5 آذر | سالروز فوت محمدعلی فروغی

فروغی و شاهنامه فردوسی در عصر پهلوی

عکس لید
محمدتقی بهار: اشعار بی‌پدرومادر را پهلوی هم می‌گذارند و اسم آن را شاهنامه گذاشته‌اند وقتی هم می‌گویم این شعر مال فردوسی نیست به من تهمت می‌زنند که وطن‌پرست نیستی. اینها می‌خواهند با این کار احساسات وطن‌پرستی مردم را تحریک کنند بعد هرچه دلشان خواست در آن بگنجانند و بگویند این شاهنامه ملت ایران است.
دوشنبه ۰۵ آذر ۱۴۰۳ - ۱۴:۰۰

پایگاه اطلاع‌رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ فروغى در رأس حلقه‌ای از متفکران برجسته‌ای بود که نظریه‌پرداز باستان‌گرایی در دوران پهلوی بود. فروغی در سال‌هایی که به‌ظاهر خانه‌نشین بود به جذب استعدادهای برجسته علمی و فرهنگی پرداخت و با کمک‌های بی‌دریغ مادی و سیاسی خود آنها را مورد حمایت قرارداد و بدین‌سان بر مشاهیر فرهنگی زمان خود نفوذ معنوی چشمگیر یافت. فروغی اندیشه‌پرداز سلطنت پهلوی بود. نطق فروغی در مراسم تاج‌گذاری رضاخان تمامی عناصر ایدئولوژی شاهنشاهی پهلوی و «باستان‌گرایی» را که بعدها توسط پیروان و شاگردان فروغی پرداخت شد در برداشت او نطق خود را آغاز کرد: این تاج‌وتخت که امروز به مبارکی و میمنت به وجود مسعود اعلیحضرت همایون مزین شده یادگار سلاسل عدیده از ملوکان نامدار همچون جمشید و فریدون پیشدادی و کیکاووس و کیخسرو کیانی تا کورش و داریوش هخامنشی است.

او  رضاخان میرپنج را «پادشاهی پاکزاد و ایران‌نژاد و وارث تاج‌وتخت کیان و ناجی ایران و احیاء گر شاهنشاهی باستان» خواند. این نطق فروغی را نباید یک بیان تملق‌آمیز تصور کنیم چرا که فروغی به تملق‌گویی از رضاخان نیازی نداشت. او می‌خواست به دیگران بیاموزد که ازاین‌پس باید چگونه با رضاخان سلوک کرد و به رضاخان بیاموزد که ازاین‌پس باید چگونه به خود بنگرد رضاخان قزاق دیگر «خان» و «میرپنج» و حتی «سردار سپه» نیست؛ او اينك «شاه شاهان» و وارث تاج‌وتخت کیان و جانشین کورش و داریوش و نوشیروان است انتخاب نام «پهلوی از ابتکار فروغی بود و پهلوی‌هایی مجبور به تغییر نام خود شدند، تا رضاخان حتی در عرصه نام نیز یگانه و بی‌همتا بماند!

فروغی ایدئولوژی را طی دوران سلطنت پهلوی اول و دوم پی گذاشت که  با صرف هزینه‌های گزاف و با به‌کارگیری انبوهی از محققان و مصنفان و دانشگاهیان درجه اول، تجلیات فرهنگی و سیاسی فراوان داشت از جمله سال‌شمار هجری حذف شد و بجای آن تاریخ شاهنشاهی ابداع گردید جشن‌های ۲۵۰۰ساله»، با زرق و براق خیره‌کننده خود اوج نمود مادی و سیاسی این ایدئولوژی بود و سرانجام منجر به این ادعای گزاف در سرود شاهنشاهی پهلوی شد که: «کز پهلوی شد ایران صد ره بهتر ز عهد باستان» برای تدوین و پرداخت این ایدئولوژی بود که حسن پیرنیا (پسر) میرزا نصرالله خان مشیرالدوله متوفی ۱۳۱۴ ش. به تألیف کتاب سه‌جلدی ایران باستان دست زد. این باستان‌گرایی نه از سر علاقه علمی و تحقیقی و نه به‌خاطر دل‌سوختگی نسبت به احیای میراث‌فرهنگی ایران، بلکه با اهداف سیاسی مشخص بود.

علاقه عجیب فروغی به شاهنامه فردوسی در این راستا بود فروغی بخش مهمی از وقت خود را صرف شاهنامه کرد و به تنظیم خلاصه دوجلدی و منتخب یک‌جلدی آن پرداخت. تلاش فروغی بعدها توسط شاگردان و پیروان مکتب او پی گرفته شد و حتی به‌افراط کشیده شد. در نتیجه شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی به «کتاب مقدس» ایدئولوژی شاهنشاهی بدل گردید. چیزی که روح حکیم فرزانه، طوس که شاهنامه خود را «ستم‌نامه عزل شاهان» و دردنامه بی‌گناهان می خواند از آن بیزار بود.

