پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ از اواخر سال 1358 تحركات مرزی و سپس درگیریهای ساختگی به بهانههای واهی، آغاز و منجر به وخیمتر شدن اوضاع میشد. پس از اینكه بنیصدر در انتخابات ریاست جمهوری به پیروزی رسید، امامخمینی بر طبق اصل یكصد و ده قانون اساسی، فرماندهی كل قوا را به او سپرد و به این ترتیب وی به عنوان جانشین فرماندهی كل قوا، نظارت بر نیروهای مسلح كشور را آغاز كرد. همزمان با این تحول گزارشهایی كه متناوباً میرسید، حكایت از ورود و خروج گشتیهای عراق در درون خاک ایران، حملات مكرر ارتش عراق به پایگاههای مرزی و تجاوزات گاه و بیگاه نیروهای بعثی به بخشها و حتی شهرهای مرزی داشت، اما واكنشی از سوی ارتش و بنیصدر مشاهده نمیشد.
در حقیقت باید گفت كه درگیریها، مدتها قبل از 31 شهریور 59 آغاز شده بود، چرا كه پرواز هواپیماهای گشتی عراق، بمباران مناطق مرزی و توپباران شهرهای حاشیهی مرز به معنی جنگی واقعی بود.
در چهاردهم شهریور 1359، این درگیریها شكل دقیقی به خودش گرفت، ارتش عراق رسماً كوبیدن قصر شیرین و دیگر شهرهای مرزی را شروع كرد و تكهای منطقهای را انجام میداد. با استناد به اخبار روزنامهها و رسانههای جمعی میتوان گفت تقریباً در حدود دو تا دوازده روز قبل از حملهی هم جانبهی 31 شهریور، پاسگاههای كشور در سرتاسر مرز غرب و جنوب مورد حمله واقع شد و حتی در مورد «خان لیلی» موفق به پیشروی و تصرف آن منطقه گردید.
در محور جنوب هم از 22 شهریور ماه، عراق ابتدا با تک تیراندازی روی لنجها و كشتیهایی كه از روی اروند كنار عبور میكردند و بعد تیراندازی به واحدهای مرزی در خطوط تماس، درگیری با سلاحها سبك را آغاز كرد و بعد از چند روز به درگیری شدید با خمپارهانداز بدل گردید. به طوری كه در 23 شهریور، یعنی هشت روز قبل از آغاز رسمی و همه جانبه جنگ، تعدادی شهید و مجروح شدند.
*** نمایشگاهی که تلاشهای رژیم بعث برای آغاز جنگ را افشا کرد ***
بعضی از نیروها، خصوصاً در سپاه پاسداران، جهاد سازندگی و سایر نهادهای انقلابی كه بنا به دلایل كاری در ارتباط با مرزها بودند، این استنباط را داشتند كه جنگ در راه است و به زودی ایران در آن درگیر خواهد شد و این مسئله را از طریق اخبار تحركات و اقدامات دولت و ارتش عراق دریافته بودند؛ یكی از این افراد شهید حسین علمالهدی بود كه پس از بازدیدهای مكرر از نقاط و مناطق مرزی كاملاً به وقوع جنگ اعتقاد پیدا كرده بود؛ لذا در روزهای قبل از شروع جنگ در اهواز نمایشگاهی ترتیب داد كه با دعوت از خبرنگاران و نمایندگان رسانههای جمعی به افشاگری در مورد اقدامات و عملیات دولت عراق و ارتش بعثی پرداخته تا شاید از این طریق مسئولین كشور را متوجه خطر عظیمی كه ایران را تهدید میكند، نماید. حجتالاسلام سید حمید علمالهدی در این مورد و درباره شروع جنگ و اقدامات نیروهای انقلابی چنین میگوید: «در این ایام، شهید حسین علمالهدی نمایشگاهی برپا كرد كه در آن وسایلی كه دولت عراق به روستائیان ساكن مناطق مرزی داده بود، در «مركز ثقافی» و یكی از سالنهای آن به معرض دید مشاهدهكنندگان قرار داد. در خاطرم هست كه خبرنگاران را نیز دعوت كرد و اعلام كرد ما به دولت اعلام مینماییم كه عراق درصدد شروع جنگ است و به آنها اعلام خطر كرد، اما دولت به حرف افرادی مثل حسین توجهی نداشت و یا آیندهنگری نمیكرد. یكی از كارهایی كه این نمایشگاه كرد این بود كه جنگ را پیشبینی نمود.
به هر حال با شروع جنگ، در شب اولی كه خبر رسید، من به مسجد جزایری آمدم. آن زمان جلساتی تشكیل میشد و آقای غرضی استاندار خوزستان بود. در جلسهای كه آیتالله جنتی هم بود، خبر رسید كه ارتش عراق به طرف خرمشهر آمده، نماز مغرب و عشا آمدم به مسجد جزایری؛ بین دو نماز به حاج آقای جزایری گفتم كه با اجازه شما میخواهم مطلبی را در مورد حمله عراق به ایران برای مردم بگویم. سپس با كسب اجازه از ایشان اعلام كرد كه نمازگزاران عزیز اطلاع یافتیم كه ارتش عراق به خرمشهر حمله كرده و گفتم كه ما برای اعلام همبستگی با برادران سپاه بعد از نماز حركت میكنیم و تا مقّر سپاه خواهیم رفت.
