کد خبر: ۹۳۷۵
به مناسبت هفتهی دفاع مقدس
کارنامهی شیخ سیاستمداری که در جنگ فرمانده صلح شد
آیت الله هاشمی رفسنجانی از جمله سیاستمدارانی است که به عنوان نماد عقلانیت و میانهروی در نظام جمهوری اسلامی ایران توانسته در دوران فرماندهی جنگ گرههای فراوانی را از امور کشور باز و شکافهای عمیقی را ترمیم کند و آنگاه که بستر ایجاد صلحی پایدار را فراهم میبیند، در قامت یک فرمانده صلح طلب و به دور از فریبکاریهای سیاسی، صلحی را پذیرا میگردد که برای او سختتر از فرماندهی جنگ بود.
پایگاه اطلاع رسانی مرکز انقلاب اسلامی- هادی قیصریان فرد؛ آیت الله هاشمی رفسنجانی در دو مقطع از جنگ به عنوان فرمانده از سوی امام منصوب شدند. در مقطع اول، ایشان از سوی امام برای ادامهی فرماندهی عملیاتهای والفجر در تاریخ ۲۸ بهمن ۱۳۶۲ منصوب شدند و در مقطع دوم با حکم امام در سال ۱۳۶۷ بهعنوان جانشین فرماندهکل قوا منصوب گردید که گفته میشود حکم دوم امام به ایشان در این مرحله به نوعی زمینهسازی برای پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و پایان دادن به جنگ بوده است. به این مناسبت خالی از فایده نیست که نقشمدیریتیآیتالله هاشمی رفسنجانی را در طول ۸ سال جنگی که سرانجامش به صلح پایدار منجر شد مورد واکاوی قرار دهیم.
با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و سقوط حکومت پهلوی، صدام حسین با آرزوی تبدیل شدن به بزرگترین قدرت منطقهای در خلیجفارس و همچنین گرفتن رهبری جهان عرب، استراتژی تهاجم نظامی را برای حمله به نظام نوپا و فاقد تجربه و ساختار تثبیتشده سیاسی، نظامی و دیپلماتیک ایران در پیش گرفت. رهبران ایران نیز در مرحلهی اول، راهبرد تدافعی را بهمنظور حفظ تمامیت ارضی و سرزمینی خود در دستور کار قرار دادند و توانستند با توقف پیشروی نیروهای عراقی وهمچنین آزادسازی بخشهای مهمی از مناطق اشغالی ایران مانند خرمشهر، ماهیت جنگ را تغییر بدهند. امری که پیامد آن تغییر رفتار نظامی و سیاسی دو کشور ایران و عراق و نیز ایجاد تغییرات در سطح راهبردی جنگ برای طرفین بود. به دنبال عقب نشینی عراق از برخی سرزمینهای متصرفی بعد از شکست در عملیات بیت المقدس، ضرورت اتخاذ استراتژی جدید و اجرای عملیاتهای نظامی برای تداوم جنگ باعث به وجود آمدن اختلاف نظر بین فرماندهان نظامی در ایران شد. روی همین حساب امام خمینی به این نتیجه رسیدند تا با انتخاب هاشمی رفسنجانی بهعنوان هماهنگ کنندهی نیروهای مسلح، از ظرفیتهای سپاه و ارتش علیه نیروهای عراقی بهتر استفاده کند. البته جدا از حل مسئلهی اختلافات فنی بین فرماندهان سپاه و ارتش، موضوع مهم دیگری که ضرورت انتخاب هاشمی رفسنجانی را بهعنوان فرمانده جنگ ایجاب کرد، بحث پشتیبانی دولت از جبههها به عنوان یکی از دغدغههای مهم فرماندهان نظامی بود و امام خمینی با مطلع شدن از این مساله و با توجه به توانمندیهای هاشمی رفسنجانی برای هماهنگی و بسیج امکانات، حکم فرماندهی ایشان را در بهمن سال ۱۳۶۲صادر کرد. شاید در شرایط سخت آن دوران و بر خلاف برخی تبلیغات و ادعاهای رسانهای که به دنبال حذف و فراموشی آیتالله هاشمی رفسنجانی در دوره جنگ هستند، انتخاب چهرهای نظیر آیتالله هاشمیرفسنجانیکه نماد عقلانیت و میانهروی در نظام بود بهترین تصمیم ممکن از سوی امام بوده باشد.
به هر حال صدام حسین در آن مقطع زمانی سعی داشت با تغییر رفتار و عقبنشینی از مناطق مرزی، ایران را در بنبست سیاسی قرار بدهد و جنگ را بهصورت راکد نگه دارد. بنابراین اجرای تاکتیک (توقف جنگ) به نفع عراق و به ضرر ایران بود؛ چراکه عراق هنوز بخشهایی از خاک کشور را در تصرف داشت و دوم آنکه عراق فرصت مییافت تا به اوضاع داخلی خود رسیدگی نماید و آثار شکست را جبران نماید. از طرفی رکود در جبهههای جنگ باعث تضعیف روحیه رزمندگان ایران شده بود و این وضعیت به لحاظ تبلیغاتی برای ایران خوب نبود. به این دلیل این نیاز در سطح راهبردی احساس شد تا یک نفر که بینش سیاسی دارد به صحنه جنگ آورده شود.
