پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی – محمد جعفربگلو؛ قیام 17 شهریور 1357 از نقاط عطف تاریخ انقلاب اسلامی است؛ به طوری که اغلب صاحبنظران برآنند که از این تاریخ شمارش معکوس برای سقوط رژیم پهلوی آغاز شد. با این وجود با گذشت بیش از چهار دهه از آن واقعه سرنوشتساز، هنوز بسیاری از ابعاد آن رخداد تاریخی ناشناخته مانده است؛ چه بسیار اسنادی که از گنجینه آرشیوها بیرون کشیده نشدهاند و چه بسیار خاطراتی که درون سینهها مانده است.
بدون شک «تاریخشفاهی» و «اسناد» دو وجه مهم در روایت تاریخاند؛ با نظر به اهمیت این دو بعد، بر آن شدیم تا در سالگرد «جمعه سیاه» سراغ کسی برویم که هم شاهد عینی واقعه 17 شهریور بوده و خاطراتی از آن روزها دارد و هم به واسطه سالها فعالیت در یکی از مهمترین مراکز تاریخنگاری، اسناد 17 شهریور را تورق و واکاوی کرده است.
حجتالاسلام والمسلمین احمد خزائی رئيس مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سياسی که به واسطه نمو و بالش در خانوادهای مذهبی، از همان نوجوانی با نام امام خمینی انس گرفت، در دوران جوانی وارد فضای مبارزاتی شد. توزیع اعلامیههای امام خمینی، حضور در مجالس و سخنرانیهای سیاسی، شرکت در تظاهرات و راهپیماییها، بخشی از فعالیتهای انقلابی حجتالاسلام خزائی در دوران نهضت اسلامی است. او به واسطه همین فعالیتها، چندبار نیز مورد سوءظن ساواک قرار گرفته و حتی مدتی نیز در بازداشت به سر برد.
برجستگی روایت حجتالاسلام والمسلمین خزائی از تاریخ قیام 17 شهریور، در همتنیدگی «روایت» و «تحلیل» است؛ رئیس موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی در این گفتگوی جذاب، با ارجاع به اسناد تاریخی و مشاهدات خود، روایتی دقیق و تحلیلی عمیق از پیشزمینهها و متن واقعه «جمعه سیاه» ارائه میدهد.
آنچه در ادامه میخوانید، مشروح گفتگوی تفصیلی پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی با حجتالاسلام والمسلمین احمد خزائی، رئیس موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی است.
بسمالله الرحمن الرحیم. ضمن تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید؛ به عنوان سوال اول و برای ورود به گفتگو، لطفا مختصری خودتان را معرفی کنید و درباره تحصیلات و اساتید خود بگویید.
حجتالاسلام خزائی: بسمالله الرحمن الرحیم. من هم از اینکه فرصت چنین گفتگویی را مهیا کردید از شما تشکر میکنم. من احمد خزائی متولد آبان 1339 هستم. پس از اخذ مدرک دیپلم، از سال 1351 طلبه شدم و دوران تحصیل طلبگی را تاکنون ادامه دادهام. درسهای سطح خود را نزد حضرات آقایان ایروانی، تنکابنی (فلسفی) در تهران، و همچنین آقایان اعتمادی و ستوده در قم سپری کردهام و درسهای سطوح خارج را نزد مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی و مقام معظم رهبری(مد ظله العالی) گذراندم. درسهای فلسفه را هم نزد استاد فیاضی و علامه حسنزاده آملی آموختهام. همچنین لیسانس فلسفه و کلام را از دانشگاه تهران اخذ کردم.
لطفا مقدمهای درباره آشنایی خود با انقلاب و امام خمینی بفرمائید. در چه بستری با نام امام(ره) آشنا شدید؟
حجتالاسلام خزائی: پدر بنده از مبارزین 15 خرداد و مقلد حضرت امام بودند و من از کودکی با رساله امام که آن موقع با نام «آیتالله موسوی» شناخته میشدند، آشنا شدم. پدرم مکرر وجوهات شرعی و خمس را برای حضرت امام به نجف میفرستادند. چون من در کلاس درس آیتالله مجتهدی حاضر میشدم، گاهی اوقات این وجوهات را نزد ایشان میبردم و از ایشان قبض میگرفتم. اتفاقا یکبار در سال 1357 به خاطر همراه داشتنِ همین قبضها، ماموران رژیم پهلوی، مختصری مرا بازجویی کرده و سپس رها کردند.