مقر سپاه در آن زمان «باغ معین» بود. جمعیت زیادی جمع شد، یعنی همه نمازگزارها، شور و هیجان فراوانی ایجاد شد. آمدیم جلوی ساختمان سپاه و مردم هم شعار میدادند كه ما آماده جنگ هستیم. در آن جا شهید حسین علمالهدی سخنرانی حماسی بسیار خوبی برای مردم كرد و گفت: كه «امشب شب عاشورا است، امروز صف اباعبدالله روشن است و صف یزید نیز مشخص است».
خلاصه هیجانی حماسی كه هركس آماده است كه همین الآن از این جا به خرمشهر برود، اتوبوس آماده است. همان شب چند اتوبوس را آماده كردیم. خلاصه بدون امكانات، بدون هماهنگی لازم بعدی، بدون ثبت نام گفتند كه برای كمك به خرمشهر میرویم.
*** نقش عشایر عرب در شناسایی تحرکات ارتش بعث در سال 59 ***
آقای اسماعیل كروشاوی، كه از نیروهای فعال جنگ و در ارتباط با سازماندهی عشایر عرب برای شركت در جنگ اقدامات مؤثری داشته، در مورد روزهای پیش از جنگ و شروع جنگ خاطراتی بیان نموده كه ارائه میشود: «در آن دوره با توجه به ارتباط گستردهای كه با نظام ایلاتی و اقوام و دهكدههای عرب زبان داشتم، اطلاعات گستردهای از عراق به دستم میآمد، به طوری كه گزارشی تهیه كردم تحت عنوان «جنگ صورت خواهد گرفت»، كه آن را با آقای شمخانی در میان گذاشتم. از آقای شمخانی دعوت كردم به اتفاق بنده با هم مناطق مرزی را بازدید كنم، برای این كار، از پاسگاه فكه شروع كردیم تا پاسگاه سعیدیه در مرز عراق ادامه دادیم و ایشان آن جا را بازدید كرد. من اعتقاد داشتم كه جنگی در راه خواهد بود، این تحلیلها را داشتیم و من اصرار میورزیدم كه عراق درحال احداث فرودگاه است؛ میخواهد جنگ به راه اندازد و ما باید تدبیریهای لازم را انجام دهیم و من چون آمادگی لازم را در عشایر عرب میدیدم، به سپاه اعلام كردم كه «ستاد عشایر عرب» را آماده و متشكل نمودهایم؛ لذا در مركز ثقافی و با سازماندهی سپاه اسلحه گرفتیم و با طراحی نوعی جنگهای نامنظم وارد جنگ شدیم.
در ابتدای جنگ مركز مقاومت و ایستادگی در برابر ارتش متجاوز عراق مرز شلمچه بود، بچههای نیروهای خرمشهر هم بودند؛ اما با ورود نیروهای قدرتمند عراق، ارتش این كشور تا پشت دروازههای شهر اهواز آمد و آخرین نیروها و نفربرهایش در پشت دروازههای شهر موضع گرفت. طبیعتاً منطقهای كه درگیر جنگ شد از :كریشان، گرفته تا خرمشهر نیروهای دشمن مستقر بودند؛ به این ترتیب ما نیروهای خودمان را از بالای «كوت عبدالله» آرایش دادیم، به صورت گروه گروه و فقط یك توپخانه 105 اصفهان را در اختیار داشتیم، كه آن هم صبح زود مثلاً ساعت 4 یا 5 میآوردیم و بر روی دشمن آتشباری میكردیم و بعد در شب آن را در كوچه و پس كوچهها و مناطق دور افتاده روستاهای اطراف پنهان میكردیم.
*** واکنش شهید علمالهدی به خبر حملات بعثیها***
سید كاظم علمالهدی بازگو میكند: «من به اتفاق شهید حسین علمالهدی عازم مكه بودیم، شهید حسین برای آمادگی جسمانی و عقیدتی تعدادی از دوستان، همزمان دو كار میكرد؛ یكی اینكه صبحها یك نرمشی خیلی مفصلی انجام میشد كه خود ایشان میاندار بود؛ چرا كه اولین نفر میآمد و آخرین نفر نیز تمام میكرد. كار دوم اینكه كلاسهایی را برگزار میكرد با عنوان «حج در قرآن و نهجالبلاغه». اتفاقاً من در كلاس «حج در نهجالبلاغه» بودم، كه در كلاس رو به برادری كرد و گفت كه عراق به فرودگاه اهواز حمله كرده و ما خبر حمله عراق به فرودگاه اهواز را در كلاس شهید حسین علمالهدی شنیدیم؛ كه حسین وقتی گچ را روی پایه تخته سیاه گذاشت، خندید و گفت «خوب مسئله مكه ما هم منتفی شد».