بخش سوم: مبارزه در تبعید
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ چنان كه پيشاز اين نيز اشاره شد، شرط آزادي آیتالله مصطفی خمینی از زندان اين بود كه بعد از ديدار با خانوادهاش در قم، در تركيه به امام خميني(ره) ملحق شود. وي پساز ورود به قم و مشورت با برخي از آيات عظام، از اين سفر منصرف شد[1]. آيات عطام به اين دليل كه اين تبعيد براساس خواست و مصلحت حكومت پهلوي و به منطور دوركردن حاج آقامصطفي از كانون نهضت و جلوگيري از تداوم آن در غياب رهبري نهضت و فعاليت مؤثر وي بود، با آن موافق نبودند. ضمن اينكه حاج آقامصطفي پساز اطلاع از جريان اعزام نماينده روحانيون مرحوم سيد فضلالله خوانساري به تركيه و ملاقات با حضرت امام و مكاتبه امام با مراجع و خانواده، تا حد زيادي نگرانيهايش نسبت به شرايط جسمي و امنيتي امام برطرف شد.
مأمورين ساواك به دستور رياست ساواك تهران، حاج آقامصطفي را از لحظه آزادي تحتنظر داشتند. آنها از اين نكته مهم آگاه بودند كه اگر وي به مدت طولاني در قم بماند، چون ماه رمضان نيز نزديك بود، در اين ماه تبليغات گستردهاي به نفع امام خميني(ره) صورت خواهد گرفت؛ بنابراين در متقاعدكردن وي براي تغيير تصميم و رفتنش به تركيه سعي بسيار كردند، اما چون به نتيجهاي نرسيدند، در سيزدهم دي ماه 1343 يعني پنج روز پساز آزادي از زندان، دوباره او را دستگير و بلافاصله به تهران منتقل كردند. او شب را در باشگاه نخستوزيري سپري كرد و فرداي آن روز در ساعت 30/5 بعدازظهر با هواپيما به استانبول اعزام گرديد[2]. از استانبول نيز به محل تبعيد امام(ره)در شهر بورسا انتقال يافت. در اولين برخورد امام(ره) با سيدمصطفي در بورسا، قبلاز قبلاز همه چيز از او پرسيدند: «با پاي خود آمدي يا شما را آوردند؟» ايشان پاسخ ميدهد كه مرا آوردهاند. امام ميگويند: «اگر با پاي خود آمده بودي، همين الان شما را برميگرداندم.[3]»
خبر تبعيد حاج آقامصطفي به تركيه به سرعت پخش شد و نگرانيهايي در مجامع حوزوي قم، نجف، كربلا و كاظمين ايجاد نمود[4]. تحرك و جنب و جوش جديدي مشاهده و اين امر سردمداران رژيم را به تكاپو وا داشت. ساواك در گزارش شماره «26378 تاريخ 12/12/43» گفته است:
«طبق اطلاع اخيراً مجدداً در شهرستان قم بين روحانيون ايجاد تشنج و ناراحتي شده و به روحانيون تهران از طرف آنها نامههايي نوشته شده داير بر اينكه ما هرچه تحقيق كرديم از فرزند آيتالله خميني اطلاعي در دست نيست و در كشور تركيه هم ديده نشده و اين فكر در روحانيون قم قوت گرفته كه امكان دارد او را از بين برده باشند.
گفته ميشود، آياتالله نجفي و حائري و چند نفر ديگر از روحانيون درجه اول قم مراتب را به آياتالله نجفي، آملي، آشتياني و تنكابني نوشتهاند و از آنها خواستهاند كه از دولت خواسته شود محل فرزند آيتالله خميني را اعلام دارند. ضمناً قراربوده روز پنجشنبه 29/11/43 آقاي هيراد رئيس دفتر مخصوص شاهنشاهي نزد آيتالله آملي برود و ايشان از او خواهد خواست كه محل فرزند آيتالله خميني را اطلاع دهند تا براي روحانيون از وجود و سلامت او يقين حاصل شود و جلوي تشنج فعلي گرفته شود.»
از يك سو جَوّ حاكم بر كشور تركيه و نظام تحميلي لائيك بر آن و از سوي ديگر، عدم امكان ارتباط آسان مبارزين ايراني با امام و حاج آقامصطفي در آنجا، شاهد كاهش فعاليتهاي سياسي و افزايش فعاليتهاي علمي آنها ميباشيم. كه ثمرة آن تدوين چند كتاب فقهي است كه قبلاً به آنها اشاره شد. حجتالاسلام محمدرضا ناصري به نقل از حاج آقامصطفي در اين زمينه خاطره زير را بازگو كرده است:
«حاج آقامصطفي(ره) در تركيه يار و همراه امام(ره) بود. وقتي امام(ره) كتاب تحريرالوسيله را مينوشتند، مسايل آن را با ايشان بحث ميكردند. حاج آقامصطفي(ره) ميگفت: در آن موقع، گاهي سر بحث، قيل و قال ما به حدّي بالا ميگرفت كه ساواكيها ميآمدند و ميگفتند: آقادعوا نكنيد، پدر و پسر كه با هم دعوا نميكنند. بعد از آن كه بحث ما تمام ميشد و با هم مينشستيم و چاي ميخورديم، ميگفتند: (اين چه دعوايي است كه بعد آن با هم مينشينند و چاي ميخورند؟)[5]»
پساز چند ماه توقف در تركيه، به تدريج بازگشت حاج آقامصطفي به ايران مطرح شد. با توجه به دوري امام خميني(ره) از ايران و ويژگيهاي منحصر به فرد سيدمصطفي براي پركردن خلأ ناشي از عدم حضور امام خميني(ره) و لزوم فعال نگهداشتن نهضت اسلامي و حفظ گسترش شبكة اطلاعرساني و ارتباطي آن، بازگشت سيدمصطفي به ايران اهميت بالايي داشت. امام خميني(ره) نيز به طور كامل با اين كار موافق بودند.
در آن زمان، حكومت پهلوي تحت فشارهاي فزايندة افكار عمومي و اعتراضات روزافزون مبارزين، به ويژه روحانيون در مورد پايان دادن به تبعيد امام خميني(ره) و سيدمصطفي، قرار داشت و در جستجوي يافتن راهحلي براي دورشدن از اين بحران بود. سيدمصطفي با درك اين موقعيت، سعي كرد ازطريق رئيس سازمان امنيت بورسا، مقامات ساواك را براي بازگشت به ايران متقاعد كند. ساواك نيز، هم به دليل فشارهاي داخلي و هم مكاتبات و گفتگوهاي رئيس سازمان امنيت بورسا؛ با درخواست سيدمصطفي با تعيين شروطي موافقت نشان داد؛ البته آنان با پيش كشيدن شرطهاي دشوار، سعي ميكردند سيدمصطفي را منصرف نمايند. براي روشن شدن بيشتر اين مسأله به مكاتبات سيدمصطفي با مأمورين امنيتي تركيه و گزارشهاي ساواك در اين راستا توجه فرماييد:
«بسمه تعالي
جناب سرهنگ چنتر
متمني است لطفاً اقدام فرماييد كه بنده بتوانم به ايران مراجعت كنم چه آن كه از اوضاع خانوادگي هيچ اطلاعي در دست نيست و بدينجهت هم آقاي والد ناراحت هستند البته از بذل لطف دريغ نخواهيد فرمود و ناراحيت من هم براي بچههايم موجب ناراحتي ايشان ميباشد البته هرچه زودتر اقدام خواهيد فرمود.
