پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ حجتالاسلام و المسلمین محمدیریشهری نخستین وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی و تولیت آستان حضرت عبدالعظیم حسنی(علیهالسلام) دار فانی را وداع گفت. مجموعه خاطرات پنج جلدی مرحوم ریشهری با عنوان «خاطرهها» از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ و منتشر شده است. به همین مناسبت گوشههایی از زندگی فردی و سیاسی حجتالاسلام و المسلمین ریشهری با استناد به خاطراتش در ادامه از نظر میگذر
*** از درونپرور تا ریشهری ***
نامم محمد و تاریخ تولدم چهارم آبان 1325 (شنبه سیام ذالقعده 1365 هجری قمری) است. نخستین شهرتم در شناسنامه «درونپرور» بود، در اوایل طلبگی با درخواست خودم این شهرت به «محمدی نیك» تغییر یافت. شهرت دیگرم كه در شناسنامهام نیست ولی اكنون به آن شناخته میشوم «ریشهری» است. انتخاب این شهرت بدان جهت بود كه در آغاز قرابت سببی با آیتالله مشكینی، ایشان در نامههایی كه به من مینوشت، از اینجانب با عنوان «ریشهری» یاد میكرد. بتدریج كه ارتباطات اجتماعی من زیاد شد، به دلیل فراوان بودن شهرت «محمدی» برای معرفی كردن خود بخصوص در ارتباطات تلفنی، پسوند «ریشهری» را انتخاب كردم. در اولین تألیفم كه «بحثهایی دربارهی خدا» نام داشت و در تاریخ 1391 هجری قمری، برابر با 1350 هجری شمسی منتشر شد، شهرتم پسوند «شاه عبدالعظیمی» داشت و در تألیفات بعدی نیز، از شهرت «ریشهری» استفاده كردم و در حال حاضر با این شهرت شناخته میشوم.
*** خاطرهای از اوایل طلبگی ***
در سال 1339 وارد مدرسهی برهان، جنب آستان مقدس حضرت عبدالعظیم(علیه السلام) شدم. مدتی نگذشت كه در اثر آشنایی با فضای حوزه و روحانیت، فضای ذهنی من تغییر كرد، بهگونهای كه پس از پنج ـ شش ماه، فرم لباسم را تغییر دادم و از لباده و عبا استفاده كردم! با جدیت، كتاب جامع المقدمات را شروع كردم. استادم از پاسخگویی به برخی از سؤالات من ناتوان بود، لذا در برخی از موارد به آیتالله شیخ محمدرضا بروجردی (رحمة الله علیه) كه ریاست مدرسه را به عهده داشت و خود مكاسب تدریس میفرمود، مراجعه میكردم. ایشان فردی وارسته، آزادمنش، با هوش و از نظر علمی و عملی مردی توانا و دوست داشتنی بود، به یاد دارم كه برای توضیح جملهای از كتاب هدایه به ایشان مراجعه كردم. سؤال قدری مشكل بود. ایشان مشغول فكر كردن شد، در این حال كسی درباره تأمل او توضیح خواست، فرمود: «در صرف میر گیر كردهایم!» ـ یا جملهای به همین مضمون ـ و پس از آن فرمود: «این بچه میتواند شهری را اداره كند.»
*** همدرسیهای مشهور ***
حجتالاسلام ریشهری که در ورود به قم به مدرسه آیتالله گلپایگانی رفته بود در خاطرات خود میگوید: مرحوم شهید بهشتی برنامههای مدرسه را با دقت تحت نظر داشت. در این مدرسه با آقای محمود عبداللهی كه اكنون از فضلا و مدرسین حوزهی علمیهی قم است، هم حجره بودم. برنامههای مدرسه بسیار منظم و مفید بود. ترتیبی داده شده بود كه محصلین، ظرف پانزده سال به درجه اجتهاد برسند. آقایان شیخ حسن تهرانی، شیخ محمدرضا قبادی آدینهوند(معروف به نحوی)، یثربی، شهید سعیدی و اساتید دیگری كه اكنون نام آنها در نظرم نیست، در دوره ما تدریس داشتند. آیتالله مشكینی هم اخلاق را تدریس میكردند، همچنین جناب آقای ستوده هم درس اخلاق داشتند. آقای محمدی گلپایگانی، دكتر حسن روحانی، آقای شیخ محمود عبداللهی، آقای محمد حسن اختری و ... در آن مدرسه مشغول تحصیل بودند.
