قــرارِ فـــــــرار
با طرد اجتماعی و سیاسی بنیصدر، وی به زندگی مخفیانه روی آورد و رفته رفته با هماهنگی منافقین و شخص مسعود رجوی زمینههای فرار به فرانسه را برای خود فراهم کرد.
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی - روزنامه فرهیختگان نوشت: ابوالحسن بنیصدر اولین رئیسجمهور نظام جمهوری اسلامی ایران پس از اعلام عدمکفایت سیاسی توسط مجلس در 6 مرداد 1360 به همراه مسعود رجوی، مسئول سازمان مجاهدین خلق از ایران فرار کرد.
ابوالحسن بنیصدر که خود را در میان حلقههای اولیه نزدیک به امام خمینی در نوفللوشاتو قرار داده بود، با پرواز انقلاب در 12 بهمن 57 همراه با امام به ایران آمد و پس از مدتی در ترکیب 15 نفره شورای انقلاب قرار گرفت. پس از استعفای بازرگان به عنوان نخستوزیر دولت موقت در پاییز 58، اولین دوره انتخابات ریاستجمهوری در بهمن ماه همان سال برگزار شد که طی آن ابوالحسن بنیصدر به مقام ریاستجمهوری رسید.
ابوالحسن بنیصدر با حمله به نیروهای انقلابی و خط امامی به خصوص حزبجمهوری و در راس آن شهید بهشتی شروع به مظلومنمایی کرد و در ارگان مطبوعاتی خود به نام روزنامه انقلاب اسلامی مطالب تفرقهآمیزی علیه مسئولان نظام منتشر میکرد. در واقع او در جایگاه مسئول نظام ژست اپوزیسیونی به خود گرفت و سعی کرد با القای دوگانگی قدرت در کشور گروههای سیاسی منتقد و معاند را با خود همراه کند که از آن دسته میتوان به نهضت آزادی و سازمان مجاهدین خلق اشاره کرد. نهضت آزادی که تازه از قدرت کنارهگیری کرده بود و مجاهدینی که سهم خود را از سفره انقلاب اسلامی طلب میکردند فضای ذهنی جامعه را مخدوش میساختند.
همکاری رادیکالی بنیصدر و منافقین
اما رابطه بنیصدر و فاصله گرفتن او از نظام و بیتوجهی به نصایح امام خمینی سبب شد او روز به روز بیشتر در دامن منافقین خلق گرفتار شود. اولین چراغ سبز ارتباطی بنیصدر و منافقین در انتخابات ریاستجمهوری بود که با رد صلاحیت رجوی، بنیصدر از وی و سازمان مجاهدین خلق حمایت کرد و نسبت به رد صلاحیت وی در اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری انتقاد میکرد. این حمایت از جانب منافقین بدون پاسخ نماند و هواداری متقابل آنها از بنیصدر را به همراه داشت.
اما رابطه بنیصدر و منافقین آنچنان تنگاتنگ شده بود که پس از احراز مقام ریاستجمهوری، بنیصدر در دفتر خود و در قسمتهای مختلف از اعضای سازمان مجاهدین استفاده میکرد. به ویژه در قسمتهای افکارسنجی که توسط خود منافقین پایهریزی شده بود و در آن کارهای اطلاعاتی و امنیتی خود را ادامه میدادند. علاوه بر این مصطفی مهذب از اعضای دفتر ریاست جمهوری در دوره بنیصدر از رابطه پنهانی و دیدارهای مخفی بنیصدر و رجوی خبر میدهد و اذعان میدارد بنیصدر بهطور محرمانه کمکهای مالی و حمایت مادی فراوانی از سازمان مجاهدین خلق کرد. علاوه بر این همکاریهای دیگر بنیصدر برای سرقت اسناد مربوط به کاظم برادر مسعود رجوی از وزارت خارجه نیز خود شاهد دیگری بر این ادعاست.
اما با رادیکالشدن بنیصدر از شهریور 59 و در جریان انتخاب کابینه توسط شهید رجایی به عنوان نخستوزیر وقت و پس از آن تنشآفرینیها در دی و بهمن 59 کمکم نقاب از چهرهاش برمیداشت. اوج این ماجرا در غائله 14 اسفند در دانشگاه تهران بود که بنیصدر با همکاری نیروهای رجوی در سالروز مرگ مصدق، به نیروهای ارزشی و انقلابی حملهور شده و بسیاری از جوانان را مورد ضرب و شتم قرار دادند و پس از آن با نمایشهای تبلیغاتی در مطبوعات خود شروع به مظلومنمایی کردند.