تاريخ 29 اسفند 43
سيدمصطفي خميني[6]»
البته آنچه در اين نامه به عنوان بيخبري و نگراني از خانواده عنوان شده است، تا حدودي صحت داشته؛ ولي واقعيت اين بود كه ايشان ميخواست با توسل به اين بهانة مؤثر اجازة بازگشت به ايران و يا رفت و آمد آزادانه بين ايران و تركيه را از مقامات ايراني به دست آورد. شايان ذكر است كه همزمان با تلاشهاي سيدمصطفي در تركيه، در ايران نيز از سوي روحانيون تلاشي درحال انجام بود. در يكي از گزارشهاي ساواك استان مركز به تاريخ 7/6/1344 چنين آمده است:
ساواك قم گزارش مينمايد:
«آيتالله نجفي، نامه به آقاي نخستوزير نوشته و تقاضا نموده كه خميني آزاد شود و اگر امكان ندارد، آقامصطفي پسر خميني آزاد و اجازه رفت و آمد بين تركيه و ايران به وي داد شود. در غير اينصورت اجازه داده شود دو نفر به تركيه عزيمت نموده، و در شهر بورسا (نه آنكارا) با خميني ملاقات نمايند.[7]»
به دنبال گفتگو و مكاتبة مقامات سازمان امنيت تركيه با دولت ايران، رئيس ساواك در واكنش به درخواست سيدمصطفي در ذيل گزارش نوشت: «آمدن او مانعي ندارد، ولي اگر كوچكترين عمل خلافي بكند و يا تماسهاي غيرمعقول بگيرد، يا اشخاص ناباب را بپذيرد، در مناطق جنوبي ايران زندان خواهد شد.[8]»
همچنين در ذيل گزارش ديگري نوشت: «به دوستان ترك توجه داده شود كه نامبرده بايستي به خط خود تعهد بنمايد و محل توقف او هم بايد در قم نباشد در خمين يا جايي كه سازمان تعيين مينمايد، ميتواند سكونت نمايد.[9]»
بخش 321 ادارة كل سوم ساواك نيز براي محكمكاري و پيشگيري از هرگونه عواقب ناشي از بازگشت سيدمصطفي به ايران، خطاب به مقامات ساواك، به ترتيب سلسله مراتب توضيحات زير را نوشت:
«ضمناً لازم ميداند به عرض برساند كه چون سيدمصطفي از طرف پدرش وكيل در توكيل ميباشد كه در اموال منقول و غيرمنقول وي به هرنحو كه صلاح بداند دخل و تصرف كند. چنانچه به كشور مراجعت نمايد، سيل وجوه شرعيه كه تاكنون به علت عدم حضور آيتالله خميني و سيدمصطفي در ايران راكد بود، مجدداً به حساب خميني سرازير خواهد شد و معلوم است كه اين وجوه به وسيلة سيدمصطفي به چه مصارفي خواهد رسيد. مضافاً بر اينكه تعهدنامه ضميمه نيز، هيچگونه ضمانت اجرايي نخواهد داشت. منوط به رأي عاليست.[10]
سيدمصطفي بر آن بود، با توجه به خلاء حضور حضرت امام در كانون مبارزه «حوزه علميه قم» و براي پيشبرد اهداف نهضت اسلامي و منويات امام خميني حتيالامكان به ايران برگردد، لذا با عنايت به اهميت فوقالحد موضوع، ايشان به بخري از شرايطي كه از سوي به اصطلاح مقامات امنيتي طرح شده بود موافقت نمودند، اين درحالي بود كه رئيس ساواك براي ممانعت معظمله براي ايران شرايط بسيار سختي را در فرا روي ايشان قرار داده بودند، از جمله در سند شماره «46551/231 تاريخ 16/5/44» رئيس ساواك دستور داده است:
«ميتواند بيايد، مشروط بر آن كه در دهات خود در نزديكي خمين زندگي نمايد و بايد دو نفر ژاندارم و دو نفر مأمور آگاهي از شهرباني مراقب بوده كه با يك نفر غيراز اهل منزل خود و بستگان درجة يك تماس نگيرد و اگرهركس از اطراف منزل رد شد به وسيله تيراندازي بايد معدوم شود. در غير اينصورت نميتوان بيايد.[11]»
مقامات ريز و درشت ساواك با همه تعهدات غلاظ و شدادي كه براي انصراف ايشان از مراجعت به ايران وضع كرده بودند، با اين وصف و با مطالعه همه جانبه شرايط و پيامدهاي دور و نزديك، بازگشت آن عزيز رحيل را به ايران تحت هر شرايطي ممنوع اعلام كردند.
تبعيد به عراق يا تبعيدگاه ثانوي
درست در ايامي كه شاه و مقامات ساواك تلاش داشتند از پذيرش بازگرداندن شهيد حاج سيدمصطفي سر باز زنند و جريان آن را مشمول مرور زمان سازند، نيروهاي مبارز داخل ايران طي نامهها، تلگرافها و طومارهاي متعدد براي مقامات و نهادهاي حكومتي دولت تركيه از جمله رياستجمهوري، دولت و مجلس آن كشور و همچنين با مراجعات مكرر به سفارتخانههاي تركيه در كشورهاي مختلف نسبت به تبعيد امام و سرنوشت ايشان ابراز نگراني و به دولت تركيه اعتراض كردند. دولت تركيه با مشاهده و دريافت اين حقيقت كه امام خميني(ره) صرفاً يك شخصيت درونمرزي ايران نيست، بلكه موقعيت فرامرزي دارد، خود را در تنگناي سياسي شديدي احساس كرد. بدينجهت رژيم ايران را تحت فشار قرار داد تا امام خميني(ره) و حاج آقامصطفي را به جاي ديگري منتقل كنند[12]. بنابراين از اواسط سال 1344 براي مقامات رژيم پهلوي مسلم شد كه بايد اين مسئله را هرچه سريعتر براي دولت تركيه حل كنند. محمدرضا پهلوي طي پيام شفاهي براي آيتالله سيد احمد خوانساري كه به وسيله جعفر شريفامامي در تاريخ 17/6/1344 فرستاد، اعلام كرد: «خميني را به عراق ميفرستم و يا به ايران خواهم خواست.[13]»
با مطالعه واكنشي كه رژيم پهلوي در مقابل تلاشهاي فرزند ارجمند امام خميني(ره) براي بازگشت به ايران نشان داده بود، ميتوان فهميد كه بازگرداندن به ايران كاملاً منتفي است؛ لذا عوامل رژيم پهلوي چارهاي جز انتقال معظمله را به كشوري ديگر ندارند. اما اينكه چرا كشور عراق و شهر نجف را انتخاب كردند، دلايل ديگري دارد[14]. نكته مهم و قابل ذكر اين است كه امام خميني(ره) و حاج آقامصطفي هيچ تقاضا و درخواستي درخصوص انتقال به عراق مطرح نفرمودند. گزارش سازمان امنيت تركيه در تاريخ 30/6/1344 اين نكته را تأييد ميكند:
«آقاي آيتالله خميني از طريق فرزندش ملاسيدمصطفي تماس حاصل كرد و اطلاع يافت كه به او اجازه داده شده است كه به عراق برود.
آقاي خميني و پسرش از اين پيشنهاد بياندازه خوشحال شدند و علاقهمندي خود را براي رفتن به عراق ابراز داشتند. ايشان اظهاركردند كه علاوه بر دوستان بسياري كه در آنجا دارند، بسياري از مردم آنجا از فرقه ايشان (مقصود شيعه بايد باشدـ مترجم) ميباشند[15]...»
سرانجام در روز سهشنبه 13 مهرماه 1344 (9 جماديالثاني 1385) هواپيماي حامل امام و حاج سيدمصطفي خميني از تركيه به سوي عراق پرواز كرد و در ساعت 2 بعدازظهر در فرودگاه بغداد به زمين نشست[16].