هاشمی رفسنجانی خود نیز در خصوص انتخابش به عنوان فرمانده جنگ عنوان مینماید که: «برای این موضوع در آن دوره بین انتخاب من و آیت الله خامنهای بحث بود. امام گفتند آیت الله خامنهای دستشان آسیب دیده و مشکلات این گونه هم دارند. رئیس جمهور هم هستند که باید کشور را اداره کنند. ولی من در مجلس بودم و میبایست مجلس را اداره میکردم و دو نائب هم داشتم. امام گفتند شما دو نائب دارید و اگر در مجلس نباشید، اتفاق مهمی نمیافتد. این استدلال بود. آن موقع رابطه من با سپاه هم خیلی صمیمی بود.» روی این اصل و نیز با توجه به واقعیات جنگ و صحنه عملیات و شناختی که از قابلیتها و توان نیروهای خودی و نیز توان و ظرفیتهای ارتش عراق به دست آمده بود آقای هاشمی فرمانده جنگ شدند.
اینک مهمترین تئوری و هدف شیخ فرمانده در صحنهی عملیاتی جنگ، دنبال کردن تئوری «جنگ جنگ تا یک پیروزی چشمگیر» از سوی ایشان بود. در واقع آقای هاشمی رفسنجانی با طرح این راهبرد به فکر تصرف یک منطقه استراتژیک (مانند بصره) از خاک عراق بود تا بعدها بتواند جنگ را از طریق «مذاکره سیاسی» و از موضع برتر پایان بدهد. اگر چه با آمدن هاشمی رفسنجانی به صحنه جنگ، امیدواری برای پایان جنگ شکل میگیرد، اما اتخاذ استراتژی تهاجمی باهدف ورود به خاک عراق و تصرف بصره درنهایت منجر به طولانی شدن جنگ شد. چنانچه احمد غلامپور فرمانده قرارگاه کربلا در دوران جنگ تحمیلی در ارتباط با فرمانده شدن آقای هاشمی رفسنجانی برای جنگ چنین اظهار میکند که: «با فرمانده شدن هاشمی رفسنجانی، اگرچه امیدواریهای برای حل مشکلات ایجاد شد، اما امکانات پشتیبانی که میباید انجام میشد انجام نگرفت و توقع فرماندهان عملی نشد، بنابراین نتیجه چندانی در آن مقطع حاصل نگردید.»
به باور برخی کارشناسان نظامی، در حکمی که امام به هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۶۲ دادند، عنوان فرماندهی ادامه والفجرها آمده است و نه حکم جانشینی فرمانده کل قوا. بنابراین ایشان نمیتوانستند تئوری «جنگ،جنگ تا یک پیروزی چشمگیر» را در آن مرحله ارائه دهند که فراتر از حکم دریافت شده از سوی امام است.
بررسیهای تاریخی نشان میدهد که در دورهی جنگ، دو نگاه نسبت به ادامهی جنگ در کشور وجود داشته است؛ اول اینکه شعار و نگاه انقلابی امام مبنی بر «جنگ جنگ تا رفع فتنه در کل عالم» است که نه یک هدف، بلکه یک تدبیر و راهبرد کلی از سوی امام است؛ درحالیکه شعار آقای هاشمی رفسنجانی «جنگ تا یک پیروزی چشمگیر» هدفگذاری است و نه راهبرد؛ چرا که خود ایشان هم هیچگاه ادعا نداشتند که راهبرد دارند. با این وجود ایشان از ابتدای صدور حکم فرماندهی جنگ در سال ۱۳۶۲ و انجام عملیات خیبر، صادقانه و شفاف، هدفش را کسب یک پیروزی بزرگ در جبهه و خاتمه جنگ و کسب صلح عنوان میکنند و این را با امام در میان میگذارند. بنابراین در این راستا حرکت کرد و چنانچه میتوانست به این خواسته جامه عمل بپوشاند و با یک عملیات موفق بخشی از خاک عراق گرفته میشد، میتوانست دست ایران را در مذاکرات صلح بازتر نگه دارد.
