برشی از خاطرات علی تحیری

بی‌توجهی بنی‌صدر به تحرکات بعثی‌ها در مرز ایران/ روایتی از رشادت خلبانان نیروی هوایی در نخستین روز جنگ/ چه چیزی مانع از سقوط قصرشیرین در اولین روز جنگ شد؟

علی تحیری می‌گوید: «... من به شخصه می‌دیدم که‌ چقدر زیبا این‌ هواپیماها میان موشک‌هایی که مثل باران می‌بارید، مانور می‌کردند و بعثی‌ها نتوانستند آن‌ روز کاری‌ از پیش‌ ببرند. خوشبختانه هواپیماهای‌ ما هم‌ آن‌ روز، سالم‌ از منطقه‌ بیرون آمدند. عراقی‌ها قصد داشتند قصر شیرین‌ را از سر پل ذهاب (نزدیک ترین راه به مرزها) در روز اول‌ جنگ‌ قیچی‌ کنند».
شنبه ۲۹ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۳:۰۲

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ شروع جنگ تحمیلی در 31 شهریور 1359 پیشینه‌ای داشت و حتی در ایران نیز گروهی از کارشناسان و متخصصین نظامی، با اطلاع از تحرکات مرزی عراق، از بهار آن سال پیشبینی می‌کردند که صدام به ایران حمله کند. با این حال برخی از مسئولین وقت جمهوری اسلامی که در راس آن‌ها بنی‌صدر بود، نسبت به این هشدارها بی‌توجه بودند.


تحرکات نظامی بعثی‌ها در مرزهای ایران در بهار 59

علی [مصطفی] تحیری از اعضای گروه توحیدی صف که شناخت دقیقی از مسائل نظامی داشت، در بخشی از خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی ثبت و ضبط شده است، با اشاره به تحرکات رژیم بعث عراق در اوایل سال 1359 می‌گوید: بنده پیش از شروع جنگ به همراه شهید شهرام‌فر به عراق رفتیم و در این رابطه اطلاعاتی‌ که‌ به‌ ستاد ارتش‌ داده‌ بودیم، مبنی‌ بر این‌ بود که‌ ارتش‌ عراق یک سری‌ تحرکاتی انجام‌ می‌دهد و طی شبانه روز یک سری‌ اسلحه‌ در منطقه‌ پخش‌ می‌کند.

در آن زمان‌، من‌ در سپاه‌ بودم‌. با شهرام‌فر هماهنگ‌ کردیم‌ که‌ به‌ ستاد ارتش‌ برویم‌. در ستاد ارتش،‌ آقای‌ تیمسار شادمهر بودند. از فرمانده ستاد ارتش به هر جهتی که شده موافقت گرفتیم که‌ ما دو نفر‌ در این‌ منطقه‌ گشتی بزنیم‌ و وضعیت‌ را از نزدیک ببینیم‌. اوایل‌ بهار سال‌ 59 بود که‌ هوا در منطقه همدان، بسیار سنگین‌ و برفی‌ بود.‌ ما آن شب‌ نتوانستیم‌‌ از آن منطقه‌ عبور کنیم‌، بنابراین برگشتیم‌ و آن‌ شب‌ را در همدان‌ ماندیم‌. فردا به استان ایلام، شهرستان ایلام رفتیم‌‌ و آن شب‌ را در استانداری‌ ایلام‌ ماندیم‌.

روز بعد، از ایلام توسط عوامل و عناصری که آنجا همکاری داشتند و برون مرزی می‌رفتند و می‌آمدند همچنین عوامل محلی، به عراق رفتیم. شرایط برای ما بسیار سخت و طاقت‌فرسا بود و شب و روزهای سختی را گذراندیم. شرایط‌ بسیار خطرناک بود، چندین‌ بار خطر را از نزدیک لمس‌ و احساس کردیم‌. ولی‌ در مجموع‌، خداوند این‌ توفیق‌ را به‌ ما داد که‌ ما از نزدیک، جابجایی‌ ارتش‌ عراق را کاملا بررسی‌ کنیم‌ و یک گزارش‌ بسیار جامعی بعد از مدت‌ سه‌ ماه‌ و اندی‌، برای‌ تهران‌ آوردیم‌.


