فعالیت ضدانقلاب در لاهیجان
پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ در سال ۱۳۵۸، منطقهی لاهیجان متأثر از فعالیتهای گروههای مختلف مارکسیستی قرار گرفت. یکی از این دسیسهها توطئهی گروههای کمونیستی در شهرستانهای گیلان به خصوص لاهیجان بود. گروههای کمونیستی، چریکهای فدایی خلق و گروه اشرف دهقان در جنگل و شهر لاهیجان با الهام از فعالیت جنبشهای مارکسیستی در دیگر کشورها و با تصور حمایت مردم لاهیجان از تحرکات آنها، دست به فعالیتهای گستردهی مسلحانه در لاهیجان زدند. در اوایل انقلاب چپیها و مجاهدین خلق و دیگر گروهکها به پاسگاههای ژاندارمری و شهربانی در لاهیجان حمله میکردند و سلاحها و مهمات موجود در آن را به غارت میبردند تا در مواضع مقتضی از این سلاحها برای برخورد احتمالی با مردم و نظام اسلامی استفاده نمایند. اما به دلیل مدیریت هوشمندانه و عملکرد انقلابی و قاطعانهی شهید کریمی در استفاده از این مهمات در گیلان و به ویژه در لاهیجان ناکام ماندند و مجبور شدند سلاحها را به کردستان منتقل نمایند.[1] تا از کردستان به عنوان پایگاه امنی علیه حکومت استفاده کنند.
لاهیجان مرکز اتفاقات
در هفتهی دوم اسفند ۵۹، اغتشاش یک هفتهای رخ داد. و درگیریهایی بین سپاه و مجاهدین خلق به وقوع پیوست. در این درگیریها یک نفر کشته شد. در همین گیرودار بیانیه ای از سوی سازمان مجاهدین خلق شاخه ی گیلان صادر شد که به عنوان «کمیته های انقلابی خلقی در لاهیجان حکومت نظامی اعلام کرد و از مردم لاهیجان خواست شهر را تخلیه کنند تا نیروهای مجاهدین بتوانند به حساب نیروهای سپاه و کمیته برسند.[2]
در این اقدام ، منافقین تنها نبودند بلکه از سوی کمونیستها به ویژه اعضای گروهک پیکار نیز حمایت و پشتیبانی میشدند. این گروهکها شب هنگام، مبادی ورودی و خروجی شهر را میبستند و با متوقف کردن خودروها به کنترل و بازرسی سرنشینان آن می پرداختند . آنها افراد دارای قیافهی مذهبی و سپاهی حزب اللهی را از خودرو پیاده کرده و از آنها میخواستند که به مقدسات انقلاب توهین کنند و در صورت مقاومت به آزار و اذیت آنها می پرداختند. در چنین فضای رعب و وحشتی بازاریها هم از روی اکراه کسب و کار خود را تعطیل کرده بودند. کسی جرات خروج از منزل و رویارویی ضد انقلاب را نداشت. [3] به منظور چاره جویی این مسئله جلسه ای در سپاه پاسداران لاهیجان برگزار شد. در این جلسه ویژه افزون بر اعضای شورای فرماندهی سپاه قاضی شرع استان آیت الله زین العابدین قربانی و دادستان انقلاب استان شهید ابوالحسن کریمی نیز حضور داشتند.[4]
در پایان جلسه، برخلاف نظر شهید کریمی به دلیل اختلافی که در آن جلسه روی داد قرار بر این شد که برای کسب تکلیف با مرکز دادستانی کل انقلاب و شورای انقلاب تماس گرفته شود.[5] صبح روز بعد جمع محدودی از نیروهای حزب اللهی از جلوی سپاه پاسداران برای شرکت در مراسم تشییع جنازه ی شهید پورمیرزایی آمده بودند. بعد از تحویل جنازه ی شهید از بیمارستان ۲۲ آبان لاهیجان به سوی مرکز شهر به راه افتادند. شهر همانند روزهای گذشته تعطیل بود به تدریج بر تعداد تشییع کنندگان افزوده شد شهید کریمی بلندگو را در دست گرفت و به صحبت و روشنگری پرداخت اشاره ای هم به حرکت ضدانقلاب در ماجرای دانشگاه تهران نموده و صراحتاً از مواضع مشکوک رئیس جمهور وقت ـ بنی صدر - انتقاد نمود موضع گیری صریح و