*** شرط عجیب آیتالله مشکینی برای منبر رفتن ***
ماه رمضان فرا رسیده بود و امام خمینی در صحن مدرسه آیتالله بروجردی نماز جماعت اقامه میكردند. آقای حلیمی از آیتالله مشكینی تقاضا كرد كه پس از اقامه نماز جماعت سخنرانی كند ـ در نجف رسم نبود كه مدرسین سطح عالی، منبر بروند ـ آقای مشكینی كه مكاسب تدریس میكرد و شاگردان زیادی داشت، دعوت آقای حلیمی را پذیرفت مشروط به اینكه امام پای منبر ایشان ننشیند. [مبادا به احترام سخنرانی ایشان امام از كارهای مهمتر باز ماند.] به یاد دارم كه این شرط را آقای حلیمی با امام در منزلشان مطرح كرد و امام پذیرفت.
*** اولین حکمی که جامعه مدرسین صادر کرد ***
چند روز پس از پیروزی انقلاب، همراه آقای سیدحسین موسوی تبریزی و آقای فهیم كرمانی، به عنوان حاكم شرع دادگاه انقلاب اسلامی دزفول منصوب شدیم. امام خمینی (ره)، نصب قضات دادگاههای انقلاب را به جامعهی مدرسین واگذار كرده بود و احكام قضات بهوسیلهی آقای منتظری و آقای مشكینی از طرف جامعهی مدرسین صادر میشد. مسؤولیت اعزام هم با آقای محمد مؤمن بود. به ظاهر حكم قضاوت ما نخستین حكمی بود كه از طرف جامعهی مدرسین صادر شد و با توجه به تازه كار بودن ما، اجرای حكم مشروط به اتفاِ نظر هر سه نفر بود.
با دوستان وارد شهر دزفول شدیم. احساس غرور پیروزی با ابهام نسبت به آینده، بر شهر حاكم بود. جوانان شهر شاداب و مصمم، ادارهی شهر را دردست داشتند و از تلاشها و فداكاریهای خود در دوران حكومت نظامی تعریف میكردند. چند روز قبل با جنایتكارانی كه امروز در بازداشت آنان هستند، درگیر بودهاند و امروز به چیزی كمتر از اعدام قانع نیستند و از همه مهمتر، مسؤولیت شرعی صدور حكم كه از مرز عدالت فراتر نباشد، مسؤولیت ما را سنگینتر میكرد؛ بنابراین من تعدادی از مسؤولان اصلی كه در واقع نمایندگان مردم نیز محسوب میشدند را در جلسهی محاكمه شركت دادم تا دفاعیات متهمین را بشنوند و نسبت به حكمی كه صادر میشود، توجیه باشند و بتوانند دیگران را نیز توجیه كنند. حدود یك هفته در دزفول بودیم و به اتهامات عوامل حكومت نظامی كه در كشتار مردم دزفول نقش داشتند، رسیدگی كردیم.تا آن جا كه به خاطر دارم چند بار به دزفول برای محاكمهی عوامل حكومت نظامی سفر كردم.