امام خميني(ره)، به همراه فرزندشان از بغداد رهسپار كاظمين شدند. دو روز در اين شهر در مهمانخانه جمالي كه صاحبش اصالتاً ايراني بود، توقف كردند. حاج آقامصطفي ساعتي پساز ورود به كاظمين و كمي استراحت، چون پولي به همراه نداشتند و روحانيون و مبارزين ايراني مقيم عراق از ورود آنها اطلاعي نداشتند، از همان مسافرخانه به نجفاشرف تلفن كرد. ايشان به منزل آقاي شيخ نصرالله خلخالي، از افراد قديمي و مورد اعتماد امام خميني و مراجع وقت تلفن كردند تا وي را در جريان امر قرار دهند. اما در اين روزها وي در نجف نبود و به مسافرت رفته بود. حاج آقامصطفي به ناچار به منزل آيتالله خويي تلفن كرد؛ مستخدم آيتالله خويي مورد خطاب حاج آقامصطفي قرارگرفت و از همين گفتگو خبر ورود امام خميني(ره) و حاج آقامصطفي در نجف منتشر گرديد. در ساعات پاياني بعدازظهر نيز آقاي خلخالي از مسافرت برگشت و مشتاقان امام براي اطلاع از اين رخداد به مدرسه آيتالله بروجردي نجف كه معمولاً شيخ نصرالله خلخالي بعدازظهرها آنجا ميرفت، هجوم آوردند.
دولت عراق نيز با مشاهده جنب و جوش ياران و دوستداران اما، در روز دوم ورود آن حضرت به عراق، يكي از وزيران دولت به نام عبدالرزاق محيالدين (وزير وحدت عراق) را به ديدن امام فرستاد. مشاراليه از سوي عبدالسلام عارف، رئيسجمهور عراق، اين مأموريت را انجام ميداد و ظاهراً با گشادهرويي از امام و فرزندشان استقبال و اعلام ميكند كه هرنوع تسهيلاتي لازم داشته باشند، دولت حاضر است آنها را تأمين كند. در روز دوم ورود امام به كاظمين، علماي طراز اول نجف نيز هر كدام، يكي از فرزندان خود را براي عرض خيرمقدم راهي بغداد كردند.
در روز سوم ورود امام و آقامصطفي به كاظمين، عصر آن روز ـ پنجشنبه پانزدهم مهر 1344، آن دو به همراه كساني كه به استقبالشان آمده بودند، به اتفاق هم به سوي سامرا حركت كردند. در سامرا خبر ورود آنها پيچيده بود و كارواني نير همراه ايشان بود؛ مجلس جشني نيز به همين مناسبت در مدرسه آيتالله ميرزاحسن شيرازي، معروف به ميرزاي شيرازي، برپا گرديد.
عصر روز جمعه شانزدهم مهر 1344 امام، حاجآقامصطفي و استقبالكنندگان همراه آنها، راهي كربلا شدند. در 30 كيلومتري شهر، در قصبه «مسيّب» افرادي از طلاب علوم ديني و مردم كربلا و نجف به استقبال آمده بودند[17].
حضرت امام و فرزندشان با استقبال شاياني وارد كربلا شدند و پيشاز همه به زيارت مرقد مطهر امام حسين(ع) و شهداي كربلا شتافتند. مدت توقف در كربلا بيشاز دو شهر قبلي، يعني يك هفته به طول انجاميد. با توجه به اكثريت جمعيت شيعه در كربلا كه بسياري از آنها نيز ايرانيالاصل بودند، استقبال بسيارخوبي، عليرغم ممانعتها و توطئهها و شايعات، كه از سوي عوامل رژيم پهلوي پخش ميشد، از امام خميني(ره) و حاج آقامصطفي به عمل آمد[18].
مقصد نهايي، نجفاشرف بود. شيخ نصرالله خلخالي در نجف براي آنها منزلي با اسباب و اثاثيه مورد نياز تدارك ديده بود[19]. عاقبت عصر جمعه 23 مهر 1344، امام و حاج آقامصطفي همراه كاروان عظيمي، رهسپار نجف شدند. پساز ورود به نجف، ابتدا به زيارت حرم علوي شتافتند، آنگاه راهي خانهاي شدند كه در خيابان شارعالرسول اجاره شده بود.
در نخستين شب ورود، برخي از علماي بلندپايه نجف از جمله، آيتالله سيد محمود شاهرودي، آيتالله سيد ابوالقاسم خويي و شماري از علماي حوزه عليمه نجف از آنها ديدار كردند. آيتالله سيد محسن حكيم نيز در دومين شب ورود آنها به ديدارشان رفت. البته در كليه مراحل انتقال امام و حاج آقامصطفي به عراق تا استقرار در نجف، تلاشهاي پنهاني وجود داشت كه ورود آنها را عادي جلوه دهد و در نهايت، نگذارند استقبال باشكوهي صورت گيرد[20]. به هرصورت با استقرار امام و فرندشان مرحله ديگري از نهضت اسلامي شروع شد كه متفاوتتر از دورههاي قبل بود. در اين مرحله، حاج آقامصطفي پساز امام، نقش اول را در هدايت نهضت اسلامي برعهده داشت. در اين دوره كه حدود سيزده سال به طول انجاميد، در دوازده سال آن، معظمله حلقه اتصال اجزاي نهضت اسلامي در ايران و نقاط جهان، با كانون آن در نجف بود.
ادامه مبارزه در نجف
به طور مسلم قبلاز تبعيد امام خميني(ره) و حاج آقامصطفي به نجف، بين مبارزين ايراني با گرايشهاي فكري اسلامي و گاهي غيراسلامي، ارتباطهايي وجود داشته، ولي از انسجام و استحكام لازم برخوردار نبوده است. با ظهور رهبر سياسي ـ مذهبي و قدرتمندي چون امام خميني(ره)، مبارزان مسلمان از ايران، عراق، كشورهاي اسلامي، اروپا و امريكا متوجه نجف شدند و با وجود اختلافنظرها و برخورداري از سطوح مختلف فكري و مبارزاتي، رهبري امام خميني(ره) را پذيرفتند. در مقاطعي، حتي نيروهاي چپگرا و مخالفين رژيم پهلوي با گرايشهاي غيراسلامي نيز سعي فراواني به عمل آوردند كه از حمايت امام خميني(ره) برخوردار شوند، اما موفق نشدند.
با توجه به تنوع ديدگاههاي مبارزان و پيچيدگي جريان مبارزه و كنترلها، مراقبتها و تلاشهايي كه سعي در نفوذ در شبكه نهضت اسلامي داشت و بيت و اطرافيان امام، كانون توجه بود، حاج آقامصطفي يكي از با اهميتترين و سختترين نقشها را در ايجاد و برقراري رابطه با مبارزان عليه حكومت پهلو.ي در سطوح مختلف برعهده گرفت. چنان كه اشاره شد، محوريت و مركزيت ارتباطهاي سيدمصطفي، با مبارزين مسلمان بود. قابلذكراست كه حاج آقامصطفي درگير امور مالي بيت امام نبود و صرفاً به امور اجرايي و ارتباطهاي نهضت امام خميني(ره) و نظارت بر آنها همت ميگماشت. در يكي از گزارشهاي ساواك در تاريخ 18 اسفند 1352 آمده است:
«مصطفي خميني كه سرپرستي قسمت اجرايي فعاليتهاي خميني را برعهده دارد، در ضمن، مسئوليت[21] ارتباطات خارج از عراق نيز برعهده وي است[22] و با سفرهايي كه انجام ميدهد برفعاليتهاي خارج نظارت مينمايد.[23]»
اقدام براي نشر افكار انقلابي و انديشههاي امام خميني(ره) از طريق توزيع رسالة عمليه، اعلاميهها، پيامها، نامهها و نشر سخنان آن حضرت در ايران و ساير كشورها از طريق شبكه مبارزين صورت ميگرفت.
راهنايي ياران امام، استفاده و اغتنام فرصتها از طريق ياران ايشان و مشورت با آنها در مواقع ضروري و مقتضي، دريافت و پرداخت كمكهاي مالي، دريافت وجوه شرعي و غيره، غالباً بر عهده حاج آقامصطفي بود؛ عمدهترين انگيزة سفرهاي متعدد حاج آقامصطفي به كشورهاي اسلامي از جمله عربستان سعودي، سوريه و لبنان ارتباط با مبارزين مسلمان و راهنمايي آنها و حتي ترويج انديشه آموزش نظامي و مبارزة مسلحانه بود كه در بسياري موراد در قالب زيارت دوطرفه انجام ميگرفت. بدينترتيب پساز امام خميني(ره) محور نهضت اسلامي، حاج آقامصطفي بود. حجتالاسلام سيد علياكبر محتشميپور ميگويد:
«در بررسيهايي كه كارشناسان ساواك كرده بودند، ايشان را يك شخصيت بسيار خطرناك بعد از حضرت امام براي كيان وهستي رژيم سلطنتي شناخته بودند.[24]»
حجتالاسلام سيد رضا برقعي درباره نقش ارتباطي و سياسي حاج آقامصطفي ميگويد:
«در آنجا [نجف] حضرت امام براي ايشان، محدوديتهاي قم را قايل نبودند، اين موضوع به چند دليل بود. از جمله آن كه نياز به حضور حاج آقامصطفي در صحنه، مشخص بود، افراد بسياري بودند كه در زواياي جامعه در شكلهاي گوناگون، ميتوانست پيامرسان امام باشند. ارتباط حضرت امام با همه اينها كار مشكلي بود. حاج آقامصطفي مجموعهاي از افراد را كه قريب بيست نفر بودند، زير نظر داشت. اين افراد با تمام محيط خارج از نجف از نظر سياسي در ارتباط بودند. شايد در تمام مدتي كه حضرت امام در نجف بودند، تعداد انگشتشماري توانستند مستقيماً با خود ايشان تماس بگيرند.حاج آقامصطفي در منزل تلفن داشت و به اين وسيله، بسياري از كارها را انجام ميداد.
از طريق حاج آقامصطفي، كارهاي بيرون از نجف در رابطه با امام هماهنگ ميشد و ايشان با تيزهوشي و تيزبيني خاصي كه در مسايل سياسي داشت، حد و حدود ارتباط افراد را با امام تنظيم ميكرد. به برخي افراد اصلاً اجازه ملاقات با امام را نميداد؛ مثلاً، تيمور بختيار زياد سعي كرد كه با امام در ارتباط باشد، به وسيله بسياري از افراد پيغام و سلام فرستاد كه به نحوي براي حفظ وجهة خود در مخالفت با رژيم با امام ديدار كند، ولي به او اجازه داده نشد...[25]»
البته امام در جريان اين امور بود و خود ايشان به صراحت گفته بودند: به هيچوجه حاضر به همكاري با تيمور بختيار عليه رژيم پهلوي نيستند.
حجتالاسلام سيد علياكبر محتشميپور كه از ياران نزديك امام و حاج آقامصطفي در نجف بود، درخصوص ارتباط سيدمصطفي با مبارزين سياسي ـ مذهبي ايران، ميگويد:
«با عنايت به اين كه حاج آقامصطفي يك شخصيت سياسي داراي انديشه و تفكر خاص و راه، روش و منش مشخص در رابطه با مسايل سياسي و مبارزاتي بود، وقتي از ايران شخصيتهايي مثل آيتالله بهشتي، آيتالله مطهري، حجتالاسلام والمسلمين هاشميرفسنجاني، آيتالله جنتي، آيتالله موسوياردبيلي و آقاي شيخ علي تهران و ديگران در ارتباط با مسايل مبارزاتي از قم، تهران و ساير مناطق به نجف ميآمدند، اگر يك جلسه با امام ملاقات و مذاكره داشتند، در حاشيه آن، جلساتي نيز با حاج آقامصطفي داشتند و نظريات ايشان را هم دريافت و منتقل ميكردند؛ چرا كه نيروهاي داخل، ديدگاهها و نظرگاههاي حاج آقامصطفي را هم در رابطه با كيفيت مبارزه و نحوه شكلگيري انقلاب ميطلبيدند و درخواست داشتند.[26]»
حاج آقامصطفي به مبارزيني كه حول محور نهضت امام خمسني(ره) و متناسب با اهداف مبارزاتي و تفكر ايشان بودند و به صحت گفتار و كردار آنها اطمينان داشت، مأموريتهايي را در راستاي نهضت اسلامي محول ميكرد. البته اين مأموريتها به نوعي از سوي امام خميني(ره) نيز به حساب ميآمد. برخي مأمور انتقال وجوه شرعي از ايران به نجف بودند و گاهي اين انتقال از طريق كشور اسلامي ثالثي مثل عربستان سعودي، لبنان يا سوريه صورت ميگرفت و گاهي نيز مستقيماً با سفر ياران امام و دوستان حاج آقامصطفي به نجف عملي ميشد. مأموريتهاي سياسي و اجتماعي هم به همين طريق انجام ميگرفت. نمونهاي از اين مأموريتها و فعاليتها در ذيل آورده ميشود. ساواك اصفهان به تاريخ نهم مرداد 1345 گزارش داده است:
«حاج آقامصطفي خميني پسر آقاي خميني طي نامههايي به آقاي مستجابي سردفتر 168 اصفهان يادآورشده كه خاطر آقاي خميني از اينكه شنيدهاند، عدهاي از روحانيون اصفهان و البته دستگاههاي دولتي در اصفهان به نام دين، مؤسسهاي بازكرده و از حقوق امام زمان(عج)جهت اين كار استفاده مينمايند، ناراحت شده، مصطفي خميني از نامبرده خواسته است كه تحقيق كند اين موضوع حقيقت دارد يا خير؟[27]»
بنا به گزارش بعدي ساواك، حاج سيد مرتضي مستجابي از دوستان سيدمصطفي خميني ميباشد و با روحانيون مبارز مخالف حكومت پهلوي، ارتباط و تماس دارد[28].
سفر به كشورهاي اسلامي
بخشي از فعاليتهاي سياسي فرزند ارشد حضرت امام، پساز انتقال به عراق، سفر به كشورهاي اسلامي بود. اين سفرها معمولاً در ماههاي فصل تابستان و گاهي نيز در موسم حج صورت ميگرفت. جنبة اصلي اين سفرها، فعاليت سياسي و براي تداوم نهضت امام خميني بود؛ ولي گاه هم جنبه زيارتي و سياحتي داشت.
برخي مسايل مربوط به نهضت امام با توجه به تنگناهاي موجود در فضاي سياسي عراق به آساني قابل رسيدگي و حل و فصل نبود؛ اما در فضاي مساعد كشورهايي چون سوريه و لبنان و با ارتباطاتي كه از طريق مبارزيني كه به آن كشورها سفر ميكردند، پيشبرد امور مبارزاتي، سهل و ممكن بود. در اين ارتباطها، اطلاعات مربوط به نهضت مبادله ميشد و نهضت تقويت و تداوم مييافت[29].