بی‌توجهی بنی‌صدر به گزارش‌هایی درباره تحرکات عراق

ما در آن گزارش‌ها، جابجایی‌ ارتش‌ عراق را با دیدگاه نظامی‌ای که داشتیم بررسی کردیم. هوای‌ جنگ‌ را در ارتش‌ عراق احساس‌ و در واقع اینکه عراق قصد حمله‌ به‌ کشور ما را دارد لمس کردیم. اما متأسفانه‌، گزارش‌ ما با ‌ بی‌توجهی‌ مواجه‌ شد. ما قاطعانه‌ گفتیم‌ که‌ عراق می‌خواهد با ما بجنگد. آن‌ روز در جلسه‌ای‌ که‌ در ستاد ارتش‌ داشتیم‌، آقای بنی‌صدر و تعدادی‌ از افسران‌ ارشد ارتش‌ حضور داشتند. در این جلسه بحث‌ زیادی‌ سر این قضیه شد. یکی‌ از آقایان‌ که خداوند رحمتشان کند،‌ نمی‌دانم‌ به چه‌ علتی‌ گفتند: «عراق غلط‌ می‌کند به‌ ما حمله‌ کند. ما آب‌ دهان‌ می‌اندزایم‌ و عراق را سیل‌ می‌برد.»‌ ما بحث‌ زیادی‌ روی‌ این‌ قضیه‌ داشتیم‌ و به آن‌ها گفتیم‌: به‌ هر جهت‌ ما از نزدیک مسائل‌ و تمام جابه‌جایی‌ها و آمادگی کامل‌ عراق را دیده‌ایم. اما می‌گفتند عراق چنین‌ توانی‌ ندارد، در صورتی‌ که‌ ما می‌دانستیم‌ که‌ عراق 13 لشگر خودکفا و نیروی‌ زمینی‌ و نیروی‌ زرهی‌ بسیار قوی‌ دارد.

خلاصه اینکه صحبت‌های ما را نپذیرفتند.‌ یکی‌ دو ماه‌ بعد هم‌ جنگ‌ شروع‌ شد. اتفاقاً ما با آن‌ بنده‌ خدائی‌ که‌ مخالف‌ جنگ‌ عراق با ما بود، روز اول‌ جنگ‌ در منطقه،‌ درست لب مرز بودیم‌. شهید فکوری‌ فرمانده‌ نیروی‌ هوائی‌، شهید فلاحی‌، آقای‌ ظهیرنژاد و خود بنده‌ بودیم.


دلاوری‌های نیروی هوایی در اولین روز جنگ

روز اول جنگ، ما در مرز ایران و عراق در منطقه قصرشیرین بودیم. برای بازدید از منطقه با یک دستگاه استیشن به آنجا رفتیم. شاید حدودا یک ربع‌ از ورود ما نگذشته‌ بود که‌ جنگ‌ شروع‌ شد و هواپیماها آمدند و همه ماشین‌های‌ مهمات‌ را زدند. ماشین‌ ما هم‌ که‌ در بین‌ آن‌ ماشین‌ها بود آتش‌ گرفت‌ و از بین‌ رفت‌. آن‌ روز ما در این تیپ حدوداً 47 یا 48 شهید دادیم. ما مشغول‌ جمع‌آوری‌ شهدا بودیم‌، که شهید فکوری‌ به کمک ما آمد؛ او می‌گفت: اگر ممکن است یک یا دو عدد از تانک‌ها را به وسط و جلو بکشیم که حداقل جلوی بعثی‌ها را سد کنیم.‌ متأسفانه‌ یکی‌ از تانک‌ها را همانجا زدند.

شهید فکوری از همانجا سریع‌ با پایگاه‌ همدان‌ تماس گرفت و گفت که خلبان‌ها‌ بیایند و منطقه‌ را بررسی‌ کنند. پایگاه همدان نزدیکترین‌ پایگاه به منطقه بود که می‌توانست منطقه‌ را تحت‌ پوشش‌ قرار دهد. آن روز اگر نیروی هوائی نرسیده بود کار قصر شیرین‌ تمام‌ شده‌ بود‌ و آنجا را قیچی‌ می‌کردند، ولی خوشبختانه‌ واحدهایی‌ از نیروی‌ هوایی‌ آمدند و بسیار شجاعانه‌ آن‌ روز در مقابل‌ آن‌ موشک‌ها سد ایجاد کردند.

من به شخصه می‌دیدم که‌ چقدر زیبا این‌ هواپیماها میان موشک‌هایی که مثل باران می‌بارید، مانور می‌کردند و بعثی‌ها نتوانستند آن‌ روز کاری‌ از پیش‌ ببرند. خوشبختانه هواپیماهای‌ ما هم‌ آن‌ روز، سالم‌ از منطقه‌ بیرون آمدند. عراقی‌ها قصد داشتند قصر شیرین‌ را از سر پل ذهاب (نزدیک ترین راه به مرزها) در روز اول‌ جنگ‌ قیچی‌ کنند.

این خبر را به اشتراک بگذارید:
ارسال نظرات