*** دادگاه انقلاب ارتش چگونه تاسیس شد؟ ***
هر روز خبر تحصن و شورشی از یك پادگان در یك استان شنیده میشد، منافقین با طرح ارتش بیطبقهی توحیدی، نظامیان را به نافرمانی دعوت میكردند و گروهكهای دیگر به عناوین مختلف در نیروهای مسلح مسألهساز شدهبودند. مسؤولان به این نتیجه رسیدند كه برای مقابله با توطئهی گروهكها در ارتش، تأسیس دادگاه انقلاب اسلامی ارتش ضروری است. آقای مؤمن كه از طرف جامعهی مدرسین، مسؤول اعزام قضات بود از من خواست كه به مدت شش ماه به تهران بروم و دادگاه انقلاب اسلامی ارتش را تأسیس كنم.
*** خاطرهای شیرین از کودتای نقاب ***
تنها خاطره شیرینی كه در جریان رسیدگی به اتهامات كودتاچیان به یاد دارم این بود كه ضمن رسیدگی قضایی به پرونده شماری از متهمین، به این نتیجه رسیدم كه هر چند آنان در توطئه كودتا نقش داشتهاند و باید به اشدّ مجازات كه اعدام است، محكوم شوند، اما در یك بررسی عمیق و همهجانبه، میتوان راهی برای تخفیف مجازات و حتی عدم مجازات آنان پیدا كرد؛ زیرا احساس میشد آنان واقعاً اغفال شدهاند و در حقیقت پشیمان هستند. یكی از آنان كه خلبان نیروی هوایی بود در دادگاه بشدت اظهار ندامت میكرد و ضمن اعتراف به جرم خود میگفت: «مرا اینجا مجازات نكنید، مرا به هواپیما ببندید و در آن مواد منفجره بگذارید و هرجا كه میخواهید در عراق منفجر كنید» و اصرار داشت كه اگر مجازات او اعدام است به او اجازه عملیات انتحاری در جبهه داده شود.
خدمت امام خمینی (رضوانالله تعالی علیه) رسیدم و تحلیل خود را در رابطه با عفو و آزادسازی شماری از كودتاچیان عرض كردم، امام با دو شرط با پیشنهاد اینجانب موافقت كردند: یكی احراز اغفال شدن آنان و دیگر، اطمینان از عدم خیانت آنان در فضای جنگ با عراق. با پیشنهاد من و موافقت حضرت امام(ره)، جمعی از كودتاچیانِ نادم آزاد شدند و به ارتش پیوستند و شماری حُسن عاقبت یافتند و در جبهه نبرد با ارتش متجاور صدام به شهادت رسیدند.
*** وقتی منتظری حساب خود را از نظام جدا کرد ***
پس از بازداشت مهدی هاشمی، فشارهای آقای منتظری برای ممانعت از تحقیق و پیگیری اتهاماتش، افزایش یافت. آقای منتظری پیش از این، تهدید كرده بود كه «اگر امام مرا تحت فشار قرار دهد، حساب خود را از نظام جدا خواهم كرد». این تهدید، به رغم درخواست كریمانه امام، عملی شد. امام از آقای منتظری خواسته بودند كه اگر به واسطه عذر شرعی، مهدی هاشمی را به وزارت اطلاعات معرفی نكرد، لااقل سكوت كند و عكسالعملی از خود بروز ندهد؛ اما پس از بازداشت مهدی هاشمی، آقای منتظری ملاقاتهای خود را قطع كرد و حتی مسئولان رده اول كشور نیز امكان ملاقات با وی را نداشتند.
این اقدام ـ كه در تعارض آشكار با دستور امام بود ـ موجب تبلیغات سوء بسیاری در داخل كشور و زمینه مناسبی برای فضاسازی رسانههای بیگانه، بر ضد جمهوری اسلامی شد. به اعتقاد بسیاری، این واقعه، یعنی اعتصاب آقای منتظری و مبدل شدن ایشان به یکی از کانونهای مخالفت، شدیدترین بحرانی بود که تا آن زمان در کشور اتفاق افتاده بود. اخبار پراکنده در محافل گوناگون، حاکی از در گرفتن اختلاف نظری جدی و مهم، بین یکی از ارکان نظام و یکی از بازوهای آن بود. اختلاف نظری که ظواهر امور، پایان بیخسارتی برای آن نشان نمیداد.