پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ حجتالاسلام محمد سمامی از روحانیون مبارز و انقلابی که به واسطه حضور بلندمدت در نجف اشرف با تحولات عراق و حوزه علمیه نجف آشنا بود و در دوران نهضت اسلامی، در مبارزه با رژیم پهلوی به فعالیت پرداخت، دار فانی را وداع گفت. پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی ضمن تسلیت به مناسبت درگذشت این روحانی مجاهد، بخشی از خاطرات وی را که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ و منتشر شده است، بازخوانی میکند.
گذری بر زندگینامه حجتالاسلام سمامی
شیخ محمد سمامی در سال 1323 هجرى شمسى در كربلا به دنیا آمد، بعد از گذران دوران کودکی در این شهر، به نجف رفت و در مدرسه ایرانیهای مقیم عراق –مدرسه علوی- مشغول به تحصیل شد. به گفته مرحوم سمامی: «در مدرسه علوى ـ ابتدا كتابهاى كلاس اول ابتدايى ايران و سپس كتابهاى كلاس اول عراق تدريس مىشد. از اين رو، دانشآموزان با دو ديپلم فارغالتحصيل مىشدند؛ يكى ديپلم ايران و ديگرى عراق، بنا بر اين محصلين به زبان فارسى و عربى خوب حرف مىزدند.»
اما از آنجا که پدرش مرحوم عبداللطیف تنکابنی به تحصیل و تدریس علوم دینی مشغول بود، نخستین گامهای طلبگی را در محضر پدر برداشت و با علاقهای دوچندان وارد حوزه علمیه آخوند خراسانی نجف شد: »پيش از اين كه وارد حوزه شوم، به كارهاى طلبگى همچون تبليغ و ترويج احكام دينى و تدريس خيلى علاقه داشتم. بنابراين از دوره ابتدايى به حوزه علاقهمند بودم. تابستان و ساير تعطيلات، ادبيات عرب (جامعالمقدمات) را پيش پدرم مىخواندم. بنابراين وقتى در سال 1341 وارد حوزه شدم، از شرح لمعه شروع كردم. در همين زمان درسهاى دبيرستان را رها كردم. اما دو سال بعد، دوباره متفرقه امتحان دادم و ديپلم گرفتم.»
چندی از ورودش به درس و بحث نگذشته بود که ملبس به لباس طلبگی شد: «بنا بود كه در 17 ربيعالاول 1382 قمرى ملبس به لباس مقدس روحانيت بشوم. پدرم مجلسى آماده كردند و در آن عدهاى از علماى نجف نيز حضور داشتند. اما آن شخصيتى كه قرار بود تا عمامه به سر من بگذارد، نتوانست بيايد. پدرم گفت پيش ايشان برو تا با دست مباركش عمامه را به سرت بگذارد. من براى احترام خدمت ايشان رفتم. ابتدا دعايى خواندند و سپس عمامه را بر سرم نهاد.»
پس از پدر، اولین استاد او مرحوم مدرس افغانی در سیوطی بود. شرح لمعتین را نزد آیتالله مصطفوی فراگرفت. مکاسب را هم پای درس آسید یوسف حلو و حاشیه ملاعبدالله را نزد آقای نجفی شوشتری آموخت. وی از آیتالله کوکبی در رسائل، آیتالله محمدعلی حمامی در کفایةالاصول و دکتر صادقی در تفسیر بهره برد. از دیگر اساتید وی میتوان به آیتالله فانی، آیتالله شیخ عباس قوچانی، آیتالله ملکوتی و ... اشاره کرد.
وی همزمان با تحصیل، قدم در وادی تدریس علوم دینی هم گذارد و در سال 1349 ازدواج کرد و به دلیل فعالیتهای انقلابی و طرفداری از امام خمینی در سال 1351 از عراق اخراج و عازم ایران شد و تا زمان پیروزی انقلاب مبارازت خود را در شهرهای مختلف کشور از جمله رامسر و آبادان ادامه داد.
در ادامه بخشی از خاطرات حجتالاسلام محمد سمامی که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی ثبت و ضبط شده است از نظر میگذرد.