محسن رضایی فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دوره جنگ نیز با اشاره به مدل نظری امام خمینی (جنگ تا رفع فتنه در عالم) و همچنین مدل نظری آقای هاشمی رفسنجانی (جنگ جنگ تا یک پیروزی) بیان مینماید که «مدل نظری امام در زمان عملیات خیبر مطرح شد و پاسخی بود به کسانی که فکر میکردند اگر ایران نجنگد صلح میشود و جنگ تمام میشود. منظور آقای رضایی از این افراد به طور مشخص آقای هاشمی رفسنجانی و سیاسیون همراه ایشان است که بعد از عملیات بیت المقدس و اختلاف نظر برای ورود به خاک عراق این مدل را مطرح کردند. طرحی که قصد آن اخذ امتیازات بیشتر در مذاکرات سیاسی برای پایان دادن به جنگ بود. البته طرح پیشنهادی، در آغاز با موافقت امام همراه نیست و امام با ادامهی جنگ مخالفند.موضوعیکه بعدها و برای نخستین بار توسط سید احمدخمینی در سال ۱۳۷۴ و در روزنامه جمهوری اسلامی منتشر میگردد. در حقیقت اظهارات احمد خمینی،گفتمان جدیدی را درباره نظریات امام شکل داد و این تصور را به وجود آورد که امام با ادامهی جنگ مخالف بودند، ولی با اصرار و پافشاری مسئولان جنگ، نظر خود را تغییر داده است.»
قاسمعلی ظهیرنژاد، رئیس وقت ستاد مشترک ارتش، نیز این ادعا را تایید میکنند و معتقدند که امام خمینی با پیشروی ارتش ایران به داخل خاک عراق در آن مقطع مخالفت داشتند و تأکیدشان این بود که نبایستی حتی به یک نفر غیرنظامی عراقی آسیب برسد. این نقلقولها سبب شد تا این پرسش مطرح بشود که آیا امام با روند ادامهی جنگ در داخل خاک عراق مخالف بودند یا اینکه با روند ادامهی جنگ بعد از فتح خرمشهر بهطورکلی مخالفت داشتند؟
آیت الله حسینعلی منتظری نیز نسبت به این موضوع در خاطراتش چنین بیان مینماید: «آن زمان که صدام حسین کشور ایران را اشغال کرد، ما نظرمان مثل همه این بود که باید جنگید و آنها را از کشور بیرون کرد. ولی وقتی که خرمشهر را فتح کردیم و اینها را بیرون راندیم احساس کردیم که نیروها بهخصوص ارتش انگیزه داخل شدن در خاک عراق را ندارند. روی همین اصل همان وقت پیغام دادم هرکاری میخواهید بکنید، حالا وقتش است و حمله کردن به عراق درست نیست. آن روز حسابی برای غرامت به کشور ما پول میدادند و منت ما را هم میکشیدند و شرایط آماده بود، ولی آقایان فکر میکردند که الان میرویم عراق را میگیریم و صدام را نابود میکنیم.
بالاخره من از همان وقت نظرم این بود که جنگ را به یک شکلی خاتمه دهیم، ولی رهبری با امام بود و نظر ایشان مقدم بود».البته روایت پرداخت غرامت به ایران برای پایان دادن به جنگ از سوی هاشمی رفسنجانی که فرمانده جنگ بودند رد میشود و ایشان در این ارتباط اظهار نظر میکنند که: «من که در شورای عالی دفاع و مجلس شورای اسلامی بودم و در بیشتر جلسات مربوط به جنگ در محضر امام بودم، چنین پیشنهادی را نشنیدم.» غلامعلی رشید از فرماندهان نظامی جنگ، در یک گفتگوی مطبوعاتی راجع به مواضع حضرت امام بعد از فتح خرمشهر میگوید: قرائن موجود حکایت از آن دارد که امام به تداوم جنگ تمایلی نداشته است، اما دلایل کارشناسان حضرت امام را متقاعد ساخت تا به گونه دیگری عمل نماید.
آقای هاشمی رفسنجانی در خصوص ادامهی جنگ بعد از فتح خرمشهر و اجرای یک عملیات بزرگ برای یک پیروزی چشمگیر، چنین میگوید که: «من خدمت امام رفتم و هدف خود را مطرح کردم که ایشان بدانند من با این عقیده در جنگ میروم و هرچند که شعار میدهیم جنگ جنگ تا پیروزی یا تا رفع فتنه و یا هر چیز دیگر، استراتژی ما این است. گفتم که من با این هدف وارد میدان میشوم تا جنگ را به این صورت تمام کنیم، ایشان هم نگاهی به من کردند و جواب ندادند. من هم انتظار نداشتم جواب بدهند، میخواستم بگویم که اگر میخواهید من جنگ را فرماندهی کنم، این استراتژی من است. فقط با یک تبسم مواجه شدم. این تبسم میتوانست به معنای اینکه شما ساده هستید باشد و یا میتوانست به این معنا باشد که این خوب است ولی حقش نبود که امام این حرف را بگویند این حرف را من میبایست میگفتم که گفتم.
