خاطرات آزادهی دکتر سید ناصر میری زمانيکه بايد درس را جدّي ميگرفتيم و در کنکور شرکت ميکرديم مصادف با اوج مبارزات امام(ره) با حکومت فاسد شاه بود. درس خواندن ما همراه شد با اعلاميههاي انقلابي حضرت امام(ره) که از نوار پياده ميکرديم، تکثير و سپس با دلهره توزيع ميکرديم. هم با درس کلنجار ميرفتيم هم با مبارزه و زندگي؛ زمانيکه به سربازي رفتيم براي دفترچه گرفتن کلنجار رفتيم و با مقامات ارتش درافتاديم و در طول خدمت سربازي روزي نبود که با مشکلات و مبارزات داخلي و بعد هم دفاع مقدس به چالش و کلنجار نيفتيم؛ بعد از سربازي هنوز آسوده نشده بوديم که در کسوت بسيجي به مصاف صدام رفتيم و گرفتار چنگال دژخيمان بعث شديم و تا هشتسال با زندگي کلنجار رفتيم. هنگامي هم که به ميهن اسلامي بازگشتيم و وارد سازمان دولتي شديم ديديم گرفتاريهاي دفاع مقدس به مسئولان فرصت نداده که خرابهي ايران انقلابي را بسازند و باز هم با شرايط اداري کلنجار رفتيم. شايد سادهدلي باشد که فکر کنيم بر پيشاني ما کلنجار را نوشتهاند! ولي اگر بخواهي راه درست را بروي بايد الزاماً و به ناچار با همهچيز و همهکس کلنجار بروي و در اين کلنجار است که مادر روزگار تو را تربيت ميکند.