بازتاب 15 خرداد در نجف
حجتالاسلام محمد سمامی که در دوران آغاز نهضت اسلامی در عراق حضور داشت، درباره بازتاب قیام 15 خرداد و بازداشت امام در نجف میگوید: سه روز بعد از جريان 15 خرداد 1342 نوار سخنان حضرت امام به دستمان رسيد. آن روز من به خانه شيخ نصرالله خلخالى كه از دوستان و ياران حضرت امام بود رفتم. نوارهاى سخنرانى حضرت امام را گوش كردم و سپس تكثير و منتشر گرديد و همه علما و طلاب نجف را با جريان 15 خرداد آگاه كرديم. آنها ضمن موضعگيرى مجلس ختمى را به مناسبت شهداى 15 خرداد برگزار كردند.
اين جريان آثار و پيامدهاى زيادى برجاى گذاشت، كه اين پيامدها به نفع انقلابيون تمام شد... خبر دستگيرى حضرت امام ـ در نيمهشب 15 خرداد 1342 ـ به سرعت در رسانههاى داخلى و خارجى بازتاب داشت. علماى نجف براى حمايت از مواضع امام خمينى دروس حوزه را تعطيل و اعلاميهاى مبنى بر محكوميت رژيم در دستگيرى امام صادر كردند. سپس طلاب و روحانيون و ساير اقشار ايرانى در نجف و ديگر شهرهاى عراق با تجمع در مساجد و حرم امامان(ع) با محكوم كردن دستگيرى حضرت امام حمايت و پشتيبانى خود را از ايشان اعلام كردند.
اولین حركت سياسى در مبارزه با رژيم پهلوى
حجتالاسلام سمامی درباره نخستین حرکت سیاسی خود میگوید: چون ما راديو و تلويزيون نداشتيم تا با مسايل سياسى روز آشنا شويم، از طريق روزنامه به اخبار سياسى روز دسترسى پيدا مىكرديم. نگاه ما به مسائل مذهبى به گونهاى بود كه اجازه نمىداد نسبت به مسائل سياسى ـ كه به نفع مصالح اسلام و مسلمين بود ـ بىتفاوت باشيم. در برابر هر مسألهاى كه به زيان اسلام و مسلمين بود، موضعگيرى هم مىكرديم. از اين رو هنگامى كه شنيديم يكى از علماى حوزه (حضرت امام خمينى) توسط استكبار دستگير شده، من اولين كسى بودم كه در اينباره واكنش نشان دادم و به دنبال آن از مدرسه، زمانى كه در سوم دبيرستان بودم، اخراج شدم.
بنده در مقطع دبيرستان در مدرسه علوى بودم كه قضاياى انقلاب ايران پيش آمد. به اين ترتيب، از آنجايى كه در يك خانواده مذهبى بزرگ شده بودم، از نظر دينى متعصب بودم. به لحاظ تربيت سياسى، پدرمان به گونهاى ما را تربيت كرده بود كه به اسلام و روحانيت اعتقاد راسخى داشتيم. در آن زمان، شنيديم كه در ايران حضرت امام خمينى عليه رژيم طاغوتى پهلوى قيام كرده و سياستهاى ظالمانه رژيم را به باد انتقاد گرفته و خواهان برچيده شدن بساط شاهنشاهى است.
رژيم پهلوى با مشاهده چنين موضعى از سوى امام، دستور داده بود تا ايشان را دستگير كنند. به اين ترتيب، جريان دستگيرى حضرت امام در عراق ـ به ويژه در حوزههاى علميهـ پيچيد. من با اينكه حدود شانزده سال داشتم، عدهاى را در كلاس آگاه كردم و عكس شاه را پاره كرديم. دبيرها مىگفتند كه چى شده؟ چرا سروصدا راه انداختيد؟ ما گفتيم «براى اينكه در ايران يكى از مراجع بزرگ به نام آيتالله خمينى را دستگير كردهاند و اين عمل ما نشانه اعتراض به عملكرد رژيم پهلوى در قبال روحانيت ايران و نماد سمبل آمادگى و هوشيارى ما نسبت به تحركات سياسى اين رژيم است.» گفتيم كه ما با اين عمل آگاهانه، مىخواهيم مخالفت خود را با اين اقدام رژيم ايران و حمايت خود را از موضع هوشيارانه حضرت امام اعلام كنيم.