حاج آقامصطفي براي آموزش نظامي، اهميت زيادي قائل بود. خود او نيز آموزشهايي ديده بود و به مبارزين و روحانيون ايران در نجف توصيه ميكرد كه در پايگاههاي الفتح در جنوب لبنان يا سوريه، آموزش ببينند. در اين راه تا جايي كه ميتوانست به افراد مساعدت ميكرد. حجتالاسلام سيد حميد روحاني به نقل از آقامصطفي ميگويد:
«... وظيفه روحانيت همان وظيفه انبياست. چنان كه وظيفه انبيا(ع) در مقابل ظلم و ستم و بيدادگري، قيام مسلحانه است. وظيفه روحانيت هم، چنين است و اين حقيقت از آيه شريفه « واَعِدّ و الَهُم ما استطَْعتُم من قُوَّة وَ مِنْ رِباط اُِلخَيلِ تُرَهِبُونَ بِهِ عَدُوّاللهِ وَ عَدُوّكُْم» روشن و آشكار است و ميتوان گفت كه معاني خاتميت در اسلام مبسوط اليد بودن زعماي اسلام و مراجع تقليد است.[30]
سيدمصطفي بارها به سوريه و لبنان سفر كرد و در آن كشور با مبارزين ايراني ديدار و گفتگو كرد. آقاي جلالالدين فارسي يكي از اين مبارزين بود كه بارها با ايشان ديدار و گفتگو كرد. آقاي فارسي در خاطراتش ميگويد:
«شهيد آيتالله حاج سيدمصطفي خميني، چند ماه پيشاز شهادتش در نجف، به قصد عمره از عراق خارج شد. ابتدا به دمشق و سپس به بيروت آمد. اين افتخار را به بنده داد كه با حجج اسلام، سيد محمود موسويبجنوردي حاج احمد آقا، تشريففرما شدم. سال پيش هم كه به اتفاق آقاي بجنوردي به دمشق آمدند يكي ـ دو روزي را در زبداني و منزل بنده گذرانيدند. با آن شهيد بزرگوار در مسايل لبنان و فلسطينيها، توافق و همدلي داشتيم. از گزارشي كه درباره اينگونه امور به او ميدادم، خشنود ميگشت و به پاداش يا سپاس آنچه كار خير و حق ميدانست، محبتي ميفرمود.[31]
در يكي از گزارشهاي ساواك در تاريخ 17/5/1356 راجع به سفر سيدمصطفي همراه برادرش سيد احمد به لبنان و سوريه آمده است:
«مسافرت سيدمصطفي از نجف و سيد احمد خميني از ايران به سوريه و بيروت، صحت دارد و نامبردگان طبق قراري كه با هم داشتند به دمشق وارد شدند و از آنجا به اتفاق، جهت برگزاري حج عمره به عربستان سعودي مسافرت كردند و پساز مراجعت به سوريه، سيدمصطفي روز 15/5 و سيد احمد روز 16/5/36 به نجف آمدند.
نظريه يكشنبه: خبر صحت دارد. به احتمال قوي سيدمصطفي در سوريه با شيخ نصرالله خلخالي، نماينده خميني ملاقات و گفتگوهايي انجام داده و در لبنان نيز با موسي صدر، رهبر شيعيان اين كشور تماس و احياناً درمورد جنگ لبنان و آسيبهايي كه به شيعيان وارد شده مذاكراتي انجام داده و با توجه به اين كه خميني در بهمن ماه سال 35 [1355]، اعلاميهاي درمورد جنگ لبنان صادر و از مسلمانان تقاضا كرده، به مسلمانان لبنان كمك كنند، احتمالاً سيدمصطفي در اين مسافرت، كمكهايي به موسي صدر، جهت پرداخت به شيعيان نموده است.[32]»
در گزارشهاي نمايندگي ساواكي در لبنان به موارد ديگري از فعاليتهاي سيدمصطفي اشاره شده است. در يكي از اين گزارشها به تاريخ 29 شهريور 1352 آمده است:
«... ساليانه حدود چهار ميليون تومان پول از ايران، توسط صرافها و اشخاص مختلف براي خميني به بيروت ارسال ميگردد كه اين پولها در بيروت توسط مصطفي خميني كه هرچند يك بار به بيروت ميآيد، جمعآوري و به عراق برده ميشود.[33]
يا در گزارش ديگري به تاريخ هجده اسفند 1352 اشاره شده كه سيدمصطفي با سفرهاي خارج از عراق خود، كه لبنان و سوريه از عمدهترين آنها بودهاند. بر فعاليت مبارزين نظارت ميكند.
«مصطفي خميني كه سرپرستي قسمت اجرايي فعاليتهاي خميني را به عهده دارد، در ضمن مسئوليت ارتباطات خارج از عراق نيز به عهده وي بوده و با سفرهايي كه انجام ميدهد، بر فعاليتهاي خارج نظارت مينمايد.»
حج كانون تبادل اخبار و اطلاعات
پساز انتقال حضرت امام خميني و فرزندشان به عراق و استقرارشان در نجفاشرف، آنها برخلاف تركيه به طرق مختلف با مبارزان و همراهان نهضت اسلامي در ايران و ساير نقاط جهان ارتباط برقرار كردند. يكي از كانالهاي ارتباط، زائراني بودند كه از ايران و كشورهاي اسلامي همجوار ايران براي زيارت به عتبات عاليات، مكه مكرمه، مدينه منوره و سوريه ميرفتند. همه ساله امكان آن وجود نداشت كه حاج آقامصطفي به حج بروند و در آنجا با مبارزين و مخالفين رژيم پهلوي كه براي اعمال حج ميآمدند، ديدار و اخبار و اطلاعات را مبادله كنند؛ اين امكان در چند نوبت فراهم شد و حاج آقامصطفي ضمن بهرهمندي از فيض الهي و معنوي حج، به پيشبرد نهضت اسلامي نيز از آن طريق، كمكهاي شاياني كرد.
گزارشي از نمايندگي ساواك در بغداد به ساواك مركز، در تاريخ دوازدهم اسفند 1344 موجود ميباشد كه در آن آمده است: «سيدمصطفي مصطفوي در سال جاري، عازم مكه ميباشئ» در زير آن گزارش پينوشتي بدين شرح اضافه شده است:
«به كليه منابع اطلاع دهيد كه مراقبت نمايند. به سركار سرهنگ شيخان اطلاع داده شود، عكس نامبرده تكثير و به منابع و همكاران داده شود. به منابعي كه با ساواك تهران نيز همكاري ميكنند، اطلاع داده شود.[34]»
به تاريخ هجده اسفند 1344 مديركل اداره سوم ساواك (مقدم) طي مكاتبهاي با اداره كل دوم ساواك، خواستار شده است كه به نمايندگي ساواك در عربستان سعودي دستور داده شود كه اعمال و رفتار سيدمصطفي و همراهانش را تحت كنترل و مراقبت قراردهند[35]. گزارش اداره كل دوم ساواك به تاريخ 25 اسفند 1344 حاكي است كه سيدمصطفي در روز 23 اسفند 1344 وارد عربستان سعودي شده است.
«طبق اطلاع واصله نامبرده ساعت 20:00 روز 23/12/44 با هواپيماي سعودي وارد جدّه گرديد و وسيله يكي از اعضاي سرپرستي حج كه از دوستان كاملاً مورد اعتماد او ميباشد استقبال گرديد و از تها وسيله كه همراه داشته بازديد سطحي به عمل آمد ولي چيز قابل ملاحظهاي در آن رؤيت نگرديد. مشاراليه پساز انجام امور گمركي به دفتر آقاي ابوزيد وكيل مطوفين رفته و پساز قدري استراحت درحدود يك ساعت دراطراف مدينـة الحجاج به گردش پرداخته و سپس در حدود ساعت 23:00 به منزل ابوذيد رفته شب را در آنجا به سر برده است و قراراست كه با اتومبيل به شهر مدينه مسافرت و در منزل آقاي سيد محمد لواساني سكونت نمايد.
نامبرده ضمن صحبت اظهار داشته كه منتظر شخصي به نام سيدمحمدصادق لواساني است كه از تهران با پرواز 145 به جده خواهد رفت و از اين كه دولت شاهنشاهي ايران به او ويزاي خروجي داده اظهار تعجب نموده است.
خواهشمنداست دستورفرماييد كه درمورد سوابق آقاي سيدمحمدصادق لواساني و اين كه آيا به اين شخص اجازه خروج داده شده است يا خير؟ اين اداره كل را مطلع گردانيد.[36]»
پساز گزارش فوق، اداره كل ساواك از خروج سيدمحمدصادق لواساني براي عزيمت به حج جلوگيري به عمل آورد[37]. سفارت ايران در عربستان سعودي نيز مراقب اعمال سيدمصطفي بوده است. در ديداري كه سفير ايران با امير مكه و مدينه به عمل آورد، از وي خواست كه به ايشان اجازه هيچگونه فعاليت سياسي عليه دولت ايران داده نشود[38].
عليرغم آن همه كنترل و مراقبت از فرزند امام، ايشان موفق شد با چندين نفر از مبارزين ايراني تماس بگيرد و پيام امام خميني(ره) را به آنها و از طريق آنها به ايران برساند. در گزارشها آمده است، كه در ديدار با برخي مخالفين رژيم، با آنها در مورد نحوة سخنراني و فعاليتها در ماههاي محرم و صفر صحبت و تبادلنظر كرده است. در يكي از گزارشهاي ساواك تهران به اداره كل دوم ساواك در تاريخ 24 فروردين 1345 در مورد تبادلنظر و طرحريزي وي با مبارزين ايراني براي ماههاي محرم و صفر آمده است:
«طبق اظهارات سيدعبدالرضا حجازي، آقاي شيخ مجدالدين محلاتي [فرزند آيتالله بهاءالدين محلاتيشيرازي] و آقاي مصطفي خميني پسر آيتالله خميني در مدينه و مكه صحبتهايي كرده و تصميماتي براي ايام محرم گرفتهاند. ضمناً سيدعبدالرضا حجازي اضافه نمود عدهاي روحاني مخفيانه عازم عراق ميباشند كه به آيتالله خميني ملاقات نموده و دستوراتي بگيرند.[39]
به دنبال گزارشهايي ديگر در اينخصو.ص، اداره كل سوم ساواك طي بخشنامهاي به ساواكهاي قم، شيراز و مشهد دستور زير را صادر كرد:
«اطلاع واصله حاكي است مصطفي خميني فرزند آيتالله خميني كه در سالجاري به مكه عزيمت نموده با پارهاي از عناصر افراطي منجمله مجدالدين محلاتي از روحانيون مخالف شيراز تماس و تصميماتي براي ماههاي محرم و صفر گرفتهاند چون امكان دارد اين قبيل افراد در مراجعت به ايران تحريكاتي بنمايد دستور فرماييد با مراقبت كامل از عوامل شناخته شده در اين مورد پيشبينيهاي لازم به عمل آورده و نتيجه را اعلام نمايند. مقدم[40]»
مطالعه اسناد مربوطه نشان ميدهد حاج آقامصطفي در جريان حج برخي وجوه شرعي فرستاده شده از ايران را براي تحويل به امام خميني(ره) دريافت كرده است[41]. ايشان در اين سفر، با حجتالاسلام شهيد فضلالله مهديزادهمحلاتي كه از روحانيون مبارز بود، در مكه ديدار كرد و پساز پايان حج براي ديدن امام خميني(ره) با هم به نجف رفتند. آقاي محلاتي در خاطراتش ميگويد كه در جريان حج، اعلاميههايي را كه تهيه كرده بوديم، پخش كرديم و فعاليتهاي خود را در مكه به امام خميني(ره) گزارش داديم. وي در مدت توقف در نجف، در منزل حاج آقامصطفي اقامت داشته است. همچنين يادآور ميشود كه در سالهاي آينده چند سفر ديگر كه مكه رفتم، كيفيت به همين منوال گذشت؛ يعني در آنجا عليه رژيم پهلوي فعاليت كرده است و از آنجا پيش امام خميني(ره) در نجف رفته و پساز ملاقات و تبادل اطلاعات، به ايران برگشته است[42].
سيدمصطفي در سال 1353 نيز در موسم حج به مكه و مدينه رفت و ضمن به جا آوردن حج، با ايرانيان طرفدار امام خميني(ره) ديدار و گفتگو كرد. ساواك كه به شكرت وي در حج حساس بود، از ماهها قبل در اين زمينه تحقيق كرده، اطلاع داشت كه وي در مراسم حج شركت خواهد كرد. در يكي از گزارشهاي ساواك كه از نمايندگي ساواك در لبنان است به بخش 334 اداره كل سوم ساواك در تاريخ 27/8/1353 چنين آمده است:
«قرار است مصطفي خميني براي مراسم حج به مكه برود و به همين علت نيز شايع است كه بعضي از ايرانياني كه طرفدار خميني هستند در صددند در مراسم حج از فرصت استفاده كرده، با وي ملاقات نمايند.[43]»
در ماههاي قبلاز موسم حج، ساواك افرادي را كه احتمال ميداد با سيدمصطفي ارتباطي در جريان حج برقرار كند، به ويژه آنهايي كه وجوه شرعي را از ايران به وي تحويل ميدادند، تحت كنترل و مراقبت قرار ميداد. در گزارشي كه نمايندگي ساواك در لبنان به تاريخ 16/10/1353 به بخش 334 اداره كل سوم ساواك ارسال كرده، چنين آمده است:
«آخوندي به نام موسي دهسرخي كه در رستمآباد شميران مسجدي به نام امام مهدي [ع] دارد، در زمان حج مسئول ترتيب دادن ملاقات ايرانيان با مصطفي خميني بوده و گويا مبالغي پول نيز براي خميني جمعآوري كرده است. ترتيب ملاقات ايرانيان با مصطفي خميني با وساطت اين شخص، خارج از محل كاروان نامبردگان انجام ميگرفت.»
در زير اين گزارش مديركل اداره سوم ساواك پينوشت كرده است:
«وسيله ساواك تهران، شناسايي و در اطراف وي تحقيق و سپس دستگير و منزل وي بازرسي و از او تحقيق شود. 18/10/53[44]»
در حج آن سال، شهيد حاج شيخ فضلالله محلاتي نيز كه جزو حجاج بوده با حاج آقامصطفي چندينبار ديدار و گفتگو كرده است.
در يكي از گزارشهاي ساواك به نقل از آقاي محلاتي آمده است:
«يواشكي چندبار در مساجد و معابر با وي صحبت و درمورد سلامتي آقاي خميني سؤال كردم و در مورد بدبختيها و ستمگريهاي اخير ساواك نيز با وي صحبت نمودم.[45]»
ساواك تهران در گزارشي كه در مورد نحوه ديدارهاي فرزند امام خميني با ايرانيان تهيه كرده، چنين آورده است:
«شب 30/9/53 و 1/10/53 و 2/10/53، سيدمصطفي خميني از ساعت 24:00، بالاتر از مقام ابراهيم مينشست. در اين موقع افرادي كه با او ملاقات كردهاند، عبارتند از : شيخ فضلالله محلاتي، سيد زنجاني كه مشهور است به شبستري، كتابدار كتابخانه چهلستون مسجد جامع تهران، شيخ ابوالقاسم نجات، شيخ غلامحسين مراغهاي و چند نفر ديگر كه شناخته نشدند سيدعبدالرسول حجازي را در همان ساعات در بيت ديدم لكن نزد مصطفي نرفت و گفت من چكار به مصطفي دارم. محلاتي مكرر به نزد مصطفي ميرفت و افرادي را با خودش ميبرد كه دست او را ببوسند و چند نفر هم مبالغي به اول پول دادند.[46]
در گزارش ديگري نيز آمده است:
«ساعت 21:30 شب 29/9/53 در خانه كعبه، سيدمهدي لواساني چند نفر از حجاج را به شرح زير طواف ميداد: اسماعيل محمد اسماعيلي؛ ماشاالله چنگيزپور، يعقوب حاجيان، ابراهيم مراغهچي، وليالله رهنما، سيدمهدي ابراهيمي، حسن حيدرخاني، علياكبر ناظمزاده، حسن ملكپور، علي فخيم و تعدادي زن، ناگهان پساز خاتمة طواف سيدمهدي لواساني فرياد زد، حجاج سيدمصطفي خميني اينجا تشريف دارن. بياييد دست آقارا ببوسيد و بلافاصله جملگي به سر و روي پسر خميني ريخته و او را بوسيدند به طوري كه مصطفي منقلب شد و لواساني گفت: آقارا اذيت نكنيد و سپس با گريه و زاري از او جدا شدند. نظريه شنبه: نامبردگان فوق همه از مقلدين خميني هستند.[47]»
گزارشهاي ديگري نيز وجود دارد كه از ديدار حاج آقامصطفي با برخي از روحانيون معاود عراقي ساكن شهرهاي خرمشهر و قم و كشور كويت حكايت ميكند[48].
