پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ رحلت امام خمینی نه تنها مردم ایران که همه دلدادگان انقلاب اسلامی را در کشورهای مختلف متاثر کرد. کشمیر یکی از آن نقاطی است که پیوندی عمیق با انقلاب اسلامی داشته و دارد و مسلمانان آنجا اعم از شیعه و سنی با شنیدن خبر رحلت امام خمینی(ره) عزادار شدند.
مرحوم سید قلبی حسین رضوی کشمیری در کتاب خاطرات خود با اشاره به حوادث تنشآفرین بین شیعه و سنی در کشمیر میگوید: یكی از رئیس پلیسها به نام سید عنایت در آنجا شیعه است و آن سال كه این حادثه پیش آمد، ایشان در بخش اطلاعات انتظامی بود. ایشان بعد از این حادثه، یك روز خیلی نگران در محفلی ذكر كرد كه الآن خاموش شدند، چون حكومت دخالت كرد، اما یك اطلاعاتی اطلاع داده و گفته است كه برنامهریزیای تحت هدایت وهابیون از امروز شروع شده و آن این است كه اینها تصمیم گرفتهاند روزی كه امامخمینی فوت میكند، در كشمیر، سنیها با تحریك وهابیها درگیری ایجاد كنند. آنان زمینهسازی كرده بودند روزی كه امامخمینی رحلت كند، در كشمیر جشن بگیرند.
این برنامهریزی را شخصی به بخش اطلاعات انتظامی ایالت جمهوری كشمیر رسانده بود. او كه شیعه و سید بود با ناراحتی گفت: «ما خیلی نگران هستیم كه آن روز بیاید و ما نتوانیم اوضاع را كنترل كنیم». منطقهی ما هم اگر چنین اتفاقی میافتاد، شیعیان تحمل نمیكردند. این برای خود نیروهای انتظامی و دولت نیز خیلی نگرانكننده بود. آقای عنایتالله گفته بود كه دقیقاً این كار انجام خواهد شد و ما هیچ كنترلی نمیتوانیم بكنیم.
*** اجتماع شیعه و سنی در مسجد جامع اهل تسنن کشمیر ***
میخواهم بگویم كه وقتی خداوند میخواهد نقشههای شیطانی را خنثی كند، چگونه خنثی میكند. قبل از رحلت ایشان، امام دو كار انجام دادند كه چنین برنامه و طرحی در سراسر جهان با آن دو كار امام خنثی شد؛ یكی فتوای امام علیه سلمان رشدی، دوم؛ نامهی امام به گورباچف. این دو اقدام تمام نقشههای آن عده را خراب كرد. نتیجهاش این شد كه در رحلت امام كشمیر ماتمكده شد و شیعه و سنی عظیمترین اجتماع مراسم عزاداری امام را آنجا در مسجد جامع بزرگ اهل تسنن كشمیر برگزار كردند.
خداوند طوری برنامهریزی آنان را به هم ریخت كه بعد از رحلت امام، همان آقای عنایتالله در محفلی گفته بود: «این خداوند بود كه این توطئهها را خنثی كرد و دست ما نبود». آنان برنامهریزی كرده بودند كه در آن روز درگیری ایجاد كنند و وهابیها و سنیها شیعیان را نابود كنند. روزی كه امام آن نامه را نوشت یا آن فتوا را داد، من در ایران بودم؛ لذا عكسالعملها را از نزدیك ندیدم، اما بعدها من شاهد عینی بودم كه آن قضیهها چگونه خنثی شد.
***شعر زیبای شاعر پاکستانی پس از رحلت امام خمینی ***
از حادثهی جانسوز رحلت امام خاطرهی تلخی دارم. از روزی كه امام را برای انجام عمل جراحی به بیمارستان منتقل كرده بودند، در سراسر جهان اسلام نگرانی و پریشانی ایجاد شده بود. من آن روزها در قم بودم. در سازمان تبلیغات اسلامی در مجلهی توحید انجام وظیفه میكردم و در كنارش طلبهی نیمهرسمی مدرسهی حجتیه بودم و بیشترین نگرانی ما دربارهی آیندهی رهبری بود. امام وظیفهی خود را انجام داده بود و بالأخره «كل نفس ذائقةالموت».
... آن شبی كه اعلام كردند به مسجد بروید، تا صبح در مسجد ماندیم و دعا كردیم. یادم است تا صبح قرآن از رادیو پخش شد. تلویزیون آنوقت اینطور نبود كه تا صبح برنامه داشته باشد. من صبح زود بلند شدم و به مدرسهی حجتیه رفتم تا ببینم آنجا چه خبر است. دیدم آنجا همگی ماتمزده هستند. هنوز اعلام نشده بود. ساعت هفت صبح كه آقای حیاتی آن خبر ناگوار را اعلام كرد، من در مدرسهی حجتیه بودم. همهی بچهها آمدند و گریه كردند. همه یتیم شده بودیم. كاش آن خبر را نمیشنیدیم. از مدرسه به طرف خانهام رفتم. دیدم در چهارراه بیمارستان رانندهی مینیبوس با دست چپ داشت رانندگی میكرد و با دست راست بر سرش میزد و گریه میكرد. خلاصه، آن حادثهی ناگوار پیش آمد. به قول یكی از شاعران پاكستانی ـ مولانا كوثر نیازی ـ كه همان روزها به اسلامآباد رفته و در سفارت جمهوری اسلامی ایران در دفتر یاد این شعرش را نوشته بود:
داغ ما در هجر رهبر كمتر از یعقوب نیست او پسر گم كرده بود و ما پدر گم كردهایم
*** ویژهنامه 400 صفحهای به زبان اردو پیرامون شخصیت امام ***
بعد از رحلت امام وظیفهی ما سنگینتر شد. اولین پیشامدی كه الحمدلله به لطف الهی گذشت، تعیین رهبری بود كه در كمتر از 24 ساعت بعد از رحلت امام به نحو احسن انجام شد. بعد از رحلت امام تا اربعین ایشان ما برای چاپ شمارهی ویژهی مجلهی توحید اردو زبان شب و روز كار كردیم؛ یعنی در مدت چهل روز ما هم در عزاداریها شركت میكردیم و هم فعالیت تبلیغی داشتیم. همچنین در مراسمی كه طلبهها در آن تا مرقد امام پیاده رفتند، من نیز شركت كردم.
