پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ ماه رمضان در دوران نهضت اسلامی فرصت ویژهای برای گسترش مبارزات فراهم میآورد که گاه با برخورد دهشتناک رژیم مواجه میشد.
آیتالله عباسعلی عمید زنجانی در خاطرات خود درباره حمله عمال رژیم پهلوی به مسجد لرزاده در ماه رمضان سال 1357 میگوید: ما از مرحوم شهيد چاووشى دعوت کرده بوديم در مسجد لرزاده شبها صحبت بکند و جمعيت بسيار زيادى از علاقمندان به نهضت و انقلاب شرکت مىکردند. در مسجد اجتماع خيلى عظيمى تشکيل مىشد و آقا شيخ محمد چاووشى منبرهاى خيلى خوبى در جهت آگاه کردن مردم به مظالم رژيم داشت. پيرو آن اعلاميهاى که حضرت امام داده بود تا علما، روحانيون و وعاظ، مردم را با مظالم پنجاه ساله رژيم سياه پهلوى آشنا کنند.
شب يازدهم بود که مسجد پر بود و جمعيت خيلى زيادى در اطراف مسجد گرد آمده بودند که خبر رسيد آقاى چاوشى را موقع آمدن به مسجد سر راه دستگير کردند. مردم هيجانزده بودند نمىدانستند چه کار بايد بکنند و ما هم سعى مىکرديم که از متفرق شدن مردم جلوگيرى بکنيم تا ببينيم که چه تصميم نهايى بايد گرفت. جريان امر نشان مىداد که زمينه آماده يک تظاهرات است که مردم از مسجد بيرون بزنند و يک راهپيماى شبانهاى راه بيفتد ... در همين شرايط خبر آوردند که مسجد در محاصرهاست و افرادى را ما فرستاديم تأييد کردند که نيروهاى زيادى از قبيل نيروهاى انتظامى و ارتش را آماده کردهاند.
مسجد محاصره شد، ابتدا ما تصور کرديم که اينها قصدشان متفرق کردن مردم هست، لذا به مردم اطلاع داده شده که آرام از مسجد بيرون بروند و اگر بشود در بيرون يک کارى انجام بگيرد. ما يک چنين تصميمى را گرفتيم، ولى خبر آمد که کليه کسانى که از مسجد خارج مىشوند از يک دالانى عبور مىکنند که اين دالان را نيروهاى انتظامى و نظامى تشکيل داده بودند و همه آنها در دستشان باطوم بود و هر کدام از افراد که از اين کانال رد مىشدند به تناسب سن و وضعيتشان از چپ و راست با باطوم مورد ضرب قرار مىگرفتند، اگر جوان بودند بيشتر و اگر مسن بودند کمتر. خبر رسيد که تعدادى سرشان شکسته و مجروح شدند و ناگزير به بيمارستان منتقل گرديدند.
ما متوجه شديم که امکان تظاهرات ديگر وجود ندارد و فقط يک راه وجود دارد، آن اين است که ما مردم را به طريقى از مسجد خارج بکنيم. بچههاى مسجد، يعنى جوانان يک فکرى به نظرشان رسيد که نيروهاى انتظامى را از بيرون مشغول کنند، آن فکر بسيار جالبى بود و اينها به هر شکلى بود به طور انفرادى از مسجد خارج شدند که اکثراً هم کتک خورده بودند و در يکى از کوچههاى مجاور مسجد بيست، سى نفر جمع شده بودند و به تظاهرات و شعار دادن شروع نموده بودند، منتها از پيش نقشه را درست در ذهنشان منعکس کرده بودند و راههاى فرار را کاملا کنترل نموده بودند؛ چون آنها بومى و محلى بودند، ولى نيروهاى نظامى محلى نبودند و به آنجا آشنايى نداشتند. آنها با شروع تظاهرات نيروهاى امنيتى را گيج کردند و نيروها از دور مسجد جمع و متمرکز شدند تا به آن سمتى که تظاهرات است حمله کنند. بچهها با استفاده از تاريکى شب کوچهها را عوض مىکردند و از اين کوچه مىرفتند و از آن کوچه مىآمدند، باز دو مرتبه شروع به شعار دادن مىکردند و نيروهاى انتظامى فکر مىکردند که جمعيت زياد است.
در هر حال اين جنگ و گريز باعث شد نيروهاى اطراف مسجد کم بشوند و مردم موقعى که از مسجد خارج مىشدند ديگر با يک دالان روبرو نبودند و با سه چهار نفر روبرو بودند که از چپ و راست مىزدند. آن شب حتى خود من هم ضربه خوردم، منتها به اين صورت که خيلى جالب بود، من چون آخرين نفرى بودم که از مسجد بيرون آمدم؛ براى اينکه مطمئن باشم که همه مردم رفتند. وقتى که من بيرون آمدم دو سه نفر همراه من بودند و نيروهاى انتظامى ديگر حالا به هر دليلى بود اين حصار نزديک را برداشته بودند و در فاصله هفت، هشت و ده مترى مسجد موضع گرفته بودند. ظاهرآ يکى از آن نيروهايى که در هفت، هشت مترى مسجد بودند بيرون آمد و با يک حالت برقآسايى نزديک شد و از پشت سر يک ضربهاى به من زد که حالت تعادل خودم را از دست دادم و اين ضربه به قدرى محکم بود که جاى آن بيش از يک ماه روى بدنم باقى ماند، منتها به مجرد ضربه زدن فرار هم کرد، در صورتى که من تنها بودم و يکى دو نفر اطراف من بودند و داخل مسجد هم کسى نبود.
بعد از آنکه مردم مسجد را تخليه کرده بودند تازه کار نظاميان آغاز شده بود و اول به پشتبام حمله کرده بودند؛ چون يک گزارش به آنها رسيده بود که در پشت باماسلحه ژـ س و تيربار کار گذاشته شده است... معلوم بود که نيروهاى انتظامى تصورشان آن بود که اولا پشت بام مسجد سلاح کار گذاشته شدهاست و ممکن است از سلاح گرم استفاده شود، ثانيآ مقدار زيادى چوب دستى اينجا آماده شده که احتمال دارد مردم با چوبدستى با نيروها مقابله بکنند، البته آنها نه چوبدستى و نه اسلحه پيدا کرده بودند و از اينکه فريب خورده بودند عصبانى شده بودند؛ چون آن کارهايى که در مسجد انجام داده بودند کار آدمهاى ديوانه بود و آنها آمده بودند تمام فرشها را جمع کرده بودند، نه جمع کردنى که مثلا جمع کنند کنار بگذارند، بلکه پرت کرده بودند، براى اينکه زير فرشها را بگردند و ببينند زير آنها چيست. کليه مهتابىها را شکسته بودند که مثلا فرض کنيد که لاى مهتابىها چيزى باشد و تمام اين مسجد را پر از گاز اشکآور کرده بودند. بطورى که يادم هست يک هفته مسجد تعطيل بود چون قابل استفاده نبود و در و ديوار آن هم خونى بود. ما مسجد و فرشهايى که خونى شده بود شستيم و بعد از يک هفته مسجد را آماده کرديم، اما در موقع نماز هيچکس نمىتوانست و همينطور اشک از چشم سرازير مىشد؛ زيرا آثار اين گازهاى اشکآور ماندهبود.
آنها با اين عمل يک حالتى در مسجد به وجود آورده بودند که ما وقتى آمديم تعجب کرديم، دقيقا انسان ياد دوران حمله مغول مىافتاد، با اينکه آنها ذاتاً آدمهاى مسلمانى بودند و هرچند که مسلمان اسمى، بالاخره با مسجد و با فرهنگ مسجد آشنايى داشتند، ولى در عين حال چنان وحشيانه عمل کرده بودند که بيش از آنکه دليل بر قدرتشان باشد بهنظر مىرسد دليل بر ضعف و پوچى آنها بود که سردرگم بودند و اينکه نمىدانستند چه کارى را در جهت حفظ و حراست از رژيم انجام بدهند.
به دنبال اين قضيه يک سلسله مسائلى اتفاق افتاد که خواه ناخواه از يک طرف وحشتى در مردم ايجاد مىکرد که مبادا اين حوادث تکرار بشود و از طرف ديگر دلگرمى به يک عدهاى مىداد که رژيم غير از اين کار ديگرى نمىتواند بکند و رژيم آسيبپذير است؛ يعنى با خيال و با يک گزارش به اين گونه عمل مىکند. به طورى که براى متفرق کردن مردم و براى آن کارهايى که آنها در مسجد انجام دادند من فکر مىکنم بيست تا نيرو کافى بود در صورتى که آنها آن همه نيرو از سه کلانترى با نيروهاى حکومت نظامى آورده بودند که اصلا غير قابل تصور بود.
منبع: کتاب خاطرات آیتالله عباسعلی عمید زنجانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی