دیدگاه ظریف درباره گسترش اسلامهراسی توسط غرب

پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ اخیرا اظهارات محمدجواد ظریف در کنفرانس داووس واکنشهای شدید سیاسی را علیه او برانگیخته است. برخی از جناحهای سیاسی، مواضع او را درباره حجاب بهشدت محکوم کردهاند. در این راستا، بد نیست نگاهی به دیدگاههای ظریف در دوره پسافروپاشی شوروی داشته باشیم، زمانی که او درباره پروژه اسلامهراسی توسط کشورهای غربی، ازجمله آمریکا، علیه جهان اسلام سخن میگفت و آن را محکوم میکرد. مصاحبهای از ظریف در آرشیو تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی موجود است که بیانگر مواضع او در این خصوص میباشد.
متن مصاحبه
با فروپاشی اتحاد شوروی، بحثی در محیطهای آکادمیک غرب آغاز شد که البته آنها این بحث را به فروپاشی شوروی مرتبط نمیدانستند. این موضوع از نظر زمانی همزمان با افول شوروی، یعنی پایان دهه ۸۰ میلادی و آغاز دهه ۹۰، مطرح شد و به این مسئله پرداخت که «اسلام تندرو» یا «اسلام انقلابی» تهدید جدید جهانی است. درواقع، استعارهای در محافل تندروی غربی، بهویژه در حوزههای آکادمیک، شکل گرفت که براساس آن «تهدید قرمز» (Red Menace) جای خود را به «تهدید سبز» میداد. در زبان انگلیسی، «منس» (Menace) به معنای دردسر، مزاحمت یا تهدید است و در اینجا به معنای یک تهدید جدید به کار گرفته شد. این دیدگاه، خاستگاه فکری و ایدئولوژیک نظریاتی نظیر «پایان تاریخ» و «برخورد تمدنها»ی هانتینگتون بود.
من اعتقاد دارم که تئوریها معمولاً خاستگاه منافعی دارند. یک منفعت سیاسی، موجب شکلگیری یک تئوری میشود. در این مورد خاص، منفعت سیاسی این بود که گروهی خاص در آمریکا، بهویژه تندروترین گرایشهای آن و طرفداران اسرائیل، نیاز به یک دشمن جدید داشتند. آنها معتقد بودند که بدون دشمن، حکومتداری دشوار خواهد شد. به طور مشخص، برای اسرائیل، وجود یک دشمن فرضی، به حفظ انسجام داخلی کمک میکرد و برای آمریکا نیز، حفظ سلطه جهانی مستلزم ایجاد تهدیدی نوین بود. بعد از فروپاشی کمونیسم، اگر تهدید جدیدی مطرح نمیشد، قدرت نظامی برتر آمریکا به تدریج در حاشیه قرار میگرفت و اسرائیل نیز نمیتوانست سیاستهای سرکوبگرایانه خود را در محیط جهانی که ارزشهایی مانند حقوق بشر، آزادی و دموکراسی در آن در حال گسترش بود، توجیه کند. مشابه این وضعیت، در زمان جنگ سرد نیز دیده شد، بهطوریکه رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی برای توجیه سیاستهایش مدعی بود که سدی در برابر نفوذ کمونیسم در آفریقاست.
بر این اساس، برخورد تمدنها درواقع تئوریزه کردن یک نیاز سیاسی و استراتژیک برای خلق دشمن جدید بود. این یک نکته مهم است. نکته دیگر، شرایط انتقالی بینالمللی پس از فروپاشی نظام دوقطبی است. جامعه بینالمللی وارد یک وضعیت سیال شد که در آن همه تلاش داشتند ارزشهای خود را جهانی کنند. کشورهای اروپایی در این زمینه پیشگام بودند و ارزشهایی مانند دموکراسی، آزادی، شفافیت، پاسخگویی و مشارکت را جهانی کردند. در برخی موارد، آمریکا نیز با آنها همراه شد و در مواردی دیگر، این کشور مسیر متفاوتی در پیش گرفت. با این حال، آمریکاییها توانستند با استفاده از سازوکارهای بینالمللی این ارزشها را در سطح جهانی ترویج دهند.
در این شرایط، دو روند موازی شکل گرفت: از یک سو، اسلام به عنوان یک تهدید جدید معرفی شد و از سوی دیگر، شرایط بینالمللی امکان ارزشسازی را فراهم کرد. در مقابل، برخی تحلیلگران معتقد بودند که قرن بیستویکم، قرن گسترش اسلام در غرب است. اما نگرانیهای ایجادشده در این زمینه، هدفمند بود و نه تدافعی. اسلامهراسی، بیش از آنکه ناشی از گسترش اسلام باشد، ریشه در نیاز به دشمن داشت. برای مثال، رشد بودیسم در غرب، نگرانی ایجاد نکرد، اما هنگامی که اسلام به عنوان یک دشمن تمدنی جدید معرفی شد، این نگرانی تقویت گردید. تمام جریانهای تندروی جهانی، سعی دارند قدرت اسلام و مسلمانان را بیش از آنچه هست، جلوه دهند. چرا؟ زیرا ابتدا یک تهدید فرضی ایجاد کردند و سپس تلاش کردند آن را به عنوان یک خطر واقعی نشان دهند.
نمونهای از این سیاست، تلاش برای وارد کردن اصطلاح «اسلام فاشیستی» به گفتمان سیاسی غرب است. حدود شش سال طول کشید تا نئومحافظهکاران آمریکا موفق شوند این اصطلاح را در سخنرانیهای رسمی جرج بوش پسر وارد کنند. این بازیها در سطح جهانی در حال شکلگیری است، اما متأسفانه ما در برابر آنها بیتوجه هستیم. اگر این دو روند را همزمان در نظر بگیریم، مشخص میشود که تهدیدسازی از اسلام، صرفاً محدود به ایران نبوده و مسئلهای گستردهتر در سطح جهانی است.
منبع:
مصاحبه محمدجواد ظریف، آرشیو تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جلسه سیام.