پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ شهدای دوران دفاع مقدس نمونههای والا و اعلای پیوند با معنویت بودند. الگوهای والایی که پرداختن به مجاهدتها و فداکاری هر کدام از آنها گنجینههای بینظیری را پیش روی انسانیت میگذارد.
آنچه میخوانید روایتی از از دلاوریهای شهیدی ارتشی است که در روز عید غدیر متولد و در روز عید غدیر هم به شهادت رسید.
در کتاب نبرد میمک آمده است: «... با يک گروه از داوطلبان از ميان دستهى دوم، دشمن را دور زده، از پشت به آنها حمله کرديم در همين گيرودار ناگهان همه چيز در برابر چشمم تيره و تار شد. صداى ناموزون ولى پىدرپى گلولهها گوشهايم را به شدت آزار مىداد. زخمهاى زيادى داشتم و با موج انفجار کاملا گيج و منگ شده بودم.
رزمندگان اسلام همچنان با دشمن درگير بودند. سروان نبىزاده که در آن هنگام فرماندهى گروهان ارکان را برعهده داشت، به اتفاق سروان خجستگى، خود را به من رساند و مرا به عقب منتقل کردند و در يک فرصت مناسب به وسيلهى هلىکوپتر به بيمارستان امام خمينى تبريز انتقال دادند.
چشمانم را که گشودم خود را روى تخت بيمارستان يافتم، متوجه شدم که از چند ناحيهى بدن مورد ترکش خمپاره قرار گرفتهام. چيزى که ذهن مرا به خود مشغول کرده بود بىاطلاعى از موقعيت منطقه بود، نمىدانستم چه بر سر همرزمانم آمده است، آيا توانسته بودند دشمن را عقب برانند و يا اينکه منطقه را به آنها واگذار کرده بودند؟
چهرهى تکتک افراد و صحنهى درگيرى همچون تصوير متحرک از برابر ديدگانم مىگذشت در اين حال متوجه مرد ميانسالى شدم که در اتاق قدم مىزد، چند بار از کنار من گذشت و با تعجب مرا نگاه کرد. به صورتش خيره شدم و او را شناختم، ستوان علىنژاد بود، با خوشحالى او را صدا زدم، جلو آمد اما به علت جراحات زيادى که بر تن داشتم مرا نشناخت. چند لحظهاى چهرهام را دقيق نگاه کرد، ناگهان برق شادى در چشمانش درخشيد و مرا درآغوش گرفت، پس از سلام و احوالپرسى از او دربارهى چگونگى عمليات و اوضاع نيروها سؤال کردم.
با ناراحتى پاسخ داد: آن روز پس از اين که مجروح شديد؛ ستوان حسينى بلافاصله اسلحهى شما را برداشت و در غياب شما فرماندهى گروهان را برعهده گرفت. ستوان حسينى تا روز قبل از عمليات از اجراى عمليات اطلاعى نداشت و قرار هم نبود که در اين حمله شرکت کند، به همين دليل به خانوادهاش گفته بود که روز عيد غدير مراسم عقدکنان را برپا کنند و او هر طور باشد خودش را به مراسم خواهد رساند.
علىنژاد در حاليکه اشک مىريخت ادامه داد: روز بعد که مصادف بود با عيد غدير، درگيرى شديدتر شد، حسينى همچنان اسلحهى شما را در دست داشت و با رشادت در برابر نيروهاى بعثى ايستاده بود و فرياد مىزد: در روز عيد غدير به دنيا آمدهام اگر لازم باشد در همين روز هم از دنيا مىروم.
دلاورىهاى او روحيهاى خوب به ساير رزمندگان گروهان داد؛ اما در گيرودار جنگ، ناگهان يک گلولهى توپ در نزديکى او به زمين اصابت کرد و ترکشهاى آن، پيکر پاک او را مورد هدف قرار داد. وقتى به چهرهى غرق در خون او نگريستم، لبخند رضايت بر لب داشت، گويى از اين که به ضيافت الهى راه يافته بود خوشحال و مسرور بود.
شهادت ستوان حسينى و تعدادى از رزمندگان دلير تأثيرى عجيب در روحيهى پرسنل گردان گذاشت و از آن پس با شجاعت و توانى بيشتر مبارزه کردند. نيروهاى بعثى از روى ارتفاعات، تمام منطقه را زير آتش خود داشتند و به اين ترتيب تدارکات و انتقال شهدا و مجروحين به عقب با دشوارى انجام مىگرفت. اين موضوع تأثير نامطلوبى در روحيهى سايرين گذاشته بود که با صحبتهاى فرمانده، اين مشکل نيز برطرف شد.
پس از مدتى نيروهاى کمکى به فرماندهى ستوان غفورزاده در زير آتش سنگين دشمن بعثى، خود را به مواضع ما رساندند و طولى نکشيد که مواضع خودى را بر روى تپه مستحکم نمودند. با فرا رسيدن شب، نيروهاى تازهنفس ضربهاى مهلک به قواى دشمن وارد کرده، آنها را وادار به عقبنشينى نمودند.
منبع: نبرد میمک: مجموعه خاطرات رزمندگان (نیروی زمینی ارتش)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی