روایت سقوط 14| فرهنگ مهر

رستاخیز دیکتاتوری شاه

عکس لید
محمدرضا پهلوی که در کتاب ماموریت برای وطنم به شدت نظام تک حزبی را تقبیح می‌کرد به یکباره تصمیم گرفت تک حزب رستاخیز را جانشین احزاب در داخل کند. فرهنگ مهر، استاد روابط بین‌الملل دانشگاه بوستون امریکا، معاون نخست‌وزیر ایران و رئیس دانشگاه شیراز( پهلوی) تشکیل و فعالیت تک حزب رستاخیز و منحل شدن سایر احزاب سیاسی را روایت می‌کند.
شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳ - ۱۵:۳۸

پایگاه اطلاع‌رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ حزب در نظام‌های غیررقابتی به‌ صورت «حزب واحد» نمایان می‌گردد. در این‌گونه نظام‌ها قدرت در دست یک فرد یا یک گروه خاص قرار می‌گیرد که به غیر از اعضای خود به هیچ گروه دیگری اجازه فعالیت سیاسی نمی‌دهد. محمدرضا پهلوی که در کتاب ماموریت برای وطنم به شدت نظام تک حزبی را تقبیح می‌کرد به یکباره تصمیم گرفت تک حزب رستاخیز را جانشین احزاب در داخل کند.

فرهنگ مهر، استاد روابط بین‌الملل دانشگاه بوستون امریکا، معاون نخست‌وزیر ایران و رئیس دانشگاه شیراز( پهلوی) در خصوص تشکیل و فعالیت تک حزب رستاخیز و منحل شدن سایر احزاب سیاسی در تاریخ شفاهی هاروارد چنین می‌گوید: « ... من اصلاً نمی‌فهمیدم مطلب چیست. شب گوش دادم به نطق شاه و یک‌دفعه شوکه شدم. شوکه شدم که بابا هر چه فکر کردم شاهی که همیشه می‌گفت، هزار دفعه من از دهانش شنیدم، هزار دفعه که مبالغه می‌گویم ولی شنیدم که می‌گفت، «آقا ما سیستم دیکتاتوری نیستیم، سیستم کمونیستی نیستیم، سیستم یک حزبی نیستیم. ما دموکرات هستیم دموکراسی است، نمی‌دانم، برای این‌که سیستم چند حزبی داریم، فلان و این‌ها.» توی کتابش مطالبی نوشته. حالا یک‌دفعه بیاید بشویم یک حزبی. آره. و تازه برای چه؟ این یک حزب ایران نوین بد یا خوب است این‌ها، تازه جا افتاده بود یا داشت، به‌هرحال نوکر شاه بود...

... قرار بود فردا یا پس‌فردا بروم تهران برای یک کاری. این‌قدر ناراحت شدم که فردا صبح چون ایشان هم نگفتند که یک حزبی شده، گفتند که رستاخیز درست شده و این‌ها و جمشید[آموزگار] دیگر زیاد صحبت نکرد. فردا صبح رفتم تهران. رفتم وقت گرفتم از هویدا و رفتم تهران. رفتم تهران و مثلاً ساعت دو سه بعد از ظهر، رفتم نخست‌وزیری ... به خانم معرفت گفتم که به هویدا بگو من آمدم و این‌جا هستم خلاصه. گفت، «ناصر یگانه پهلویش است.» بعد هویدا مرا خواست. آمد گفت گفتم، «بروم تو؟» گفت، «بله» رفتم تو سلام علیکم. گفت «بله چیست فرهنگ؟» گفتم، «من یک چیزی توی رادیو شنیدم، تلویزیون شنیدم این‌ها و آمدم از تو نظر بخواهم. بله، آموزگار به من تلفن کرد گفت که پیشرو یا سازنده؟ من البته خودم را هنوز کاندید نکردم گفتم احیاناً می‌آیم توسط تو ولی می‌خواستم نظر شما چیست؟ آیا می‌خواهید من بروم توی پیشرو یا بروم سازنده؟» گفت، «هر کدام را می‌خواهی فرق نمی‌کند.» گفتم که «توصیه شما چیست؟» گفت، «ما هیچی. یک عده‌ای می‌روند آن‌جا یک عده‌ای می‌روند آن‌جا. نجم‌آبادی و کی رفتند آن‌جا و مجیدی و این‌ها آمدند این‌جا. خلاصه هر جا دلت می‌خواهد.» «خیلی خوب.»

گفتم، «من یک سؤال دیگر دارم. چه لزومی داشت که رستاخیز درست بشود و ایران نوین برود؟ ایران نوین که مطیع شاه بود. «شاه که همیشه می‌فرمودند که دو حزبی حالا چطور فرمودند یک حزبی؟ و ما چطور این را باید توی دانشگاه بقبولانیم؟» ایشان گفت، «فرهنگ، باز تو فضولی کردی؟»

.... هر وقت از دست من ناراحت می‌شد این «باز تو فضولی کردی؟ آخر چند دفعه به تو بگویم؟‌آخر شاه از من و تو بهتر و خوب‌تر می‌فهمد. بیشتر می‌فهمد. تو باز این مسائل را هی چیز می‌کنی، یک و دو می‌کنی با من؟ شاه تصمیم گرفته شاه به...» این دیگر نشانی این بود که خود هویدا هم مخالف بود.

... هروقت با این قاطعیت و به این صورت خودش را وارد نمی‌کرد می‌گفت «شاه می‌فهمد شاه..» این یعنی این‌که من مخالفم. یعنی که تو هم دیگر حرف نزن. چون ما دیگر زبان هم را خوب می‌فهمیدیم. با هم مدت‌ها بود کار کرده بودیم. می‌گفت که شاه از من و تو  بهتر می‌فهمد. شاه تصمیم گرفته. شاه فکر کرده گفته باید باشد این. تو هم برو همین‌جوری بکن.»

در دانشگاه هم فردایش که رفتیم باید عرض کنم که، یک mixed feelingی بود. یک عده‌ای که با ایران نوین مخالف بودند من حیث این‌که معتقد بودند ایران نوین همه کارها را یک عده‌ای چیز خودش کردند تیول خودشان کردند، فکر می‌کردند در این تغییر چیزی برای آن‌ها یک جایی باشد که بتوانند بیایند بیرون. یک عده‌ای مخالف بودند که این یک حزبی یعنی دیکتاتوری بیشتر. که ما مجبور بودیم توضیح بدهیم که جناح فلان و فلان و بهمان و این‌ها و دو جناح است و شما می‌توانید هر کدام بروید. به این دوتا هم اعتقاد نداشتند....

.... مردم معتقد بودند بله دولت از لحاظ development یک کارهایی دارد می‌کند. ولی از لحاظ آزادی، هر چه می‌گفت آقا من آزادی سیاسی می‌خواهم بدهم این credibility نداشت حرف‌هایش می‌دانستند که همه دروغ است. کسی انتقاد نمی‌کرد کسی حرف نمی‌زد این‌ها. آن‌وقت کسانی هم که انتخاب می‌کردند این‌ها به هم ارتباط دارد. این کسانی از بالای منشور که می‌آید از بالای هرم که می‌آید این فایده ندارد باید از پایین هرم انتخاب کنند. همیشه انتخاب از بالا بود مردم اعتقاد به این‌ها نداشتند...»

 

منبع: مصاحبه دکتر فرهنگ مهر در مجموعه تاریخ شفاهی هاروارد، به کوشش حبیب لاجوردی، نوار شماره ۱۵.

این خبر را به اشتراک بگذارید:
ارسال نظرات