در سال 1355 در گزارشهاي ساواك آمده است كه امسال امام خميني(ره) به حج خواهد رفت و با اين كه پسرش سيدمصطفي را به مكه اعزام خواهد كرد كه چنين اتفاقي صورت عملي به خود نگرفته است. در يكي از گزارشها نيز به سفر سيدمصطفي همراه برادرش سيداحمد به حج عمره در مرداد 1356 اشاره شده است[49].
در مجموع، رهاورد سفرهاي حاج آقامصطفي به مكه مكرمه براي پيشبرد نهضت اسلامي ارزنده و قابل توجه بوده است، وي عليرغم كنتزلها و مراقبتهاي كامل مأموران ساواك، توانست با مبارزين ايراني و مقلدين امام خميني(ره) ديدار گفتگو و تبادلنظر كند و احياناً اعلاميهها، نامهها و ساير اسناد و مدارك و دستورهاي امام خميني(ره) را از طريق آنان به ساير كشورها، ارسال كند.
سيدمصطفي و دولت عراق
برخورد و ارتباط فرزندان امام خميني در طول اقامت دوازده سالهاش در عراق با دولت آن كشور، همسو و هماهنگ با مشي حضرت امام خميني(ره) بود.
رويه و سياست دولت عراق در قبال امام خميني(ره) و فرزندانشان، تا حدود زيادي از روابطش با دولت ايران تأثير ميپذيرفت. در زمانهايي كه روابط دو كشور تيره بود، دولت عراق سعي داشت از امام خميني(ره) به عنوان اهرمي عليه دولت ايران بهره بگيرد. در زمانهايي نيز كه روابط دو كشور بهبود مييافت، دولت عراق به همكاري بيشتر با ساواك عليه مبارزين ايراني مقيم عراق، روي ميآورد و عرصه را بر حضرت امام و ياران ايشان در نهضت و مبارزه، تنگ ميكرد.
در تاريخ 23 مهر، 1344 وزير وحدت عراق دكتر عبدالرزاق محيالدين با امام خميني(ره) ديدار و پساز ابلاغ سلام رئيسجمهور عراق، كوشيد تا با عرضه امكانات تبليغاتي، از ايشان عليه دولت ايران، بهرهبرداري تبليغاتي بكند. اين امر در جهان سياست يك موضوع مرسوم بود و مخالفين رژيمهاي مختلف نيز چنين فرصتي را مغتنم ميشمردند و در عمل يك نوع انتفاع دوجانبهاي را دنبال ميكردند؛ با اين وصف حضرت امام خميني(ره) (چنان كه بعداً هم بارها پيش آمد) با اين امر مخالفت كرد و تا پايان تبعيدشان در عراق حاضر به همكاري با حكومت عراق عليه دولت ايران نشدند[50].
پساز به قدرت رسيدن حزب بعث مدت كوتاهي ظواهر امر حكايت از آن داشت كه روابط ايران و عراق رو به بهبودي است؛ زيرا هيأتهاي بلندپايهاي به دو كشور مسافرت كردند تا براي حل اختلافات ميان دو كشور، مذاكره كنند. اين مذاكرات در چهارماهه آخر سال 1347 صورت گرفت. در فروردين 1348 دولت عراق اعلام كرد كه اروندرود جزيي از قلمرو عراق است. واكنش دولت ايران به اين اقدام دولت عراق، لغو معاهده مرزي 1316 بود كه وزارت امورخارجه ايران در 30 ارديبهشت 1348 در مجلس سنا، رسماً اعلام كرد[51].
به دنبال اين جريانات، روابط دو كشور به تيرگي كامل گراييد. سران حزب بعث يكي از راههاي مبارزه و در نهايت تضعيف حكومت ايران را اتحاد با مخالفان آن كشور در نظر گرفتند و فعاليتهايي را بر آن اساس شكل دادند. از جمله تلاش ميكردند به هرشكل ممكن به امام خميني(ره) نزديك شوند و از ايشان درخواست نمايند كه با صدور بيانيهاي اعمال و رفتار دولت ايران را محكوم نمايد؛ اما امام خميني(ره) هرگز آن را نپذيرفتند و اعلام كردند كه اختلاف ما با دولت ايران يك اختلاف اساسي و عقيدتي است و برطرف شدني نيست؛ اما اختلافاتي كه اكنون بين دولتهاي ايران و عراق به وجود آمده است، زودگذر و رفعشدني است؛ بنابراين آن حضرت هرگز حاضر به همكاري با دولت عراق در مبارزه عليه حكومت پهلوي نشدند[52]. در آن مقطع تاريخي رژيم بعثي عراق فشارهاي خود را عليه حوزه علميه نجفاشرف و به ويژه بيوت مراجع تقليد و از جمله مرحوم آيتالله حكيم تشديد نموده بودند. از اينرو آيتالله حكيم، ممنوعالملاقات بود و كسي جرأت نزديك شدن به بيت ايشان را نداشت، حاج آقا مصطفي از اولين افرادي بود كه پساز بازگرداندن آقاي حكيم از بعداد به كوفه، به ديدار وي رفت. اين ديدار براي حزب بعث قابل چشمپوشي نبود، بنابراين در 21 خرداد 1348 رئيس سازمان امنيت و فرماندار نجف به حضور امام رسيدند و اظهار داشتند كه از طرف شوراي فرماندهي حزب بعث مأموريت دارند، سيدمصطفي را به بغداد اعزام كنند و در اين مورد ظاهراً از امام اجازه خواستند. ايشان گفتند كه اگز اعزام او به بغداد منوط به اجازة من است، من هرگز چنين اجازهاي نميدهم؛ ولي اگر غير از اين است، خود ميدانيد. به هرصورت مأموران، فرزند ارجمند امام را با خود بردند و به بغداد اعزام كردند[53]. در بغداد، «حسنالبكر به ايشان اظهار ميدارد كه ما چندينبار از پدر شما خواستيم كه به نفع دولت عراق و عليه كشور شاهنشاهي ايران، اقداماتي معمول دارد و هربار از اين امر شانه خالي كردهاند، شما از پدرتان بخواهيد كه در تأمين نظر ما اقدام نمايد. سيدمصطفي اظهار ميدارد كه من اجازه ندارم كه از طرف پدرم به شما قولي بدهم و تصور ميكنم حرف ايشان همان حرف اولي باشد و سپس از پيش احمد حسنالبكر مرخص ميشود.[54]» در گزارش سفارت ايران در بغداد نيز به تاريخ پنجم تيرماه 1348 در اين مورد آمده است:
«بازگشت به نامه سِرّي شماره 1/4/8538 مورخ 31/3/1348 راجع به دستگيري سيدمصطفي خميني اشعار ميدارد موضوع مورد تأييد ميباشد و از قرار شايع سرهنگ علي هادي وتوت، پساز چندروزي كه به استانداري كربلا منصوب شده بود از آيتالله خميني درخواست مينمايد كه عليه دولت شاهنشاهي فتوي صادر نمايد و نامبرده با پرخاش و پرتاب كردن گذرنامه خود، ميگويد من وطن خود را به عراق نميفروشم و هركاري ميخواهيد بكنيد و از شركت در نماز جماعت هم به عنوان اعتراض خودداري مينمايد. عراقيها به تصور اين كه سيدمصطفي پسر مشاراليه تلقيناتي كرده است، چند روزي وي را توقيف ميكنند؛ ولي بعداً تغييرجهت داده و به تصور تحبيب سيدمصطفي كه بيشتر بتوانند در روحيات پدرش نفوذ پيدا نمايند، نامبرده را از زندان آزاد ميسازند.[55]»
در يكي از گزارشهاي ساواك نيز اشاره شده است كه: مقامات عراقي از سيدمصطفي خواستهاند كه پدرش را وادار به صدور اعلاميهاي عليه دولت ايران كند و در ازاي اين عمل به وي قول دادهاند كه آيتالله حكيم را از عراق اخراج و ترتيب جانشيني امام خميني را به جاي آيتالله حكيم بدهند. اين پيشنهاد نيز به شدت از سوي حضرت امام خميني(ره) با اين استناد كه آقاي حكيم بزرگ ماست و اين كار را نميتواند انجام دهد، رد شده است[56].