تصمیم و هدفی که از سوی فرمانده جنگ در آن مقطع لحاظ گردید باعث شد تا برخی ضمن مخدوش ساختن شخصیت آیت الله هاشمی رفسنجانی، استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر را زیر سؤال ببرند و به نوعی جامعه را با یک نوع از دوگانگی مواجه کنند. به گفتهی میرحسین موسوی، نخستوزیر وقت، بعد از عملیات بیتالمقدس، بهمنظور بررسی وضعیت کشور و اتخاذ روش مناسب در صحنهی جنگ، جلسهای با حضور مسئولان سیاسی و نظامی کشور در عصر روز سوم خرداد در خانهی امام برگزار گردید. خرسندی امام از این پیروزی سبب شد تا برخلاف همیشه ایشان بر روی زمین بنشینند و محتوای کلام ایشان این بود که با این پیروزی جنگ تمام شود.
هاشمی رفسنجانی نیز با اشاره به جلسهی روز سوم خرداد ۱۳۶۱، چنین مینویسد: «خرمشهر بهطور کامل تسخیر گردید و دشمن تسلیم شد. اول شب خدمت امام رفتیم و راجع به آینده و جنگ مشورت کردیم. ایشان خیلی خوشحال بودند، با آقایان رئیسجمهور و نخستوزیر مهمان احمد آقا بودیم و مصاحبه مشترک انجام دادیم.» برداشتی که از این جلسه وجود دارد آن است که حرفی از تصمیمگیری برای ادامهی جنگ در آن جلسه زده نمیشود و فضا تحت تأثیر پیروزی بهدستآمده ایران بوده است. تنها نکتهای که به نظر میرسد، حرف امام در دیدار با میرحسین موسوی است، که در حقیقت چنین میتواند تلقی گردد که امام در واقع تصمیمی برای ادامه دادن جنگ نداشته است.
به دنبال برگزاری جلسه اول امام با مسئولان کشور در روز سوم خرداد، جلسهی دومی نیز متعاقب آن برگزار میگردد که در خاطرات هاشمی رفسنجانی به جزییات آن اشاره شده است: «فرماندهان ارتش و سپاه خدمت امام رفتند، من هم بودم. یک جلسه طولانی بود. فرماندهان گفتند اگر حاکمان بغداد مطلع شوند که ما وارد خاک این کشور نمیشویم با خیال راحت علیه ما شرارت خواهند کرد. منطق جنگ این نظر را نمیپسندد. امام مسائل انسانی را مطرح کردند و گفتند اگر به مردم عراق آسیب برسانیم برای آنها مشکل خواهد شد. نتیجه جلسه طولانی این شد که امام اجازه دادند بهصورت محدود در مناطقی که مردم عراق نیستند ما وارد خاک عراق بشویم. آیت الله خامنهای در خصوص دیدگاههای موجود در خصوص موضع امام بعد از فتح خرمشهر، بعدها در سخنرانی در ۱۶ مرداد ۱۳۷۵، چنین فرمودند: «خدا میداند که اگر در جنگ، فرد محکمی به استقامت امام نبود، حداقل یکی دو استان این مملکت رفته بود. حالا برمیدارند مینویسند که امام بعد از فتح خرمشهر گفتند: جنگ، تعطیل! غلطهای بیخودی، حرفهای دروغ، تهمتهای بیوجه! ما در آن جا خودمان حاظر و ناظر بودیم. به گفتهی احمد غلامپور، آقای هاشمی رفسنجانی اولین کسی بود که ورود به خاک عراق را مطرح کرد و نظرشان این بود که ما نباید [روی مرزها] بایستیم و باید[به داخل عراق] برویم تا بتوانیم با دست پر پای میز مذاکره بنشینیم. این هدف کماکان در ذهن آقای هاشمی رفسنجانی تا سال آخر جنگ و صدور حکم جدید از طرف امام برای ایشان دنبال گردید.
شایان ذکر است در میانهی زمستان ۱۳۶۴ و بهار ۱۳۶۵، تلاشهایی از سوی برخی نمایندگان مجلس شورای اسلامی دوره دوم برای پایان دادن به جنگ شکل گرفت که گفته میشود حسن روحانی آن جمع از نمایندگان را در مجمعی تحت عنوان مجمع عقلا گرد هم آورده بود. در آن دوره محسن رضایی بحثهای مطرحشده در مجمع عقلا را به ضرر جنگ میدانست و در گفتوگویی که سال ۶۵ انجام شده، میگوید: «آمدند به نظر خود، بحثهای اصولی را طرح کردند. مثلا وضع دشمن چطور است؟ وضع ما چطوره؟ اقتصادمان چطوره؟ چه کار باید بکنیم؟ فرانسه چکار میتواند بکند؟ چقدر اسلحه میتوانیم بخریم؟ اسلحه به ما میدهند؟ نمیدهند؟ این بحثها را کرده بودند و خوف این میرفت که این بحثها به خارج مجلس سرایت بکند و به جنگ لطمه وارد شود. خب امام به محض اینکه این جلسه را فهمیده بود، دستور داده بود... بگویید این جلسات را منحل کنند و این حرفها را نزنند و بگویید این جلسه تعطیل بشود.»
