وقتی یک لشگر ایرانی مقابل ۶ لشگر عراقی ایستاد
سه تن از فرماندهان ارتش ایران که از آغاز جنگ تحمیلی ایران و عراق از نزدیک شاهد رخدادها و اتفاقات بودند درباره هفته اول جنگ و چگونگی حمله عراق به ایران گفتند.
روایت پورداراب، کریمی و بهروزی از وضعیت ارتش پس از انقلاب و چگونگی حمله عراق به ایران
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی - خبرآنلاین نوشت: 31 شهریور سال 1359 با حمله هوایی عراق به فرودگاه مهرآباد و چند فرودگاه دیگر و تعرض زمینی نیروهای بعث به جنوب و غرب ایران، آتش هشت سال جنگ میان دو کشور روشن میشود.
اما این تمام ماجرا نبود، وقایع جنگ ایران و عراق و چگونگی آغاز آن زوایای پنهان و متفاوتی دارد که هنوز و پس از گذشت 37 سال بازگو نشده است.
مرکز اسناد انقلاب اسلامی در یکی از پروژههای خود مجموعهای را با عنوان تقویم دفاع مقدس به قلم رزمندگان ایران در این هشت سال منتشر کرده است که از جلد 36 تا 40 این مجموعه که بازه جنگ از مرداد تا آذر 62 را در برمی گیرد را سه تن از فرماندهان ارتش ایران با استناد به مدارک و مشاهدات عینی خود نوشتهاند.
با امیر نبی کریمی، سعید پورداراب و فرهاد بهروزی که علاوه بر جمع آوری اطلاعات و اسناد از روز اول در خط مقدم درگیری با عراقی ها بودند در مورد چگونگی شروع جنگ و لشکر 92 زرهی اهواز، لشکر یک و دو مرکز (ادغام شد، لشکر 21 حمزه) و تیپ هوابرد شیراز هم صحبت شده ایم که در ادامه میخوانید:
لشکر 92 زرهی اهواز/ هشدار حمله عراق به ایران در خرداد 58
سرتیپ دو نبی کریمی که در لشکر 92 زرهی حضور داشته است، درباره سمت خود در زمان جنگ و محل خدمتاش گفت: «چون از قبل انقلاب در منطقه خوزستان خدمت میکردم به تبع پس از جنگ هم در همان منطقه حضور داشتم.»
او ادامه داد: «در یکی از تیپهای لشکر 92 زرهی در دشت آزادگان خدمت میکردم، البته قبل از شروع جنگ با مشاهده آثار و علائم حرکات عراق مبنی بر تهاجم به خاک ایران تعدادی از واحدهای لشکر 92 به مرز رفتند. ما هم به عنوان یکی از واحدهای لشکر فروردین 59 به سمت ارتفاعات بستان و تپههای الله اکبر رفتیم.»
کریمی افزود: «اولین کاری که کردیم تقویت پاسگاههای مرزی ژاندارمری بود، به تدریج چون ما ماموریت داشتیم که اطلاعاتی از دشمن بگیریم از دیدگاههای ژاندارمری وضعیت نیروهای عراقی را رصد میکردیم. تمامی شواهد حمله عراق به ایران را به ارشد خود گزارش کردیم.»
این فرمانده ارتش درباره ویژگی هایی که لشکر 92 زرهی قبل و پس از انقلاب داشت توضیح داد: «بنا به وضعیتی که قبل از انقلاب برای نیروهای ارتش به وجود آمده بود و امکاناتی در اختیار نداشتیم. لشکر 92 زرهی یکی از استثنائات ارتش همیشه به شمار میرود و آن هم این است که تمامی افراد آن متخصص و غیربومی هستند، پس از انقلاب جمع زیادی از این لشکر به دلیل غیربومی بودن انتقالی گرفتند و رفتند.»
کریمی با اشاره به مشکلاتی که در زمینه امکانات وجود داشت بیان کرد: «ما قبل از انقلاب تانکهای چیفتن را تحویل گرفته بودیم که هنوز به اصطلاح آببندی نشده بود و نحوه کار با آن را نیاموخته بودیم. زمانی باید این وسیله در ارتش عملیاتی شود که آزمایش عملی گردان را طی کرده باشد که در آن زمان این اتفاق رخ نداده بود. ما قبل از شروع انقلاب اسلامی نفربرهای روسی داشتیم که در حال آموزش به پرسنل جدید بودند و پس از انقلاب به دلیل مرخص شدن نیروهای خدمات این وسایل زرهی بدون رسیدگی رها شده بودند و وضعیت مناسبی نداشتند.»