به یاد دارم بعضی اوقات که نوارهای سخنرانی امام از نجف دستمان میرسید، پدرم به همراه چند تن از مومنین انقلابی این نوارها را گوش میکردند و من نیز در آن جمع حاضر میشدم و به اتفاق، آن نوارها را گوش میدادیم. بنابراین محیط خانواده، محیطی انقلابی و کاملا مذهبی بود.
***بازداشت در مراسم سالگرد دکتر شریعتی***
خود من از قبل از انقلاب علاقه زیادی به مرحوم دکتر علی شریعتی داشتم. به یاد دارم در سالگرد مرحوم شریعتی در مسجد ارک دستگیر شدم و حدودا ده روز بازداشت بودم. در دوران مبارزات انقلابی نیز فعال بودیم. مسجد مسلم بن عقیل در محله ما (خیابان پیروزی) که آیتالله موحدی کرمانی از شاگردان امام در آنجا پیشنماز بودند، از مراکز انقلاب بود. خودِ آیتالله موحدی هم عضو جامعه روحانیت مبارز تهران بودند و به این ترتیب ما نیز بیش از پیش درگیر فضای مبارزه و انقلاب بودیم. من در اواخر سال 56 و اوایل 57 به قم رفتم و یکی از کارهای ما در آن سفر، انتقال اعلامیه از قم به تهران و توزیع آن بود.
***پیش زمینه های 17 شهریور***
همان طور که مستحضرید، در آستانه سالگرد قیام 17 شهریور هستیم. لطفا مختصری درباره پیش زمینههای این قیام تاریخی برایمان بگویید.
حجتالاسلام خزائی: در رابطه با رویداد 17 شهریور، ابتدا باید به چند نکته توجه کنیم؛ این رخداد دارای چند پیشینه است. اول؛ روز 13 شهریور 1357 مصادف با عید سعید فطر بود. آن روز نماز عید به اهتمام آیتالله شهید مفتح در تپههای قیطریه اقامه شد و پس از آن، یک راهپیمایی عظیم شکل گرفت. نکته مهم آنکه تا پیش از این تاریخ، شعار «حکومت اسلامی» سر داده میشد اما آن روز برای اولین بار من شعار «جمهوری اسلامی» را در حوالی پل سیدخندان از درون جمعیت شنیدم و این خیلی برایم جالب بود. روشن نیست این شعار در آن موقع از کجا منشاء گرفت. بعدها در اسناد و مدارک نیز جستوجو کردم ولی چیزی در این باره دستگیرم نشد.
زمینه سوم، مسئلهی روی کار آمدنِ دولت شریف امامی بود که شعار «آشتی ملی» را در راس برنامههای خود داشت. آمریکا قصد داشت بعد از گذشت حدود 10 ماه از رحلت مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی، جریان نهضت را مهار کند. لذا شریفامامی – که شخصی با تابعیت آمریکا و فراماسون بود - روی کار آمد و توانست با شعار آشتی ملی، با برخی از گروهها و افراد از جمله آقای سید کاظم شریعتمداری نیز ارتباط بگیرد و آنان را با سیاست های رژیم همسو نماید.
***هفده شهریور بازی آمریکا را بر هم زد***
به نظر من هویت اصلی واقعه 17 شهریور این بود که بازی آمریکا را به هم زد. مناسبتهای تاریخی هر زمان که به بلوغ میرسند، هویت خاصی پیدا میکنند. به نظر من همانند 19 دی که توانست برای خود هویت مستقلی بین رویدادهای تاریخ انقلاب کسب کند، 17 شهریور هم توانست هویت سیاسی و معناداری به خود اختصاص دهد. قیام 17 شهریور، این گزاره را که «قدرتهای بزرگ - مثل آمریکا - تاریخ را رقم میزنند» باطل کرد و طوری بازی آمریکا را بهم زد که آنها (آمریکاییها) نتوانستند فریاد مردم را خفه کرده و نیت خود را عملی کنند.
دلیل انتخاب میدان ژاله به عنوان مبداء تظاهرات چه بود؟
حجتالاسلام خزائی: شاید یکی از علل آن این بود که اولا اکثر بچهمذهبیها عمدتا در آن ناحیه و در حوالی خیابان ایران، میدان خراسان و نظامآباد حضور داشتند. طی روزهای قبل هم بیشترین تراکم جوشش تظاهرات در این منطقه بود. ثانیا درس تفسیر علامه یحیی نوری که در آن منطقه برگزار میشد، میتوانست یکی از زمینهها و پایهها برای اجتماع باشد. به هرحال روز 16 شهریور این موضوع که «فردا در میدان ژاله اجتماع خواهیم کرد» دهان به دهان میچرخید. البته جا دارد اشاره کنم که قبل از 17 شهریور، میدان ژاله به «میدان شهداء» تغییر نام داده بود؛ چون چند هفته قبلتر، تظاهراتی در آن محل اتفاق افتاد و طی آن دو نفر از کسانی که در درس علامه نوری شرکت میکردند، در حوالی میدان به شهادت رسیدند. لذا نام میدان قبل از حوادث 17 شهریور تغییر کرده بود و هم با عنوان «میدان ژاله» و هم با عنوان «میدان شهداء» شناخته میشد. اگرچه آن روز من از کسی نشنیدم که عنوان «میدان شهداء» را استفاده کند و همگی میگفتند: «میدان ژاله».
با این مقدمه میرسیم به روز 17 شهریور. شما آن روز در میدان ژاله حضور داشتید. از مشاهدات و خاطراتتان در آن روز برایمان بگویید.
حجتالاسلام خزائی: آقای یحیی نوری که معروف به علامه نوری بود، در حوالی میدان شهداء منزل داشت و آنجا تفسیر میگفت. من تقریبا 18 ساله بودم که در معیت پدرم به آنجا میرفتم و از تفسیر علامه نوری استفاده میکردم. مرحوم یحیی نوری اگرچه خیلی با روحانیون مبارز همراه نبود ولی خودش داعیه سیاسی داشت و در مسائل روز ورود میکرد.
روز 17 شهریور من به همراه پدرم و تعدادی از اطرافیان و همسایهها از منزل (حوالی مسجد مسلم بن عقیل) راه افتادیم، از کوچهی پایین پمپ بنزین گذشتیم و وارد خیابان شهباز (خیابان 17 شهریور فعلی) شدیم. آنجا تقریبا جمعیت پر بود. در صفوف جلوی جمعیت زنها حضور داشتند و پشت سرشان مردها ایستاده بودند؛ احتمالا این نحوه آرایش بدین خاطر بود که به ماموران بگویند: «ما برای درگیری نیامدهایم» و از طرفی هم شاید بتوانند دلِ آنها را نرم کنند. جالب است که اکثر خانمها با کودکانشان آمده بودند. خوب یادم هست که ده الی بیست نفر از این خانمها را دیدم که نوزادی در بغل داشتند.
***شواهدی از نیت رژیم برای کشتار مردم در میدان شهداء***
آقایان پشت سر خانمها قرار گرفته بودند، ما هم پشت سر جمعیت ایستادیم. به یاد دارم که شعارها هم شعارهای ملایمی بود. گروهی از مردم میخواستند خود را به جلسه تفسیر علامه نوری برسانند؛ میگفتند راه را باز کنید تا ما به کلاس تفسیر قرآن برسیم. طبیعتا جلسه تفسیر را هم تعطیل کرده بودند. خوب به یاد دارم که شعارها در آن روز اصلا تند نبود اما روشن بود که دستگاه بنا دارد تا از مردم زهر چشم بگیرد. هدف، کشتار مردم بود.
سربازان صف بسته و یکی در میان، یک نفر ایستاده و یک نفر به زانو نشسته بودند. من صدای هلیکوپتر را نشنیدم ولی شاهدان دیگری میگفتند ابتدا صدای هلیکوپتر از قسمت شمالی میدان آمد و سپس صدای تیراندازی بلند شد. در تظاهرات قبلی، گارد و پلیس ابتدا با گاز اشکآور تلاش میکردند مردم را متفرق کنند ولی آن روز خبری از گاز اشکآور نبود؛ پس معلوم بود قصد متفرق کردن اجتماع را ندارند و هدف کشتار مردم است؛ وگرنه ابتدا از گاز اشکآور استفاده میکردند.
*** شروع تیراندازی... ***
*** مسجد مسلم بن عقیل؛ میزبان شهدای 17 شهریور ***
همان شب به مسجد مسلم بن عقیل رفتم و دیدم تقریبا 9 یا 10 جنازه به مسجد آوردهاند. پیکر شهدا را در محراب حیاط گذاشته بودند. الان هم تصویری از شهدا برای یادبود آنجا نصب است. آن صحنه برای من بسیار صحنه دردناکی بود. خوب به یاد دارم که یکی از جنازهها متعلق به دختری بود که 18 تا 20 سال بیشتر نداشت. درست یادم هست که یک گلوله به گیجگاه سمت راستش اصابت و سرش را از قسمت چپ متلاشی کرده بود.
شب بعد که آقای موحدیکرمانی در مسجد سخنرانی کرد، مردم زیادی جمع شده بودند. ایشان در آن سخنرانی گفتند دیشب آقای آشتیانی - از روحانیون مبارز - به من تلفن کرد و گفت: «دخترم امشب میهمان شماست و ما جرات نمیکنیم بیاییم و جنازهاش را ببریم، از دخترم نگهداری کنید.» این حرف گریهها را برانگیخت و اشکها را جاری کرد. مردم شاهد بودند جنازه دختر جوانی با مغزی متلاشی روی زمین افتاده و ماموران شاه اجازه نمیدادند خانوادهاش جنازه را تحویل بگیرند. بقیه جنازهها هم جوان بودند. یادم هست دو نفر از آنها خانم بودند. مردم در مسجد دور تا دور جنازهها تجمع کرده بودند و اجازه نمیدادند پلیس جنازهها را ببرد. پلیس هم اجازه نمیداد جنازهها منتقل شود. سرانجام با دخالت کلانتری و حضور خانوادهها، ترتیبات انتقال پیکر شهدا مهیا شد. به دستور آقای موحدیکرمانی تا چند روز آثار خون شهدا در حیاط مسجد ماند. در سایر مساجد مثل مسجد امام حسین(ع) نیز شرایط به همین ترتیب بود.
*** آیا سربازان اسرائیلی به روی مردم آتش گشودند؟ ***
یکی از مسائلی که چند روز قبل از 17 شهریور شایع شد این بود که میگفتند: شاه از اسرائیل سرباز آورده است. این شایعه کموبیش در خیابانها شنیده میشد. شاید رواج این شایعه حقه ساواک بود تا از مردم زهر چشم بگیرد، نمیتوان با قطعیت به آن پاسخ داد و ریشه این مسئله معلوم نیست. ولی روز 17 شهریور که سربازان به روی مردم آتش گشودند و آن حرکت قساوتآمیز و خشن را بروز دادند، تقریبا بر همه ثابت شد که این سربازان، اسرائیلی هستند. دلیلش هم این بود که طی روزهای قبل شاهد بودند که ارتشیها با ملایمت با مردم برخورد میکردند و بین مردم و ارتشیها تبادل عاطفه صورت میگرفت، اما آن روز تا بدان حد خشن شدند که ایستاده و نشسته، مردم را به گلوله بستند. لذا نتیجه میگرفتند که این سربازان ایرانی نیستند و از اسرائیل آمدهاند. این موضوعی بود که اثبات نشد و در اسناد هم قرینهای دال بر آن وجود ندارد. البته من معتقدم نیازی به آوردن سرباز اسرائیلی نبود؛ زیرا خودم به شخصه بارها دیده بودم که برخی سربازان به خاطر خوشایند فرماندهانشان از بروز رفتار خشن هیچ ابایی ندارند و کشتارهای بسیار حوادث قبل نیز شاهد بر این مدعاست.
*** پیشینه حکومت نظامی در ایران ***
روز 17 شهریور دولت حکومت نظامی اعلام کرد. گفته میشود اغلب مردمی که در میدان ژاله (شهدا) تجمع کرده بودند از حکومت نظامی بیخبر بودند. نحوه اطلاعرسانی حکومت نظامی چگونه بود؟
حجتالاسلام خزائی: ما آن زمان در خانه رادیو و تلویزیون نداشتیم و به طور طبیعی از این موضوع هم بیاطلاع بودیم. (اغلب خانوادههای مذهبی آن موقع تلویزیون نداشتند.) اطلاعیه نظامی ساعت 7 صبح روز 17 شهریور صادر شده بود و از شبِ قبل آن را اعلام نکرده بودند. آن روز ما تا زمانی که به میدان شهدا رسیدیم از حکومت نظامی اطلاع نداشتیم ولی گویا اطلاعیه در ساعت 7 صبح از رادیو منتشر شده بود.
*** 17 شهریور؛ تیری بر پیکره شعار "آشتی ملی" ***
به نظر شما آیا تعمدی در کار بود تا مردم بیاطلاع از حکومت نظامی به خیابان بیایند و آن اتفاق رقم بخورد؟
حجتالاسلام خزائی: اسناد میگوید شبِ قبل جلسه شورای امنیت برقرار بوده و مذاکره و بحث بین مسئولین نظامی و دولتی تا پاسی از شب ادامه داشته است و درواقع آن جمع دیر به این تصمیم (اعلان حکومت نظامی) رسیده است. البته به طور طبیعی وقتی جمعیت متراکم بود به هیچ وجه درگیری در آن وسعت صورت نمیگرفت. لذا از شواهد چنین برمیآید که سردمداران رژیم پهلوی با اعلام حکومت نظامی قصد کشتار مردم را داشتند و بنا داشتند تا از مردم زهر چشم بگیرند تا به زعم خود غائله را ختم کنند. گرچه این تیری به پیکرهی «آشتی ملی» بود و عملا رشته آشتی را پاره میکرد اما آنها احساس کردند سیستم کمکم دارد به سمت فروپاشی میرود و اوضاع از کنترل خارج میشود؛ لذا این کار را انجام دادند تا به خیال خودشان اوضاع را کنترل کنند. اما نتیجهی عکس گرفتند و بعدازظهر همان روز و روز بعدش در تهران و اکثر شهرستانها تظاهرات همچنان ادامه پیدا کرد.
در صحبتهایتان اشارهای به شهدای 17 شهریور داشتید. آیا درباره تعداد شهدای آن روز آمار دقیقی وجود دارد؟
حجتالاسلام خزائی: وقتی بنای ثبت و ضبط نیست و این کار مسئول و متولی هم ندارد، به طور طبیعی نباید توقع داشت که آمار دقیقی وجود داشته باشد. نباید آن شرایط را با شرایط دوران جنگ تحمیلی مقایسه کرد؛ در دوران دفاع مقدس آمار اعزامیها مشخص بود و نهادهایی مسئول آمارگیری بودند و حساب و کتابی وجود داشت، اما در دوران انقلاب شرایط فرق میکرد.
آنچه از اسناد برمیآید به این ترتیب است که از 15 خرداد 1342 تا پیروزی انقلاب اسلامی، حدود 5 هزار شهید داشتهایم؛ ولی هنوز آمار دقیقی وجود ندارد که بگوید مثلا در 15 خرداد 42 یا 17 شهریور 57 چند نفر شهید شدهاند؟ حتی در رابطه با تعداد شهدای روز 22 بهمن 57 نیز آمار دقیقی نداریم.