روشنی که مایهی تعجب و شگفتی مردم حاضر در راه پیمایی شد شعارهایی هم در حمایت از این مواضع انقلابی از سوی مردم سر داده شد. جمعیت با شعارهای «بازرگان، بنی صدر امید ریگان شدید» و «خمینی بت شکن، بت جدید را بشکن»، به سوی میدان شهدا به راه افتادند و از آنجا هم به سوی میدان مسجد جامع حرکت کردند. البته در طول مسیر یکی دو مورد درگیری جزئی هم اتفاق افتاد. در میدان توحید در جلوی مسجد جامع لاهیجان به ترتیب آیت الله قربانی و شهید کریمی برای مردم سخنرانی کردند در این صحبتهای بسیار متین و متقن ابعاد توطئه برای مردم تشریح شد و از آنان خواسته شد که با حضور همه جانبه خود در صحنه از انقلاب و نظام اسلامی پاسداری نمایند. بعد از ظهر همان روز تمام مغازه های شهر به وسیله ی مالکین باز شد و بدون هیچ گونه و خونریزی آرامش به شهر بازگشت و سایه ی سنگین رعب و وحشت بدون ورود نیروی نظامی از خارج استان برطرف شد و امید و آرامش مجدداً به گیلان و مردم برگشت.[6] بدین ترتیب حادثه ای که میرفت تا به غائله ای دیگر، همانند جنگ اول و دوم گنبد بینجامد با تدبیر هوشمندانه و تلاش مثال زدنی شهید کریمی و استقامت نیروهای حزب اللهی و مردم منطقه حل شد.[7]
آغاز ترورهای منافقین در گیلان
چند هفته بعد از پیروزی انقلاب هسته های شهرستانی منافقین با عنوان جنبش مجاهدین در شهرها و بخشهای مختلف استان گیلان شکل گرفت. درکتاب سردارحزب الله گیلان دراینباره آمده است:
« پس از عزل بنی صدر و نیز پس از انفجار هفتم تیر، هر چند از بعد سیاسی مسائل روشن شده بود، ولی گروهکها ماهیت اصلی خود را نشان دادند و علناً به رویارویی با امام و نظام برخاستند. با توجه به ورود منافقین به فاز نظامی، برخورد با انقلاب، مشکلات جدیدی ایجاد شد که مدتها به طول انجامید.» [8]
موج ترور منافقین در سطح استان کم و بیش گسترده بود و اگر تدبیر انقلابی و قاطع این موج تروریسم گسترده ی ضد انقلاب نبود موجب تلفات و خسارتی به مراتب بیش از اینها میشد. از میان مسئولان و افراد شاخص استان در این دوره ترور استاندار گیلان شهید انصاری و معاون عمرانی وی شهید مهندس نورانی روی داد . در سطح مردم کوچه و بازار نیز موج ترور کور منافقین بسیار گسترده و بی رحمانه جریان داشت. در تابستان ١٣۶٠ تنی چند از منافقین ناجوانمردانه با اسلحه به قرارگاه هستهی مقاومت بسیج روستای لفمجان لاهیجان حمله کردند و طی آن شش تن از بسیجیان متعهد را به شهادت رسانیدند. شهید جواد ثابت قدم به هنگام افطار با نارنجکی که به سوی او خانه اش پرتاب شده بود به شهادت رسید. در مردادماه سال ۱۳۵۹ نیز که مصادف با ماه مبارک رمضان بود اعضای این سازمان به فرمانداری لنگرود حمله ور شدند اما نیروهای مذهبی به هنگام افطار از خانههای خود خارج شده و طی یک رشته درگیری با منافقین آنها را عقب راندند. در این حادثه یکی از نیروهای مؤمن و انقلابی لنگرود به نام سید جلال نور محمدی از اعضای فعال حزب جمهوری اسلامی که راهی منزل بود مورد کمین ناجوانمردانه یک منافق قرار گرفته و با ضربهی آهنی که بر سرش فرود آمد به شهادت رسید .[9]
سی خرداد شروع جنگ مسلحانه منافقین در ایران وگیلان
با شروع سیام خرداد و اعلام جنگ مسلحانه از سوی منافقین علیه جمهوری اسلامی منافقین گیلان نیز شروع به تحرکات نظامی کردند .در شهرستان رشت دو تن از نیروهای حزب الله به نام های ثابت قدم و اسلام پرست با نارنجک و سلاحهای تروریستهای منافق به شهادت رسیدند. در شهرستان لنگرود دانش آموز شهید ایرج ترابی که از خانواده ای بسیار فقیر و مستمند بود در عملیاتی ناجوانمردانه و فریبکارانه به دست چند تن از منافقین با بیش از هیجده ضربه ی کارد و دشنه به شهادت رسید. چند روز قبل از آن نیز شهید یعقوب مشایخی که یکی از کاسبان خردهپای لنگرود و از نیروهای مؤمن و متعهد منطقه بود توسط منافقین که خود را به عنوان مشتری مغازه جا زده بودند با ضربات کارد به شهادت رسید. لازم به ذکر است که قاتل اصلی شهید مشایخی و شهید ترابی بعداً دستگیر و اعدام شد. یکی دیگر از ترورهای کور منافقین ترور شهید موسوی از نیروهای متعهد و انقلابی رودبار بود. مع الاسف موسوی در شرایطی به شهادت رسید، که شهر دست به گریبان کشمکشهای سیاسی جناحهای قدرت بود. در چنین شرایطی است که منافقین با دو هدف راهبردی مجال مییابند تا نیروهای مکتبی و آرمانخواه را به شهادت برسانند. هدف اول آنکه این گونه نیروها را که در واقع ستون فقرات نیروهای مکتبی شهر هستند از صحنه ی انقلاب خارج نمایند و دوم آنکه درگیریها و کشمکشهای فرساینده شهری را تشدید نمایند. از میان شهدای والامقام دیگری که به دست منافقین به شهادت رسیدند نام دو شهید جهادی که هر دو ملبس به کسوت روحانیت بودند یکی از آن دو شهید روحانی مجاهد خدادادی معلم مدارس و نماینده امام (ره) در جهاد سازندگی بندرانزلی بود و دیگری شهید عسکری بود. در طول دوران انقلاب هر جا که خطر بود او طلایه دار خطر به دوش بود در روز شهادت شهید باهنر و شهید رجایی در فلکه ی شهر بندرانزلی در میان جمع تظاهر کنندگان انقلابی توفنده ترین سخنان را علیه منافقین ایراد نمود و دو روز بعد نیز خود در حالی که در کنار اعضای خانواده خویش بود هدف نارنجک منافقین قرار گرفت و در دم به شهادت رسید. شهید عسکری نیز از روحانیون مخلص پرتلاش و زحمت کش بود. داشت و چندین بار از طرف منافقین تهدید به ترور شده بود. بنا به گفته ی فرزندش دکتر عسکری در شب شهادت شهید عده ای از جوانان حزب اللهی شهر خدمت ایشان رسیدند و گفتند که چون جانش در خطر است اجازه دهد که از او مواظبت و پاسداری کنند. شهید نپذیرفت و ساعاتی بعد به شهادت رسید. پسر این شهید بزرگوار در زمان شهادت پدر فقط هشت سال داشت. [10]
لازم به ذکر است تمامی مطالب فوق برگرفته از نجف زاده شوکی، قدیر (۱۴۰۱) انقلاب اسلامی در گیلان، تهران، نشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی است.
[1]. آقایی جیرهنده، عباس و فاطمه رستمی ( 1389)، شهید ابوالحسن کریمی سردار حزب الله گیلان، تهران، نشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص 97- 96
[2] . روزنامه جمهوری اسلامی، 17/12/ 1359، ص4.
[3] . روزنامه اطلاعات، 16/ 12/ 1359، ص5.
[4] . کریمی، ابوالحسن ( 1376) اوضاع سیاسی – مذهبی گیلان، قم، شهریار، ص 37.
[5] .عباس آقایی و فاطمه رستمی، همان، صص 102-101.
[6] .روزنامهی جمهوری اسلامی، 23/ 12/ 1359، ص 6.
[7] . نجف زاده شوکی، قدیر (1401) انقلاب اسلامی در گیلان، تهران، نشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 654
[8] . آقایی، عباس ( 1389) سردار حزب الله گیلان، تهران، نشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 45.
[9] . شوکی، ص 660.
[10] . همان، صص 670-672.