من طلبه بودم، اما ملبس نبودم. آن روز شرط گذاشته بودند كه هر طلبهای كه میخواهد بیاید باید ملبس باشد. من آن روز برای اولینبار لباس پوشیدم و رفتم. البته تا مرقد نرسیدیم. وسط راه افتادم؛ پایم زخمی شد و مرا با آمبولانس بردند؛ اما به هر صورت در آن مراسم شركت كردم. به علاوه شب و روز شمارهی ویژهی چهارصد صفحهای مجله را دربارهی امام چاپ كردیم. بعد از اربعین امام، مجله را به چاپخانه رساندیم و بعد، من به كشمیر برای تبلیغ و دلجویی از عزاداران مسلمان رفتم.
*** ارادت یک استاد دانشگاه کشمیری به امام خمینی***
یادم است كه این غزل عارفانهی امام:« من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم ، چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم» نخستین بار از زبان جناب حجتالاسلام مرحوم سید احمد خمینی خوانده شد و فهمیدیم كه امام غزلیات عارفانه دارد كه تا آن زمان هیچكس نمیدانست. این غزل را به كشمیر برده بودم و در مجلهی توحید یكی از دوستانم ـ آقای ظفر حسینی، شاعر زبردست اردو زبان ـ آن را به صورت منظوم به اردو ترجمه كرده شیعه و سنی در كشمیر عزادار بودند. من برای یك نفر نگران بودم؛ پروفسور محییالدین حاجینی كه سنی بود ولی عاشق امام، در یك سفری به من گفته بود: «من با قطع ایمان دارم كه در زندگی این مرد مجاهد (امامخمینی) نه آمریكا علیه ایران كاری میتواند بكند، نه شوروی، ولی بعد از آن چه میشود؟ من نگران بعد از آن هستم». من جواب سؤالش را آن روز بردم. قبلاً جواب خاصی نداشتم و گفته بودم: بعد از آن خدا هست. بعد گفتم: روزی یكی از مراجع تقلید ما در نجف به امام خمینی در ملاقاتی گفته بود: شما كه میخواهی علیه شاه قیام كنی و میگویی ما قیام میكنیم و همه را به هم میزنیم، ما كه نمیتوانیم خانهی خود را كنترل كنیم، ادارهكردن كشور چگونه آسان است؟ امام به او جواب داده بود: «ما تكلیف شرعی داریم. این كار، كار ما نیست. بعد از امام حسین(ع) یزید بیاید یا پسر یزید یا عبیدالله بن زیاد، امام كاری ندارد. ما باید تكلیف شرعی خود را انجام بدهیم، بعد از آن دست خداست.»
*** واکنش یک ادیب اهل سنت به اشعار امام خمینی***
وقتی به كشمیر رسیدم، متأسفانه پروفسور حاجینی سكته كرده بود. نمیتوانست صحبت كند. راه میرفت، میدید، میشنید، اما نمیتوانست حرف بزند. من نزد او رفتم، فقط خودم دربارهی آقا صحبت كردم؛ چون نوارهای سخنرانی عربی در نماز جمعه را شنیده بود و عاشق آقا شده بود. او را توجیه كردم و گفتم كه ایشان را مجلس خبرگان بر چه اساسی انتخاب كرده است و امام چه نظری دربارهی ایشان داده است كه ما خبر نداشتیم. پروفسور خوشحال شد.
ایشان شاعر زبردست و ادیبی بود. استاد زبان عربی و ریاضیات در دانشگاه و عضو هیئت علمیدانشگاه كشمیر بود. بعد گفتم: من هدیهای برای شما آوردهام. چیزی كه من از آن خبر نداشتم و تو هم خبر نداری، آن را آوردم. امام غزلیات عارفانه دارد. بعد غزل را خواندم. یادم است كه وقتی به این بیت غزل امام رسیدم:
واعظ شهر كه از پند خود آزارم داد از دم رند میآلوده مددكار شدم
وقتی این بیت را خواندم، نمیدانم آقای حاجینی از این شعر چه فهمید، كه بلند گریه كرد. دختر ایشان كنار او ایستاده بود و با دستمالی اشك ایشان را پاك میكرد. بعد با دست اشاره كرد و گفت:«این شعر را دوباره بخوان!»
چند بار خواندم و بعد غزل را تقدیمش كردم. خدا او را رحمت كند. واقعاً عاشق امام و انقلاب و شخصی آگاه و دانشمند بود. من در كشمیر به بزرگی پروفسور حاجینی یا دكتر یوسفالعمر كسی را نمیشناسم. آنها امام را شناخته بودند.
منبع: کتاب خاطرات سید حسین قلبی رضوی کشمیری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی