کد خبر: ۱۵۴۴
ویژه‌نامه " آئینه روح‌الله "

ویژگی‌های روحی، علمی و اخلاقی سیدمصطفی خمینی به روایت آیت‌الله سبحانی

آیت‌الله سبحانی می‌گوید: آثار علمی سید مصطفی خمینی چاپ شده كه خود، نشانه عظمت و ذكاء فكری و ذوق ايشان در مسايل فلسفی، فقهی و اصولی است.
چهارشنبه ۰۳ آبان ۱۳۹۶ - ۱۶:۰۵

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ آیت‌الله جعفر سبحانی طی مصاحبه‌ای که در کتاب "یادها و یادمان‌ها از آیت‌الله سیدمصطفی خمینی" منتشر شده است به سابقه آشنایی خود با وی و نیز روایت خاطراتی از او پرداخته است که در ادامه می‌خوانید.


*لطفاً سابقه آشنايي خود را با مرحوم حاج آقا مصطفي بيان فرماييد.

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحيم، الحمدلله ربّ العالمين، والصلوة و السلام علي خير خلقه و آله الطاهرين.

«مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالُّ صَدَقّوا ما عاهَدُوا لله عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَصْي نَحْبَهْ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرْ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً»

من در سال 1325 هجزي‌شمسي از تبريز وارد قم شدم. حقير، سطوح حائل را در تبريز خوانده بودم و سطوح عالي را مي‌خواندم. مطابق رسم حوزه كه تدريس در ضمن تحصيل بود، در عين‌ تحصيل، تدريس هم مي‌كرديم. طبعاً در آن زمان تدريس، منحصر به ادبيات مي‌شد. كتاب مطوّل را شروع كرده بوديم و درس مي‌گفتيم: مرحوم حاج آقا مصطفي(ره) هم در آن درس شركت داشت، ولي گاه و بيگاه كه سؤال مي‌كردم، احساس كردم مطوّل براي ايشان زياد است و ايشان بايد قسمت پايين را بهتر بخواند. ايشان هم اين نصيحت ما را پذيرفت؛ لذا علاوه بر تدريس مطوّل براي ديگران، براي ايشان از صمديه شروع به تدريس كردم. همة صمديه، سيوطي را علي الظاهر تا اوايل «اخباربالذي»؛ باب الف مغني و بعد هم قسمت اعظم مطوّل را بر ايشان تدريس كردم تا رسيديم به لمعه كه قسمت «طهارت» را در جايي ديگر و باب بيع را نزد اينجانب مي‌خواندند. اين تدريس سالها طول كشيد.


* لطفاً دربارة ويژگي‌هاي ايشان در دوران تحصيل توضيحاتي را بيان فرماييد؟

از جمله خصوصيّات ايشان در درس، در درجه اول استعداد قويّشان بود؛ حافظة قوي‌اي هم داشت. غالباً اشخاص خوش‌فهم و خوش‎فكر، از حافظه قوي‌اي برخوردار نيستند؛ ولي ايشان در عين‌حال كه فهمي خوب و دقتي بسيار داشت، داراي حافظة خوبي هم بود. به همين دليل، با اصرار من ايشان همة الفيه ابن مالك را حفظ كرد و نه‌تنها حفظ مي‌كرد، بلكه خوب هم مي‌خواند. گاهي كه من مطالبي دربارة زندگي علما نقل مي‌كردم، ايشان علاقمند شد كه آن بخش از كتاب «نخبـة المقال» را (كتابي در موضوع تراجم و رجال) كه راجع به علما بود، حفظ كند. بعدها كه معقول را نزد ديگران مي‌خواندند، قسمتي از اشعار منظومه را هم حفظ كرده بودند و مي‌خواندند. هم عمق فكري و هم ذكاوت داشت و در كنار اين دو داراي حافظه‌اي قوي بود.

يكي از مواهبي كه ايشان داشت فكر زايا بود. گاهي در يك مسأله، اگر طرف مقابل هم مثل ايشان حال و حوصله داشت، شايد يك ساعت و نيم بحث مي‌كردند. ايشان مي‌توانست مسأله را به صورت ممتد با طرف مقابل بحث كند. يكي از مزاياي حوزه اين بود كه در مجالس بحث مي‌شد. مثلاً اگر مجلس روضه‌اي بود، پس‌از پايان روضه، يك مسألة فرعي مطرح و در اطرافش بحث مي‌شد. ايشان به اين بحث‌ها علاقمند بود و در حوزه هم معروف بود كه ايشان آدم بحّاثي است.


* لطفاً درباره برخي از ويژگي‌هاي روحي و اخلاقي ايشان توضيح بفرماييد.

از صفات بارز ايشان نسبت به كساني كه حقّي بر گردنش داشتند، تواضع در برابر آنان بود. به طور مثال، اگرچه ايشان در دوران جواني، پيش ما درس خوانده بود، ولي بعدها خود در حوزه شخصيتي علمي شده بودند و بعد هم كه به نجف منتقل شدند، در آنجا تدريس داشتند و در كنار همة اينها، فرزند امام هم بودند. با اين حال، اواخر بهار سال 1356، در ماه شعبان كه اينجانب به عمره مشرّف شده بودم و ايشان هم آمده بود و همانجا با هم ملاقات‌ها و گفتگوهايي داشتيم، من آنقدر مورد محبّت ايشان قرارگرفتم كه ديگران تعجب مي‌كردند.

در همان ملاقات‌ها، از محضرشان سؤال كردم كه حضرت امام (در آن زمان مي‌گفتيم «حضرت استاد») براي كداميك از دوستان خود كه در قم زياد بودند و برخي از آنها فوت كرده بودند، متأثر شده بود. گفت: وقتي خبر فوت مرحوم آيت‌الله داماد رسيد، حضرت امام خيلي متأثر شد؛ زيرا علاوه بر دوستي، ايشان را يكي از استوانه‌هاي علمي حوزه مي‌دانست.


* لطفاً دربارة ويژگي‌هاي شخصيّت علمي ايشان نظرات خود را بيان فرماييد.

بحمدالله آثار علمي ايشان چاپ شده كه خود، نشانة عظمت و ذكاء فكري و ذوق ايشان در مسايل فلسفي، فقهي و اصولي است. خوشبختانه شخصيّت علمي ايشان در اين اواخر، بُعدي پيدا كرد كه من در آن زمان مشاهده نكرده بودم. در آن زمان، ايشان نسبت به فقه و اصول و نيز فلسفه به اين كه فرزند امام بود، ذاتاً علاقه داشت؛ ولي علاقه‌شان را به تفسير در اينجا احساس نكرده بودم. تفسيري كه ايشان در نجف نوشته و منتشرشده، خود نشانه اين است كه بحمدالله در برهه‌اي از عمر به كتاب الله متوجه شده تا از آن هم بهره بگيرد. از تفسيرشان پيداست كه ايشان بيشتر از نظر فلسفي و عرفاني به كتاب الله علاقمند بوده تا بُعدهاي ديگر؛ يعني همان بُعدي كه امام در اوايل انقلاب در چندين جلسه در شب‌هاي سه‌شنبه، آن را بحث كردند، اگرچه متأسفانه دولت مستعجل داشت و ادامه نيافت. اين بُعد از قرآن مكتوم بود و اگر هم مكتوم نبود كمتر مطرح مي‌شد. دربارة قرآن از نظر لغت، تاريخ، فقه، فلسفه و حتي از نظر علوم امروزي زياد كتاب نوشته شده؛ امّا آن بُعد خاصي كه امام مطرح كرد، كمتر مطرح بود.

حضرت امام استفاده‌هايي از آيات قرآن مي‌كرد كه جزء به مدد ذوق خاص ايشان ميسر نبود. بحمدالله فرزند ايشان، هم از نظر فقه، هم از نظر اصول، هم از نظر فلسفه و هم از نظر تفسير نمايانگر شخصيّت علمي پدر بود.

خداوند منان مصلحت ديد كه اين فرزند را در زمان حيات پدر از او بگيرد. خدا رحمت كند مرحوم امام را، من از خود ايشان شنيدم كه فرمود استادم مرحوم شاه‌آبادي از پدر بزرگوارش كه شاگرد مرحوم صاحب جواهر بود، نقل كرد كه مرحوم صاحب جواهر كه استاد ما بود، فرزندش فوت كرد. جنازة پسرش را عصر تشييع كردند. اما موفق به دفن نشدند و غروب شد. جنازه را در يكي از مقبره‌هاي صحن اميرالمؤمنين(ع) گذاردند تا آن شب برايش مقداري قرآن بخوانند و فردا او را دفن كنند. من خود، شاهد بودم كه مرحوم صاحب جواهر همان شب در كنار جسد فرزند عزيز و دانشمندش، مقداري قرآن خواند و بعد مشغول بقيه كارهاي هر شب در آنجا شد؛ مثلاً اگر هر شب مقداري از كتاب جواهر را مي‌نوشت، همان مقدار را آن شب در كنار جسد فرزند عزيزش نوشت. اين، به آن معنا نيست كه قلبش نمي‌سوزد، بلكه، نشانة رضا بما قضي‌الله است. در عين اين كه قلبش مي‌سوزد و اشك مي‌ريزد، به قضاي الهي راضي است و لذا عكس‌العمل نشان نمي‌دهد. هم قرآن را مي‌خواند و هم كتاب را مي‌نويسد.

در هنگام فوت حاج آقا مصطفي(ره) من در نجف نبودم. اما شنيدم كه آنجا هم، همين مسأله رخ داده بود. در ظاهر، ديده نشد كه حضرت امام گريه كند؛ گرچه در باطن ممكن است گريه كرده باشد؛ اما به هرحال، عكس‌العمل زيادي نشان نداد، چرا؟ مانند همين مسأله را در تاريخ پيغمبر اكرم(ص) مي‌بينيم. در تاريخ پيامبراكرم(ص) آمده كه ابراهيم، درحالي فوت كرد كه در بغل پيامبراكرم(ص) بود و بدنش مانند تنور داغ شده بود. پيغمبراكرم(ص) نگاهي كرد؛ ديد كه روح او در حال پرواز است. فرمود: ابراهيم عزيز! «العين تدمع و القلب يحزن...» (چشم اشك مي‌ريزد و قلب متحزّن است). امّا در عين حال، در مقابل قضاي خداوند تسليم و به هر آنچه كه او مقدر كرده راضي هستيم. اين فرزند نعمتي الهي بود كه خود داد و مصلحت را هم خود مي‌داند و ما از غيب اطلاعي نداريم.

سلام‌الله علي الامام حين ما ولد و حين ما مات و حين ما يبعث حياً و سلام‌الله علي ولده حين ما ولد و حين ما استشهد و حين ما يبعث حياً و السلام عليكم و رحمـة الله و بركاته.

این خبر را به اشتراک بگذارید:
ارسال نظرات