بدین ترتیب طرح آقای هاشمی رفسنجانی برای پایان دادن به جنگ تا سال آخر همچنان بی نتیجه مانده بود. اگر چه در مقاطعی چون عملیات والفجر ۸ و تصرف فاو این فرصت برای تحقق شعار آقای هاشمی رفسنجانی پیش آمد اما به دلایل مختلف که در ادامه به آن خواهیم پرداخت، جنگ خاتمه پیدا نکرد. تا اینکه دوره دوم فرماندهی آیت الله هاشمی رفسنجانی در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۳۶۷آغاز شد. در این دوره ایشان از سوی امام بهعنوان جانشین فرمانده کل قوا منصوب میشوند.
در حکم جدیدی که به هاشمی رفسنجانی داده میشود و متفاوت از حکم سال ۱۳۶۲ است، ایجاد ستاد فرماندهی کل تا تهیه زمینه وحدت کامل خواسته شده بود. همچنین نوع و محتوای حکم دوم امام به آیت الله هاشمی رفسنجانی نشان از ایجاد تغییرات در جنگ است. به نظر میرسد که حکم سال ۱۳۶۲ آقای هاشمی رفسنجانی برای مدیریت و اداره جنگ چندان کافی نبوده است و به همین دلیل حکم سال ۱۳۶۷ که جانشینی فرمانده کل قوا است داده میشود. البته در این زمینه لازم است توجه شود که حکم آقای هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۶۲، هیچ شباهتی بهحکم فرماندهان قبلی همچون فلاحی و بنیصدر ندارد. حکم ایشان در آن مقطع، ادامه عملیات والفجرها است، بنابراین حکمی نیست که از آن تلقی حکم فرمانده کل قوا یا جانشینی فرمانده کل قوا بشود و یکی از دلایلی که باعث میگردد تا هاشمی رفسنجانی، به مقوله تشکیل ستاد در آن سال ورود نکند این است که حکم صریح برای تشکیل ستاد ندارند و شاید به ایشان گفتهاند کارش ادامه والفجرها است. اما در سال ۱۳۶۷ کشور به این نتیجه رسید که به یک ستاد پرقدرت نیاز داریم تا جنگ را اداره نماید.» موضوع دوم در خصوص حکم فرماندهی هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۶۷، ایجاد ستاد فرماندهی کل تا تهیه زمینه وحدت کامل است. بر این اساس چنین به نظر میرسد که حکم دوم هاشمی رفسنجانی بهعنوان جانشین فرماندهی کل قوا در خرداد ۱۳۶۷، حساب شده و زمینهای برای پذیرش قطعنامه ۵۹۸ بوده است که گفته میشود شروعش از عملیات والفجر ۸ و تصرف فاو بود، اما سؤالی که مطرح میشود این است که چرا در زمانی که فاو تصرف شد و پیروزی ارزشمندی به دست آمد، ایران نتوانست از شرایط به وجود آمده استفاده سیاسی کند و جنگ را در آن مقطع پایان بدهد؟ از طرفی هاشمی رفسنجانی بهعنوان فرمانده جنگ، از زمان پذیرش مسئولیت دنبال این بودند که با گرفتن یک جای پای مطمئن در کشور عراق، جنگ را پایان خواهند داد، اما هنگامیکه فاو توسط نیروهای ایرانی گرفته شد، جنگ پایان نمییابد. در خصوص این پرسش که چرا پس از تصرف فاو، نتوانستیم جنگ را پایان دهیم؟باید گفت که علت این اتفاق تغییراتی بود که در منطقه و نظام بینالملل رخداده بود. در آن دوره نظام بینالملل حاضر به پذیرش صحنه و پایان جنگ به سود ایران نبود و برای همین به کمک عراق آمدند. بههرحال تصرف فاو در سال ۱۳۶۴، به معنای نزدیکی ایران به بصره بود و این اتفاق برای نظام بینالملل مهم بود.نکته دیگر آنکه ایران برای پایان دادن به جنگ، راهبرد مشخصی نداشت و تنها ایدهی هاشمی رفسنجانی که گفته بود با کسب یک پیروزی قاطع در جنگ و از طریق راهحل سیاسی جنگ را تمام میکند وجود دارد، که آنهم با شعار جنگ جنگ تا رفع فتنه در کل عالم که توسط امام مطرح شد همخوانی ندارد، زیرا امام مصمم به ادامهی جنگ بودند. به گفتهی احمد غلامپور، هاشمی رفسنجانی در عملیات کربلای ۵، در جلسهای با فرماندهان سپاه چنین میگوید که پیروزی یا شکست در ادامه یا عدم ادامهی جنگ دست شما است، اگر میتوانید بجنگید و پیروز شوید و اگر نمیتوانید خودتان به امام بگویید توان ادامه جنگ را ندارید. بعدها با توجه به شرایط ایجاد شده در پایان جنگ، امام خمینی حاضر به پذیرش قطعنامه میشوند و از آن بهعنوان نوشیدن جام زهر یاد میکنند. اگرچه تعبیر نوشیدن جام زهر خود این ابهام اساسی را پیش میآورد که آیا ممکن است پذیرش قطعنامه ۵۹۸ بر امام تحمیل شده باشد؟ همانطور که حسین اللهکرم معتقد است جریاناتی در تصمیم امام برای پذیرش قطعنامه دخالت داشتهاند، ازجمله برخی دولتیها دنبال این مسئله بودند که نظامیها پیروز میدان نباشند. این نگاه صحیح نیست، زیرا دولتی که مخالف ادامه جنگ باشد نصف بودجهی کشور را برای هزینههای جنگ اختصاص نمیدهد، هر چند وسع و توان نظامی و اقتصادی کشور در آن مقطع به اندازهای نبوده است که جنگ ادامه پیدا میکرد و امام با توجه به گزارشهایی که دریافت داشتند، تصمیم به پذیرش قطعنامه میگیرند. در این باره هاشمی رفسنجانی در خاطرات سال ۱۳۶۷ چنین نقل میکنند: «شرایط پیش آمده در ماههای اول سال ۱۳۶۷ حضور نیروهای داوطلب در جبههها را کم کرده بود و در مذاکرات ستادی معمولاً فرماندهان از کمی نیرو ابراز ناراحتی میکردند و در مواردی با اعلام آماده بودن طرح عملیات به خاطر کمی نیرو اقدام به عملیات نمیکردند. همزمان با شرایط حساس روزهای آخر جنگ به منطقه حلبچه سفر کردم تا اوضاع آنجا را پس از تصرف ما و بمباران شیمیایی و جنایات هولناک حزب بعث عراق در کشتار دستهجمعی مردم مظلوم کرد مشاهده کنم که حقیقتاً آتش به جان و دلم زد. بعد از سقوط فاو و عقبنشینی حیرتزای نیروهایمان از فاو به جنوب رفتم و با فرماندهان و ناظران و افراد رزمنده، مذاکرات جامعی داشتم که بیشتر عقبنشینی را به خاطر کمبود نیرو و استفاده وسیع دشمن از بمبهای شیمیایی توجیه میکردند. پس از عقبنشینی نیروها از منطقه کربلای پنج و جزایر مجنون باز سفرها تکرار شد و نتایج بررسیها و طرح نیازها را شنیدم و در جمعبندی در قرارگاهها و جلسات با فرماندهان، واقعیات وضع جبههها آشکارتر شد.
همچنین در جمعبندی نهایی با فرماندهان طرفدار ادامه نبرد، خواستههای آنها و زمان احتمالی آمادگی تهاجمهای وسیع و سریع مشخص گردید. پس در مراجعت به تهران در جلسات سران قوا، واقعیتهای میدان نبرد، شرایط منطقه و جهان مورد مذاکره قرار گرفت و تشخیص این شد که باید تمامی امکانات کشور برای جنگ بسیج شود و عوارض و مشکلات آن که ریاضت شدید و همه جانبه جامعه خواهد بود با مردم در میان گذاشته شود و یا برنامه مذاکرات پذیرش قطعنامه و رفتن به سوی آتشبس و گرفتن حقوق ایران از سوی سازمان ملل تعقیب شود. در نهایت با جلساتی که سران قوا به همراه حاج احمدآقا با امام داشتیم، نتیجه این شد که در این مرحله لازم است با پشتیبانی بیشتر جبههها هم از لحاظ نیرو و هم از لحاظ لجستیک دست بالا را در صحنه جنگ داشته باشیم و هم مذاکرات با دبیرکل سازمان ملل را موثرتر پییگیری کنیم. برای قسمت اول ستاد کل قوای مسلح با حضور نخستوزیر، جمعی از وزراء و نمایندگان مجلس و فرماندهان نظامی، با هدف بسیج امکانات شکل گرفت. همچنین وزارت امور خارجه نیز مسئول فعال کردن مذاکرات بر محور قطعنامه ۵۹۸ گردید.
بنابراین اتهام زنی به دولت جنگ، بر اساس دلیل و مدرک متقن قابلیت طرح ندارد، چرا که بعد از بازپسگیری فاو، هاشمی رفسنجانی باهدف اینکه دولت را بیشتر در جنگ درگیر کند، نخست وزیر(میرحسین موسوی) را به ریاست ستاد فرماندهی کل قوا منصوب کرد و ایشان هم چند تن از وزیران را بهعنوان معاونین ستاد انتخاب کردند و به این ترتیب برنامهریزی دولت و جنگ یکی شد.
