دليل آزادى من علاوه بر آن نذر دوازده هزار لعن بر پهلوى، خانمى بود كه در منزلش سكنى گزيده بودم. ايشان در حمايت از من در روستاى گندمان به همراه پسرهايش تيمى را راه انداخته بود كه بيايند و ساواك بروجن را خراب كنند. وقتى اين عده به نزديكىهاى ژاندارمرى بروجن مىرسند، ژاندارمها فوراً به ساواك بىسيم زده و خبر داده بودند كه يك عده نزديك به صد و پنجاه نفر چماق به دست به سمت ساواك مىآيند و اينها هم كه ديده بودند اوضاع ناجور است بلافاصله مقدمات خروج مرا از زندان فراهم كردند. وقتى من آزاد شدم و به ابتداى خيابان رسيدم، آن عده را ديدم كه با سلام و صلوات مىخواستند مرا به روستاى خود برگردانند.
در محرم سال 1349 من در تيپ هوابرد، براى ايام دهه عاشورا در گروهان به جمعآورى پول براى خريد چاى، قند و شكر اقدام كردم. اين موضوع را به ضداطلاعات گزارش كردند كه آقاى كتيبه در گروهان خود شروع به فعاليت براى دهه محرم كرده است و مىخواهد مراسم عزادارى در پادگان راه بيندازد. پس از اين گزارش فورى، ضداطلاعات مرا احضار كرد و گفتند: چرا اينكار را كردى؟ اين عمل شما درست نبود.
«...ممکن است عناصر اخلالگر و ناراحت از موقعیت استفاده کرده و با تحریکات و نفوذ در دستجات ایجاد بلوا و آشوب نمایند... نفوذ کامل بین دستجات و محلهای مختلف عزاداری و کسب اطلاع سریع و بهموقع و در جریان گذاردن مراجع انتظامی.»
«... افسر بعثی دیگری که همه روزهای عاشورا را با لباس قرمز وارد اردوگاه میشد، میآمد و روبهروی بچهها میایستاد و با حالت نفرت انگیزی میگفت: حسین شما را هم من کشتم حالا چه میگوئید؟ و از این قبیل حرکات که راستی جز این هم از یزیدیان ددمنش بعثی انتظار نمیرفت.»
« محترماً ... معروض میدارد در ساعت 10 صبح مورخه 30/2/45 کمیته اطلاعاتی شهرستان شهرکرد در محل اداره ساواک بختیار و چهارمحال تشکیل و تصمیمات لازم اتخاذ و اینک رونوشت طرح منظمی کمیته مذکور جهت استحضار به پیوست تقدیم و نتیجه اجراء در ثانی به عرض خواهد رسید. رئیس شهربانی _شهرکرد_ سرگرد کیان افراز»
جمع کوچکی از فضلای معتمد نزد آیتالله العظمی خویی حضور داشتند. یک نفر از حاضرین نقل میکند که چندی است در ایران مسئله جدیدی رسم شده است. ایشان در جواب میگوید چه رسم شده؟ آن طلبه میگوید: «رسم انداختهاند که بعد از نمازها بگویند: «خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزای». آیتالله خوئی میگوید: «خوب چه اشکالی دارد؟» یکی از حاضرین میگوید: نوعی بدعت بعد از نماز و در تعقیبات نماز ایجاد شده و در جواب ایشان میگوید: «دعاست و بدعت نیست.» یک نفر از حاضرین میگوید: بنابراین شما این را امری راجح میدانید. آیتالله خویی میفرمایند: «بلکه واجب میدانم.»
آیتالله میلانی گفتند: «خداوند حاجآقا روحالله را حفظ کند. چه کسی میتواند مثل او باشد. شما نباید شجاعت و شهامت او را از همه انتظار داشته باشید.» ایشان از امام تعریف کرده و فرمود: «لایکلف الله نفساً الا وسعها» این سرمایهها در همه افراد موجود نیست.»
مسلمانها در آتش جنگ دفاعی میسوزند. اسرائیل زمینهای آنها را در 1973 اشغال و همه پیشنهادهای صلح و قطعنامه شورای امنیت را متکبرانه رد کرده و آتش افروخته این جنگ اسلام را در خطر انداخته و صلح جهانی را تهدیدمیکند. هماکنون اسرائیل امریکا را به جنگ میکشد. مسلمانان از ایران انتظار دارند و از آن حضرت میخواهند به دولت و همه سازمانها فشار آورده از این جنگ خونین و کمک امریکا به اسرائیل جلوگیری کنند.