 

فروغی و شاهنامه فردوسی در عصر پهلوی

 

 استفاده جهت‌دار از اشعار فردوسی خارج‌کردن ابیات از متن و کاربرد متملقانه آن و حتى تحريف فردوسی و جعل ابیات ملک‌الشعرای بهار را به فریاد آورد. او گفت: اشعار بی‌پدرومادر را پهلوی هم قرار داده‌اند و اسم آن را شاهنامه گذاشته‌اند. بنده وقتی می‌گویم این شعر مال فردوسی نیست می‌گویند تو وطن‌پرست نیستی... آقا این وضع زندگی نیست... افرادی می‌خواهند احساسات وطن‌پرستی مردم را بدین‌وسیله تحريك كنند و بالا بیاورند هر چه دلشان خواست در آن می‌گنجانند و هر چه در آن گنجانیده شده قبول می‌کنند و می‌گویند این شاهنامه ملت ایران است.

همه این اقدامات يك هدف داشت ترویج اندیشه و روان‌شناسی مبنی بر ضرورت يك حکومت مقتدر و متمرکز که در آن شاه نه انسانی مانند سایر انسان‌ها بلکه ابرمرد و حتی نیمه خدا است زیرا تنها چنین شاهی است که می‌تواند به‌عنوان يك ديكتاتور مطلق‌العنان بر رده «عوام» فرمان راند و سلطهٔ سیاسی ـ فرهنگی نو استعمار را تأمین کند. فروغی شخصاً بر چنین باوری بود و شکل حکومتی پادشاهی را تنها فُرم مناسب بافرهنگ و روان ایرانی جماعت می‌دانست.

در زمان حکومت رضاخان شایع شد که ابوالحسن فروغی برادر محمدعلی فروغی، مأموریت یافته تا يك فلسفه جدید عرفانی به سبك هگل تدوین کند و همان‌گونه که هگل سلطنت پروس را عالی‌ترین تجلی «ایده مطلق» می‌دانست او نیز چنین کند و شاید مثلاً با تحریف میراث عرفان اسلامی (به‌ویژه حکمت اشراق) «شاهنشاهی «ایران» را تحقق «نورالانوار» بنمایاند. این «فلسفه سلطنتی» تدوین نشد و شاید تنها علت آن این بود که در میان محققان مکتب فروغی کسی هم سنگ هگل یافت نشد. ولی تلاش‌هایی در این راستا صورت گرفت از جمله اندیشه‌های حکیم مسلمان شیخ شهید سهروردی نه به‌عنوان شاخه پرباری از حکمت و عرفان اسلامی که به‌مثابه میراث دانایان ایران «باستان» و «اندیشه‌های حکما پهلوی» قلمداد شد و ترجمه‌ای از کتاب «حکمةالاشراق» سهروردی به محمدرضا پهلوی تقدیم شد زیرا به‌زعم مترجم میراث شاهان بلندپایه به شاهان باز آید»!! بهر روی «عرفانی» که توسط مکتب فروغی اشاعه شد نه عرفان اسلامی با مضامین غنی و تعالی‌بخش فردی و اجتماعی آن بلکه نوعی صوفی منشی و خرابات نشینی بود.

خلاصه اینکه در مکتب فروغی در برخورد به متون عرفانی این گنجینه والای فرهنگ اسلامی از مضمون تهی شد و تنها به قالب‌های زیبائی متعلق به گذشته‌های دور بدل گردید که گویا تنها در خورد تنقید و تحشیه ادبی است و لاغیر چنان «فلسفه» و عرفان مُغلق و کهنه و فاضلانه‌ای که طبعاً باید در برابر حکمت اروپا رنگ می‌باخت نتیجه این تلاش‌ها اشاعه نوعی جهان‌وطنی  فرهنگی به سود سیطره فرهنگ مغرب‌زمین بود. فروغی به‌عنوان يك محقق و اندیشه‌پرداز دارای تصنیفات متعددی است. او به‌عنوان يك دولتمرد نماینده دوره‌های اول و دوم و سوم مجلس شورای ملی بود و در مجلس دوم چندی به مقام ریاست هم رسید. پنج بار وزیر خارجه، چهار بار وزیر دارایی، سه بار وزیر دادگستری، چهار بار وزیر جنگ، یک‌بار وزیر اقتصاد و چهار بار نخست‌وزیر شد. او در 5 آذر 1321 هنگامی که وزیر درباره محمدرضا پهلوی بود در اثر عارضه قلبی درگذشت.

این خبر را به اشتراک بگذارید:
ارسال نظرات