بعد از 17 شهریور، دولت ابتدا تعداد شهدای آن روز را 85 نفر و سپس 122 نفر اعلام کرد. وقتی این آمار به طور رسمی از سوی رژیم اعلام شد، از نظر افکار عمومی دلیلی بود بر اینکه تعداد شهدا خیلی بیشتر از این حرفهاست؛ چرا که معمولا رژیم آمار واقعی و حقیقی را اعلام نمیکرد. از سوی دیگر عدهای از مردم در تحویل گرفتنِ جنازه شهدایشان موفق نبودند و گروهی نیز ترس داشتند. مثلا فرزندِ یکی از ارتشیهای محلهی ما در آن جریان شهید شد. آن فردِ ارتشی هرچند انسانِ خبیثی نبود، اما به شاه ارادت داشت و هرگز حاضر نبود اسمِ فرزندش در فهرست نام شهدا باشد.
در پایان از شما میخواهم به عنوان متولی یکی از مراکز تاریخنگاری انقلاب، چند اثر پژوهشی درباره قیام 17 شهریور را معرفی کنید. آیا در این رابطه اسنادی منتشر شده است؟
حجتالاسلام خزائی: مجموعهای مفصل تحت عنوان «انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک» به اهتمام مرکز بررسی اسناد تاریخی چاپ و منتشر شده است. جلد 11 این مجموعه، اسناد 16 تا 31 شهریور 1357 را دربرمیگیرد. جلد دهم آن نیز دربرگیرندهی اسناد قبل از آن تاریخ (مربوط به نماز عید فطر در قیطریه و راهپیمایی آن روز) است و پیشزمینههای قیام 17 شهریور را شامل میشود. تقریبا اکثر اسناد ساواک درباره پرونده 17 شهریور در آن دو مجموعه چاپ شده است.
علاوه بر آن، ما در موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی یک نشست تخصصی در سال 1384 با عنوان «کالبدشکافی یک واقعه (17 شهریور 57)» برگزار کردیم که محتوای آن تبدیل به کتابچه شد. آقای بهبودی، آقای معادیخواه و برخی از شاهدان عینی حادثه در آن نشست حضور پیدا کرده و پیرامون آن صحبت کردند. بخشی از اسناد را هم ضمیمه آن مجموعه کرده و منتشر کردیم. یک مجموعه دیگر هم با عنوان «روزشمار انقلاب اسلامی» توسط حوزه هنری و انتشارات سوره مهر منتشر شده که در آنجا هم اسناد و مدارکی در این زمینه وجود دارد. اما پیراستن و ویراستن و تحلیلِ این اسناد و ارائه یک تحقیق مجزا درباره حوادث 17 شهریور باید توسط محققان انجام شود.
از شما بابت این گفتگو تشکر میکنم. در آخر اگر نکتهای دارید بفرمایید.
حجتالاسلام خزائی: زنده نگهداشتن این روزها مصداق « ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّه» است. روز 17 شهریور ازجمله سرفصل هایی است که پروژه جدید آمریکا را نقش بر آب کرد و پایانی بر طرحهای دغلکارانهی رژیم بود که با عنوان «آشتی ملی» مطرح شد. بعد از آن بود که دولت نظامی ازهاری روی کار آمد و رژیم که از ادامه حیات خود ناامید شده بود، ماهیت خود را نشان داد. به نظر من در میان حوادث انقلاب اسلامی، شاید هیچ روزی مثل 17 شهریور تاثیرگذار و پردامنه نبود. مردم با این وجود که کشتار 17 شهریور را به چشم دیدند، اما باز هم در تظاهرات شرکت کردند و شرق تا غرب و شمال تا جنوب کشور شاهد حضور مردم در عرصه بود. و سرانجام رهبری حضرت امام(ره) توانست این کشتی را به ساحل برساند. به روح شهدای آن روز و شهدای انقلاب اسلامی درود میفرستیم و تعالی درجاتشان را از حضرت حق مسئلت داریم. از شما هم متشکرم که مجال این گفتگو را فراهم کردید. موفق باشید.