حمله چماقداران به شهرکرد
پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ شهرکرد، مرکز استان چهارمحال و بختیاری، در جریان انقلاب اسلامی ایران نقش برجستهای ایفا کرد. این شهر به عنوان یکی از کانونهای تحرکات مردمی و سیاسی در منطقه، شاهد برگزاری تظاهرات، اعتصابات و فعالیتهای مختلف انقلابی بود که همگی در راستای مخالفت با رژیم پهلوی و حمایت از انقلاب اسلامی انجام میشدند. مردم شهرکرد به طور گسترده در راهپیماییهای ضد رژیم شرکت کردند. این تظاهرات معمولاً در مناسبتهای مهم مانند ماههای محرم و صفر برگزار میشد که بستری برای بیان اعتراضات مردمی بود. بازاریان و کسبه شهرکرد به نشانه همبستگی با انقلاب، مغازههای خود را تعطیل میکردند و به اعتصابات میپیوستند. این اقدامات تأثیر قابل توجهی بر اقتصاد محلی داشت و فشار بیشتری به رژیم وارد میکرد. برگزاری مجالس مذهبی و روشنگری، بهویژه در ایام خاص مانند محرم، نقشی محوری در آگاهیبخشی به مردم داشت. این جلسات معمولاً تحت نظر علما و خطبای محلی برگزار میشد.
در این بین، یکی از برجستهترین رویدادهای شهرکرد حمله عدهای چماقدار به این شهر در محرم سال 1357 شمسی بود.
«با اعلام رژیم در روز یازدهم محرم بهعنوان روز «جاوید شاه»، نیروهای انقلابی و مذهبی شهرکرد تمام تلاش خود را برای جلوگیری از وقوع این اقدام به کار گرفتند. در روز پنجشنبه، سیزدهم محرم، برابر با ۲۳ آذر ۱۳۵۷، عدهای از طرفداران رژیم و برخی دیگر که توسط عوامل رژیم اغفال شده بودند، به شهرکرد آمدند. در روزهای قبل، اخباری در شهر شنیده میشد که چماقداران قصد حمله به شهر را دارند. بنابراین، برخی نیروهای مذهبی و انقلابی تصمیم به مقابله و برخورد با چماقداران گرفتند.
بااینحال، در جلسهای که نیروهای مذهبی و انقلابی در مدرسه امامیه برگزار کردند، رحمان استکی و حجتالاسلام محمدعلی سلامی معتقد بودند که از هرگونه درگیری با چماقداران بهطور جدی خودداری شود؛ زیرا شهر کوچک است و هرگونه درگیری، عواقب بعدی به همراه خواهد داشت. اگرچه برخی از نیروهای انقلابی بهشدت مصر بودند که جلوی چماقداران گرفته شود و حتی برخورد مسلحانه انجام شود، اما درنهایت هیچگونه برخوردی با آنان صورت نگرفت.
حبیبالله رحمتی در این زمینه میگوید:
«اخباری رسیده بود که طرفداران شاه قصد دارند در شهر تظاهراتی برگزار کرده و از رژیم حمایت کنند. همراه برادران، علیجان و خداخواست پناهی، کوکتل مولوتف آماده کرده بودیم تا با آنان برخورد کنیم. اما رحمان استکی از این ماجرا باخبر شد و گفت: در برابر آنها هیچ اقدامی انجام نمیدهیم. ممکن است در این جریان، تحت تأثیر هیجانات و احساسات، افراد بیگناه یا ناآگاه کشته شوند. برادران پناهی بهشدت مخالف بودند، اما من کوکتل مولوتفها را پنهان کردم تا اقدامی صورت نگیرد.»
چماقداران از روستاهای اطراف شهرکرد، از ورودی دروازه فارسان، ورودی دروازه اصفهان، و ورودی دروازه سامان بهصورت هماهنگ وارد شهر شدند. برخی سوار بر ماشین و برخی دیگر پیاده، در خیابانهای شهر شعار میدادند: «جاوید شاه! جاوید شاه! زنده باد شاه!» آنها وارد مغازههایی میشدند که عکس امام بر شیشههایشان نصب شده بود، شیشهها را میشکستند و حتی از افراد میخواستند بگویند: «جاوید شاه!» اگر کسی از گفتن این شعار خودداری میکرد، او را مورد ضربوشتم قرار میدادند.»
لطفالله داوودی درباره ورود چماقداران به شهرکرد میگوید:
«آن روز، ما در خیابان ملت ایستاده بودیم. چماقداران سوار بر یک کامیون کمپرسی بودند. خانمی معروف، که خوشنام هم نبود، بر تاج کمپرسی نشسته بود، عکس شاه را در دست داشت و فریاد میزد: جاوید شاه! جاوید شاه! من به همراه بهراد رئیسی در خیابان ملت ایستاده بودیم. به ایشان گفتم چهارپایهای را از جلوی یکی از مغازهها برداشته و جلوی کمپرسی پرت کنم تا آن خانم بیفتد. همین که به سمت چهارپایه رفتم، مهار میانی متوجه شد و با عجله به سمت ما آمد و ما را سرزنش کرد. سپس، وارد مغازهای شدیم و از او معذرتخواهی کردیم.»