ما گفتيم؛ ولى دبيرها قانع نشدند. بنابراين آنها با تهديد ساير بچهها را راضى كردند، اما من گفتم كه از روى عقيده اين كار را كردم و بر عقيده خود پابرجا هستم. به دنبال اين موضوع مرا از مدرسه اخراج كردند. به اين ترتيب واكنش من نسبت به عملكرد رژيم پهلوى در برابر دستگيرى حضرت امام، اولين حركت سياسى من در مبارزه با رژيم پهلوى محسوب مىشود.
اولين بازجويى سياسى
بعد از این اعتراض، حجتالاسلام سمامی که در آن زمان نوجوانی 16 ساله بود، از سوی سازمان امنيت عراق بازداشت شد. وی در این رابطه میگوید: بنده انزجار خودم را عليه اقدام رژيم پهلوى در دستگيرى امام خمينى نشان دادم. وقتى ديدند من بر عقيده خود پابرجا هستم، به سازمان امنيت عراق اطلاع دادند تا مرا دستگير كنند. مأموران اين سازمان مرا دستگير كردند.
در اولين بازداشت سياسى، من در آغاز موضع خودم را عليه شاه ايران ـ كه يك مسأله داخلى بود ـ عنوان كردم. گفتم كه اين موضع من به امنيت كشور شما (عراق) هيچ لطمهاى وارد نمىكند. بنابراين در امور داخلى ما دخالت نكنيد. من اين كار را به اين خاطر انجام دادم كه انزجار خود را از اقدام رژيم پهلوى ـ در دستگيرى يكى از مراجع (حضرت امام خمينى)ـ نشان بدهم.
البته چنين به نظر مىرسيد كه سازمان امنيت عراق تصور كرده بود كه تحركات ما امنيت عراق را تهديد مىكند. اما با توضيحات من تا اندازهاى قانع شده و از بازجويى منصرف شدند. بعد از اين ماجرا دبيرستان را رها كردم، ولى آن دبيرها و همكلاسىهايم خيلى اصرار داشتند كه من به كلاس برگردم. اما ديگر به آن مدرسه نرفتم و بعد از دو سال، دوباره متفرقه امتحان دادم و ديپلم گرفتم.
اولین دیدار با امام خمینی در عراق
مرحوم سمامی درباره اولین دیدار خود با امام در عراق میگوید: مرحوم شيخ نصرالله خلخالى از مسافرت برگشته بود كه به ديدارش رفتم. پس از ديدار و احوالپرسى، هنگام خداحافظى گفت: «آشيخ محمد» گفتم: «بله»، گفت: «تشريف داشته باشيد كه كارتان دارم». چون خيلى صميمى بوديم با همين تعبير صدا كرد.
من نشستم تا اينكه همه رفقا رفتند و منزل خلوت شد. ايشان گفت آقاى شيخ حسين مؤيد از بغداد به من تلفن كرده كه حضرت امام وارد بغداد شده و از فرودگاه بغداد به كاظمين رفته است. من به شيخ نصرالله گفتم كه به ديگران هم اطلاع دهيم. شيخ نصرالله گفت شايد صحت نداشته باشد ولى صحت خبر ورود امام به بغداد ثابت شد.
عدهاى از ارادتمندان امام همان شب به سوى كاظمين حركت كردند. ما هم فرداى آن شب به اتفاق شيخ نصرالله، به سوى كاظمين حركت كرديم. در كاظمين به مسافرخانهاى كه حضرت امام در آن مستقر شده بود رفتيم. وارد اتاق امام شديم ايشان را زيارت كرديم. اين اولين بارى بود كه من امام را از نزديك زيارت مىكردم، تا آن زمان تنها عكس امام را ديده بودم. با اهداف و انديشههاى او آشنايى داشتم بهويژه با شخصيت سياسى ايشان آشنايى كامل داشتم، اما از نزديك ايشان را زيارت نكرده بودم.
بالاخره شيخ نصرالله از امام سؤال كرد كه برنامهتان چيست؟ قصد داريد كجا ساكن شويد تا ما آن را آماده كنيم؟ امام فرمودند: «برنامه خاصى ندارم، لكن در اولين فرصت مىخواهم به زيارت سامرا بروم و از آنجا به كربلا و سپس در نجف ساكن شوم».
شيخ نصرالله از امام اجازه خواست تا منزلى در نزديكى حرم حضرت امير(ع) در نجف برايشان تهيه كند، امام هم موافقت كردند. امام پس از زيارت دو امام در كاظمين به سامرا رفت. در سامرا با استقبال گرم عدهاى از دوستدارانش روبهرو گرديد كه به مديريت مرحوم سيد عبدالحسين ذوالرياستين آماده شده بود. سپس امام تصميم گرفت تا از همانجا به كربلا برود.
استقبال بینظیر از امام در نجف
به گفته حجتالاسلام سمامی: امام پس از چهار روز اقامت در كربلا، به سوى نجفاشرف به راه افتاد. در نجف مثل ساير شهرها استقبال گستردهاى از امام صورت گرفت. به گونهاى كه استقبال كنندگان با اطلاع از خبر سفر امام به نجف خود را به خانالنص (در 40 كيلومترى نجف) رساندند. پس از چند دقيقه، اتومبيل حضرت امام با همراهان ايشان پديدار شد. انتظار به سر رسيد و اتومبيل حامل امام توقف كرد. دوستدارانش وى را در آغوش كشيدند. پس از مدتى استراحت در همان مكان چند نفر از شعراى عرب، ابياتى در خوشآمدگويى به ايشان خواندند. ايرانىها شعار مىدادند و امام سوار اتومبيلى شد كه شيخ نصرالله از نجف برده بود. كاروان به راه افتاد و به نجف رسيد.
حضرت امام بلافاصله پس از اينكه به نجف رسيد به زيارت حضرت على(ع) مشرف شد و سپس به طرف منزل، (همراه ساير همراهانش) حركت كردند. منزل همان منزلى بود كه شيخ نصرالله براى سكونت امام نزديك حرم و در كوچه كتابخانه اميرالمؤمنين(ع) نزديك مسجد شيخ، معروف به «مسجد تركها» اجاره كرده بود. امام از ابتداى ورود به نجف تا زمانى كه از عراق خارج شد در اين منزل سكونت داشت.
در هر صورت پس از استقرار حضرت امام در نجف، اقشار مختلف نجف چه ايرانى و چه غير ايرانى به ديدار ايشان مىرفتند. بعد از دو روز، امام براى بازديد از مدرسههاى علميه به حوزهها رفتند. امام از نزديك با وضعيت محل و زندگى تحصيل طلاب و روحانيون نجف آشنا شدند.
خاطرهاى به ياد ماندنى از امام در نجف
روزى شيخ نصرالله به من گفت كه امام عبا مىخواهد. من رفتم و سه تا عبا به قيمتهاى مختلف تهيه كردم؛ دو تاى آنها معمولى بود و يكى از آنها قيمتى بود. بعد حضرت امام همان عباى معمولى را كه ارزان قيمت بود، به تن كرد و گفت همين را انتخاب مىكنم. من عرض كردم كه اين عبا عادى است، آقايان عباى دستبافت (خاچيه) مىپوشند. امام فرمود: «من طلبه هستم».
ديدار مبارزين فلسطينى با امام
حجتالاسلام والمسلمین سمامی در بخش دیگری از خاطراتش به مبارزین فلسطینی با امام در نجف اشاره کرده و میگوید: در تشريح ابعاد سياسى و اجتماعى قضيه فلسطين، حضرت امام نقش برجستهاى ايفا مىكرد. امام با اينكه در يك كشور بيگانه بود، اما هيچ وقت درباره قضاياى فلسطين كوتاهى نكرد و هر چه در توان داشت براى حل مشكل فلسطين انجام داد. به همين جهت مبارزان فلسطينى علاقه خاصى به حضرت امام پيدا كرده بودند.
افرادى كه در رديف ياسر عرفات و معاونين وى بودند، حق ديدار با حضرت امام را نداشتند چون از سوى دولت عراق يا جهات ديگر منع شده بودند، اما افراد رده پايين و مبارزين فلسطينى كه عليه رژيم صهيونيستى قيام كرده بودند، با امام ديدار مىكردند. امام هم در اين ديدارها حمايت قاطع خود و ساير مسلمانان را از مسلمانان فلسطينى اعلام مىكرد و به آنها نويد پيروزى مىداد.
حجتالاسلام سمامی در سال 1351 به ایران بازگشت و به تعبیر خود «برگ تازهای از صفحه زندگی» وی گشوده شد و از آن پس تا پیروزی انقلاب اسلامی، با جدیت به مبارزه با رژیم پهلوی پرداخت.