بر اساس اظهار نظر امیر قویدل، از فرماندهان نظامی ایران در جنگ تحمیلی، «در سال ۱۳۶۶ فرماندهان ارتش بر اساس شرایط موجود، مخالف ادامه جنگ بودند، اما فرماندهان سپاه معتقد بودند اگر امکانات ارتش دست ما باشد، میتوانیم بجنگیم. ولی نمیشد که امکانات را منتقل کرد. از طرفی آقای هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۶۷ خدمت امام میرسند و در مورد خاتمه جنگ یا تداوم جنگ از امام نظر میخواهند که امام میفرمایند جنگ را ادامه بدهید. وقتی هاشمی رفسنجانی به منطقه برمیگردند این نظر امام را به فرماندهان اعلام میکند. نکته مهم دیگر نامهی محسن رضایی به هاشمی رفسنجانی برای ادامهی جنگ است. محسن رضایی در این نامه به وضعیت عملیاتی و میزان امکانات و تجهیزات لازم برای طرح پایان جنگ اشاره میکند و در آن از یک برنامه بلند مدت ۵ ساله سخن میراند که در صورت اجرا در پایان آن میتوانیم به پیروزی دست بیابیم. وی همچنین بیان میکند که در پایان آن نامه نوشته بودم اگر این امکانات نیز به دست ما نرسد، ما میتوانیم بجنگیم و موفق نیز خواهیم شد اما با تاخیر و هزینههای بیشتر».
علاوه برگزارش محسن رضایی در خصوص وضعیت جبههها و شرایط لازم برای ادامهی جنگ، باید به نامههای سید محمد خاتمی (وزیر ارشاد) که به وضعیت بسیج نیروها اشاره دارد و نیز نامهی سازمان برنامه و بودجه کشور که با امضای روغنی زنجانی در خصوص وضعیت اقتصادی کشور بود، اشاره کرد.
بنابراین با توجه به شرایط به وجود آمده، هاشمی رفسنجانی به عنوان فرمانده جنگ به این نتیجه میرسد که با وضع فعلی کشور، نمیتوان یک پیروزی قاطع نظامی، آن هم در کوتاهمدت، به دست بیاوریم؛ بنابراین ایشان این بار نه به عنوان فرمانده جنگ بلکه در قامت یک فرمانده صلح نقش خود را بازی میکند. نقشی که به مراتب سختتر و تلختر از فرماندهی جنگ بود اما به دلیل حفظ و مصلحت نظام آن را به قیمت محاکمه و حتی اعدام شدنش پذیرا شد.
امام نیز با توجه به شرایط کشور و همچنین گزارشات ارسالی از واقعیات جنگ به این نتیجه میرسند که ظرفیت فعلی کشور برای ایجاد یک تحول بزرگ در جنگ کفایت نمیکند و حرف آقای هاشمی برای خاتمه جنگ اجراییتر و عملیتر است. هاشمی رفسنجانی خود در این ارتباط چنین میگوید: «در ۲۳ تیر ماه ۱۳۶۷ به خدمت امام رسیدم و با خواندن نامهی آقای رضایی از ایشان نظر خواستم و پس از بحثهای زیاد و بررسی جوانب کار امام هم معتقد شدند که امکان تهیه این نیازها را نداریم. قبلاً نخستوزیر و وزیر دارایی در گزارشی خدمت امام گفته بودند که حتی در سطح هزینههای موجود، کشور قدرت تامین هزینههای جنگ را ندارد و از خط قرمز اقتصادی هم فراتر رفتهایم، ولی آنچه بیشتر از همه امام را قانع کرد تا به جنگ خاتمه بدهند، توضیح فاجعه بمباران شیمیایی حلبچه و سردشت بود که پیشبینی میشد در آینده شاهد استفاده از سلاحهای کشتار جمعی توسط صدامیان با چراغ سبز ابرقدرتها و حتی تکرار آن در شهرهایی مثل تبریز، اصفهان، قم و تهران باشیم که معلوم بود ما در چنان جنایاتی نمیتوانیم مقابله بهمثل علیه مردم عراق بنماییم». ایشان همچنین در خصوص پذیرش قطعنامه توسط امام در سال ۱۳۶۷ چنین میگوید: «به امام پیشنهاد دادم که شخصا به عنوان جانشین فرمانده کل قوا و فرمانده جنگ، اعلام پذیرش قطعنامه و پایان جنگ را مینمایم و مسئولیت آن را به عهده میگیرم و اگر نتیجه خوب نبود من را محاکمه کنید. این را هم نپذیرفتند، ولی اصل پذیرش قطعنامه و ختم جنگ را پذیرفتند.» میتوان گفت چون اعلام پذیرش قطعنامه ۵۹۸ برای افکار مردم سنگین بود، شخص امام تصمیم میگیرند با اعلان پذیرش رسمی قطعنامه از سوی مسئولین، حرف آخر در جنگ را نیز خود بزند.
