همه آمده بودند تا دوایی را با نگاهی نو بشناسند (اساتید، دانشجویان، رزمندگان، جانبازان و ….) خیلی بیپروا او را معرفی کردیم. ولی هنوز کارمان تمام نشده بود...
کد خبر: ۷۹۳۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۵/۰۹
روایتی از یک تکاور ارتشی
«شما اگر بدانید که برای چه منظوری در این قلهی کوه هستید و با دشمن مبارزه میکنید، بیگمان آن طرف این مسئله کشتهشدن و مجروحشدن است، حل میشود و هیچ ترسی از دشمن و تیراندازیهای او نخواهید داشت».
کد خبر: ۷۸۳۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۳۱
به بهانه روز دزفول؛ مقاومت و پایداری
«... مادری آنجا بود که به علیچنار میگفت اگر فقط يک کفش پسرم پيدا شود و من بفهمم که شهيد شده، خيالم راحت میشود.»
کد خبر: ۷۷۷۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۴
به روایت احمد زرهانی
شکست عراقیها قطعی شده بود. رزمندگان تکبیر میگفتند و با تیربار به سمت هلیکوپتر شلیک میکردند. یکبار، هلیکوپتر تکان سختی خورد ولی سرانجام موفق به فرار شد. ساعتی بعد هزاران اسیر را دستهدسته پیاده و نیمهعریان به سمت ما میآوردند...
کد خبر: ۷۷۶۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۳