این فرمانده با بیان اینکه ما از قبل هشدار حمله عراق را داده بودیم گفت: «عراق عملیات خود را شروع کرد، پس از آنکه ما تمام شواهد مبنی بر حمله این کشور را گزارش کرده بودیم ولی هیچ یگانی را حرکت نداده بودند. لشکر 77 هنوز در خراسان مستقر بود، لشکر 21 حمزه بخش که عمدهاش در کردستان درگیر بود و آن بخشی که در تهران بود حرکت داده نشد، همچنین لشکر 16 قزوین درگیری عمده ای در کردستان داشت و مابقی آن که در زنجان مستقر بود حرکت نداده بودند.»
او درباره درگیری نیروهای ارتش با منافقین در منطقه کردستان در آغاز جنگ توضیح داد: «زمان حمله عراق چهار لشکر نیروی زمینی در منطقه کردستان درگیر جنگ داخلی بودند، باقی ماندههای این چهار لشکر زمانی حرکت کردند که عراق وارد شده بود و تنها یک یگان تحت عنوان گروه رزمی از شیراز و یک یا دو گردان از تیپ خرم آباد در منطقه فکه مستقر بودند که به لشکر 92 کمک می کردند. لشکر 92 به تنهایی از شلمچه تا پایین مهران با استعداد 25 درصد از نظر پرسنل مقابل عراق ایستادگی کرد.»
کریمی درباره نحوه چینش نیروهای لشکر 92 و مناطقی که پوشش میدادند، گفت: «یک تیپ از لشکر 92 در منطقه هویزه، یک تیپ ما در منطقه بستان بودیم تا پادگان دشت آزادگان و حمیدیه با عراق درگیر بودیم تا اینکه عراق منطقه سوسنگرد را اشغال کرد و عملیاتهایی را انجام داد که دیگر همزمان شد با حرکت لشکر 21 از تهران به سمن منطقه. عراق در آن زمان در منطقه دهلران زمینگیر شده بود، در حالیکه برای زمینگیر شدن نیامده بود و میخواست یک هفتهای تهران را تصرف کند که توانایی این کار را هم داشت.»
او با اشاره به نحوه حمله عراق و برنامه ریزی که داشت، گفت: «وقتی به نقشه جنوب نگاه کنید، از نحوه ورود عراق مشخص است که کاملا با طرح و برنامه وارد شده و پیشبینیهای دقیقی کرده بود. یادم هست وقتی با عراق درگیر بودیم ما از تپههای الله اکبر عقب نشینی کردیم و فکر میکردیم که با دنبال ما میاید اما بعدا فهمیدیم که از یک روستایی نزدکی کرخه پلی زده و به سمت سوسنگرد رفته است، یعنی واحد پلزنی عراق این قدر آماده بود.»
کریمی با ناراحتی از اوضاع نامساعد ارتش در آن دوران بیان کرد: «ارتش خیلی ذلت کشید، ما در نظامیگری تعریف داریم که یک سرباز حرفهای در زمان جنگ باید توسط 25 نفر تامین شود، از این تعداد دو نفر هم برای سربازها نبود. زمانی که میخواستیم عقب نشینی کنیم، نفربرهای ما گازوئیل نداشتند که حرکت کنند و من آنجا شروع گریه کردم. تعدادی از نیروهای جنگهای نامنظم که از ابوشریف یاد گرفته بودند و ریشهای بلندی داشتند بازوکاهایی برای من آوردند که من به آنها گفتم اگر واقعا راست میگویید برایم گازوئیل بیاورید که این نفربرها را دست عراقیها ندهم.»
این فرمانده سه وظیفه مهم ارتش در ابتدای جنگ را اینطور توصیف کرد: «در شش ماه اول جنگ ارتش سه وظیفه مهم انجام داد، اول شناسایی دقیق عراق، دوم روحیه عراق را تضعیف کرد، سوم پیشروی در خاک عراق.»
لشکر 21 حمزه/ از آمادهباش در تهران تا اتهام کودتا
سرتیپ دوم سعید پورداراب، دیگر فرمانده ای بود که در ابتدای جنگ با بسیاری از مسایل و وقایع از نزدیک روبه رو شد. او درباره چگونگی شکل گیری لشکر 21 حمزه اینطور گفت: «در مرداد سال 59 کودتای نوژه در کشور رخ داد که تعدادی از فرماندهان به خصوص از لشکر دو مرکز بازداشت شدند. حدود 15 نفر از افسران این لشکر (گارد سابق) تصمیمات خطرناکی گرفته بودند بدون آنکه تخصصی داشته باشند. به همین منظور از پادگان و اسلحهخانه به شدت محافظت میکردیم و اسلحهداران را به فرمان سرهنگ زین العابدین ورشوساز تغییر داده بودیم.»
او ادامه داد: «من در مرداد همان سال پس از دستگیری فرماندهان و تغییراتی که رخ داد، معاون عملیات تیپ یک پیاده در پادگان قصر شدم که سه گردان داشت. بلافاصله دستور ادغام لشکر یک و دو مرکز از بالا صادر شد و لشکر 21 حمزه را تشکیل شد. از لشکر یک و دو مرکز از اوایل پیروزی انقلاب تا شروع جنگ 15 گردان برای نبرد با نیروهای ضد انقلاب به مناطق بحران خیز کشور اعزام شده بودند.»
پورداراب با اشاره به طرحی که ارتش از حمله عراق پیش بینی کرده بود تحت عنوان ابوذر گفت: «وقتی معاون عملیات تیپ شدم، زمانی بود که طرح عملیاتی ابوذر در نیروی زمینی ابلاغ شده بود. این طرح در خرداد سال 59 تهیه شده بود و همه میدانستند که عراق تصمیم حمله دارد و هر روز مواضع خود را به جلو میآورد.»
این فرمانده نواقص اصلی ایران در ابتدای جنگ را مشمول دو مورد میدانست که توضیح داد: «ما دو نقص در ابتدای جنگ داشتیم، یک از هم پاشیدگی سیستم اطلاعاتی ارتش در زمان انقلاب و از بین رفتن پایگاههای اطلاعاتی ایران که تا جایی مطلع هستم 163 پایگاه اطلاعاتی در عراق داشتیم. این سیستم پس از انقلاب آسیب دید و افرادی که در عراق ماموریت داشتند از ترس محکومیت به کشور نیامدند. دوم، نیروی زمینی و نیروهای داوطلب مردمی جذب کردستان و غرب شدند و این مسئله باعث شد که نیروهای مناسب به صورت گسترده در منطقه حضور پیدا نکنند، به حق میتوانیم بگوییم که در هر محوری که عراق با یک لشکر تقویت شده حمله کرده ما بیش از دو گردان نتوانستیم سازماندهی کنیم. در منطقه شلمچه لشکر سه زرهی عراق با دو تیپ کماندو حمله کردند، ما چه واحدی داشتیم؟ 232 تانک، 151 دژ با 40 درصد استعداد (پیاده) و تیپ 165 مکانیزه از لشکر 92 که در دشتی باز مقابل دو لشکر با انبوه تانک باید مقاومت میکرد. همان 48 ساعت اول 12 تانک با نفرات ما در آتش سوختند که هیچ کجا نامی از آنها برده نشده است.»
او افزود: «لشکر 92 زرهی از چنگوله تا فاو که حدود 500 کیلومتر وسعت دارد، چگونه باید در مقابل لشکر 9 و 10 زرهی، لشکر یک و پنج مکانیزه و دو تیپ مخصوص و عراق گسترش پیدا کند؟»
پورداراب با اشاره به دو ضربه سنگینی که لشکر 92 خورد گفت: «لشکر 92 زرهی دو مرتبه ضربه سختی خورد، اول اوایل انقلاب که دچار آسیب شد و دوم در کودتا نقاب که فرماندهان آن بازداشت شدند و تعدادی اعدام شدند و برخی غیرنظامیان مسئولیتی در لشکر گرفتند.»
این فرمانده با یادآوری تصمیماتی که در منطقه خوزستان گرفته میشد، درباره تقسیمبندی این منطقه توضیح داد: «منطقه عملیاتی جنوب در آن زمان به تصمیم شهید فلاحی، محمد غرضی و مسئولان آن زمان به سه قسمت جبهه غرب کرخه، جبهه میانی (سوسنگرد) و جبهه پایین از شلمچه تا شادگان و بندر امام تقسیم شده بود و مسئولیت جبهه پایین به ژاندارمری واگذار شد و مسئولیت جبهه میانی به استاندار و فرمانده لشکری که حضور نداشت و جانشیناش مسئول بود؛ مسئولیت جبهه شمالی هم بر عهده جانشین لشکر 92 که سرپرست هم بود تا زمانی که لشکر 21 حمزه وارد منطقه شد.»
پورداراب درباره آماده باش لشکر 21 حمزه در پادگانها گفت: «چهار گردان لشکر 21 حمزه در غرب و شمالغرب بود و مابقی در پادگان آماده باش بودند و به ما اجازه نمیدادند که از پادگان خارج شویم. در تاریخ هفتم مهر دستور دادند که لشکر 21 نیروهای خود را از پادگانها جمع آوری کند و راهی جنوب شود، تا به منطقه برسیم 15 مهر بود و عراق 80 کیلومتر پیشروی کرده بود.»
او افزود: «ما چنین مشکلاتی داشتیم، اعتماد مردم و مسئولان کم شده بود و این بزرگترین ضربه را به لشکر 92 و مرکز زد.»
این فرمانده درباره پیش بینی که توسط فرماندهان مستقر در جنوب درباره حمله عراق شده بود گفت: «در آن زمان طرح عملیاتی ابوذر همانطور که گفتم در خرداد تهیه شد و درگیریهای ما با عراق به شدت زیاد شد تا جایی که من چند روز گذشته مدارکی را دیدم که جانشین لشکر 92 در 24 شهریور سال 59 در یک روز هشت نامه و پیام به واحدهای مختلف داده است و در همه آن ها تاکید شده که عراق آماده حمله به ایران است.»
او درباره اعزام لشکر 21 به منطقه عملیاتی بیان کرد: «در تاریخ 24 شهریور 59 به لشکر 21 دستور دادند که یک گروه رزمی به منطقه فکه اعزام شود تا به گروه رزمی 137 زرهی شیراز محلق شود. به من ماموریت داده شد که این گردان را همراهی کنم تا منطقه جنوب و ما از 23 شهریور شروع به حرکت کردیم و شب 24 شهریور گردان پیاده بدون آنکه کسی جلویمان را بگیرد حرکت کرد. روز بعد ستون تانک که از پادگان قصر و افسریه جمع شده بودند را با تریلی حرکت دادیم تا به ایستگاه نظامی راه آهن تهران رفته و با قطار به اندیمشک برسانیم. هنوز اعتماد ملی به دست نیامده بود و وقتی این واحد زرهی را حرکت دادیم به پل ستارخان که رسیدیم عدهای جلوی حرکت را گرفتند و تیراندازی هوایی و زمینی کردند که کجا میروید و دوباره میخواهید کودتا کنید؟ من در پادگان بودم که به من ماموریت دادند که مشکل را حل کنم و همراه این گروه باشم تا واحد به جنوب برسد.»
پورداراب افزود: «لازم به یادآوری است که طرح عملیاتی ابوذر در 15 شهریور 59 ابلاغ شد که شامل دفاع از کشور در تمامی مناطق به صورت گسترده میشد.»
امیر نبی کریمی هم با اشاره به وضعیت ارتش در آن روزها و پیش بینی حمله عراق گفت: «ارتش با وضعیت نامساعدی که داشت در آن زمان همه پیشبینیها را انجام داده بود و نیاز به پشتیبانی داشت که نشد. طرح ابوذر سوم خرداد تهیه شد و فرماندهان هم از آن مطلع بودند اما برای کنترل اوضاع منتشر نشد.»
امیر پورداراب درباره مشکلی که در اعزام واحد تانک ها داشتند ادامه داد: «وقتی به ستارخان رسیدم به گفت وگو با نیروهایی که جلویمان را گرفتند مشغول شدیم و در آخر هم قرار بر این شد که ما را تا راه آهن همراهی کنند، در نهایت نتیجه این جابهجاییها تاخیر یک روزه ما در رسیدن به جنوب بود.»
او اضافه کرد: «به هر حال این واحد را به اندیمشک رساندیم و من فورا با سرپرست پادگان دزفول دیدار کردم، سرهنگ مظاهری افسر مخابراتی بود که سرپرست و فرمانده پادگان دزفول شده بود و خودش هم معتقد بود که در حوزه زرهی تخصص ندارد. سرانجام ما این واحد زرهی را تحویل دادیم و به تهران بازگشتیم که بمباران عراق شروع شد و سوم مهر 59 به ما ماموریت دادند که گروه رزمی 141 را به خوزستان بفرستیم که دو روز پس از رسیدن، این گروه در منطقه دچار مشکل شد. وقتی به منطقه رسیدم پنج روز از جنگ گذشته بود و آسیبهای زیادی به مواضع ایران وارد شده بود، با زحمت بسیار به این گروه محلق شدم و تا 126 روز در منطقه بودم. در منطقه غرب کرخه دو گردان در محور فکه و حدود دو گردان در محور موسیان هفت شبانه روز در برابر سه لشکر جنگیدند و مقاومت کردند و در غرب شوش عراق را متوقف کردند. شهید بسیاری دادیم که درباره آن ها کم گفته شده است. در نهایت تا 15 مهر سایر نیروهای ما به منطقه رسیدند به دلیل آنکه عراق از چهار محور قصد تصرف خاک ایران را داشت سعی شد در هر چهار محور از ورودش جلوگیری شود که خوشبختانه نیروهای ما این اجازه را به عراق ندادند.»
تیپ هوابرد شیراز/ انهدام قرارگاه عراق در فتح المبین
فرهاد بهروزی سرتیپ دو هوابرد دیگر فرمانده ای بود که از آنچه در آغاز جنگ مشاهده کرده بود در این مجموعه نوشته است.
او درباره درجه خود پس از انقلاب در تیپ هوابرد شیراز توضیح داد: «وقتی انقلاب به ثمر نشست من سمت فرمانده گروهان ارکان را در تیپ 55 هوابرد شیراز داشتم. سال 58 بود که ماموریت آرام سازی منطقه کردستان به گردان ما داده شد و من همراه با گردان 135 برای آزادسازی محور کرمانشاه، سنندج اعزام شدم. پس از آن عملیات به عنوان افسر در شیراز حاضر بودم و زمانیکه عراق حمله کرد در واحد واریز هوایی بودم.»
او درباره ویژگیهای واحد هوابرد توضیح داد: «هوابرد یک واحد استراتژیک است که وقتی پرش میکند نیاز به تدارک از راه هوا دارد و باید محموله و مهمات به او از هوا برسد و واحد واریز هوایی با هواپیما سی 130 این وظیفه را انجام میدهد.»
بهروزی سپس با اشاره به جلسه ستاد مشترک ارتش برای مقابله با عراق و چگونگی شکل گیری طرح ابوذر توضیح داد: «در آبان سال 58 جلسهای توسط ستاد مشترک ارتش برای پیشگیری و تهیه طرحهایی برای جلوگیری از حمله عراق تشکیل شد که در این جلسه از نیروی زمینی، دریایی و هوایی ارتش درخواست شد تا طرحهای خود را برای مقابله با عراق آماده کنند.»
او ادامه داد: «در اول آذر 58 در ستاد نیروی زمینی جلسهای تشکیل میشود و فرمانده نیروی زمینی تدبیر خود را برای همه ابلاغ میکند و یک سال قبل از آغاز جنگ نیروی زمینی طرح خود را با عنوان ابوذر ارائه میکند.»
این فرمانده با اشاره به اهمیت طرح ریزی در عملیات های نظامی بیان کرد: «این نکته را باید بیان کنم، طرحریزی یک علم و هنر است که در طول آموزش باید آموخته شود. وقتی طرحی را در نظر داریم باید رکن یک (از نظر پرسنلی بررسی می کند که آیا این طرح قابل پشتیبانی است یا نه؟)، دو (زمینی که میخواهیم به آن حمله کنیم یا از آن عبور کنیم چه وضعیتی دارد)، سه (مجموع این نظرات در این رکن جمع می شود و در نهایت تصمیم پایانی گرفته می شود) و چهار (می توانند همه مصوبات را وتو کند و اجازه اجرای عملیات را ندهد.) تمام جوانب این مسئله را بررسی کنند.»
بهروزی با اشاره به طرح ابوذر ادامه داد: «این طرح با توجه به این چهار رکن طراحی میشود و برای احتیاط نیروی زمینی هوابرد هم در طرح ابوذر در نظر گرفته میشود و ما در هوابرد شیراز داخل پادگان آمادهباش بودیم. به محض ابلاغ طرح یک گردان از ما به مورموری رفت، تقریبا وقتی که واحد خرم آباد بر اثر فشار نیروهای عراقی به منطقه مورموری عقب نشینی کرده بود ما برای حفظ خط و جلوگیری از پیشروی عراق در ارتفاعات آن منطقه مستقر شدیم.»
او در توضیح سخنان خود گفت: «این مطالب را به این جهت عرض کردم که گاهی اوقات شائبههایی که در موارد مختلف بازگو میشود که صحیح نیست، یکی از افراد درجهدار یک بار گفته بود که ما خاکریز زدن را از عراق یاد گرفتهایم یعنی چه؟ وقتی یک نفر بیان میکند ما طرح یک عملیات را ریختهایم باید ببینیم که آن فرد اطلاعات کافی و تخصص لازم را برای این کار دارد یا نه؟»
بهروزی با بیان اینکه در آن زمان یک واحد هوابرد در کل خاورمیانه وجود داشت و تشکیل چنین واحدی بسیار سخت و هزینهبر است توضیح داد: «وقتی که یک واحد هوابرد را میخواهیم حرکت دهیم باید ابتدا به تعداد کافی هواپیما برای پرسنل داشته باشیم، بعد کانال برتری هوایی را درست تا روی هدف برقرار کنیم به دلیل اینکه تیپ اگر اسکورت و تامین نشود به راحتی قابل هدفگیری است. لشکر هوابرد نیاز به تخصص و تجربه کافی جهت هدایت دارد که خوشبختانه یا متاسفانه با توجه به عدم امکانات پس از انقلاب به این شکل از آن استفاده نکردیم زیرا که نابود میشد.»
امیر کریمی هم درباره یکی از اقدامات تیپ هوابرد در عملیات فتح المبین گفت: «در عملیات فتح المبین تیپ هوابرد که خود امیر بهروزی فرماندهی کرد (این مسئله هیچ کجا بیان نشده است)، واحدی را به صورت خوداتکا (به صورت زمینی) به پشت نیروهای عراقی فرستاد که در زیر زمین مستقر شدند و دشمن را به صورت کامل زیر نظر داشتند تا زمانی که نیروهای خودی شروع به حمله کردند قرارگاه عراقی را منهدم کردند و وقتی نیروهای عراقی متوجه نابودی قرارگاهشان شدند از درون تخریب شدند.»
او ادامه داد: «این تیپ به نوعی باید با هواپیما این کار را انجام میداد، که پس از انقلاب ما این امکانات را نداشتیم. تمامی توان نیروی هوایی ما همان صد و چند هواپیمایی بود که تعدادی از آن زده شد و تعدادی از خلبانان را هم از دست داده بودیم.»
امیر بهروزی درباره ماموریت دیگر تیپ هوابرد شیراز توضیح داد: «بعد از کاهش کنشها و واکنشها به تیپ هوابرد شیراز ابلاغ کردند که از شیراز در حدفاصل دزفول و اهواز مستقر شود، این زمانی بود که تیپ 21 حمزه وارد منطقه عملیاتی شده بود. وقتی که واحد ما در خط پدافندی مستقر شده بود یک جیپ با چند درجهدار در مسیر شوش با خلق عرب روبه شدند که آنها را شهید کردند و ماشینشان را به آتش کشیدند. در نهایت گردان هوابرد که در مورموری هم مستقر بود تحت فرماندهی تیپ 21 حمزه قرار گرفت.»
کریمی در پایان جمع بندی سخنان هر سه فرمانده را اینطور بیان کرد: «در مجموع سخنان دوستان باید این را بیان کنم که ذهنیتی در بین مردم ایجاد شده بود که ارتش را دشمن خود و خائن میدانستند و این نوع نگاه بر ذهن پرسنل ارتش تاثیر مخربی داشت، ما از طرفی در سختترین شرایط زندگی میکردیم و در سختترین شرایط با یک ارتش آماده و مجهز میجنگیدیم، نوع نگاهی که به ما میشد باعث آزرده شدن پرسنل میشد.»
او ادامه داد: «مشکل دیگری که وجود داشت، سربازان جوانی بودند که مدام بر حمله اصرار داشتند و ما نمیتوانستیم قانعشان کنیم که اختیار حمله کردن نداریم. در نهایت پس از آنکه این افتخار نصیب این کشور شد که در جنگ با عراق یک سانتیمتر از خاک خود را واگذار نکند. دیگر از نظر روحی و جسمی از بین رفته بودیم و پس از آن هم این مسایل را میشنویم که فردی میگوید ما خاکریز زدن را از عراق یاد گرفتیم من جایی مطرح کردم که قبل از انقلاب که سنگر میساختیم خاکهای آن را کجا میریختیم که در جنگ از عراق خاکریز زدن را یاد بگیریم؟»
امیر بهروزی هم در این باره گفت: «1600 کیلومتر مرز هرکس هرچه میخواهد از جنگ می نویسد، اما ما با سند و مدرک آنچه که رخ داده بود را گزارش میکنیم و مطلب دروغ و نادرستی را بیان نمیکنیم.»