در این زمان، بنیصدر که قاعده بازی را آموخته و مزه پیوند با منافقین را چشیده بود، به هیچ روی همکاریهای لازم با امام خمینی و هیات حل اختلاف را نمیکرد و با غرور و تفرعن به دنبال کسب قدرت از هر راهی بود. با رسیدن خرداد 60 و ضربهها و کارشکنیهای بنیصدر امام او را از فرماندهی کل قوا عزل کرد. در این فرصت مجلس شورای اسلامی با فشار مردم طرح عدم کفایت سیاسی ریاستجمهوری را در دستور کار خود قرار داد و پس از چند روز بحث و جدل بالاخره در تاریخ 30 خرداد 1360 رای به عدم کفایت سیاسی بنیصدر داد.
در این میان، منافقین که حیثیت سیاسی خود و همپیمان خود را از دسترفته میدیدند، با اعلام جنگ مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی اقدام به کشتار مردم و ترورهای کور کردند. آنها با اعلام حمایت از بنیصدر و با اسلحههایی که با کمکهای مالی او خریداری شده بود به جنگ با مردم آمدند و از خرداد 60 تا مرداد وارد فاز تازهای از خیانتها شدند.
بنیصدر پس از عزل، به انزوای سیاسی رفت و گروهها و احزاب مختلف هرچند همفکر او و مخالف نظام بودند اما ترجیح دادند برای بقای سیاسی خود حمایتی از رئیسجمهور معزول نکنند. پس از 30 خرداد از حزب توده گرفته تا سازمان پیکار و گروههای چپ با تغییر تاکتیک از بنیصدر اعلام برائت کردند. بدین ترتیب با طرد اجتماعی و سیاسی بنیصدر، وی به زندگی مخفیانه روی آورد و رفته رفته با هماهنگی منافقین و شخص مسعود رجوی زمینههای فرار به فرانسه را برای خود فراهم کرد.
نحوه فرار
تکمیلهمایون که بنیصدر ابتدا در خانه او مخفی شد در اعترافات خود درباره فرار بنیصدر میگوید: «زمزمه تماس مجاهدین چنین شروع شد که آقای بنیصدر میرفت تا به آنها رفع ابهام کند. میرفت برای تطهیر آن قسمت از موضع ایدئولوژی آنها که وی التقاطی میدانست. بنیصدر چنین وانمود میکرد که خواستار تعلق به هیچ گروهی نیست و الفت او نیز با من به همین سبب بود، ولی متاسفانه از فردای تماس ایشان با مجاهدین و رفتن بنیصدر به پناه آنها، تمام پلهای ارتباطی فرو ریخت. کارها بدون اطلاع من کاملا در خفا و به دستیاری نواب انجام گرفت. ظاهرا به من چنین تفهیم شده بود که یک بحث جدی ایدئولوژیک درپیش است نه یک فرار و پنهان شدن. اول هم بنا بود که یکی دو نفر نیز با بنیصدر همراه باشند از جمله سلامتیان، ولی وقتی آن شب بنیصدر به همراه مجاهدین و با وسیلهای که آنها تهیه کرده بودند رفت، من آقای نواب را تا باجه تلفن بیمارستان هزار تختخوابی همراهی کردم. از گفتوگوهایی که او با من داشت، فهمیدم من در یک فرار و اختفا همکاری کردم.» در خصوص نحوه ارتباط بنیصدر با سازمان، سودابه سدیفی، از اعضای دفتر وی نیز مطالبی اظهار داشته که ضمن آن به پیغام بنیصدر به رجوی مبنی بر آغاز ترور سران حکومت نیز اشاره کرده است: «پس از عزل بنیصدر، عدهای از جمله نواب او را تحریک میکردند که به مجاهدین بپیوندد و بنیصدر نیز به وسیله نواب با مجاهدین در ارتباط بود. روزی من و عدهای در حضور بنیصدر بودیم. نواب در ارتباط با مجاهدین دو پاکت و یک روزنامه که فکر میکنم در آن دفاع از بنیصدر مطرح بود، آورد. یکی از نامهها از سازمان مجاهدین خلق بود. نامه دیگر هم اعلامیه چایی از ناحیه همان سازمان بود. همه را به بنیصدر داد. نواب اصرار داشت (که ) بنیصدر با یکی از سران مجاهدین تماس حاصل کند. بنیصدر پافشاری میکرد که با خود رجوی - رودررو- گفتوگو کند. نواب گفت ترتیب یک تماس تلفنی را با رجوی خواهد داد، ولی بنیصدر معتقد بود که تماس تلفنی دردی را دوا نمیکند. جز سلام علیک پشت تلفن حرف دیگری نمیشود زد و این مفید نیست. نواب استدعا کرد که اگر پیامی به رجوی دارد، او میتواند حامل پیام باشد و بنیصدر پیامش را چنین اعلام کرد که باید شروع به زدن راسهای آنها کرد، چاره دیگری نیست. سپس محافظت بنیصدر توسط مجاهدین مطرح شد که طرح کلی آن مورد موافقت بنیصدر قرار گرفت.»