رحمان جهانپور، یکی از کسانی که در این روز مورد ضربوشتم چماقداران قرار گرفت، میگوید:
«عکس امام خمینی پشت شیشه کارگاهم بود و در کارگاه مشغول کار بودم. آنها به محض رسیدن، شیشه ماشینم را که جلوی کارگاه بود، شکستند. از این رفتار عصبانی شدم و با سیلی به گوش کسی که این کار را کرده بود زدم. ناگهان همه به من حمله کردند و مرا حسابی کتک زدند. میخواستم از درب عقبی کارگاه فرار کنم که همسایگان رسیدند و مرا نجات دادند. آنها مرا به بیمارستان بردند و مشخص شد دو دندهام شکسته است.»
در این روز، گروهی از چماقداران با هجوم به محل برگزاری جلسه فرهنگیان در اداره آموزشوپرورش، آنان را مورد ضربوجرح و اهانت قرار دادند و شیشه اتومبیلهای آنها را شکستند. کانون معلمان شهرکرد در اعتراض به این اقدامات، نامهای به شرح زیر تنظیم و به اداره آموزشوپرورش ارسال کرد:
رحمان رضوی در این زمینه میگوید:
«در آن روز، ما به دعوت آقای خالصیزاده، کفیل آموزشوپرورش، جهت بحث در رابطه با پایان دادن به اعتصاب مدارس در این جلسه حضور یافتیم. رحیم دینیپور، لطفالله قاسمی، روحالله قاسمی، کشاورز صادقی، محمد فاضلیان، عزیزالله نافیان، و رحمتالله داوریان از جمله کسانی بودند که در این جلسه شرکت داشتند. آقای خالصیزاده ما را متقاعد کرده بود که به اعتصابات پایان دهیم. قصد داشتیم در این زمینه اعلامیهای صادر کنیم که ناگهان چماقداران با چوب، چماق، و ساطور وارد آموزشوپرورش شدند. آنها شیشههای اتومبیل برخی همکاران را شکستند و سپس وارد جلسه شده و به ضربوجرح برخی از همکاران پرداختند. ما نیز با مشاهده این اقدام چماقداران، از پایان دادن به اعتصاب خودداری کردیم.»
رضوان رضوی درباره روزی که چماقداران به شهرکرد آمده بودند، اینگونه میگوید:
«در روزهای اول که میخواستیم در تظاهرات شرکت کنیم یا دیگران را به شرکت در تظاهرات تشویق کنیم، بزرگترها مانع میشدند و میگفتند این حرکات سرانجامی ندارد. آنها جریان کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ را برایمان بازگو میکردند و خاطرات آن زمان را میگفتند که چگونه عدهای صبح شعار زنده باد مصدق سر دادند، اما بعدازظهر ورق برگشت. آنها ما را از شرکت در تظاهرات منع میکردند.
آن روز که چماقداران به شهرکرد حمله کرده بودند، یکی از آشنایان به منزل ما آمد و از اقدامات چماقداران در شهرکرد و دیگر شهرها سخن گفت. من به یاد حرفهای بزرگترها افتادم و بسیار ناراحت شدم. از اینکه اینهمه شهید دادهایم و عاقبت حرکت مردم به جایی نمیرسید، از شدت ناراحتی گریه کردم. آشنای ما که ناراحتی مرا دید، گفت: میخواهم به ایرانچه بروم، تو هم بلند شو و همراه من بیا تا حال و هوایت عوض شود.
همراه او به میدان مجسمه (میدان انقلاب فعلی) رفتم تا در آنجا سوار مینیبوسهای انقلاب اسلامی به مقصد ایرانچه شویم. در خیابان ۲۵ شهریور، شیشههای مغازهها شکسته شده بود. داخل مینیبوس نشستیم و منتظر بودیم تا پر شود. ناگهان چماقبهدستان در حالی که شعار زنده باد شاه، جاوید شاه سر میدادند، از میدان مجسمه عبور کردند. من یواشکی گفتم: مرگ بر شاه! ناگهان راننده بلند شد و گفت: کی بود که گفت مرگ بر شاه؟!
هیچکس چیزی نگفت، اما راننده اصرار داشت که بفهمد چه کسی این حرف را زده است. مسافران گفتند که این صدا از داخل ماشین نبود، اما او اصرار میکرد تا نگویند چه کسی این حرف را زده، حرکت نمیکند. بالاخره پس از یکی دو ساعت صحبت، راننده قانع شد که صدایی که شنیده بود از بیرون مینیبوس بوده است. مینیبوس حرکت کرد. در بین راه، در روستاها، شاهد جولان طرفداران شاه بودیم. آن شب از شدت ناراحتی خوابم نبرد.»
منبع: رفیعی وردنجانی، مریم(1402). انقلاب اسلامی شهر کرد، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.