از مرحوم رحیم نیکبخت، دهها کتاب و مقاله به یادگار مانده است. برجستگی قلم او در تاریخنگاری، اهتمام در نگارش تاریخ آذربایجان و به اصطلاح «آذربایجانپژوهی» میباشد. وی همچنین دستی در حوزه عاشوراپژوهی نیز داشت و مقالاتی در این حوزه به رشته تحریر درآورد.
کد خبر: ۷۰۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۶
در گفتگوی تفصیلی با حجت الاسلام ابوالحسنی مطرح شد:
ابوالحسنی گفت: آقای یوسف محسن یک نامه خواندنی به پدرم استاد منذر نوشته که الان نزد من موجود است. مینویسد: پدرم از پدرش آقا میرزا یوسف مجتهد اردبیلی نقل کردند روزى در کتابخانۀ آخوند خراسانى با جمعى که در میان آنان آقا ضیاء عراقى، شیخ على بسطامى، شیخ احمد رشتى و جمعى دیگر از معارف تلامیذ ایشان حضور داشتند، مشغول مذاکره بودیم. به محض اینکه تلگراف خبر شهادت شیخ فضلالله را به آخوند دادند، چنان ناراحت شد که عمامه از سر برداشت و بر زمین زد و با کمال ناراحتی فرمود: «این چه کار است که مى کنند، به دستور چه کسى این گونه اعمال را مرتکب مى شوند؟! إنّا للّه و انّا الیه راجِعُون.» حاج شیخ علی اکبر برهان هم نقل میکند بعد از شهادت شیخ فضلالله کسی خنده آخوند خراسانی را ندید.
حجتالاسلاموالمسلمین مصطفی پورمحمدی رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی طی حکمی دکتر حمیدرضا ملکمحمدی را به عنوان معاون پژوهشی این مرکز و رئیس پژوهشکده مطالعات تاریخ انقلاب اسلامی منصوب کرد.
رجبی دوانی در بخشی از صحبتهای خود درباره این کتاب گفت: «مرحوم حجتالاسلام والمسلمین آقای روحالله حسینیان در کتاب «تجربه مشروطیت» که با نثر شیوا و سلیس و روانی نوشته شده، سعی کردهاند داستان مشروطیت را از آغاز تا پایان شرح بدهند.»
شبها با ماشین شهید كوچری به همراه اینجانب و برادر رحیمی (فرمانده سپاه) در شهر گشت داشتیم و به تمامی ادارات اعم از شهربانی و بیمارستان میرفتیم. شهید كوچری ضمن ملاقات با بیماران و پرستارها و دیگر كاركنان آنها را به نحو احسن تشویق نموده و به كار و تلاش بیشتر دعوت میكرد. در ضمن گشتوگذار در شهر با جوانانی كه مورد اغفال قرار گرفته بودند، به صحبت میپرداخت و آنها را نصیحت میكرد. ایشان برخی مواقع تا ساعت 10 یا 12 شب در فرمانداری فعالیت داشت و در روزهای تعطیل مردم را جهت سخنرانی و ارشاد به امامزاده سید بهلول دعوت میكرد و برای آنها سخنانی ایراد میفرمود.
نظاميان امريكايى تحت عنوان «سپاه صلح» وارد شهرستان شدند و بر امور پادگانها و كاربرد سلاحها نظارت كامل داشتند. در انجام مانورها، تمامى جوانب امر را مىسنجيدند و همه تحركات را زير نظر داشتند. براى نمونه، چند نفر از نظاميان ايرانى، يك اسكلت هواپيما را طراحى كرده بودند كه امريكاييان از ادامه كار آنان جلوگيرى كردند.
«...شهيد آيت از اولين کسانى بود که به امام خمينى(ره) پيوست و از همان تاريخ به علت آشنايىهايى که با آيتالله منتظرى داشت، با تمام وجود خود را در خط مبارزهى امام خمينى(ره) قرارداد و در تابستان 1342 در ارتباط با چاپ و پخش اعلاميههايى در اين رابطه، در خيابان پامنار از طرف ساواک دستگير گرديد».