حاج احمد قدیریان، معاون وقت دادستان انقلاب نیز درباره اقداماتی برای دستگیری بنیصدر میگوید: «در رابطه با دستگیری بنیصدر، ما حدود سه روز دنبال وی بودیم. بنیصدر و مسعود رجوی در ابتدای کار در دست ما بودند، ساعت ۱۲ شب آقای قدوسی نبودند، با آقای بهشتی تماس گرفتم و خدمتشان عرض کردم که بنیصدر حدود دو یا سه ساعت است پیدایش نیست. آقای قدوسی هم فرمودهاند که شما تعقیب نکنید. ایشان (مرحوم بهشتی) فرمودند که هر چه آقای قدوسی فرمودند عمل کنید. آقای قدوسی آن شب قم بودند. من درساعت 12:30 یا یک بود که به آقای قدوسی زنگ زدم. ایشان تشریف آورده بودند و در خیابان خواجه عبدا... انصاری در طبقهای بودند که سخت میشد تلفنشان را گرفت. در هر صورت تماس گرفتیم ایشان گفتند که کنترل و تعقیب بنیصدر را قطع کنید و ما هم قطع کردیم. موضوع از این قرار بوده است که حضرت امام فرموده بودند که نسبت به دستگیری بنیصدر اقدام نشود که اشتباها از فرمایشهای حضرت امام چنین برداشت شده بود که تعقیب و کنترل بنیصدر متوقف شود.» با قطع پیگیری و دستگیری بنیصدر و سران منافقین و همچنین بروز حفرههای امنیتی و اطلاعاتی، زوج به همپیوسته بنیصدر و رجوی که طبق قرار قبلی فرار را تنها راه خود میدانستند، در شامگاه 6 مرداد ماه 1360 با هواپیمای بویینگ 707 به خلبانی بهزاد معزی از ایران گریختند و با فرود آمدن در پاریس از دولت فرانسه درخواست پناهندگی سیاسی کردند. بدین ترتیب کسی که در 12 بهمن 57 با پرواز انقلاب به ایران آمد، با دیپورت مردم در لباس زنانه به پاریس بازگشت.
«فرهیختگان» بررسی میکند
دوران اختفای بنیصدر
گروه تاریخ زمانی که امام خمینی در 20 خردادماه 1360 حکم به عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا دادند، وی در کرمانشاه بود. او که از همان زمان فرجام کار خود را متصور شد تصمیم به اختفا گرفت. در این میان حمایتهای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) از وی بیشتر شد و آنها طی اطلاعیهای در 26 خردادماه، تلویحا اعلام کردند که حفظ جان رئیسجمهور را برعهده خواهند گرفت.
تا اینکه در روز اول تیرماه، پس از بررسی کفایت سیاسی بنیصدر در مجلس حضرت امام حکم عزل بنیصدر از مقام ریاستجمهوری را اعلام کرده و نوشتند: «پس از رای اکثریت قاطع نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی مبنیبر اینکه آقای ابوالحسن بنیصدر برای ریاستجمهوری اسلامی کفایت سیاسی ندارند، ایشان را از ریاستجمهوری عزل کردم.»
همگام با سازمان مجاهدین، برخی جناحهای مختلف ناسیونالیست نیز برای پنهان کردن و سپس فراری دادن بنیصدر دست به کار شدند. بنیصدر ابتدا در خانه ناصر تکمیل همایون، دوست قدیمی و یکی از اعضای جبهه ملی مخفی شد. چند شب پس از اختفا پاکتی به دست بنیصدر رسید که طی آن نحوه تماس با منافقین به سمع و نظر وی رسیده بود و حتی شماره تماسی بهمنظور ارتباط با مسعود رجوی در اختیار او قرار گرفته بود.
حسین نوابصفوی، مشاور امور خارجی بنیصدر و رابط او با منافقین درباره چگونگی ارتباط بنیصدر با منافقین در دوران اختفا میگوید: «تماس تلفنی با مجاهدین از روزی که آقای سلامتیان شماره تلفن کذایی را در اختیار من گذاشت، شروع شد. من تلفن میکردم و محل و ساعت تماس و ملاقات تعیین میشد. در جریان این تماسها مجاهدین پیشنهاد کردند برای حفاظت از بنیصدر راسا باید او را در اختیار بگیرند و من تشخیص دادم این توانایی را دارند. زمانی این تصمیم گرفته شد که بنیصدر از دیدهها پنهان شده بود. من سپس با تکمیل همایون تماس گرفتم و به اتفاق دو نفر از مجاهدین به دیدن بنیصدر رفتیم.»
وی همچنین به ملاقاتهای مکرر اعضای سازمان منافقین با بنیصدر که همه به صورت مخفی انجام میشد، اشاره میکند و میگوید: «چند روز بعد باز پیش بنیصدر رفتیم. من با او در مورد قصد مجاهدین و تماسهایی که با من گرفته شده است گفتوگو کردم... غروب روز بعد که داوری از سازمان مجاهدین خلق و یکی، دو تن دیگر آمدند، داوری نزد بنیصدر نشست... آقای داوری سخن را به انتقال بنیصدر به جای امنتر کشید. او گفت اشکالی ندارد.»
بدینترتیب با برنامهریزیهای صورتگرفته توسط منافقین، بنیصدر به همراه مسعود رجوی در 7 مرداد 1360 با هواپیمای بوئینگ 707 که هدایت آن را سرهنگ خلبان معزی، کسی که هدایت هواپیمای محمدرضا پهلوی را نیز برعهده داشت از کشور فرار کرد.
مروری بر وقایع دهه 40 شمسی
سفر مشکوک بنیصدر به اسرائیل
گروه تاریخ در دوران پهلوی اگرچه علنا اعلام میشد که رژیم با اسرائیل ارتباط و همکاری دارد به طوری که حتی موشهدایان، وزیر خارجه وقت رژیم صهیونیستی به ایران آمد و با محمدرضا پهلوی دیدار کرد اما با این وجود، بسیاری از فعالیتها و روابط در سطح محرمانه برقرار میشد. علاوهبر این رابطه موساد و ساواک نیز همچنان بر پیوند میان رژیم پهلوی و رژیم صهیونیستی میافزود.
در این میان و در ورای این روابط، رفتوآمد افراد مختلفی از قشرهای سیاسی و اجتماعی به اسرائیل صورت میگرفت. یکی از این افراد ابوالحسن بنیصدر بود. بنیصدر در اول آذرماه 1340 از سوی رژیم اسرائیل جهت شرکت در سمینار «سازمان جهانی جوانان» به آنجا دعوت شد و در همین سال در کنگره سازمان جهانی جوانان در حیفا شرکت کرد. او که در آن ایام در موسسهای پژوهشی تحتنظر احسان نراقی فعالیت میکرد با حضور در رژیم اسرائیل، قول همکاریهای پژوهشی به صهیونیستها را داد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نظام جمهوری اسلامی که یکی از آرمانهای آن حمایت از فلسطین بود سفارت رژیم صهیونیستی را اشغال و آن را تبدیل به سفارت فلسطین کرد. اما همچنان جاسوسیهای موساد از ایران ادامه داشت. در این میان با کشف اسنادی از لانه جاسوسی آمریکا در تهران که حاکی از ارتباط بنیصدر با سازمان سیا و جاسوسی وی برای آمریکاییها بود، افکار را بیش از پیش معطوف به این مهم میکرد. در همین زمینه روابط پنهانی بنیصدر و اعضای دفتر او با رژیم صهیونیستی پس از انقلاب و در دوره ریاست جمهوری او نیز ادامه داشت. به طوری که مصطفی مهذب از اعضای دفتر بنیصدر و عامل ذیحساب مالی در آن دوران درباره روابط خارجی مشاوران بنیصدر با کشورهای خارجی میگوید: «بیشترین مسائل شامل افرادی بود که میرفتند آمریکا. همین آقای فرهنگ که گفتم یک آدم بلندقدی بود که روز 14 اسفند بغل بنیصدر ایستاده بود. او جزء مامورانی بود که انگلستان، آمریکا و حتی اسرائیل میرفتند و حکمشان را ما باید صادر میکردیم. البته در حکم ماموریتشان اسرائیل ذکر نشده بود بلکه به یک کشور دیگر مثل ترکیه میرفتند و از آنجا میرفتند اسرائیل. اینها وانمود نمیکردند که ما کسی را فرستادیم آمریکا اما در روزنامهها مینوشتند که نمایندهشان میروند و از صهیونیستها اجازه میگیرند.»
همچنین با اقدامات رادیکالی بنیصدر و تنشآفرینی وی در فضای سیاسی و اجتماعی کشور، بازبینی سوابق کاری وی مورد توجه جریانهای ارزشی و انقلابی قرار میگیرد که باز هم بحث رابطه او با رژیم صهیونیستی و سفرش به اسرائیل مطرح میشود. در این رابطه شهید عبدالحمید دیالمه، نماینده مشهد در مجلس اول، در نطق خود در یکی از جلسات مجلس شورای اسلامی با اشاره به سوابق بنیصدر و سفر او به اسرائیل میگوید: «در آنجا [اسرائیل] نه به عنوان یک فرد عادی، بلکه به عنوان یک نیروی رسمی در آنجا [ او را ] اسکورت میکنند، امکانات در اختیارشان میگذارند و بعد مجددا به ایران برمیگردند. این اسناد اگر فرصت بود و من برای شما میخواندم میدیدید که حرکت، یک حرکت عادی نیست.»
البته برگهای دیگری از فعالیتهای مخفیانه بنیصدر در هالهای از ابهام قرار داد که عزل بنیصدر و خروج او از حیات سیاسی ایران فرصت بیشتری را برای واکاوی ارتباطات اینچنینی او با دشمنان نظام جمهوری اسلامی ایران نداد.
ابوالحسن بنیصدر که خود را در میان حلقههای اولیه نزدیک به امام خمینی در نوفللوشاتو قرار داده بود، با پرواز انقلاب در 12 بهمن 57 همراه با امام به ایران آمد و پس از مدتی در ترکیب 15 نفره شورای انقلاب قرار گرفت. پس از استعفای بازرگان به عنوان نخستوزیر دولت موقت در پاییز 58، اولین دوره انتخابات ریاستجمهوری در بهمن ماه همان سال برگزار شد که طی آن ابوالحسن بنیصدر به مقام ریاستجمهوری رسید.
ابوالحسن بنیصدر با حمله به نیروهای انقلابی و خط امامی به خصوص حزبجمهوری و در راس آن شهید بهشتی شروع به مظلومنمایی کرد و در ارگان مطبوعاتی خود به نام روزنامه انقلاب اسلامی مطالب تفرقهآمیزی علیه مسئولان نظام منتشر میکرد. در واقع او در جایگاه مسئول نظام ژست اپوزیسیونی به خود گرفت و سعی کرد با القای دوگانگی قدرت در کشور گروههای سیاسی منتقد و معاند را با خود همراه کند که از آن دسته میتوان به نهضت آزادی و سازمان مجاهدین خلق اشاره کرد. نهضت آزادی که تازه از قدرت کنارهگیری کرده بود و مجاهدینی که سهم خود را از سفره انقلاب اسلامی طلب میکردند فضای ذهنی جامعه را مخدوش میساختند.
همکاری رادیکالی بنیصدر و منافقین
اما رابطه بنیصدر و فاصله گرفتن او از نظام و بیتوجهی به نصایح امام خمینی سبب شد او روز به روز بیشتر در دامن منافقین خلق گرفتار شود. اولین چراغ سبز ارتباطی بنیصدر و منافقین در انتخابات ریاستجمهوری بود که با رد صلاحیت رجوی، بنیصدر از وی و سازمان مجاهدین خلق حمایت کرد و نسبت به رد صلاحیت وی در اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری انتقاد میکرد. این حمایت از جانب منافقین بدون پاسخ نماند و هواداری متقابل آنها از بنیصدر را به همراه داشت.
اما رابطه بنیصدر و منافقین آنچنان تنگاتنگ شده بود که پس از احراز مقام ریاستجمهوری، بنیصدر در دفتر خود و در قسمتهای مختلف از اعضای سازمان مجاهدین استفاده میکرد. به ویژه در قسمتهای افکارسنجی که توسط خود منافقین پایهریزی شده بود و در آن کارهای اطلاعاتی و امنیتی خود را ادامه میدادند. علاوه بر این مصطفی مهذب از اعضای دفتر ریاست جمهوری در دوره بنیصدر از رابطه پنهانی و دیدارهای مخفی بنیصدر و رجوی خبر میدهد و اذعان میدارد بنیصدر بهطور محرمانه کمکهای مالی و حمایت مادی فراوانی از سازمان مجاهدین خلق کرد. علاوه بر این همکاریهای دیگر بنیصدر برای سرقت اسناد مربوط به کاظم برادر مسعود رجوی از وزارت خارجه نیز خود شاهد دیگری بر این ادعاست.
اما با رادیکالشدن بنیصدر از شهریور 59 و در جریان انتخاب کابینه توسط شهید رجایی به عنوان نخستوزیر وقت و پس از آن تنشآفرینیها در دی و بهمن 59 کمکم نقاب از چهرهاش برمیداشت. اوج این ماجرا در غائله 14 اسفند در دانشگاه تهران بود که بنیصدر با همکاری نیروهای رجوی در سالروز مرگ مصدق، به نیروهای ارزشی و انقلابی حملهور شده و بسیاری از جوانان را مورد ضرب و شتم قرار دادند و پس از آن با نمایشهای تبلیغاتی در مطبوعات خود شروع به مظلومنمایی کردند.
در این زمان، بنیصدر که قاعده بازی را آموخته و مزه پیوند با منافقین را چشیده بود، به هیچ روی همکاریهای لازم با امام خمینی و هیات حل اختلاف را نمیکرد و با غرور و تفرعن به دنبال کسب قدرت از هر راهی بود. با رسیدن خرداد 60 و ضربهها و کارشکنیهای بنیصدر امام او را از فرماندهی کل قوا عزل کرد. در این فرصت مجلس شورای اسلامی با فشار مردم طرح عدم کفایت سیاسی ریاستجمهوری را در دستور کار خود قرار داد و پس از چند روز بحث و جدل بالاخره در تاریخ 30 خرداد 1360 رای به عدم کفایت سیاسی بنیصدر داد.
در این میان، منافقین که حیثیت سیاسی خود و همپیمان خود را از دسترفته میدیدند، با اعلام جنگ مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی اقدام به کشتار مردم و ترورهای کور کردند. آنها با اعلام حمایت از بنیصدر و با اسلحههایی که با کمکهای مالی او خریداری شده بود به جنگ با مردم آمدند و از خرداد 60 تا مرداد وارد فاز تازهای از خیانتها شدند.
بنیصدر پس از عزل، به انزوای سیاسی رفت و گروهها و احزاب مختلف هرچند همفکر او و مخالف نظام بودند اما ترجیح دادند برای بقای سیاسی خود حمایتی از رئیسجمهور معزول نکنند. پس از 30 خرداد از حزب توده گرفته تا سازمان پیکار و گروههای چپ با تغییر تاکتیک از بنیصدر اعلام برائت کردند. بدین ترتیب با طرد اجتماعی و سیاسی بنیصدر، وی به زندگی مخفیانه روی آورد و رفته رفته با هماهنگی منافقین و شخص مسعود رجوی زمینههای فرار به فرانسه را برای خود فراهم کرد.
نحوه فرار
تکمیلهمایون که بنیصدر ابتدا در خانه او مخفی شد در اعترافات خود درباره فرار بنیصدر میگوید: «زمزمه تماس مجاهدین چنین شروع شد که آقای بنیصدر میرفت تا به آنها رفع ابهام کند. میرفت برای تطهیر آن قسمت از موضع ایدئولوژی آنها که وی التقاطی میدانست. بنیصدر چنین وانمود میکرد که خواستار تعلق به هیچ گروهی نیست و الفت او نیز با من به همین سبب بود، ولی متاسفانه از فردای تماس ایشان با مجاهدین و رفتن بنیصدر به پناه آنها، تمام پلهای ارتباطی فرو ریخت. کارها بدون اطلاع من کاملا در خفا و به دستیاری نواب انجام گرفت. ظاهرا به من چنین تفهیم شده بود که یک بحث جدی ایدئولوژیک درپیش است نه یک فرار و پنهان شدن. اول هم بنا بود که یکی دو نفر نیز با بنیصدر همراه باشند از جمله سلامتیان، ولی وقتی آن شب بنیصدر به همراه مجاهدین و با وسیلهای که آنها تهیه کرده بودند رفت، من آقای نواب را تا باجه تلفن بیمارستان هزار تختخوابی همراهی کردم. از گفتوگوهایی که او با من داشت، فهمیدم من در یک فرار و اختفا همکاری کردم.» در خصوص نحوه ارتباط بنیصدر با سازمان، سودابه سدیفی، از اعضای دفتر وی نیز مطالبی اظهار داشته که ضمن آن به پیغام بنیصدر به رجوی مبنی بر آغاز ترور سران حکومت نیز اشاره کرده است: «پس از عزل بنیصدر، عدهای از جمله نواب او را تحریک میکردند که به مجاهدین بپیوندد و بنیصدر نیز به وسیله نواب با مجاهدین در ارتباط بود. روزی من و عدهای در حضور بنیصدر بودیم. نواب در ارتباط با مجاهدین دو پاکت و یک روزنامه که فکر میکنم در آن دفاع از بنیصدر مطرح بود، آورد. یکی از نامهها از سازمان مجاهدین خلق بود. نامه دیگر هم اعلامیه چایی از ناحیه همان سازمان بود. همه را به بنیصدر داد. نواب اصرار داشت (که ) بنیصدر با یکی از سران مجاهدین تماس حاصل کند. بنیصدر پافشاری میکرد که با خود رجوی - رودررو- گفتوگو کند. نواب گفت ترتیب یک تماس تلفنی را با رجوی خواهد داد، ولی بنیصدر معتقد بود که تماس تلفنی دردی را دوا نمیکند. جز سلام علیک پشت تلفن حرف دیگری نمیشود زد و این مفید نیست. نواب استدعا کرد که اگر پیامی به رجوی دارد، او میتواند حامل پیام باشد و بنیصدر پیامش را چنین اعلام کرد که باید شروع به زدن راسهای آنها کرد، چاره دیگری نیست. سپس محافظت بنیصدر توسط مجاهدین مطرح شد که طرح کلی آن مورد موافقت بنیصدر قرار گرفت.»
حاج احمد قدیریان، معاون وقت دادستان انقلاب نیز درباره اقداماتی برای دستگیری بنیصدر میگوید: «در رابطه با دستگیری بنیصدر، ما حدود سه روز دنبال وی بودیم. بنیصدر و مسعود رجوی در ابتدای کار در دست ما بودند، ساعت ۱۲ شب آقای قدوسی نبودند، با آقای بهشتی تماس گرفتم و خدمتشان عرض کردم که بنیصدر حدود دو یا سه ساعت است پیدایش نیست. آقای قدوسی هم فرمودهاند که شما تعقیب نکنید. ایشان (مرحوم بهشتی) فرمودند که هر چه آقای قدوسی فرمودند عمل کنید. آقای قدوسی آن شب قم بودند. من درساعت 12:30 یا یک بود که به آقای قدوسی زنگ زدم. ایشان تشریف آورده بودند و در خیابان خواجه عبدا... انصاری در طبقهای بودند که سخت میشد تلفنشان را گرفت. در هر صورت تماس گرفتیم ایشان گفتند که کنترل و تعقیب بنیصدر را قطع کنید و ما هم قطع کردیم. موضوع از این قرار بوده است که حضرت امام فرموده بودند که نسبت به دستگیری بنیصدر اقدام نشود که اشتباها از فرمایشهای حضرت امام چنین برداشت شده بود که تعقیب و کنترل بنیصدر متوقف شود.» با قطع پیگیری و دستگیری بنیصدر و سران منافقین و همچنین بروز حفرههای امنیتی و اطلاعاتی، زوج به همپیوسته بنیصدر و رجوی که طبق قرار قبلی فرار را تنها راه خود میدانستند، در شامگاه 6 مرداد ماه 1360 با هواپیمای بویینگ 707 به خلبانی بهزاد معزی از ایران گریختند و با فرود آمدن در پاریس از دولت فرانسه درخواست پناهندگی سیاسی کردند. بدین ترتیب کسی که در 12 بهمن 57 با پرواز انقلاب به ایران آمد، با دیپورت مردم در لباس زنانه به پاریس بازگشت.
«فرهیختگان» بررسی میکند
دوران اختفای بنیصدر
گروه تاریخ زمانی که امام خمینی در 20 خردادماه 1360 حکم به عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا دادند، وی در کرمانشاه بود. او که از همان زمان فرجام کار خود را متصور شد تصمیم به اختفا گرفت. در این میان حمایتهای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) از وی بیشتر شد و آنها طی اطلاعیهای در 26 خردادماه، تلویحا اعلام کردند که حفظ جان رئیسجمهور را برعهده خواهند گرفت.
تا اینکه در روز اول تیرماه، پس از بررسی کفایت سیاسی بنیصدر در مجلس حضرت امام حکم عزل بنیصدر از مقام ریاستجمهوری را اعلام کرده و نوشتند: «پس از رای اکثریت قاطع نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی مبنیبر اینکه آقای ابوالحسن بنیصدر برای ریاستجمهوری اسلامی کفایت سیاسی ندارند، ایشان را از ریاستجمهوری عزل کردم.»
همگام با سازمان مجاهدین، برخی جناحهای مختلف ناسیونالیست نیز برای پنهان کردن و سپس فراری دادن بنیصدر دست به کار شدند. بنیصدر ابتدا در خانه ناصر تکمیل همایون، دوست قدیمی و یکی از اعضای جبهه ملی مخفی شد. چند شب پس از اختفا پاکتی به دست بنیصدر رسید که طی آن نحوه تماس با منافقین به سمع و نظر وی رسیده بود و حتی شماره تماسی بهمنظور ارتباط با مسعود رجوی در اختیار او قرار گرفته بود.
حسین نوابصفوی، مشاور امور خارجی بنیصدر و رابط او با منافقین درباره چگونگی ارتباط بنیصدر با منافقین در دوران اختفا میگوید: «تماس تلفنی با مجاهدین از روزی که آقای سلامتیان شماره تلفن کذایی را در اختیار من گذاشت، شروع شد. من تلفن میکردم و محل و ساعت تماس و ملاقات تعیین میشد. در جریان این تماسها مجاهدین پیشنهاد کردند برای حفاظت از بنیصدر راسا باید او را در اختیار بگیرند و من تشخیص دادم این توانایی را دارند. زمانی این تصمیم گرفته شد که بنیصدر از دیدهها پنهان شده بود. من سپس با تکمیل همایون تماس گرفتم و به اتفاق دو نفر از مجاهدین به دیدن بنیصدر رفتیم.»
وی همچنین به ملاقاتهای مکرر اعضای سازمان منافقین با بنیصدر که همه به صورت مخفی انجام میشد، اشاره میکند و میگوید: «چند روز بعد باز پیش بنیصدر رفتیم. من با او در مورد قصد مجاهدین و تماسهایی که با من گرفته شده است گفتوگو کردم... غروب روز بعد که داوری از سازمان مجاهدین خلق و یکی، دو تن دیگر آمدند، داوری نزد بنیصدر نشست... آقای داوری سخن را به انتقال بنیصدر به جای امنتر کشید. او گفت اشکالی ندارد.»
بدینترتیب با برنامهریزیهای صورتگرفته توسط منافقین، بنیصدر به همراه مسعود رجوی در 7 مرداد 1360 با هواپیمای بوئینگ 707 که هدایت آن را سرهنگ خلبان معزی، کسی که هدایت هواپیمای محمدرضا پهلوی را نیز برعهده داشت از کشور فرار کرد.
مروری بر وقایع دهه 40 شمسی
سفر مشکوک بنیصدر به اسرائیل
گروه تاریخ در دوران پهلوی اگرچه علنا اعلام میشد که رژیم با اسرائیل ارتباط و همکاری دارد به طوری که حتی موشهدایان، وزیر خارجه وقت رژیم صهیونیستی به ایران آمد و با محمدرضا پهلوی دیدار کرد اما با این وجود، بسیاری از فعالیتها و روابط در سطح محرمانه برقرار میشد. علاوهبر این رابطه موساد و ساواک نیز همچنان بر پیوند میان رژیم پهلوی و رژیم صهیونیستی میافزود.
در این میان و در ورای این روابط، رفتوآمد افراد مختلفی از قشرهای سیاسی و اجتماعی به اسرائیل صورت میگرفت. یکی از این افراد ابوالحسن بنیصدر بود. بنیصدر در اول آذرماه 1340 از سوی رژیم اسرائیل جهت شرکت در سمینار «سازمان جهانی جوانان» به آنجا دعوت شد و در همین سال در کنگره سازمان جهانی جوانان در حیفا شرکت کرد. او که در آن ایام در موسسهای پژوهشی تحتنظر احسان نراقی فعالیت میکرد با حضور در رژیم اسرائیل، قول همکاریهای پژوهشی به صهیونیستها را داد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نظام جمهوری اسلامی که یکی از آرمانهای آن حمایت از فلسطین بود سفارت رژیم صهیونیستی را اشغال و آن را تبدیل به سفارت فلسطین کرد. اما همچنان جاسوسیهای موساد از ایران ادامه داشت. در این میان با کشف اسنادی از لانه جاسوسی آمریکا در تهران که حاکی از ارتباط بنیصدر با سازمان سیا و جاسوسی وی برای آمریکاییها بود، افکار را بیش از پیش معطوف به این مهم میکرد. در همین زمینه روابط پنهانی بنیصدر و اعضای دفتر او با رژیم صهیونیستی پس از انقلاب و در دوره ریاست جمهوری او نیز ادامه داشت. به طوری که مصطفی مهذب از اعضای دفتر بنیصدر و عامل ذیحساب مالی در آن دوران درباره روابط خارجی مشاوران بنیصدر با کشورهای خارجی میگوید: «بیشترین مسائل شامل افرادی بود که میرفتند آمریکا. همین آقای فرهنگ که گفتم یک آدم بلندقدی بود که روز 14 اسفند بغل بنیصدر ایستاده بود. او جزء مامورانی بود که انگلستان، آمریکا و حتی اسرائیل میرفتند و حکمشان را ما باید صادر میکردیم. البته در حکم ماموریتشان اسرائیل ذکر نشده بود بلکه به یک کشور دیگر مثل ترکیه میرفتند و از آنجا میرفتند اسرائیل. اینها وانمود نمیکردند که ما کسی را فرستادیم آمریکا اما در روزنامهها مینوشتند که نمایندهشان میروند و از صهیونیستها اجازه میگیرند.»
همچنین با اقدامات رادیکالی بنیصدر و تنشآفرینی وی در فضای سیاسی و اجتماعی کشور، بازبینی سوابق کاری وی مورد توجه جریانهای ارزشی و انقلابی قرار میگیرد که باز هم بحث رابطه او با رژیم صهیونیستی و سفرش به اسرائیل مطرح میشود. در این رابطه شهید عبدالحمید دیالمه، نماینده مشهد در مجلس اول، در نطق خود در یکی از جلسات مجلس شورای اسلامی با اشاره به سوابق بنیصدر و سفر او به اسرائیل میگوید: «در آنجا [اسرائیل] نه به عنوان یک فرد عادی، بلکه به عنوان یک نیروی رسمی در آنجا [ او را ] اسکورت میکنند، امکانات در اختیارشان میگذارند و بعد مجددا به ایران برمیگردند. این اسناد اگر فرصت بود و من برای شما میخواندم میدیدید که حرکت، یک حرکت عادی نیست.»
البته برگهای دیگری از فعالیتهای مخفیانه بنیصدر در هالهای از ابهام قرار داد که عزل بنیصدر و خروج او از حیات سیاسی ایران فرصت بیشتری را برای واکاوی ارتباطات اینچنینی او با دشمنان نظام جمهوری اسلامی ایران نداد.