غائله ديگري كه براي امام خميني(ره) و به تبع حاج آقا مصطفي پيش آمد و در پشت آن غائله نيز حزب بعث قرار داشت، مطرح شدن همكاري با تيمور بختيار عليه حكومت ايران بود. بختيار به منظور دستيابي به قدرت و براندازي حكومت محمدرضا پهلوي به هر دري ميزد تا با مخالفان رژيم پهلوي ارتباط برقرار كند و توافق آنها را براي همكاري مشترك عليه حكومت پهلوي جلب كند. در آن هنگام كه امام خميني(ره) رهبري نهضت اسلامي و مبارزه ضد حكومت پهلوي را در سطح گستردهاي برعهده داشتند، بختيار سعي در نزديكي به ايشان و همكاري مشترك عليه رژيم ايران كرد. تلاشهاي تيمور بختيار در سالهاي 1348 و 1349 با همكاري بعثيها به هيچوجه، قرين موفقيت نشد و امام خميني(ره) همان پاسخي كه به متحدجويي سران حزب بعث داده بودند، براي تيمور بختيار نيز همان پاسخ را تكرار كردند. آخرين ترفند تيمور بختيار اين بود كه در يكي از ملاقاتهاي استاندار كربلا، همراه او به صورت ناشناس و بدون اعلام قبلي در جلسه ملاقات با امام خميني(ره) حضور يافت؛ اما در آن جلسه نه كسي او را به امام معرفي كرد و نه امام حتي يك كلمه با او سخن گفت. پساز رفتن او، امام از روي قرائني دريافتند كه وي بختيار بوده، از اينرو در مرحله بعدي، وقتي كه استاندار كربلا از امام تقاضاي ملاقات كرد. امام در پاسخ گفتند: به شرطي اين ملاقات را ميپذيرد كه رجال غيرعراقي با وي همراه نباشد.[57]
پینوشتها:
[1] . سند شماره 21925/20 الف تاريخ 10/10/43.
[2] . سند شماره 22103/20 الف تاريخ 14/10/43.
[3] . زندگينامه و مبارزات آيتالله سيدمصطفي خميني، همان، ص74.
[4] . سند سماره 14897/231 تاريخ 13/11/43.
[5] . يادها و يادمانها از آيتالله خميني، همان، ج 1، صص 221 ـ 222.
[6] . سند بدون شماره تاريخ 29/12/43.
[7] . راز توفان (يادنامه آيتالله سيدمصطفي خميني)، ويژه نامه فصلنامه ياد، مهر 1376، ص 126.
[8] . سند شماره 46054/231 تاريخ 11/1/44.
[9] . سند شماره 2384/321 تاريخ 23/1/44.
[10] . سند شماره 46054/231 تاريخ 11/1/44.
[11] . سند شماره 46551/231 تاريخ 16/5/44.
[12] . زندگينامه و مبارزات آيتالله سيدمصطفي خميني، همان، ص80.
[13] . نهضت امام خميني، همان، ج2، ص 129.
[14] . براي اطلاع از اين دلايل رجوع كنيد به: «كتاب نهضت امام خميني»، ج2، ص 142 ـ 155.
[15] . سند شماره 70 سپتامبر 1965.
[16] . نهضت امام خميني، همان، ج2، ص159.
[17] . نهضت امام خميني، همان، ج2، صص 159 ـ 179.
[18] . خاطرات سيدعلياكبر محتشمي، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، صص 471 ـ 475.
[19] . يادها و يادمانها از آيتالله سيدمصطفي خميني، همان، ج1، صص 33 ـ 34.
[20] . نهضت امام خميني، همان، ج2، صص 204 ـ 205.
[21] . در اصل: مسئول.
[22] در اصل؛ بود.
[23] . سند شماره 3997 تاريخ 18/12/52.
[24] . راز توفان (يادنامه آيتالله سيدمصطفي خميني)، ويژهنامه فصلنامه ياد؛ مهر 1376، ص 348.
[25] . يادها و يادمانها از آيتالله سيدمصطفي خميني، همان، ج1، ص 282.
[26] . همان، صص 142 ـ 143.
[27] .سند شماره 394 تاريخ 9/5/45.
[28] . سند شماره 200 تاريخ 12/11/45.
[29] . راز توفان (يادنامه آيتالله سيدمصطفي خميني)، همان، ص 250.
[30] . يادها و يادمانها از آيتالله سيدمصطفي خميني، همان، ج1، ص 207.
[31] . زواياي تاريك؛ فارسي، جلالالدين؛ ص 392.
[32] . سند شماره 1639 تاريخ 17/5/56.
[33] . سند شماره 5923 تاريخ 29/6/52.
[34] . سند شماره 1ـ4111/5/6 تاريخ 12/12/44.
[35] . سند شماره 64243/316 تاريخ 18/12/44.
[36] . سند شماره 64543/[316]613 تاريخ 8/12/44.
[37] . سند شماره 64415/316 تاريخ 29/12/44.
[38] . سند شماره 30009/312 تاريخ 16/1/45.
[39] . سند شماره 13895/20 الف تاريخ 24/1/45.
[40] . سند شماره 3275/316 به تاريخ 25/1/45.
[41] . سند شماره 5850 – 5849 تاريخ 16/10/53.
[42] . خاطرات و مبارزات شهيد محلاتي، مركز اسناد انقلاب اسلامي، صص 80 ـ 87.
[43] . سند شماره 5613 ـ 5612 تاريخ 27/8/53.
[44] . سند شماره 5850 ـ 5849 تاريخ 16/10/53.
[45] . ياران امام به روايت اسناد ساواك، قامت استوار، ج2، ص 374.
[46] . سند شماره 22951/20 هـ12 تاريخ 9/11/53.
[47] . سند شماره 22949/20 هـ 12 تاريخ 9/11/53.
[48] . سند شماره 12804/ هـ 1 تاريخ 23/11/53.
[49] . سند شماره 1639 تاريخ 17/5/56.
[50] . روابط ايران و عراق به روايت اسناد ساواك، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات؛ ص 186 و نهضت امام خميني، همان، ج2، ص174.
[51] . بررسي تاريخ اختلاف مرزي ايران و عراق؛ صص 355 ـ 361.
[52] «چهره سياسي شهيد آيتالله سيدمصطفي خميني»، مجموعه مقالات كنگره شهيد آيتالله مصطفي خميني، صص 95 ـ 96.
[53] . نهضت امام خميني، همان، ج2، ص 575.
[54] . سند شماره 60882/232 تاريخ 19/5/48.
[55] . سند شماره 1574 تاريخ 5/4/48.
[56] . سند شماره 4720 تاريخ 5/4/48.
[57] . سپهبد تيمور بختيار به روايت اسناد ساواك؛ مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، ج1، صص 179 ـ 180 و ج3، صص 63 ـ 75.