عصبانیت شاه از گاردِ دانشگاه در برابر گاردِ دانشگاهی

پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ جنبش دانشجویی در ایران پدیدهای است که دربیش از نیم قرن اخیر نقش مؤثری در تحولات سیاسی – اجتماعی ایران به ویژه در دهه پنجاه داشته است. تاثیرگزاری و رستاخیز دانشجویان در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی را در حالی میتوان روایت کرد که رژیم پهلوی از تمامی تدابیر امنیتی در دانشگاهها استفاده میکرد. وجود گارد دانشگاهی در دانشگاهها، از یک طرف نشان از اوج نگرانی رژیم پهلوی از تحرکات دانشجویان و از طرفی دیگر حاکی از فعالیت بالای ضد حکومتی توسط دانشجویان دارد.
محمد باهری (وکیل، وزیر دربار، وزیر دادگستری، رئیس بازرسی کل کشور در دوران پهلوی) در خصوص تشکیل گارد دانشجویی میگوید:«اعلیحضرت خیلی نسبت به ناآرامی دانشگاهها حساس بود و گفت که وقتی که وضع آقا دانشگاهها اینطور است که نمیتوانند حفظ کنند خودشان را ـ خب گارد برای خودشان درست کنند. همه جا دنیا گارد دانشگاهی هست. شما هم برای خودتان گارد درست کنید و در قطعنامهتان بگذارید که سال آینده دانشگاهها بایستی گارد داشته باشند.
خب معمول این بود که وقتی جلسه به هم میخورد ـ یا جلسۀ اول تمام میشد بعد یک کمیسیونهایی تشکیل میشد که در هر کمیسیونی یک عده شرکت میکردند و مسئلۀ خاصی را مورد مطالعه قرار میدادند و زمینه را برای تهیه یک قطعنامه کلی فراهم میکردند. خاطرم هست دکتر امین رئیس دانشگاه صنعتی آریامهر خیلی نگران بود از اینکه مسئلۀ گارد در دانشگاهها در این قطعنامه ذکر بشود. میگفت که اگر شما کلمۀ گارد را نوشتید دانشگاه صنعتی آریامهر منفجر میشود برای اینکه حالا بلافاصله اینها میگویند خب میخواهید سرباز بیاورید میخواهید پلیس بیاورید چی بیاورید و برای من ناراحتی ایجاد میکند. ما سعی میکنیم عملاً در یک شکلی گارد ایجاد کنیم اما اسمش را نیاورید. خب هویدا هم رئیس دولت بود و متقاعد شد و قطعنامهای که نوشتند به همین ترتیب اسم گارد را نیاوردند.
خب در این جلسه معمولاً وزیر دربار شرکت داشت من هم شرکت داشتم ـ وزیر علوم و عرض کنم بعضی از شخصیتهای دیگر هم حضور داشتند رئیسالوزرا هم بود وقتی که شروع کردند به قطعنامۀ کلی را خواندن چون اسمی از گارد نیاورده بودند شاه ناراحت شد. گفت «یعنی چه؟ باز هم دارید ریا و تظاهر و باز هم جانبداری میکنید؟» خلاصه یک چیزی که به رؤسای دانشگاهها برمیخورد ـ حالا عین مطلبش خاطرم نیست. خیلی واقعاً پرخاش کرد. یکی از موارد نادری بود که من دیدم شاه پرخاش کند البته حرف زشت نزد ـ هیچوقت شاه حرف زشت نمیزد. عرض کنم که از موارد نادری بود که شاه من دیدم پرخاش میکند. خب در اینگونه موارد آدم منتظر هست که یک کسی که آقسرغل هست ـ بزرگتر است پادرمیانی بکند ـ یک حرف آرامشبخشی بزند ـ یک چیزی بگوید که خلاصه اپزمانی به وجود بیاید.
خب این اگر مرحوم علم حاضر بود. مرحوم علم آنوقت مثل اینکه یک مأموریتی داشت رفت ـ نبودش. مرحوم علم بود اینکار را میکرد یقیناً من میدانستم طبیعتش است ـاینطور بود که یک کاری میکرد. مرحوم علم نبود. خب قاعدهاش این بود که آقای نخستوزیر ـ برای اینکه اینها همه زیر حمایت نخستوزیر هستند نخستوزیر بایستی که حرف میزد. البته بنده خواستم یک دخالتی کرده باشم و شاه فرصت نداد که من حرفی بزنم. حالا نخستوزیر نه فقط صحبتی نکرد راجع به اینها بلکه یکمرتبه من دیدم حالا شاه اینجا نشسته ـ نخستوزیر هم اینجا ـ یکمرتبه رویش را همچین کرد به همه مثل اینکه «نگفتم» یک طوری کرد یعنی من معتقد بودم که بگذارید شما نمیگذاشتید. حالا مثل اینکه متقاعد شده بود که نگذارد اصلاً خوانده بود ـ بالاخره قبول کرده بود که قطعنامه باید این باشد. خیلی من واقعاً ناراحت شدم.»
منبع: مصاحبه محمد باهری با پروژه تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد، نوار شماره 21