آنچه قاسم عابدینی در یادداشتهایش آورده است، دقیقاً همان مطالبی است که سالها از همهی نیروها مخفی نگاه داشته شد. نوشتههای وی بیتردید روشنگر بخش مهمّی از تاریخ معاصر ماست. وی در رابطه با حوادث سال1357 میگوید: «اين وضعيت تلخ و دردناك براي كساني كه سالها در حرف، از تودهاي شدن مبارزه ياد ميكردند سرنوشت عجيبي را ترسيم ميكند. در شرايطي كه داشت يك برگ خونين در تاريخ اين سرزمين ورق زده ميشد، مبارزينی انقلابي اسير در تنشهاي «درون تشكيلاتي» و محصور در حصارِ حلّ مسائل سازمان گرفتار شده بودند و لااقل بازدهي يك تودهي عامي را هم نداشتند كه بروند در خيابانها اعلاميهاي پخش كنند! شعاري بدهند و سنگي براي سربازان رژيم پرتاب كنند. يكي از علّتهايش شايد اين بود كه جنبش «خردهبورژوايي» بود و «پرولتاريا» در آن حضور نداشت؛ و واضح بود وقتي كه «رهبر پرولتاريا» دستش بند و سرش گرم مسائل درونياش بود، پرولتاریا هم لابد منتظر بود تا رهبرش فارغ شده دستورات لازمه را بدهد! كه وارد تحليلش نميشويم... زيرا پرولتارياي بيوفا هم رهبري «خردهبورژوازي» (!) را پذيرفت و اين پيشاهنگ را تنها گذاشت كه در نيمهي دوّم هم به اوضاعش نگاهي خواهيم انداخت!»