به این ترتیب جنگ تحملی با درایت و مدیریت هاشمی رفسنجانی و همچنین موافقت امام به پایان رسید. تلاشهای فرمانده جنگ برای صلح تا دو سال پس از آتش بس، همچنان ادامه داشت به طوری که هاشمی رفسنجانی در نامهای خطاب به صدام حسین در سال ۱۳۶۹، صریحاً به موضوع در اشغال بودن بخشی از سرزمین ایران اشاره میکند و چنین مینویسد: «توجه شما را به این حقیقت جلب میکنم که ادامهی اشغال بخشی از سرزمین اسلامی ما میتواند حرکت ما را در تحصیل صلحِ جامعْ کُند یا بیاثر نماید.»
منابع و ماخذ
اسماعیلی، حمیدرضا، اندیشه سیاسی آیت الله هاشمی رفسنجانی، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۹۷
تاریخ شفاهی موزه انقلاب و دفاع مقدس، مصاحبه امیر سرتیپ عبدالحسین مفید، ۲۵/۸/۱۳۹۳، تهران: موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس.
تاریخ شفاهی موزه انقلاب و دفاع مقدس، مصاحبه امیر سرتیپ علی اکبر قویدل، ۰۳/۰۳/۱۳۹۴، تهران: موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
تاریخ شفاهی موزه انقلاب و دفاع مقدس، مصاحبه حسین الله کرم، مورخ ۹/۹/۱۳۹۶الله کرم، تهران: موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس.
تاریخ شفاهی موزه انقلاب و دفاع مقدس، مصاحبه سردار احمد غلامپور، ۲۴/۱۲/۱۳۹۶ تهران:موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
حسینعلی، منتظری، خاطرات حسینعلی منتظری، آلمان: انتشارات انقلاب اسلامی، ۱۳۷۹،۲۰۰۱.
خمینی، روح الله، صحیفه امام؛«مجموعه آثار امام خمینی(س) (بیانات، پیام ها، مصاحبه ها، احکام، اجازات شرعی ونامه ها، تهران، مؤسسه تنظیم ونشرآثار امام خمینی(ره)، ۱۳۷۸.
رشید، محسن، گفتگوی سردار محسن رشید با ماهنامه سیاسی – اجتماعی چشم انداز ایران، شماره ۱۱، ۱۳۸۰.
رضایی میر قائد، محسن، جنگ به روایت فرمانده، تهران: بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس،۱۳۹۰.
رضایی میرقائد، محسن، درس های تجزیه و تحلیل جنگ ایران و عراق، تهران: دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه، دوره عالی، ۱۳۷۴.
روزنامه جمهوری، ۱۴/۲/۱۳۷۴
علایی، حسین، تاریخ تحلیلی جنگ ایران و عراق، تهران: انتشارات مرز و بوم، ۱۳۹۵.
محمد درودیان، نقد و بررسی جنگ ایران و عراق؛ پرسشهای اساسی جنگ، چاپ چهارم، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، ۱۳۷۹
محمدحسن محققی، اسرار مکتوم: ناگفتههای دفاع هشت ساله از زبان مسئولان کشوری و لشکری دوران جنگ، تهران: مرکز مطالعات پژوهشی بعثت، ۱۳۹۳
مرکز اسناد و تحقیقات جنگ، خبرگزاریجمهوری اسلامی، گزارشهای ویژه مرکز اسناد و تحقیقات جنگ، ۱۷/۲/۱۳۶۱. سند شماره۱۶۲۰۸۷۱۲، کدs- ۱۹۸۵
مسعود سفیری، حقیقتها و مصلحتها؛ گفتگو با اکبر هاشمی رفسنجانی، تهران: نشرنی، ۱۳۷۸
منصورلاریجانی،اسماعیل، رویکرد حقوقی جنگ و علل پذیرش قطعنامهی ۵۹۸، تهران: پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس، ۱۳۸۷.
ولایتی، علی اکبر، تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۶.
هاشمی رفسنجانی، اکبر، «عبور از بحران؛ کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۶۰»، به اهتمام یاسر هاشمی، تهران: دفتر نشر معارف انقلاب اسلامی، ۱۳۷۸
هاشمی رفسنجانی، اکبر، امید و دلواپسی، کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۴، تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، ۱۳۸۷.
هاشمیرفسنجانی، اکبر، به سوی سرنوشت: کارنامه و خاطرات، به اهتمام محسن هاشمی، تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، ۱۳۸۵.
هاشمیرفسنجانی، اکبر، خطبههای نماز جمعه، تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، ۱۳۸۰.
هاشمیرفسنجانی، عماد، اوج دفاع؛ کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۵ اکبر هاشمی رفسنجانی، تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، ۱۳۹۷.