تعالیم قرآن و سنت که در آن خیر بشر است، بود چگونه این آرزو را مابین مسلمین و بلاد اسلامیه درک نمایم؟ مسلمانها جهل بر آنها غالب، و غالب آنها همج الرعاع هستند و از مسلمانی به جز نام او نمیدانند و علمای آنها به محض تقلید از کتبی که قدمای فقها تألیف نمودند کورکورانه متابعت می نمایند و عین احکامی که مناسب عصر قدمای فقها بوده در این عصر ذکر کنند و قدرت ندارند که از قرآن و حدیث فقهی مناسب احتیاجات این عصر استخراج نمایند و عالم را به واسطهی آن اصلاح کنند. در صورتی که قرآن و سنت صحیح ضامن تمام مصالح و دافع تمام مفاسد برای بشر هستند و علمای مسلمان این معنی را نمیدانند و نیز نمیخواهند بدانند که چه تطورات و تبدلاتی در دنیا حادث شده و آن تطورات چه اقتضا دارد؟
این بود حال علما و جهال مسلمین و بین مسلمین طبقهی دیگری نیز بودند که به غصب ادعای ریاست و وزارت نمودند و خود را اهل حل و عقد و «أولو الامر» نامیدند. این طبقه دارای دو صفت جهال و علما، بودند و اضافه بر آن دو صفت، صفات رذیلهی شهوت و طمع و ضعف و سستی عقیده و رأی و تقلید کورکورانه از فرنگ را زاید بر مفاسد دیگر داشتند.
این زمامداران را دیدم، در وقتی که آتش جنگ تمام ممالک عثمانی را گرفته بود، و آنها هیچ فکری نداشتند به جز اینکه پول و کالا و ارزاق قشون را بربایند ولو اینکه تمام قشون از گرسنگی و بی سلاحی بمیرند، و زیر آتش خصم نابود شوند در این حال اینها مشغول بودند که سیم و زر و درهم و دینار را از میدان جنگ به خانهی خود بفرستند، ولو اینکه خانهها هم به دست دشمن بیفتد آنها را دیدم در حال مستی در آغوش فواحش را میخوابند و مست و خمار از خواب بر میخیزند نه به سوی خدا به نماز میایستادند و نه وضو میکردند و نه غسل جنابت در این حال صبح برخاسته و متوجه میدان میشدند، عاقبت این چنین قومی با این کردار چیست؟
مگر جز معنویت و مرگ و فرار و نابود شدن در آتش دشمن با ننگ و مذلت نصیبی دارند؟
حال اینها این بود در صورتی که همه متفق بودند بر اینکه اتحاد اسلامی را از بین ببرند، به واسطه اینکه حمیت جاهلیت و عصبیت عرب و ترک در قلوب اینها متمکن شده بود.
از این جهت مایوس شدم که به آرزوی خود در میان مسلمانان برسم. اما بلاد اسلامی بعد از جنگ مملکتی نمانده که این اسم بر او صدق کند. برای اینکه تمام بلاد اسلامیکسره زیر بیرق بتپرستی و تثلیث رفته یا اینکه حکامی پیدا کرده به نام مسلمان که حقیقتاً کافر بودند.
منبع: رسائل سیاسی آیت الله شیخ محمد خالصی زاده، تدوین اسلام دباغ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران